eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
زینب ، آنکه زمانه تحقیرش شد مریم شاگرد درس تفسیرش شد امروز مهار ناقه اش دست حسین شش ماه نشد شمر عنان گیرش شد
دل از مدینه بریده ، خدانگهدارت ز سینه آه کشیده ، خدا نگهدارت برو که مادر تو بهر دیدنت آید به قتلگاه خمیده ، خدا نگهدارت
تو قطره نه ، رودخانه نه ، دریایی انسان هستی ، فرشته یا حورایی؟ا این جمله به وصف و قدر و شأنت کافی است این که تو عروس حضرت زهرایی ...... ما نــوکــــــر حضـــرت اباعبدالله خــــــاکِ دَرِ حضـــــرت اباعبدالله فَخراست که شهر بانویِ کشورما شد همســــرحضـــرت اباعبدالله ....... ای مام علی بن حسین بن علی آرام علی بن حسین بن علی از برکت تو شدند اهل ایران اقوام علی بن حسین بن علی ....... خورشید میان خواب تو بود حسین آرامش و انقلاب تو بود حسین زهرا که به انتخاب خود ایمان داشت میدید که انتخاب تو بود حسین ... امشب سه شب است عرش گلباران است تبریک که پنجمین شب شعبان است از امشب در گوش علی بن حسین لالایی شهر بانوی ایران است
آن تازه جوان که هاشمی گوهر بود در روز دغا چو حیدر صفدر بود پرسی اگر از شمایلش می‌‌گویم سر تا به قدم شبیه پیغمبر بود ....... باخلق پیمبر آمده...ای جانم باهیبت حیدر آمده... ای جانم تبریک ملائکه بهم می گویند زیرا علی اکبر آمده...ای جانم ....... در باغ جنان فاطمـه مـسرور شده غـم، از دلِ آســمـانیان دور شده واشد گلِ لیلاییِ ارباب امشب دامان زمین قطعه ای از نور شده ....... این طفل چه حسن دلربایی دارد پیداست که اوصاف خدایی دارد روی نبی و روی علی را دیدن در یک صورت عجب صفایی دارد ........ این گل که شکفته ،عطر جنت دارد انــدازۀ  فـردوس طراوت دارد از یمـن شکفتـن علـی اکبـر ارباب به خانه اش ضیافت دارد
خدا را شکر که در سینه ام شوری دگر آمد ز سمت خانه خورشیدها نوری دگر آمد بگو موسی ببیند جلوه طوری دگر آمد دهید این مژده را امشب به هر حوری ، دگر آمد کسی که بر علی و آل نورالعین می باشد و فرش زیر پایش بال حورالعین می باشد به منطق گر چه زینب اشبه الناس است بر حیدر جمال حق ز سر تا پاست گر عباس نام آور علی اکبر اگر دارد نشان از روی پیغمبر بگو الله اکبر آمده آیینه کوثر حسین بن علی تا دید او را گفت این زهراست بیا زینب تماشا کن جمالش را ببین زهراست بود این طفل پا تا سر تمام فاطمه ، جانم بر آن سیمای زهرایی سلام فاطمه ، جانم پس از نام علی ، شد وقت نام فاطمه ، جانم نهادش فاطمه به احترام فاطمه ، جانم نهادش فاطمه در خانه گرم زمزمه باشد کنار یاعلی هایش دم یا فاطمه باشد گهی ماه بنی هاشم نهد چون ماه بر دوشش گهی زینب به یاد فاطمه گیرد در آغوشش گهی بابا بگیرد بوسه از لبهای خاموشش علی اکبر اذان گوید به شور و شوق در گوشش که ای خواهر به جز اسلام دین راستینی نیست و در عالم به جز حیدر امیرالمومنینی نیست رقیه آنکه خصمش جا در اعماق درک دارد کسی که حسرت پابوسیش چشم فلک دارد هم آن که پاسبان در بارگاهش از ملک دارد بداند ، بر وجود نازنینش هر که شک دارد که دست مادرش آلوده دام هوس باشد به هرکس که بود در خانه این یک جمله بس باشد اگر آهی کشد غم از دل او می برد بابا اگر لب تر کند هفت آسمان را می درد بابا اگر خاری رسد بر پاش ، از جا می پرد بابا اگر نازی کند دختر یقینا می خرد بابا ولی افسوس اوقات خوشش دیگر گذشت و بعد شب غمها رسید و ماند تنها بین دشت و بعد پس از بابا نفس بر سینه ریحانه مشکل شد یتیمی بی کسی این بار روی شانه مشکل شد برای نازدانه خواب در ویرانه مشکل شد به بابا گفت آخر زیور شاهانه مشکل شد یکی ناز مرا با ضربه سیلی خرید و رفت نبودی گوشواره دشمن از گوشم کشید و رفت
پس از تو دخترت همدم ندارد به شانه غیر بار غم ندارد اگر چه در برم باباست اما غم بی مادری مرهم ندارد پس از تو با غریبی خو بگیرم به خانه دست بر پهلو بگیرم چنان نامحرمم سیلی زند که دگر از شوهرم هم رو بگیرم کنارم ناله بهرت میزد اسماء شرار غم ز جانش خیزد اسماء برو مادر که وقت غسل من آب به جایت بر تنم میریزد اسماء پس از تو سهم من آزار گردد گلت پرپر ز نیش خار گردد برو تا که نبینی سینه ام را که زخم از تیزی مسمار گردد همیشه در کنارم بودی ای کاش به وقت اظطرارم بودی ای کاش دمی که پشت در با ضربه پا زمین افتاد بارم بودی ای کاش
من بقعه لاله های خشک و زردم سوزد دل آسمان زآه سردم امروز اگر چهار قبرم خاکی است بر چادر فاطمه تأسی کردم
خواهی که کنی عرض ادب اشک بریز بر شاه شهید تشنه لب اشک بریز بر صاحب عصر کن تأسی ، ای چشم بر کشته اشک صبح و شب اشک بریز
کسی که عرش و فرش و چرخ ، بوده تحت فرمانش چه شد که نیمه شب بردند با حال پریشانش همان بیتی که روز و شب ، ملک در رفت و آمد بود بدون اذن وارد گشت خصم نامسلمانش مقامش را نفهمیدند آنهایی که از خانه به دست بسته می بردند ، مانند اسیرانش عدویش بی ادب ، دنبال مرکب ، جان به لب ، خسته یکی دو تا نبود ای وای ، غمهای فراوانش کسی که بود فرزند خلیل الله ، یاالله چه مظلومانه از غم سوخت در آتش گلستانش در آتش ، روی لبهایش ، دم یافاطمه بود و دوباره زنده می شد داغ مادر پیش چشمانش چو می رفتند اطفالش ، میان شعله ها هر سو تداعی شد برایش کربلا و خیمه سوزانش به یاد دختری که با دو دست کوچکش می زد به روی شعله ها بلکه ، شود خاموش دامانش سر و پای برهنه شد روان در کوچه ها ، اما نزد بوسه به پای او لب خار مغیلانش چنان از داغ جدش اشک می بارید از چشمش مدینه کربلایی بود ، از ذکر حسین جانش به هرجا می شنید آوای طفل شیر خواری را به یاد حنجر اصغر بهم می ریخت سامانش اگر بردند او را ، کاخ حمراء در بر منصور نزد با چوب دیگر میزبان بر لعل مهمانش فدای آن سری که بود در طشت و یزید دون به لب می می زد و هی می زد او را پیش طفلانش
بر دیده ز اشک ، نور عینی بفرست از دور نسیم کاظمینی بفرست از راه رسید ماه جدت آقا بر سینه ما شور حسینی بفرست .... در مشهد و قم همیشه دل یاد شماست این حنجره وقف آه و فریاد شماست سوگند به دردانه تو معصومه ما هر چه که داریم از اولاد شماست ..... سر در قدم تو ، نیست بهتر از این زیر علم تو ، نیست بهتر از این با اذن رضا اگر نصیبم گردد یک شب حرم تو ، نیست بهتر از این ...... اینجا همه بر شما ارادت دارند بر خادمی درگهت عادت دارند در کشور ما اغلب سادات آقا ار نسل شما مهر سیادت دارند ....
این چشم ها جز از غم او تر نمی شود جایی به باصفایی این در نمیشود در روز حشر هم همه دنبال روضه ایم محشر بدون روضه که محشر نمی شود تا عمر هست گریه بر او کن که هیچ چیز با گریه بر حسین برابر نمی شود باید علی و فاطمه بر ما نظر کنند هرکس در این حسینیه نوکر نمی شود قربان کشته به یم خون کشیده ای که خونبهاش جز خود داور نمی شود در جایگاه عاطفه بر ساحت پدر دریا حریف گریه دختر نمیشود بابایی است دختر و بی دست مهر او رفع ملال از دل مضطر نمی شود .............. ای میهمان نشد که پذیرایی ات کنم ویرانه است و بیت محقر ، نمی شود میخواستم به پای سرت پا شوم ولی با زخمهای آبله آخر نمی شود بر من که روی دوش اباالفضل بوده ام این خشت های داغ که بستر نمی شود سیلی زجر خوبی اش این بود ، کس چو من در قافله شبیه به مادر نمی شود نیزه ، تنور ، طشت طلا ، چوب خیزران از این دگر دهان تو بهتر نمی شود
کسی گل را میان خَس ندیده زنی اینقدر دلواپَس ندیده شدم راهی شام و کوفه عباس منی که سایه ام را کَس ندیده