eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
این جعفر طیار بود هست علی این شیر دلاوراست پابست علی هرچند نبود درغدیر اما بود از جام ولایت علی مست علی ..... غم مونس قلب احمد مختار است خونبار دوچشم حیدر کرار است زهرا به تسلای علی آمده است چون روز عزای جعفر طیار است
به نقلی سال‌روز آن زن که هوس، مست غرورش می‌کرد حِقد و حسد از عاطفه دورش می‌کرد از بعد نبی چه فتنه‌هایی که نکرد! ای کاش پدر زنده به گورش می‌کرد!
دشمن فاطمه ازرحمت حق مأیوس است درصف حشرهمه حاصل اوافسوس است همه دم گفته ام ودرهمه جامیگویم آنکه سیلی زده برفاطمه بی ناموس است
شمعِ من سوسو مزن حیدر خجالت میکشد دست بر پهلو مزن حیدر خجالت میکشد خواهشی دارم که با دستِ شکسته فاطمه خانه را جارو مزن حیدر خجالت میکشد
صلات من قيام من تو هستي فقط ختم كلام من تو هستي سلامم بي جواب مونده تو كوچه جواب هر سلام من تو هستي...
آیا "در" و "دیوار" …حقیقت دارد؟ برخورد "گل" و "خار"…حقیقت دارد؟ ای صاحب عزای فاطمیه …آیا… این روضه "مسمار"…حقیقت دارد؟
آیا "در" و "دیوار" …حقیقت دارد؟ برخورد "گل" و "خار"…حقیقت دارد؟ ای صاحب عزای فاطمیه …آیا… این روضه "مسمار"…حقیقت دارد؟
حسن حق داره که بی خواب باشه برای مادرش بی تاب باشه شبونه می‌ره مادر کاش از امشب حسینش تشنه میشه آب باشه
روزی که عدو به فاطمه راه گرفت از سیلی او مدینه را آه گرفت بر خیز علی نماز_آیات بخوان هم زلزله شد به کوچه هم ماه گرفت مرحوم
منم که حرف دلم را مدام می گویم ثنای حضرت عالی مقام می گویم همیشه رو به حرم می شوم به عشق حسین به شوق پاسخ مولا سلام می گویم
خودم دیدم گلم افتاد ای داد زدم از سوز دل فریاد ای داد زدم هی دست پشت دست و گفتم شدم بی فاطمه ای داد ای داد...
دانی ز چه رو سرشک، مأنوس علی است؟ یا آه چرا به سینه، محبوس علی است؟ یک مرد نبود تا بگوید: نامرد! این زن که تو می‌زنیش ناموس علی است
نمی‌خوای پیشم بشینی؟ پس نرو گل اشکامو بچینی؟ پس نرو عروسی هیچ کدوم از گلاتو نمی‌خوای باشی ببینی؟ پس نرو
دلم از ديدن كوچه مي گيره شبيه اون كه تو زندون اسيره به جا اينكه بگي عجل وفاتي دعا كن تا مغيره زود بميره...
مرابه عشق تومحک می زدند به زخم سینه ام نمک می زدند پیش دو چشم حسن و زینبم دروسط کوچه کتک می زدند
  دگر این کاروان یاسی ندارد که با خود شور و احساسی ندارد بیا ام البنین برگشته زینب ولی افسوس عباسی ندارد مزن آتش به جان ای نور عینم مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم چه شد در کربلا هستی زهرا؟ حسینم وا حسینم وا حسینم  سرشته از غم زهرا گِلش بود نگاه تار زینب قاتلش بود نیفتاد از لبش نام حسینش اگر چه داغ سقا بر دلش بود ...
مثال کوه ایثار و وفا داشت از اول انس با آل عبا داشت وجودش بس که سرشار از ادب بود ز نام فاطمه شرم و حیا داشت با آه دل شکسته می گفت حسین محزون و غریب و خسته می گفت حسین می گفت بشیر از عمود آهن بغضی به دلش نشسته می گفت حسین
اگر چه جز غم دلبر ندارد اگر چه جز دو چشم تر ندارد به زیر لب نوایش این چنین است حسین بن علی مادر ندارد
دلش سرشار از نور یقین است امیرالمؤمنین را همنشین است دوای درد دل‌های پریشان بلاشک سفرۀ امّ‌البنین است
زنی شیرآفرین ،مردآفرین بود زنی که تاروپودش ازیقین بود زنی که بی پسرماندست امروز زمانی حضرت ام البنین بود
آن روز اگر خيمۀ ماتم می‌زد بر مُلک ادب دوباره پرچم می‌زد هر قدر هم از مشک و علم می‌گفتند تنها ز حسين فاطمه دم می‌زد
چقدر آن قافله شرمنده ام کرد نشان سلسه شرمنده ام کرد تو را نه،کاش مشکت را نمی زد بمیرد حرمله شرمنده ام کرد
چون «فاطمه» هیچ واژه‌ای ناب نبود روشن‌تر از او، آینه و آب نبود شب‌ها که به محراب عبادت می‌رفت محتاج، کسی به نور مهتاب نبود
دادیم  سلام بی نقابش امشب شاید برسد به ما جوابش امشب یارب به بلندای شب گیسویش ما را برسان به آفتابش امشب * بر گیسوی یلدایی او دل بستیم عشق است اگر به بند مویش هستیم در انجمنش به جام دستی داریم از خون دلی که داده ما را مستیم * ما را به انار امشبت دعوت کن یلدا شده ما را به لبت دعوت کن در آتش عشق هم بسوزان اما  ما را به شب تاب و تبت دعوت کن * خوب است کسی به ساقی ما  برسد تا سهم شراب او ز بالا  برسد انگور سرافکنده بیافتد از تاک وقتی که انار تو به یلدا برسد * فرصت نشده به خال زیبا برسد یا شانه او به گیسوی تا برسد از بس که تنقلات رنگارنگ است حتی نرسیده او به  یلدا برسد ***
۰ چه جان های که بر لب دیده ای تو چه غم ها در دل شب دیده ای تو به غیر از روضه ی جانسوز گودال... هر آنچه دیده زینب، دیده ای تو
ندارد چون نشان دین از آغاز نخواهد گشت هرگز محرم راز علی با خواستگار دخترش گفت: کبوتر با کبوتر، باز با باز
کمر بر استقامت بسته زینب که یک‌دم هم ز پا ننشسته زینب اگر زینب پناه کاروان بود تو هم بودی عصای دست زینب صبوری غرق در تاب و تب تو وفا زانو زده در مکتب تو در این شش‌ماه، یک‌دم هم نیفتاد «حسینم وا حسینا» از لب تو
اسرار علوم حَیِّ سرمد آمد آئینۀ جمع آل احمد آمد جبریل ز عرش این خبر آورده تبریک که دومین محمد آمد انوار دوعین است امام باقر سبط الحسنین است امام باقر فرزند حسن ز مادر، اما ز پدر دلبند حسین است امام باقر ما ذاکرِ باقریم و هو هو زده ایم در محضر علم و فضل زانو زده ایم تا فاطمه ما را ز کرَم رد نکند بر سبط حسین و حسنش رو زده ایم
تقدیم به مادر مکرمه آن حضرت... بگرفت چه مادرانه آن والا زن گهواره ی علم را به روی دامن فرمود امام صادق : آن صدیقه مانند ، دگر نداشت ، در آل حسن
در پيروي از عشيره ات شيعه شدم در پرتو حسن سيره ات شيعه شدم هادیِ قلوب حق طلب ادرکني با جامعۀ کبيره ات شيعه شدم