#مناسبتهای_شیعی_روضه
این امامان که در بقیع، دَرند
افتخارات عالم بشرند
چار فصل کتاب تکوینند
چار رکن مبانی دینند
وارث انبیاء و سد یقین
سایههای خدا به روی زمین
هر یکی، شاخهیی ز نخلهی طور
هر یکی، آیه ایی ز سورهی نور
دست پروردگان خانهی وحی
مرغ لاهوت آشنانهی وحی
چار در خوشاب یک صدفند
نور چشمان شحنهی نجفند
مشکلی دارم ای بقیع عزیز!
ای تو ما را شفیع رستاخیز
یاد داری شبی چو قیر سیاه
نه چراغی، نه پرتوی از ماه
علی آورد با دو دیدهیتر
بدن پاک دخت پیغمبر
دیدی آیا در آن شب تاریک
بازو پهلوی وی از نزدیک؟!
راستی، پهلویش شکسته نبود؟!
بازوی او، سیاه و خسته نبود؟!
دست هایش هنوز آبله داشت؟!
زیر لب ها، هنوز هم داشت؟!
ای بلند اختران چرخ برین!
ای زحل! ای عطارد! ای پروین!
ای شما کهکشان و کوکب ها
کاروان های نور در شب ها!
مشعل شام تارشان باشید
شمع های مزارشان باشید
تو هم ای ابر آسمان، آبی!
تو هم ای نور ماه، مهتابی!
تو هم ای دیده! کن روانجویی
تو هم ای خیل مژه! جارویی!
تو هم ای سیل اشک! آبی ریز
بر سر خاکشان، گلابی ریز
گرچه این سینهها، مدینهی ماست
قبر آنان، درون سینهی ماست!
قبرشان تا چنین خراب بود
دل ما شیعیان، کباب بود
شاعر:سید محمد علی ریاضی
مناسبتهای شیعی
روضه
#مناسبتهای_شیعی_روضه
نه قبله در تو که قبله نماست در تو بقیع
نه کعبه کعبه اهل ولاست در تو بقیع
هزار مرتبه برتر از عرش حق هستی
نیاز خانه اهل سماء است در تو بقیع
سکوت محض تو در اوج غربت تاریخ
نماد ناله قلب خداست در تو بقیع
همین که بی حرم و گنبدی و گلدسته
نشان از واقعه ای غم فزاست در تو بقیع
به هر دو عالم اگر فخر می کنی چه عجب
هزار مادر شاه وفاست در تو بقیع
به اشک نم نم خود زائرت سحر می گفت
شمیم علقمه و کربلاست در تو بقیع
اگرچه مهد ولایی به کربلا نرسی
کجاست سری ز تن خود جدا در تو بقیع
کنار تربت مادر به یاد کرب و بلا
صدای ناله مهدی رساست در تو بقیع
شاعر:سید محمد میر هاشمی
مناسبتهای شیعی
روضه
#حضرت_حمزه__ع__روضه
پرکشیده است غمی بر دل مضطر برسد
خون دل آمده تا برمژه ی تر برسد
گل پاشیده زهم دیده کسی بر روی خاک
عطر جنت زیکی لاله ی پرپر برسد
بدن پاک برادر شده مثله ، اما
وای اگر این خبر داغ به خواهر برسد
بعد از آن نیزه که برسینه ی او بنشسته است
زچه برپیکر او ضربت خنجر برسد
لرزه برزانوی پیغمبر رحمت افتاد
جبرئیل آمده بر داد پیمبر برسد
خبر آمد که صفیه به احد آمده است
نگذارید که خواهر به برادر برسد
با غم حمزه دلم یاد حسین افتاده است
بگذارید که این شعله به دفتر برسد
که گمان داشت پس ازآن همه دردو غم وداغ
زینب او به کنار تن بی سر برسد
که گمان داشت که درپوششی از نیزه و تیر
بوسه ی خواهر غم دیده به حنجر برسد
این عحب نیست اگرناله«وفایی» زده ای
باید این چامه به اشک تو به آخر برسد
سیدهاشم وفایی
حضرت حمزه (ع)
روضه
#مناسبتهای_شیعی_روضه
بوی غم بوی عزا دارد بقیع
غربتی بی انتها دارد بقیع
اشک زهرا روی خاکش ریخته
روز و شب حال بکا دارد بقیع
بس حکایت از زمان غربت و
ناله های مرتضی دارد بقیع
در میان سینه ی سوزان خود
گنج پنهان سال ها دارد بقیع
باز بی شمع و چراغ و زائر است
مردمانی بی وفا دارد بقیع
بوده اینجا هیئت ام البنین
روضه خوان کربلا دارد بقیع
بغض می بارد به هر جا پا نهی
آستانی غم فزا دارد بقیع
هر که برگشته از آن وادی غم
گفته بس نا گفته ها دارد بقیع
خواب می دیدم که قد آسمان
گنبدی رنگ طلا دارد بقیع
خواب می دیدم که صحن و بارگاه
مثل صحنین رضا دارد بقیع
کربلا خاکش شفا گر می دهد
تربت پاکش شفا دارد بقیع
آن قدر هم بی کس و بی یار نیست
زائری نام آشنا دارد بقیع
روز تخریب ضریح و گنبدش
مهدی صاحب عزا دارد بقیع
تا همیشه یاد مادر باشد و
خاک بر روی عبا دارد بقیع
انتقام فاطمه خواهد گرفت
آخر ای دنیا ، خدا دارد بقیع
شاعر:رضا رسول زاده
مناسبتهای شیعی
روضه
#حضرت_حمزه__ع__روضه
از شیر غیر از شیر بودن بر نمی آید
یعنی که درپای شما جز سر نمی آید
از سینه ات جز عشق احمد در نمی آید
مثل تو در کل عرب دیگر نمی آید
تو حمزه ای سنگر شدی حتی پیمبر را
اسم تو تار و مار کرده کل لشگر را
وقتی که افتادی زمین دین هم زمین افتاد
پای تنت پیغمبر اکرم زمین افتاد
حتی امیرالمومنین محکم زمین افتاد
زهرا میان خانه از این غم زمین افتاد
مثله شدی یعنی عبا لازم شدی دیگر
بالاترین داغ بنی هاشم شدی دیگر
بالا تنت آمد همینکه خواهری جان داد
حرف عبا شد پا به پایش مادری جان داد
با روضه های ثانی پیغمبری جان داد
شمشیرها آمد علیِ اکبری جان داد
یک کوچه وا شد از روی مرکب سوار افتاد
کل حرم مثل علی به احتضار افتاد
آیات قرآن را روی سرنیزه ها بردند
سر را جدا بردند و پیکر را جدا بردند
کار جوانان شد علی را با نوا بردند
با چه عذابی نور را بین عبا بردند
عمه اگر بیرون نمی آمد پدر میمرد
بابا خودش در وقت تشییع پسر میمرد
سید پوریا هاشمی
حضرت حمزه (ع)
روضه
#حضرت_حمزه__ع__روضه
وقتي كه مُسلماني و تسليم خُدايي
يعني همه جا ياورِ پيغمبر مايي
سرداري و سالار و جگردار و هُنردار
آن قدْر كه گفتند تو هم شيرِ خُدايي
هرگز نپريده ست به اذعان كمانت
از چِلّه ي ابروي خَمت ، تيرِ خطايي
در عصر خودت بودي اگر شاه شهيدان
تا حشر ولي حمزه ي خيرُ الشُّهدايي
وقتي چو علي چرخ زدي دور پيمبر
از كعبه شنيدم كه تو هم قبله نمايي
وقتي كه عمو باشي و ذريّه ي هاشم
پس مثل اباالفضل تو هم ماه لقايي
والله قسم هيچ نفهميده از ايمان
هركس كه بگويد تو از اسلام جُدايي
از تُربت تو فاطمه تسبيح اگر ساخت
مي خواست بگويد چه قَدَر اهل دعايي
بالايِ سر قبر تو با ديده ي گريان
با سوز جگر فاطمه مي گفت : كُجايي؟
مي گفت كُجايي كه ندارد دل حيدر
از حَصرِ غم و غُربت و اندوه ، رهايي
در جَنگ اُحد مُثلِه شدي تا كه بگويي
مي خواست دلت تا بشوي كربُبلايي
مي گفت عبايي كه روي پيكرت افتاد
اي كاش بيارند به گودال عبايي
تا خواهرِ مظلومه ي ارباب نبيند
از نيزه مي آيد به سر او چه بلايي !!!
در نيمه ي شوّال به جُز داغ تو اي مرد
در خيمه ي دل سوختگان نيست عزايي...
محمد قاسمی
حضرت حمزه (ع)
روضه
#مناسبتهای_شیعی_روضه
بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را
درعزا بنشاند او ، شمع و گل و پروانه را
بشکند دستی که هتک حرمت این خانه کرد
شیعه را سوزاند و خون در قلب صاحبخانه کرد
درون قلب جهان ، انقلاب گشته بیا
نفس ، بدون تو همچون عذاب گشته بیا
نظاره کن به فرا سوی مدینه و ببین
حرم به دست حرامی خراب گشته بیا
این گلستان نبیّ بار دگر ویران شده
چشمهای منتقم ، بار دگر گریان شده
بعد تخریب بقیع و این ستم در آن دیار
گشت روشن ، از چه قبر فاطمه پنهان
«شفق»
مناسبتهای شیعی
روضه
#حضرت_حمزه__ع__روضه
بسم رب الوحی، رب هل اتا
رب احمد، رب خیرالمرسلین
رب عترت، رب مولانا علی
رب سادات نساءالعالمین
صحبت از یاران دین کبریاست
یاد باید کرد از اصحابِ حق
درس عبرت از اُحد باید گرفت
تا شود سرلوحۀ احبابِ حق
از چه رو دندان پیغمبر شکست
وز چه احمد حمزه را از دست داد
«لحظه ای غفلت» ز فرمان نبی
جبهۀ حق، تنگه را از دست داد
هیچکس باور ندارد اینچنین
حیدر و بر تن نَود زخمِ عمیق
کینۀ هندِ جگرخوار عاقبت
حمزه را مُثله کند در زیر تیغ!
کیست حمزه، یار احمد یار وحی
حافظ آیات، بعد از هر نزول
کیست حمزه، مرد ایمان و نبرد
عبد صالح شیرِ میدان رسول
کیست حمزه، غرّشِ شمشیر عشق
کیست حمزه، عبد فرمان علی
کیست حمزه، مرد میدان اُحد
جان او بسته است بر جان علی
هر کجا احمد ز دشمن فتنه دید
بود یارِ حضرتش آن پهلوان
حال افتاده بزیر دست و پا
بی نفَس، بی جان، شکسته استخوان
سینه ای که سخت تر از کوه بود
حال از تیزیِ خنجر نرم شد
این همان یکتا عموجان است که
بارها زهرا به او دلگرم شد
سالها بگذشت از جنگ اُحد
شهر از بعدِ نبی تاریک بود
بی حیایی راهِ زهرا را گرفت
راهِ بانو، کوچه ای باریک بود
روزِ سیلی خوردنِ زهرا رسید
دید دشمن تا که بنچاقِ فدک
مادرِ سادات را آن بی حیا
پیش چشمِ مجتبایش زد کتک
گوشواره پخش شد روی زمین
دست مادر بود در دست پسر
راه را گم کرد آن یاسِ کبود
آنکه خود از بهر مولا شد سپر
پس کجا بودی ببینی ای عمو!
فاطمه افتاد زیر دست و پا
تو بزیر خاک و زهرا بی پناه
بسته شد در ریسمانی مرتضی
بولهب یک حرف بد زد بر نبی
ای عمو! خشمَت امان از او گرفت
ثانی اما سیلی ام زد بی هوا
هیچکس آیا نشان از او گرفت؟
راهِ زهرا راهِ یاریِ علیست
تاعلی تنها نماند هیچگاه
درسِ عبرت از اُحد این است و بس
شیعه در غفلت نباشد هیچگاه
حاج محمود ژولیده
حضرت حمزه (ع)
روضه
هدایت شده از کانال شعر وسبک ابوذر رییس میرزایی (بهار)
ایام
تخریب قبور اهلبیت بقیع
زمینه
چشامون اشکه ودل پره خونه
برای غربت بقیع میخونه
قبرای خاکی وغریب اونجا
نداره صحنی و بی سایبونه
دل من هردم.میگیره برای غربتش
میخونم روضه.میباره چشام ز محنتش
نکنه روزی.به دلم بمونه حسرتش
واویلتا.برای غربت بقیع
تربتشون یه روزی میشه آباد
روزی که مهدی فاطمه میاد
برا اءمه ی بقیع میسازیم
ضریح و گنبد و پنجره فولاد
دلامون تنگه.برای اءمه ی بقیع
به خدا هستیم.گدای اءمه ی بقیع
زندگیمونه.فدای اءمه ی بقیع
واویلتا.برای غربت بقیع
آقامیاد بقیع باشور واحساس
میپیچه اونجا عطری ازگل یاس
میخونه روضه ی عمو اباالفضل
کنار تربت مادر عباس
روضه ی مشک و.دوتادستایی که شد قلم
عمود آهن.تیر وچشم ساقی حرم
کنارش اومد.شاه کربلا با قد خم
یا ابالفضل.عزیز فاطمه مدد
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
هدایت شده از کانال شعر وسبک ابوذر رییس میرزایی (بهار)
تخریب قبور اهلبیت بقیع
سنگین
گردم فدای بقعه ی پاکت
مزار زهرا در دل خاکت
عالم.شده پریشان تو
دلها.گردیده سوزان تو
ازغم.واویلا واویلتا
چشم ملایک گردیده گریان
بقیع شیعه شد زکین ویران
خاکیست قبر اولاد زهرا
زاءر ندارد دراین شبها
ازغم.واویلا واویلتا
میسازیم آخرصحن وسرایی
ضریح وگنبد ایوان طلایی
مهدی میگوید ای مادرم
سازم برایت روزی حرم
زهرا.یازهرا یافاطمه
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
هدایت شده از کانال شعر وسبک ابوذر رییس میرزایی (بهار)
الگوی سبک سنگین بالا👇👇👇👇
هدایت شده از کانال شعر وسبک ابوذر رییس میرزایی (بهار)
تخریب قبوراهلبیت بقیع
زمینه
شده ویروون.قبرآل طاها
چکد اشک از.هردوچشم زهرا
زاین مصیبت.آه و واویلتا
نه چراغی.نه رواقی داره
آسمونم.زغمش میباره
غربت اون.برامون دشواره
حسن جانم.برایت زارو گریانم
حسن جانم.مزارت قبله ی جانم
حسن جانم.زغمهایت پریشانم
امون ای دل (3)
ای بقیع دل.میزنه پرسویت
توی هیات.پره عطر و بویت
آه ازاین غم.پره خاکه کویت
زایر تو.ماه آسمونه
همه قبرات.خاکی و ویروونه
دل شیعه.زغمت پرخونه
میادآخر.یه روزی صاحب دلها
خزون میره.میاد از راه بهار ما
حریمت رو.میسازه مهدی زهرا
امون ای دل (3)
پیچیده باز.عطر و بوی تربت
توی روضه.شده حرف حرمت
یه گریزی.بزنیم از غربت
غربت اونه.تشنه لب توو گودال
زیر پاها.بدنی شد پامال
خواهری رفت.توی گودال ازحال
غریب اونه.که راسش رفت روی نی ها
غریب اونه.نداره یک کفن حتی
بگم یا نه.هزار تا مرد زنی تنها
حسین جانم(3)
ابوذر رییس میرزایی (بهار)