هدایت شده از احسان تبریزیان
📋چه داغی نشوندی توو دل من
#سبک_روضه
#روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
چه داغی نشوندی/ توو دل من
نمون روی خاکا / با این بدن
پاشو بار دیگه / قدم بزن
برای بابا
دل از دیدن تو /نمیشه سیر
بابات اومده/ ناتوان و پیر
ببین خم شدم / دستمو بگیر
عصای بابا
از خیمه رفتی و / بردی دل منو
دریای من گرفت / غم ساحل منو
میگردم از غمت / دشت ستاره رو
پیدا نمیکنم / اون جسم پاره رو
...................
پر از سوت و کف شد / دور و برت
زمین میخورم / پیش پیکرت
سرم خم شد از غم/ روی سرت
نفرین به دنیا
گل من چه پرپر / آوردنت
گلابم چقد بد / فشردنت
عبا کم اومد واسه / بردنت
ای اِرباً اِربا
نامرد مردما / بدجور کشتنت
هی جمع میکنم / منها میشه تنت
پاشو نگات کنم / حتی یه بار علی
بابای پیرتو / تنها نذار علی
.....................
بهاری که دیده / خزونش و
نفسهاش بریده / اَمونش و
نشسته کنار / جوونش و
روضه میخونه
حسین مونده با / سوز گریههاش
علی و / پریشونی باباش
کسی دل / نمیسوزونه براش
دلش چه خونه
ای میوهی دلم / وقت رسیدنت
این لشکر حسود / از شاخه چیدنت
از داغ دیدنت / موهام سفید شده
تو زخم خوردی و / بابات شهید شده
شاعر: #محسن_ناصحی
#روح_الله_پیدایی
🔻#کارگروه_نوحه_گوشه_عشاق_اصفهان
🆔@goosheye_oshagh
🆔 @ehsantabriziyan
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
پیمبر میزند رخسارش اما نه پیمبر نیست
پیمبر نیست اما از پیمبر نیز کمتر نیست
به شک افتادهام یارب! شباهت اینقدر آیا؟
یقین دارم پس از احمد پیمبرهای دیگر نیست
زمین میلرزد از طرز قدمهایش، نمیدانم
چه باید گفت نامش را اگر این مرد، حیدر نیست
زبان مانده است از گفتن؛ قلم عاجز شد از رفتن
دریغا وصف او در بیتهای ما میسر نیست
شگفتا ! ماندهام باید به جز اکبر چه گفت او را
که از اوصاف او گفتن کم از الله اکبر نیست
الا شاعر! نمیجویی برای وصف او حرفی
فقط یک بیت را در خور اگر داری بیاور، نیست!
علیهای حسین بن علی مانند هم هستند
که فرقی این برادر را کنار آن برادر نیست
::
همین یک بیت را یک روضه میخوانم؛ عبا پهن است
علیِ اکبر است این ارباً اربا، آه اصغر نیست!
#محسن_ناصحی
#حضرت_اباالفضل_علیه_السلام
گفتم ابوفاضل نوشتم یا اباالفضل
دیدم دلم ره می سپارد تا ایاالفضل
خاکم ولی ناچیز نه ، زیرا نرفتم
زیر قدمهای کسی الا اباالفضل
گفتند و خواندیم و شنیدیم و ندیدیم
سقا فرات است و خود دریا اباالفضل
تا یاد دارم دلبر و دلدارم او بود
دیروز او امروز او فردا اباالفصل
در قبرم آن پایین دلم قرص است زیرا
دارد مرا میبیند آن بالا اباالفضل
عمری برایش نوکری کردم ، یقیناً
پروندهام را میزند امضا اباالفضل
#محسن_ناصحی
#واحد
#شب_عاشورا
دل تو دلم نیست چه کنم/ شکر خدا قرارمی
شب شبه آخره داداش / شکر خدا کنارمی
دور و بر خیمهی من / راه میری و خونه دلت
فکر اسیریم و نکن / آخ چه پریشونه دلت
وای اگه صبح از راه بیاد / وای اگه فردا برسه
وای اگه که کار عطش / به ظهر فردا برسه
تیر سه شعبه خودشو/ به این در اون در زده تا
وقتی علمدار تو دید / از توو کمون بشه رها
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
چشم تموم نیزهها / فکر علی اکبرتن
تیرا به فکر زدن / حلق علی اصغرتن
هرکی با هرچی بتونه / فردا سراغ تو میاد
لحظه رو نِی شدنت / کاشکی نیاد خدا نخواد
لحظهی آخر که بشه / مادرمون میاد داداش
دخترت از پا نیزهها / سر تو رو نبینه کاش
پیرهنی که مادرمون / داده برا تنه توئه
چشمای دشمنت پِی / غارت پیرهن توئه
کاش لااقل وقت غروب / دشمن تو نیاره آب
کاش پای گهواره دیگه / تازه نشه غم رباب
🔹🔹🔹🔹
داری میری و رفتنت / آتیش به جونم میزنه
خودت بگو خواهر تو / چطور ازت دل بکنه
خاطرههام با تو داداش / مرور میشه یکی یکی
درد دلامو بعد تو / نمیدونم بگم به کی
میمونه رو خاکا تنت / غارت میشه پیروهنت
یه بار نه صد باز میزنن / نیزه به روی بدنت
سخته داداش مادر تو / گوشهی گودال ببینه
که شمر داره میرسه و / رو سینهی تو میشینه
#محسن_ناصحی
🆔 @goosheye_oshagh
#محرم_۱۴۰۴
#روز_عاشورا
#گودال_قتلگاه
#روز_دهم_عاشورا_امام_حسین_ع
برای روضه نشستیم و روضهخوان آمد
صداگرفته و غمگین و ناتوان آمد
نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان
سلام حضرت لب تشنه! روضهخوان آمد
سلام حضرت شیب الخضیب! مقتلها
نوشتهاند چه بر روزگارتان آمد
نوشتهاند مقاتل که ظهر روز دهم
چه روضهها که از این داغ بر زبان آمد
سه سیب را، سه هدف را، سه تیر کافی بود
سه بار حرمله هربار با کمان آمد
نوشتهاند که شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش در فغان آمد
نوشتهاند مقاتل که عصر عاشورا
بلند مرتبهای خسته، نیمهجان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
بریده باد زبانم ولی سنان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
به قصد حنجرهات شمر همچنان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
میان هروله زینب دوان دوان آمد
یکی به دشنه تو را زد، یکی به نیزه؛ ولی
یکی به قصد تبرک عصا زنان آمد
هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک
رسید خولی و در دشت بوی نان آمد..
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_شهادت
#امام_حسین_ع_روز_عاشورا
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
برای روضه نشستیم و روضهخوان آمد
صداگرفته و غمگین و ناتوان آمد
نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان
سلام حضرت لب تشنه! روضهخوان آمد
سلام حضرت شیب الخضیب! مقتلها
نوشتهاند چه بر روزگارتان آمد
نوشتهاند مقاتل که ظهر روز دهم
چه روضهها که از این داغ بر زبان آمد
سه سیب را، سه هدف را، سه تیر کافی بود
سه بار حرمله هربار با کمان آمد
نوشتهاند که شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش در فغان آمد
نوشتهاند مقاتل که عصر عاشورا
بلند مرتبهای خسته، نیمهجان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
بریده باد زبانم ولی سنان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
به قصد حنجرهات شمر همچنان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی
میان هروله زینب دوان دوان آمد
یکی به دشنه تو را زد، یکی به نیزه؛ ولی
یکی به قصد تبرک عصا زنان آمد
هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک
رسید خولی و در دشت بوی نان آمد..
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع_عصر_عاشورا
غروب بود و تنی چاک چاک در صحرا
غروب بود و تنی روی خاک در صحرا
غروب بود و روان خونِ پاک در صحرا
غروب بود و شبی ترسناک در صحرا
غروب بود و زمان هجوم و غارت بود
غروب بود و شب اول اسارت بود
بیا به روضهی قبل از غروب برگردیم
که زیر سُم نشده لاله کوب، برگردیم
نبود روی تنش سنگ و چوب، برگردیم
نداشت زخم و تنش بود خوب برگردیم
نوشتهاند مقاتل، دروغ باشد کاش
بُرید خنجر قاتل، دروغ باشد کاش
گمان کنیم که او هم زره به تن دارد
گمان کنیم که یک کهنه پیرهن دارد
که جای سالم و بی زخم در بدن دارد
گمان کنیم که این کشته هم کفن دارد
گمان کنیم که هرقدر غصه و غم هست
کنار زینب کبری هنوز مَحرم هست
چقدر روضهی جانکاه کربلا دارد
چقدر داغ جگرسوز نینوا دارد
رسیده دشمن و چشمش مگر حیا دارد
برای روضهی زینب بمیر، جا دارد
غروب بود و مقاتل که روضه خوان بودند
محارم حرمش بین ناکسان بودند
امام، ظهر به نی بود و آیه بر لب داشت
امام عصر دهم بین خیمهها تب داشت
اگرچه دختر حیدر غمی معذّب داشت
هوای معجر خود را همیشه زینب داشت
تمام دخترکان را سوار محمل کرد
برای رفتن خود گریه کرد و دل دل کرد
نداشت محرمی و مثل شمع سوسو زد
به نیزهی سر عباس خواهری رو زد
گمان کنیم که چون دست را به پهلو زد
برای خواهر ارباب، ناقه زانو زد
گذشت کرببلا، روضهها نگشته تمام
هنوز مانده مصیبت، امان، امان از شام
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#امام_حسین_ع_روز_عاشورا
اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضهخوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسههای پیمبر شروع کرد
از تل دوید مرثیهی قتلگاه را
از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد
از خط به خط مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
اینجا چقدر چشم حرامی به خیمههاست!
طاقت نداشت، از خط دیگر شروع کرد
بر روی سر کشید عبا را و صیحه زد
از روضههای سیلی و معجر شروع کرد
برگشت، روضه را به تمامی دشت برد
از ارباً اربنِ تن اکبر شروع کرد
لبتشنه بود خیره به لیوان و... آب شد
از التهاب مشک برادر شروع کرد
هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد
از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد
تیر از گلوی کودک من در بیاورید!
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
غش کرد روضهخوان نفسش با شماره شد
مدّاحی از کنارهی منبر شروع کرد:
ای تشنهلب حسین من! ای بی کفن حسین!
دم را برای روضهی مادر شروع کرد
یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است
مداح بی مقدمه از در شروع کرد
- هیزم میآورند حرم را خبر کنید-
این بیت را چه مرثیهآور شروع کرد
وقتی که شعر قافیههایش تمام شد
شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد..
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع_روز_عاشورا
#حضرت_زینب_س_عصر_عاشورا
فکر کن ظهر شود، روز به آخر برسد
لحظهها بگذرد و ساعت خنجر برسد
لحظهی آخر گودال به کندی برود
خنجر شمر سراسیمه به حنجر برسد
فکر کن بین اجانب به چه وضعی، به چه حال؟
زینب از تل به تماشای برادر برسد
هرچه بوده است به غارت برود، در گودال
بوسهای از رگ خشکیده به خواهر برسد
ازدحام است و در این معرکه زینب مانده
به برادر برسد یا که به معجر برسد؟!
قد خم دارد از این غم چه کسی میدانست؟
ارث مادر وسط دشت به دختر برسد
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع_روز_عاشورا
#حضرت_زینب_س_عصر_عاشورا
فکر کن ظهر شود، روز به آخر برسد
لحظهها بگذرد و ساعت خنجر برسد
لحظهی آخر گودال به کندی برود
خنجر شمر سراسیمه به حنجر برسد
فکر کن بین اجانب به چه وضعی، به چه حال؟
زینب از تل به تماشای برادر برسد
هرچه بوده است به غارت برود، در گودال
بوسهای از رگ خشکیده به خواهر برسد
ازدحام است و در این معرکه زینب مانده
به برادر برسد یا که به معجر برسد؟!
قد خم دارد از این غم چه کسی میدانست؟
ارث مادر وسط دشت به دختر برسد
#محسن_ناصحی
#عصرعاشورا
اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضهخوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسههای پیمبر شروع کرد
از تل دوید مرثیهی قتلگاه را
از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد
از خط به خط مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
اینجا چقدر چشم حرامی به خیمههاست!
طاقت نداشت، از خط دیگر شروع کرد
بر روی سر کشید عبا را و صیحه زد
از روضههای سیلی و معجر شروع کرد
برگشت، روضه را به تمامی دشت برد
از ارباً اربنِ تن اکبر شروع کرد
لبتشنه بود خیره به لیوان و... آب شد
از التهاب مشک برادر شروع کرد
هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد
از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد
تیر از گلوی کودک من در بیاورید!
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
غش کرد روضهخوان نفسش با شماره شد
مدّاحی از کنارهی منبر شروع کرد:
ای تشنهلب حسین من! ای بی کفن حسین!
دم را برای روضهی مادر شروع کرد
یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است
مداح بی مقدمه از در شروع کرد
- هیزم میآورند حرم را خبر کنید-
این بیت را چه مرثیهآور شروع کرد
وقتی که شعر قافیههایش تمام شد
شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد..
#محسن_ناصحی
#حضرت_رقیه_مدح
ابری گذشت و گفت که دریا رقیه است
طوفان وزید و گفت که صحرا رقیه است
کوهی قیام کرد و به طوفان و ابر گفت
این کوه این شکوه همانا رقیه است
رد شد نسیم و گفت که من روح بخشم و
اثبات می کنم که مسیحا رقیه است
در کوی عشق حرف صغیر و کبیر نیست
زینب در این مقام سراپا رقیه است
کوچکترین محجبه ی خانه حسین
آیینه نجابت زهرا رقیه است
سقا دلیل شادی قلب رقیه بود
پس دلخوشی حضرت سقا رقیه است
باب الحوائجان حرم وقت رفع غم
نامی که میبرند به لبها رقیه است
در این قبیله هر که به کاری است ملتزم
حلال مشکلات شدن با رقیه است
ما نوکران طایفه عشق تا ابد
ذکری که هست بر لبمان یا رقیه است
#محسن_ناصحی