eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
زمینه و زمزمه محرم ۱۴۰۲ اباالفضل (ع) حالا ، که اومدی بازم کنارم خونا ، رو پاک کن از چشای پارم بگذار ، نیگات کنم یه بار دیگه داداش ، طاقت دوریت و ندارم بگذار بمونم اصلا نمی شه باورم نتونستم کاری کنم مشک و برگردونم حرم نبر منو تا میون خیمه ها که قحط آبه منتظر اومدنم ربابه یاابالفضل ای علمدار رفته ، بی تو دیگه امون خیمه داره ، تموم می شه توون خیمه اهل ، حرم دارن آماده می شن پاشو ، یه بار دیگه ستون خیمه پاشو اباالفضل ای ستون کل حرم داره از مدینه میاد بالای سرت مادرم وا کن چشاتو پاشو ببین که مادرم رسیده نپرس ازش چرا قدش خمیده یاابالفضل ای علمدار اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمینه و زمزمه روز عاشورا ۱۴۰۲ گودال شمشیر ، دارا میان دیدن پهلوت سنگا ، میان بشینن روی ابروت این چه ، رسمیه که کوفیا دارن نیزه ، شکسته ها رو میندازن روت یه عده دارن می رسن اینجا با شتاب با تیغ و تیر و نیزه ها می زننت برا ثواب تنها نمی خوان بندازن یه زخمی رو بدن تو می خوان بردارن سهمی از تن تو ثارالله اباعبدالله داداش ، فدای اون پیرهن پارت موندم ، چجوری شد تن تو غارت کاشکی ، می شد که خاکت کنم اینجا قبل از ، این که برم یه روز اسارت پا می گذارید با نامردی بر روی امام جلو چشمای مادرش کشتیدش بین ازدحام در بین گودال مادرش اومد با قد خمیده بوسه زده به رگهای بریده ثارالله اباعبدالله اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمینه و زمزمه محرم ۱۴۰۲ عبدالله ابن الحسن ع اینجا ، تن کیه که می شه پامال عشقم ، رو می بینیم میون گودال عمه ، دیر برسم پیکر پاکش الآن ، غارت می شه میون جنجال شمر و می بینی می کشه منو خنده هاش با چکمه رو سینه نشست الهی بشکنه دو پاش عمه رهام کن خون امام حسن توی رگامه شمر لعین رو سینه ی امامه ثارالله اباعبدالله (۳) دیدی ، تنهایی تا گیرش آوردن اونها ، که نون جد ما رو خوردن قصد ، غارت پیکرش رو کردن می رم ، تا سر پاکش و نبردن ای شمر ملعون رها کن آقای منو جای عمو جونم بیا جدا کن دستای منو ای شمر ملعون گمون کنم که مادرش رسیده حیا کن از بانوی قد خمیده ثارالله اباعبدالله (۳) اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمینه و زمزمه ۱۴۰۲ وداع عاشورا داداش ، بعد تو زینبت می میره قلبم ، از اینجا هیچ جایی نمی ره باشه ، برو  ولی بذار که خواهر امروز ، روی سرت قرآن بگیره اینو بدون که طاقت ندارم جون تو اینو بدون اگه نیای دق می کنم بدون تو اون دختری که رو خاکای خیمه جلوی پاته بد جوری تا برگردی چش به راته ثارالله اباعبدالله (۳) باشه ، برو خدا پشت و پناهت آتیش ، می کشه من رو سوز آهت قبل ، رفتن برو به سمت خیمه بدجور ، رقیه مونده چشم به راهت از حالا دارن آماده می شن دشمنا از الان به سمت حرم خیره شدن نامحرما دارن از الان بچه ها تو خیمه شدن هراسون دق می کنن زنا تو این بیابون ثارالله اباعبدالله (۳) اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمینه و زمزمه محرم ۱۴۰۲ شب عاشورا امشب ، دلشوره ی عجیبی دارم هر چند ، برای فردا بی قرارم اما ، خدا رو شکر داداش حسینم بازم ، هستی یه بار دیگه کنارم یادت میاد که قول دادیم که تنها نشیم بدون همدیگه یه وقت راهی کربلا نشیم زینب نمرده نیگا کنی به خاکا خیره خیره خواهر داره از غم تو می میره ثارالله اباعبدالله (۳) زیر ، لبات داری دعا می خونی انگار ، می خوای که پیش من نمونی خواستم ، شب عروسیم از خدا که صد سال ، دیگه تو پیش من بمونی باور ندارم تنها بشم تو این دیار واسه آرامش دلم دستاتو رو قلبم بذار اگه نباشی دق می کنن زنا تو این بیابون بچه ها تو خیمه می شن هراسون ثارالله  اباعبدالله اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمینه و زمزمه محرم ۱۴۰۲ حضرت علی اصغر ع من از ، العطش حرم می می رم گفتم ، برا وداع علی می رم شاید ، یه قطره آب براش گرفتم الان ، قنداقه رو بالا می گیرم دیدن همه من به دشمنا هم رو زدم برای یک جرعه ی آب جلو لشگر زانو زدم دیدم چجوری راه شریعه رو دارن می بندن به التماس من دارن می خندن لایی لایی علی اصغر (۳) دنیا ، من با تو دیگه بی حسابم دیدی ، تیر سه شعبه شد جوابم داغ ، علی منو شکسته اما بیشتر ، شرمنده ی روی ربابم باید علی رو دور از چشم اهل حرم تنها و مخفی از همه به خاک خیمه بسپرم می سپارمت زود نبینه مادرت تو رو تو این حال الهی که تنت نشه لگد مال اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمینه و زمزمه محرم ۱۴۰۲ علی اکبر (ع) روی ، زمین چشاتو بستی راحت زشته ، عمه اومد پاشو باغیرت اکبر ، یه یا علی بگو عزیزم دشمن ، نیفته به فکر جسارت می بینی عمه رسیده بالای سرت اومد کمک کنه به من تو جم کردن پیکرت یک بار دیگه رجز بخون دشمن تنش بلرزه دور بشه از خیمه چشای هرزه علی اکبر  علی اکبر (۳) داره ، چشمشو رو دنیا می بنده اعضا ، هر کدومش به مویی بنده لشگر ، هلهله می کنه به دورش دشمن ، به گریه های من می خنده ولدی علی چشمات و وا کن تو چشام شبه پیغمبر بعد تو از خدا مرگم و می خوام پاشو عزیزم تکیه بدم من به عصای پیری الانه عمه هات برن اسیری اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمینه و زمزمه محرم ۱۴۰۲ قاسم ابن الحسن ع وای از ، گردش این دور و زمونه قاسم ، شبیه ماه آسمونه چشم ، حسودا کور بشه الهی تو رزم ، مثل خود حسن می مونه با این شمایل انداخت من رو یاد عموش عمامش روکردم روپوش وقتی می رفت چند بار بهش گفتم عمو زره بپوش با این  شمایل می بره این دلم رو تا مدینه چقد رجزهاش به دلم می شینه یا الله مدد یا قاسم قلبم ، می زنه انگار نامرتب کاشکی ،  امروز جلو چشای زینب مثل ، بابام علی یه وقت با صورت قاسم ، نیفته اینجا از رو مرکب با صورت افتاد از روی مرکب خسته شد راه نفسها بسته شد مثل مادرم فاطمه اونم سینه شکسته شد حق داره قاسم می ره نبینه خیمه می شه غارت نبینه عمه هاش می رن اسارت یا الله مدد یا قاسم اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمزمه و زمینه محرم ۱۴۰۲ طفلان حضرت زینب (س) داداش ، نیاری خم به روی ابروت دستت ، رو نذاری به روی زانوت می خوام ، شهید بشن بچه هام اما اصلا ، کم نشه اینجا تاری از موت خواهر بمیره نبینه که بشی غریب دست رد رو سینم نزن قربون تو یا ذی الحسیب می خوام نبینن دور و بر مادرشون نامحرما رو سر بریده ی تو و تشت طلا رو ثارالله اباعبدالله(۳) داداش، ببین منو با چشمای تر پیشکش ، برات آوردم دو دلاور ایکاش ، قبول کنی برن تو میدون تو رو ، می دم قسم به جون مادر می خوام برن تا نبینن که می شم اسیر ذکر رو لبهاشون اینه یا حسین یا نعم الامیر شرمندتم من خودت می دونی که چقد عزیزی بذار برن که من نرم کنیزی ثارالله اباعبدالله(۳) اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمزمه و زمینه محرم ۱۴۰۲ رقیه (س) گریه ، امون بغضمو بریده شیون ، صدای قلبمو شنیده از رو ، زمین سرد این خرابه نالم ، به آسمونیا رسیده عمه کجایی جون ندارم که پا بشم دس بکش یه کم رو موهام کاری کن رو برا بشم عمه کجایی کمک بکن که روی پام بشینم یه بار دیگه باباییمو ببینم اشفعیلی یارقیه(۳) عمه ، می بینی که توون ندارم می خوام ، سر و روی زانوم بذارم حرف ، نگفته تو دلم زیاده یه کم ، از باباجونم گله دارم دیگه نمی خوام از باباییم جدا بشم طاقتی نمونده برام یه بار دیگه تنها بشم می خوام بگم که بابا جونم تو بی وفا نبودی منو ببر پیش خودت به زودی اشفعیلی یارقیه(۳) سخته ، بابات بره تنها بمونی می خوای ، گریه کنی اما نتونی می خوام ، روضه بخونم برا بابام امشب ، از پهلو و بازوی خونی می خوام بگم که ببین چجوری تا شدم همه می گن که این روزا مثل جدم زهرا شدم امشب بیا و بابا جونم برای من دعا کن حاجت این دخترت و روا کن اشفعیلی یارقیه(۳) اصغر چرمی ذیحجه ۱۴۴۴
زمزمه و زمینه محرم ۱۴۰۲ ارباب ، ای آبروی هر دو عالم هستی، صاحب این خیمه ی ماتم ممنون،  اجازه داد مادرت امسال من هم ، بشم عزادار تو بازم شرمنده  ی تو هر ساله این موقع منم با تموم آلودگیم می ذاری سینه می زنم (۲) مم نونتم من یه بار دیگه بدی هامو ندیدی با لطف مادرت منو خریدی(۲) ثارالله  اباعبدالله نوکر ، همیشه محتاج نگاته قلبش ، دخیل پر چم سیاته امشب ، ابریه آسمون چشماش مسته ، یه قطره بارون نگاته می خوام دوباره تن کنم پیراهن سیاه با اجازه از مادرت نوکرت باشم این دو ماه(۲) شکر خدا که یه بار دیگه دیدم محرمت رو از من نگیر سایه ی پرچمت رو(۲) ثارالله  اباعبدالله اصغر چرمی ۱۶ ذیحجه ۱۴۴۴
بیا به روضه، دلت کوه طور خواهد شد بلا از اهل حسینیه دور خواهد شد مسیر بندگی و طاعت بدون حسین مسیر ظلمت و صعب العبور خواهد شد اگر که لوحِ دلت شد سیاه و آلوده بگو حسین، دلت غرق نور خواهد شد همین‌که چای عزا دم کشید در روضه شفای درد و شراب طهور خواهد شد خوشا به حال هر آن نوکری که زندگی‌اش فقط هزینه‌ی خیر الامور خواهد شد خودِ حسین پناه تمام نوکرها میان حیرتِ "یوم النشور" خواهد شد اگر حسین بخواهد، فقیر هم باشم برات کرب و بلا جفت و جور خواهد شد حرارت غم او در دل است و این گریه گواهِ گرمیِ "ما فِی الصدور" خواهد شد ** کنار جسم حسینش عقیله با گریه اسیر خنده‌ی قومی شرور خواهد شد سری که از نوک نیزه میان خرجین رفت شبی روانه به سوی تنور خواهد شد بدان که شام، بلند است و منتقم بیدار سحر می‌آید و عصر ظهور خواهد شد
؛ چاووش می‎خواند دوباره روضه‌ی غم را باز این چه شورش، چه عزا، چه نوحه، ماتم را چاووش می‎خواند که ای مردم! محرم شد داغ عزای اشرف اولاد آدم شد جن و ملک هم تکیه‌ی ماتم به پا کردند گریه برای غربت خون خدا کردند کوچه به کوچه شد سیه‌پوشِ عزای او از هر طرف آید به گوشِ دل صدای او هل من معینِ اوست در گوش زمان پیچید فریاد او در وسعت هفت آسمان پیچید امر به معروف است و نهی از منکر آئینش حق و عدالت، مکتب و آزادگی دینش آیا کسی اندیشه‎اش را یار خواهد شد؟ بر فرق ظلم و تیرگی آوار خواهد شد؟ آیا فقط باید برایش روضه‌خوانی کرد؟ یا اینکه از مشی و مرامش پاسبانی کرد؟ در کل ارض کربلا پیغام آگاهی‌ست هر روز عاشوراست یعنی روز حق خواهی‌ست او تشنه اما تشنه‌ی عشق و عدالت بود او دشمن ظلم و تباهی و جهالت بود یک روز داغ لاله و یاس و شقایق دید در موج خون افتاده هفتاد و دو عاشق دید زخم از ستاره بر تنش افزون، به خاک افتاد عصر شهادت غسل کرد از خون، به خاک افتاد افتاد تا اسلام و آزادی به پا باشد بر مأذنه گل‌نغمه‌ی «حَیَّ علی» باشد در آخرین فریاد خود فرمود راهش را هم گریه باید کرد، هم پیمود راهش را اینک شما و این مسیر سرخ و نورانی پیمودن این راه با چشمان بارانی
؛ مادری با تمام دلتنگی هر شب جمعه زار می‌آید سوی کرب و بلا ز عرش برین خسته و بیقرار می‌آید پا گذارد ز هودجی به زمین می‌شود میهمانِ فرزندش میهمانِ قتیلِ مظلومی که به عالَم نَبُد همانندش آمده در حرم که بگذارد سر فرزند خود به دامانش آه و واویلتا هزار افسوس سر به تن نیست، جان به قربانش جای سر بوسه می‌زند بر حلق پیکرش را کشد چو در آغوش گویدش یا بُنَیَّ! یا مظلوم! غرق در ناله می‌رود از هوش ** آه از آن‌دم که گوشه‌ی گودال دید بر سینه شمر پَست‌ نشست آه از آن‌دم که مادری می‌دید سر فرزند و چشم خود را بست
به‌مناسبت جایی نمانده است برای مجادله از عرش تا قنوت شما نیست فاصله آن‌روز در مقابلِ جمع مسیحیان با دست پنج نفر عوض شد معادله احمد نه، مرتضی نه، در اینجا کفایت است آمین دست‌های حسین در مقابله_ _با هرچه ذکر و هرچه دعایی که می‌کنند نجرانیان و ریش سپیدانِ سلسله معلوم شد که نَفْس رسول خدا علی‌ست حیدر قدم گذاشت و خوابید قائله نورخداست جلوه در انوار پنج تن این جمله هست معنی آیات نازله باید به روی صفحه تقویم‌ها نوشت روز ظهورِ عزت شیعه «مباهله»
به‌مناسبت کشیده در گره ابروی ابلاغ صریحش را ملائک در تکاپویند آیات فصیحش را به یک چشمش هدایت می‌شود نجران نصرانی بنازم صورت تأکید در حشو ملیحش را اگر دم را به نفرینی بر آرد هیچ ترسایی نمی‌ماند که بر لب آورد نام مسیحش را پیمبر آمده با اهل بیتش، پنج سوگندی که تضمین می‌کند در هر جدل قول صحیحش را کشیشان دل به شک ماندند تا آن روز در وعده کتاب توبه را خوانند یا شعر مدیحش را ** کلیسا اشک می‌ریزد برای مصطفی وقتی میان کوفه بیند رأس فرزند ذبیحش را ذبیحی که هزاران مسجد و دیر و کلیسا هم به غبطه بوسه می‌بارند آغوش ضریحش را
هرچند سخن از تو دمادم گفتیم از لطف تو بر عالم و آدم گفتیم ای شیر خدا، نَفْسِ نبی، شرمنده از نقش تو در «مباهله» کم گفتیم
به‌مناسبت ٢۴ ذی الحجه این پنج نور، علت زیبای خلقتند اسرار پنج حرفِ حروف «کرامت»ند این خانواده اشرف اولاد آدمند اینها طبیب درد طبیبان عالمند این پنج تن خلاصه‌ی احساس خالقند اندازه‌ی دل همه‌ی خلق، عاشقند خاکی شدند تا ره افلاک وا کنند «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» زیباترین سپاه به میدان رسیده بود پای ابوتراب به نجران رسیده بود آنان که لاف، پیش شه لافتی زدند تا چشمشان به هیبتش افتاد، جا زدند یک اخم مرتضی علی و ختم غائله اینگونه‌ شد خلاصه‌ی روز مباهله
به‌مناسبت ٢۴ ذی الحجه محمّد با خودش آورد محبوبش، حبیبش را حسن، آن باغ حُسنش را، حسین و عطر سیبش را زنی از راه می‌آید، که دارد آرزو مریم... به رویش وا کند یک‌لحظه چشمان نجیبش را رسید از راه، روح‌الله و سرّالله و سیف‌الله شنید از آسمان، عیسی‌ابن‌مریم هم نهیبش را نگاهی می‌کند یعسوب و می‌ترسند ترسایان چه‌کس این‌گونه بیرون کرده از میدان، رقیبش را؟ بپرس از خیبر، ای نجران! که لرزان با تو واگوید: چه خواهد شد اگر حیدر کِشد تیغ مهیبش را «پدر» با ما، «پسر» با ما، دَمِ «روحُ‌القدس» با ماست بگو در پای حیدر افکنَد ترسا، صلیبش را
به‌مناسبت ٢۴ ذی الحجه وضو بگیرم و در حال روزه با تکبیر کنم مباهله با دشمنان حی قدیر زبان حق شوم و آیه‌ی مباهله را به شأن فاطمه و شوهرش کنم تفسیر ز قول دوست و دشمن شنو که این آیه به وصف اهل کسا از خدا شده تعبیر محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن که پنج در عددند و یکی چو حیِّ قدیر پی مباهله کردند روی در صحرا یکی چو مهر فروزان چهار ماه منیر فتاد چشم نصارا به آن خدارویان که نور طلعتشان گشته بود عالم گیر مسیحیان پی نفرین پنج تن دیدند که نیست غیر هلاکت برایشان تقدیر همه به خاک قدوم پیمبر افتادند که ای ز جانب حق خلق را بشیر و نذیر به حضرت تو نصاری تمام تسلیم‌اند که تو بلند مقامی و ما تمام حقیر هزار مرتبه نفرین به دشمنان علی که می‌کنند در این آیه حیله و تزویر کنند فضل علی را به دشمنی انکار خدای نگذرد از این خطا و این تقصیر چرا شدند فراری از این حقیقت محض چرا به سلسله‌ی نفس خود شدند اسیر قسم به جان علی، منکر مباهله را خدای لعن نموده، پیمبرش تکفیر گرفتم آنکه شود خصم منکر خورشید کجا به تابش انوار آن کند تأثیر فضائل علی از حد بُوَد فزون چه زیان که بر مباهله منکر شوند یا به غدیر علی کسی‌ست که در جنگ بدر شد پیروز خدا به جنگ اُحد می‌دهد به او شمشیر علی‌ست فاتح احزاب و فاتح خیبر علی‌ست تیرِ الهی به قلب خصم شریر علی‌ست بت شکن کعبه روی دوش رسول علی به بیشه‌ی اسلام شد خروشان شیر علی به جای نبی خفت و جان گرفت به دست کسی نیافت چو او این چنین مقام خطیر حدیث منزله چون آفتاب می‌تابد به این دلیل علی بعد مصطفاست امیر وصی احمد مرسل کسی بُوَد "میثم" که در تمام فضائل ورا نبود نظیر استاد
بزرگ هیئتیان را صدا کنید از نو بساط سینه زنی دست و پا کنید از نو ز بقچه های قدیمیِ خانه، مادرها! لباس مشکی ما را جدا کنید از نو و ان یکاد بخوانید و آیت الکرسی دو ماه بدرقه راه ما کنید از نو درون خیمه و یا تکیه ها، میان داران برای سینه زنی کوچه وا کنید از نو تمامِ دردِ بدون علاج دنیا را به چای روضه ی آقا دوا کنید از نو برای روضه نذری مادران نجیب تهیه سفره و نان و غذا کنید از نو مگر نمی شنوی کلُ یومٍ عاشورا برای گریه مبادا حیا کنید از نو ملائکه به زمین زودتر هبوط کنید وَ فکر قدر کمی بوریا کنید از نو سلام حضرت زهرا! زمین قلبم را شبیه هیئتمان کربلا کنید از نو رسید بار دگر فصل محتشم خوانی چه نوحه و چه عزا را عطاکنید از نو...
سفره‌ی ماه عزا، خوان اباعبدالله باز عالم شده مهمان اباعبدالله لک لبیک حسین از همه‌سو می‌شنوم فاطمه داده فراخوانِ اباعبدالله آمده بزم پسر را سر و سامان بدهد مادری بی سر‌و‌سامانِ اباعبدالله خیمه برپاست، عزادار چقدر آمده‌است ای بنازم به محبانِ اباعبدالله همگی سر به گریبانِ غم غربت او همگی سائل احسانِ اباعبدالله این جوانان که همه گریه‌کن و سینه‌زنند همه قربان جوانانِ اباعبدالله <بوی پیراهن خونین کسی می‌آید> عرش را کرده پریشانِ اباعبدالله ** با لبِ تشنه، لبِ بام سفیرش می‌گفت به فدای لب عطشانِ اباعبدالله تن‌مسلم که زمین خورد، صدا کرد: «حسین» سرش افتاد به دامانِ اباعبدالله
گریه کند برای تو بی اختیار، چشم بخشید از این جهت به بشر کردگار، چشم نذر نگاه سوی تو می‌شد تمام‌شان گر داشت نوکر تو هزاران هزار چشم کمتر شود از آتش دوزخ هراس او هر قدر بیشتر بشود آبدار، چشم لطفاً زمان مرگ قدم رنجه کن بیا چشمش به راه توست میانِ مزار، چشم گفتند به وضوح نظر می‌کنی به ما هرگاه می‌شود وسط روضه تار، چشم ** وقتی شنید زخم تنت بی شمار بود خون گریه کرد پای غمت بی شمار، چشم می دید ذره ذره تنت را به هر کجا در قتلگاه هر چه که می کرد کار، چشم زینب تمام راه نگاهش سوی تو بود او برنداشت از تویِ نیزه سوار، چشم
هدایت شده از احسان مظاهری
شعر سیاه پوشی محرم در خیالم روضه هایت را مجسم میکنم دارم آماده خودم را تا محرم میکنم گفته اند با احترام وارد شَوَم در بَزمتان باز دارم قبل بَزم ، دل را منظم میکنم کسب‌وکار در این دوماه تعطیل،فقط کار شما کارتان را بر همه کارها مقدم میکنم چای و قندش با فلانی،شام هم با آن یکی بانیان روضه را دارم فراهم میکنم یک سخنران خواهم امسال از دیارِ عاشقان پس خودم با دست خود دل را مُعَمم میکنم روضه‌ات،روضه بخوان میخواهد آقا پس ببین قلب خود را بهر نوحه ، باز مصمم میکنم اِذنِ دیدار محرم را عنایت کن به من من حسینیه‌ی دل را عرش اعظم میکنم شاعر: احسان مظاهری
علت اين حج ناتمام بزرگ است از طرفي هم سپاه شام بزرگ است بغض فرو خورده ي امام بزرگ است پشت سر كاروانش آب نپاشيد آه نمك بر دل كباب نپاشيد ماند، وگفتند حاضر است كه باشد رفت، وگفتند عابر است كه باشد گريه ندارد مسافر است كه باشد آب نپاشيد مي رود كه نيايد دل به بيابان تشنه زد كه نيايد رفت و پي اش آمدند نامه رسان ها باز همان وعده ها و خط و نشان ها كندي شمشيرها و نيش زبان ها آب نپاشيد كه به آب نياز است كوفه اگر مقصد است راه دراز است! قافله اي مي رسد غبار ندارد قافله سالار آن قرار ندارد از همه يك جور انتظار ندارد هركسي از بين راه، راه جدا كرد گاه به او دل سپرد گاه جدا كرد صلح كه هرگز! جهاد هم برسد هيچ لشگر ابن زياد هم برسد هيچ اين كه نسيم است، باد هم برسد هيچ آب نريزيد، جام ها پر خون است عقل نشسته، ميانه دار جنون است نسبت اين دو سپاه، يك به هزار است مشك هنوز آنطرف به دست سوار است با ترك لب چقدر مثل انار است از سر مشكش عمو ولي نگذشته آب هنوز از سر علي نگذشته دشت پر از بوي نافه مي شود امروز گرگ از آهو كلافه مي شود امروز بر هنر عشق اضافه مي شود امروز اين سر آزاد عشق بود كه افتاد در سر ما باد عشق بود كه افتاد سوختن ِ در چرا به چشم نيامد؟ خطبه ي حيدر چرا به چشم نيامد؟ گريه ي اصغر چرا به چشم نيامد؟ پاسخ چندين هزار مسئله سرخ است آب بريزيد دست حرمله سرخ است محمدحسین ملکیان
؛ چگونه شکر بگویم؟ که زنده ماندم و دیدم رسیده نوبت گریه، دمیده ماه محرم چگونه شکر بگویم؟ که زیر سایه‌ی پرچم کنار حضرت زهرا نشانده‌اند مرا هم! چگونه شکر بگویم؟ چگونه شکر بگویم؟ دوباره گرم گلوی بریده است گلویم! چگونه شکر بگویم که بنده... نوکرتانم؟ همیشه طالب فیض عظیمِ محضرتانم تمام سال گدای کنار معبرتانم غلام لطف لطیفِ نگاه مادرتانم ستاره های هدایت، موالیان کرامت! من و هراس قیامت، شما و لطف و عنایت شما... ولیّ خدا، من شکسته‌ی غم‌تانم شما دلیلِ شفا، من مریض یک دم‌تانم شما نسیم صفا، من غبار مقدم‌تانم شما امیر وفا، من اسیر پرچم‌تانم ز دست عشق شما که زدید شعله به جانم چرا غزل ننویسم؟ چرا ترانه نخوانم؟ درست مثل قناری، قناریِ لب‌تانم شبیه ماه، گرفتار خلوت شب‌تانم همیشه مشتری روضه‌های پُر تب‌تانم چه می‌شود که ببینم شبی مقرّب‌ تانم؟ همان که اول خلقت اساسنامه نوشته مرا به راه ولایت دریده‌جامه نوشته من و نگاه شما و پناه صحن و سراتان چگونه شکر کنم که شدم مدیحه سراتان؟ شکسته باد سری که زمین نخورده به پاتان فرشته‌های خدایی مقیم بزم عزاتان به شوق بارش رحمت، غریق زمزمه هستم دخیل بزم عزای عزیز فاطمه هستم عزای هستی عالم، عزای عشق مجسّم! عزای کشته‌ی تشنه، عزای صاحب زمزم عزای یک سر بر نی، عزای یک تن درهم بخوان که جان بسپارم ز داغ وارث آدم "سری به نیزه بلند است در برابر زینب خداکند که نباشد سر برادر زینب"
ای روح کرم که مظهر احسانی «آنی» که اشاره کرد «حافظ» آنی خورشیدی و ذرّه پروری آیینت آیینهٔ «هَل اَتی عَلَی الاِنسانی»
با ذکر یاحسین دمادم گریستم یک سال در فراقِ محرّم ‌گریستم با گریه بر تو، توبه‌ی آدم قبول شد من هم شبیه حضرت آدم گریستم بارِ گناه، برکتِ چشم مرا گرفت شرمنده در مصیبت تو کم گریستم شکر خدا که چشم و سرم وقف روضه شد هم بر سرم ‌زدم ز غمت، هم گریستم مُردم به پای خط به خطِ مقتلت حسین از بس که با "لُهوف و مُقَرّم" گریستم حجت‌ الاسلام علی مقدم(عاصی خراسانی)
در کوچه وقتی سنگ‌ها بر صورتم خورد خیلی برای خواهر تو گریه کردم در ازدحام کوچه‌های کوفه یادِ اهل و عیالِ مضطر تو گریه کردم تا مادران را در برِ اطفال دیدم یاد رباب و اصغر تو گریه کردم وقت اذان ظهر دلتنگ تو بودم یاد اذان اکبر تو گریه کردم گفتم به طوعه که نرو در پشت آن دَر با روضه‌های مادر تو گریه کردم تا کاخ آن ملعون مرا با زجر بردند مردانه پای دختر تو گریه کردم در زیر لب گفتم به قربان سر تو از بام اینجا بر سرِ تو گریه کردم اینجا میا که آب هم فکر لبت نیست لب‌تشنه یاد حنجر تو گریه کردم
بر سر بام گرفتار به صد شیون و آه می‌فرستم چه سلامی به اباعبدلله دست بر سینه شدم‌، رو به بیابانم من تو کجای سفری حیف نمی‌دانم من این لب پاره فقط ذکر تو گفته‌ست زیاد من گرفتار توأم! کور شود ابن زیاد! کوفه شهر پدرت بود ولی حالا نیست غیر بُغض علی از چهره‌شان پیدا نیست کوفیان روی مسافر همه در می‌بندند رسم دارند که خنجر به کمر می‌بندند غم نبینی! دوسه روز است فقط غم دیدم ظهر در دور و برم حرمله را هم دیدم کاش که جای تو با مسلم‌ تو بد بشوند اسب‌ها جای تو از روی تنم رد بشوند کاش تا گودی گودال به زورم ببرند سر من را بِبُرند و به تَنورم ببرند کاش پیراهن من غارت دشمن باشد خیزران جای لبت روی لب من باشد دور تا دورِ منِ زار، غریبه مانده از محبین تو یک اُم حبیبه مانده نیست جای گذر از کوچه و معبر اصلاً زن و بچه طرف کوفه نیاور اصلاً کاش در کوفه «حمیده» بشود قربانی تا کند از حَرَمت زود بلاگردانی...