#پیامبر_اکرم__ص__روضه
حس میکنم رفتار تو تغییر کرده
این روزها کردار تو تغییر کرده
هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من
می آیی و گفتار تو تغییر کرده
یک فاطمه میگویی و دلشوره دارم
چون نحوه ی دیدار تو تغییر کرده
چیزی شده ای سایه ی روی سر من؟
مهمانی این بار تو تغییر کرده
چیزی شده ؟ با مرتضای من چه گفتی؟
این روزها سردار تو تغییر کرده
حس میکنم مانند یک ابر بهاری
بابای از گل بهتر من گریه داری
بابامگرنه اینکه هستم محرم تو
هستم همیشه مونس تو همدم تو
حالابگو دیگر چرا حالت گرفته ست
هستم شریک درد و آه و ماتم تو
بابا به قربان تو وموی سپیدت
بابا به قربان تو و قد خم تو
ای کاش می مردم نمیدیدم پدرجان
چشمان خیس و گریه های نم نم تو
میگویی از دلتنگی و دیدار مادر
ماندم چگونه تا کنم با این غم تو
سنی ندارم من یتیمی سخت باشد
بابادعاکن دخترت خوشبخت باشد
بابادعاکن ماتمی دیگرنبینم
بعدازتو مظلومیت حیدر نبینم
دعوا سر حق و حقوق و جانشینی
دعوا سر عمامه و منبر نبینم
بابا دعاکن مرتضی را دست بسته
مستاصل و درمانده و مضطر نبینم
بابادعاکن در تمام طول عمرم
برسینه ی خود جای میخ در نبینم
یا لااقل در راه برگشتن به خانه
سنگ صبورم را به چشم تر نبینم
بابابرو سه ماه دیگر خواهم آمد
باچادرخاکی بر سر خواهم آمد
شاعر : علیرضا خاکساری
پیامبر اکرم (ص)
روضه
#حضرت_رقیه__س__روضه
هزار کوه بلا را به شانه ام بردم
ز دوری تو پدر همچو لاله پژمردم
قدم خمیده شده مثل مادرت زهرا
به مثل مادرت از داغ و غصه افسردم
نماند دختر تو پشت در ولی بابا
خدا گواست که در زیر دست و پا مردم
فقط نه تشنگی کربلا مرا آزرد
گرسنه بودم و؛سیر از همه کتک خوردم
محمود اسدی شائق
حضرت رقیه (س)
روضه
#حضرت_زینب_اسارت
زخم ها بر روی پرم می خورد
سنگ ها بر روی سرم می خورد
کعب نی تا مرا رها می کرد
تازیانه به پیکرم می خورد
آن سری که به پهلو بر نی بود
بر زمین در برابرم می خورد
سنگریزه ز دست طفلان بر
کودکانِ برادرم می خورد
غصه بی نقابی من را
بین بازار ، معجرم می خورد
صدقه نان به دستمان دادند
وای اگر لقمه ای حرم می خورد
شیر آمد ، رباب هی می گفت
شیر اگر بود اصغرم می خورد
#مجید_احدزاده
#اسارت_اهل_بیت__ع__روضه
مردم لباس پاره ما خنده دار نیست
کاخ غرور کاذبتان پایدار نـیست
مردان ما به نیزه و در کوچه های شهر
گرداندن زنان حـرم افـتخار نیسـت
در سختی و بلا به خدا تکیه میکنیم
سر می دهیم در ره او، این شعار نیست
ای بزدلان ز بام به ما سنگ می زنید
در دست های بسته ما ذوالفقار نیست
زن های شهر کوفه چرا گریه می کنید؟
دیگر به گریه های شما اعتبار نیست
در بین طـعنه های وقـیح تـمام شهر
بدتر ز طـعنه های بد نیزه دار نیست
وحید قاسمی
اسارت اهل بیت (ع)
روضه
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اسارت #شام
#ترکیب_بند
۷۸۰
رفتی و بعد تو ای یار خدا رحم کند
شام، قلبم شده خونبار خدا رحم کند
سایه ام را که ندیدهست کسی تا حالا
مانده ام بر سر بازار خدا رحم کند
محملم پرده ندارد همه غارت شده ایم
وای از اینهمه آزار خدا رحم کند
بود ناموس تو در کوچه و بازار حسین
وسط دیدهی انظار خدا رحم کند
سنگ برداشت یکی تا که به سرها بزند
هدفش راس علمدار خدا رحم کند
دسته بسته به سوی بزم شرابم بردند
چه شود عاقبت کار خدا رحم کند
مجلس مِی خورهگی شان، چقدَر طول کشید
خواهرت گشت گرفتار خدا رحم کند
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اسارت #شام
#ترکیب_بند
۷۷۹
شامیان خون به دل عترت طاها نکنید
خنده بر گریه ی ذریه ی زهرا نکنید
ما عزادار عزیزان خداییم ولی
پیش چشم اسرا هلهله برپا نکنید
پای سرهای بریده همگی رقصیدید
لااقل سنگ،نثارِ سر بابا نکنید
گاهی از نیزه زمین خورد سرِ دلبر ما
نقش مرکب دگر آن راس دل آرا نکنید
سر بازار اگر قافله را هو کردید
عمّه ام را سر بازار تماشا نکنید
گرچه ناموس مرا بزم شراب آوردید
صحبت از طفل و کنیزی دگر اینجا نکنید
****
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اسارت #شام
#ترکیب_بند
۷۷۸
وای از شام اسیران غم بی حد دیدند
خاک از بام به فرق سرشان پاشیدند
بر غم و غصه ی اولاد علی خندیدند
پای سرهای بریده همگی رقصیدند
بغض دیرینه ی خود را به علی نو کردند
بی حیاها همه ی قافله را هو کردند
****
پیش چشم اسرا چنگ و دف و تار زدند
کعب نی بر بدن عابد بیمار زدند
دختران را به سر کوچه و بازار زدند
سخت تر از همه در پیش علمدار زدند
دختر فاطمه را جا ملاعام دهند
دسته دسته به اسیران همه دشنام دهند
****
شامیان ظلم به ذریه ی طاها کردند
خنده بر بی کسی زینب کبرا کردند
خون به قلب علی و احمد و زهرا کردند
اسرا را سر هر کوچه تماشا کردند
خون عباس سر نیزه بجوش آمده بود
دور ناموس خدا برده فروش آمده بود
****
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_رقیه
#شهادت_حضرت_رقیه
هر کسی اندازه ی رزقش به او نان میرسد
سائل این طائفه باشی فراوان میرسد
رزق ما ایرانیان دست امام هشتم ست
کربلا میخواهم از شاه خراسان میرسد
قول داده لحظه ی مرگم به دادم میرسد
قبل از آنی که به گودی گلو جان میرسد
صحبت از حبّ ست در خانه , عرب یا که عجم
اتفاقاً واژه ی “منّا” به سلمان میرسد
هر گدایی که غم نان میخورد کاهل ترست
آب و نان ما که از سمت حسن جان میرسد
عالمی در مجلس روضه دم در می نشست
بیشتر انعام شاهانه به دربان میرسد
روضه خوان می گفت که :موی سه ساله سوخته
چون پریشان ست بابا هم پریشان میرسد
زجر و موهای رقیه ,خیرزان,موی حسین
وای ازآن لحظه که چوب از مو به دندان میرسد
عمه باقی مانده ی از چادرم را پهن کن
سفره دارم امشب و از راه مهمان میرسد
امیر حسین آکار
🥀 #شعر | #شام | #اسارت 🥀
ای فخر کائنات! گذر کن دمی به شام
ما را اسیر بین، تو ای سیّد انام!
دانند شامیان ز جفا، خون ما حلال
بگذر به ما که گشته به ما زندگی، حرام
دردم نه یک، نه صد، نه هزار است، این سفر
زین درد بیشمار، برت بشمرم کدام؟
در بزم عام، ز اهل و عیال تو، این گروه
آن یک کنیز خواهد و آن دیگری غلام
اولاد خود ز کینهی اعدا، دو دسته بین
جمعی، شهید کوفه و برخی، اسیر شام
اطفال ما گرسنه، شب و روز، تشنهلب
یک شب کسی نداد به ایشان به شام، شام
رأس حسین و دُرد شراب، این چه حالت است؟
نه دهر دون، سر آمد و نه عمر ما، تمام
لعل حسین و چوب جفا، زین ستم به ما
نه پای استقامت و نه دست انتقام
طعن سنان و جور یزید و جفای شمر
ما را انیس و مونس و یار است، «والسّلام»
آن گه یزید، حقّ نبی را بهانه کرد
سوی مدینه، آل علی را روانه کرد
▫️ جودی خراسانی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
. شمعِ جمع...
مانده بودم چهکنم بینِ تن و بینِسرت
بر سرت نوحه کنم یا که بمانم به برَت
هرچه کردم که فراموشکنم وقتِ فراق
لحظهی دیدنِ عباس و دو چشمانِ ترت
چشم بستم که نبینم سُمِ اسبانِچموش
بر تنِ بیسر و صد پاره ی رعنا پسرت
آه ! از آن همه بیغیرتی و ددمنشی
برده بودند لباسِ تن و حتی سپرت
باچه روئی خبرت را ببرم کنجِ خراب
تا که از یاد برَد خاطره های سفرت
سخت شد بیتو سخنگفتن و فریادشدن
عاقبت ماندم و بردم همهجا اینخبرت
اینحسین است که عالَم همه دیوانهی اوست
شمعِ جمعاست که جانهاهمگی دربهدرَت
سید محمد جعفری مرداد ۱۴۰۱
السلام علیکِ یا عقیله بنی هاشم
. *نائبهی عشق*
او بود که صد حادثه را دید ، نترسید
در تاب و تبِ آن همه پیکار ، نلرزید
او در سفرِعشق ، بغل دستِ دو خورشید
تابید ، و در محضرشان خوب درخشید
در واقعهی کرب و بلا ، زینب کبری
صد حادثه را یکتنه بر جانِ بشر دید
چشمِ همه پُرخواب ، ولی دیدهی زینب
در حصر نخوابید ، و تسلیم نگردید
از بیمِ نگاهش همه دیدند ، "علی بود"
آنمجلس و آنمعرکه را یکشبه برچید
تاریخ ، شبی نیست که اینرا ننویسد
با نائبهی عشق ، چهکردید! چهکردید!
السلامعلیکِ یاعقیله بنیهاشم یا زینب کبری.
سید محمد جعفری بهمن ۱۴۰۱
. سال قمری
هر سال ، برای خود ، بهاری دارد
سالِ قَمَری ،،،، عجب نگاری دارد
شبهای مُحرّمَش هوا بارانیاست
فصلِ صفَرَش ، چه گلعذاری دارد
خورشید در آسمانِ هفتم با ماه
با هیئتی از عشق ، قراری دارد
هرجا که شود ذکرِ حسینش برپا
سرتاسرِ کوچه اعتباری دارد
از حنجرههای بلبلانش پیداست
در نوحهگری،،،چه ابتکاری دارد!
چشمانِ فرات ، بیصدا میگریَد
ساقی به لبش چه روزگاری دارد!
آن برکهی آب ، بیگمان میمیرد
یک عمر ، گناه بیشماری دارد
صحرای پُر از شور، پُر از تنهائی
در آتشِ عشق ، یادگاری دارد
عشقی که به دنبالِ خدا میگردد
در پشتِسرش ، گرد و غباری دارد
او آمده بود ، تا که مهمان باشد
با قافلهاش ، ایل و تباری دارد
تاریخ ، درونِ سینهی تاریکش
فریادِ بلند و ناگواری دارد
سید محمد جعفری تیر ۱۴۰۲