eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹حسینیۀ دل🔹 روشن آن چشم که در سوگ تو پُر نم باشد دل‌ربا، نرگس این باغ به شبنم باشد تا بدانند کجا بزم عزای تو به پاست دودِ آهِ دلِ عشّاقِ تو پرچم باشد دل حسینیه؛ نَفَس نوحه؛ تپش سینه‌زنی‌ست دم بگیریم که عمر همه این دم باشد به خدای حرم و کعبه قسم، ای حُجّاج! هر که مُحرِم به مُحَرّم شده، مَحرَم باشد آن که دارد غم عشق تو ندارد غمِ هیچ که نشاط دل عالم، همه زین غم باشد خانۀ تنگِ دلم نیست شبی بی‌ مهمان لحظه‌ای نیست که دل بی غم و ماتم باشد مطلع «صائب تبریز» به یادم آمد آن‌که در شیوه‌اش استاد مسلَّم باشد: «گر صفای حرم کعبه به زمزم باشد زمزم اهل صفا دیدۀ پُر نم باشد»
علیه‌السلام 🔹مهربان‌ترین غم🔹 ای فصل لاله‌های معظًم خوش آمدی شهر همیشه سرخ محرم خوش آمدی در چشم‌های تشنۀ با شب عجین من سیل شدید، آتش نم‌نم خوش آمدی در جان زخم‌خورده‌ام از جور روزگار ای مهربان‌ترین غم عالم خوش آمدی ای از حجاز آمده تا دشت کربلا اشک فرات،گریۀ زمزم خوش آمدی.. ای ابر بی‌امان، قدمت روی چشم ما طومار نوحه‌های دمادم خوش آمدی ای کاروان که یاد تو و داغ‌های تو بر هر مصیبتی شده مرهم، خوش آمدی بر پرچم حسینیه زهرا نوشته است «به مجلس عزای حسینم خوش آمدی»
علیه‌السلام 🔹زیباترین تغزّل عالم🔹 گل کرده در ردیف غزل‌های ما حسین شوری غریب داده به این بیت‌ها حسین زیباترین تغزّل عالم به نام اوست هرجا که شعر می‌شود آغاز با حسین این واژه‌ها همیشه برایم مقدّس‌اند زنجیر، طبل، سینه‌زنی، کربلا، حسین این کوچه‌ها مسیر عبور محرّم‌اند حس کرده‌اید رد شده از هر کجا حسین؟ حس کرده‌اید در وسط روضه‌های‌مان ما را چه‌قدر می‌زند آیا صدا حسین؟ حس کرده‌اید تشنه که باشیم، زودتر سیراب می‌شویم بگوییم «یا حسین»؟ آری! حسین مرهم هر درد بی‌دواست دارد برای هر غم و دردی دوا حسین یا از سکوت خاک به پا خیز، محتشم! یا شورشی دوباره برانگیز با حسین... دیگر سکوت می‌کنم و قطره‌قطره اشک... شاید مگر ادامۀ این شعر را حسین...
علیه‌السلام 🔹محفل اشک🔹 کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد محفل اشک برای تو فراهم باشد روضه‌ات آب حیات است برایم، ای کاش در دلم تا نفسی هست محرم باشد آبرویی بده آن‌قدر که تا آخر عمر تا سری هست فقط پیش شما خم باشد مرگ صدبار مبارک‌تر از آن روزی که در دلم ذره‌ای از مهر شما کم باشد خاکِ نفرین شده آن است که در ماتم تو خالی از نام تو و روضه و پرچم باشد
علیه‌السلام 🔹در آن غروب🔹 هستی ندیده است به خود ماتم این‌چنین کی سایه‌ای شد از سر عالم کم این‌چنین؟... وقتی در آن غروب «دل سنگ آب شد» دیگر عجیب نیست دل من هم این‌چنین حالا که شعر شعله‌ور از داغ نینواست بایست ابر شعر ببارد غم این‌چنین: حافظ! ولی‌شناس نبودند کوفیان! سعدی! چرا شدند بنی‌آدم این‌چنین؟ «باز این چه شورش است» به دشت غزل وزید تا بوی محتشم بدهد شعرم این‌چنین انگشترت اگر شده انگشت بر دهان باور نداشت بذل کنی خاتم این‌چنین...
علیه‌السلام 🔹مرهم🔹 هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر.. صد بلا رد می‌شود با قطره اشکی بر حسین پس خدایا در بلاها اشک نم‌نم را مگیر چند ماهی می‌شود تنها دعای ما شده: ای خدا از عاشقان ماه محرم را مگیر بیرقت را سال‌ها در دسته‌ها برداشتیم یاحسین از دست ما امسال پرچم را مگیر گریه بین روضه‌های دسته‌جمعی بهتر است نعمت مرثیه‌خواندن‌های با هم را مگیر فیض می‌بردیم از یک آه سوزان بر حسین یارب از سینه‌زنان فیض دمادم را مگیر در لباس رزم با کفار خونم را بریز در میان رختخواب مرگ جانم را مگیر
🔹وطن🔹 از جهانی که پر از تیرگی ما و من است می‌گریزم به هوایی که پر از زیستن است می‌گریزم به همان‌جا که همه می‌گویند هر که از آینه‌ها دم بزند خویشتن است همه یک‌پارچه، یک‌دست سیه‌پوشان‌اند بر تن مردم این طایفه یک پیرهن است می‌گریزم به جهانی که پر از یکرنگی‌ست به جهانی که پر از گریه‌کن و سینه‌زن است به همان‌جا که نفس قیمت دیگر دارد اشک‌ها دُرّ نجف، سینه عقیق یمن است به همان‌جا که در آن باد صبا بسته دخیل به عبایی که پر از رایحۀ پنج تن است اشک یک پیرغلام آتش بزم است آن‌جا چشم او روضۀ باز است ولی بی‌سخن است چه خراسان چه مدینه چه عراق و چه دمشق هر کجا پرچم روضه‌ست همان‌جا وطن است دم من زندگی و بازدمم زندگی است تا که روی لب من ذکر حسین و حسن است قلب آن است که لبریز محبت باشد تا ابد خانۀ اولاد علی قلب من است
علیه‌السلام 🔹سلام من به محرم🔹 قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم قسم به عطر غریبی که می‌رسد به مشامم قسم به تک‌تک این واژه‌های دست به سینه که رنگ و بوی خدا را گرفته است سلامم سلام من به دو تا ماهِ تا همیشه فروزان سلام من به محرم، سلام من به امامم... سلام من به کسی که فقط به خاطر اشکم مرا رسانده به جایی که دوزخ است حرامم... چه اسم‌های بزرگی گرفته دور و برش را به حیرتم که در این بین خویش را چه بنامم چگونه پیش «حبیب» ادعا کنم که حبیبم؟ چگونه پیش «غلام» ادعا کنم که غلامم؟ پیام من غزل است و به لطف گوشۀ چشمش رسیده است به گوش تمام خلق پیامم بدون شک غزل من به لطف او شده گیرا قسم به مطلعِ نابم، قسم به حُسن ختامم...
علیه‌السلام 🔹 آغاز حیات🔹 روز و شب در دل دریایى خود غم داریم اشک، ارثى‌ست که از حضرت آدم داریم شادى هر دو جهان در دل ما پنهان است تا غمت در دل ما هست، مگر غم داریم؟ گاه در هیأت رعدیم و پر از طوفانیم گاه در خلوت خود بارش نم‌نم داریم تازه آغاز حیات است شهید تو شدن ما فقط غمزهٔ چشمان تو را کم داریم عقل در دایرهٔ عشق تو سرگردان است عقل و عشق است که در ذکر تو با هم داریم در قیامت دل ما در پى قَد قامتِ توست ما چه کارى به بهشت و به جهنم داریم.... از ازل شور حسین بن على در سر ماست تا ابد در دل خود داغ محرم داریم
علیه‌السلام 🔹بوی چادر زهرا🔹 شکر خدا دعای سحرها گرفته است دست مرا کرامت آقا گرفته است شکر خدا که چشم همیشه حسینی‌ام اشکی برای روز مبادا گرفته است بالِ فرشته است برای تبرکش اطراف چشم‌های ترم را گرفته است اینجا حسینیه‌ست ملائک نشسته‌اند جبریل هم برای خودش جا گرفته است این دستمال گریۀ ماه محرمم امروز بوی چادر زهرا گرفته است...
علیه‌السلام 🔹یومَ تَبیَضُّ وُجوه🔹 من به غم‌های تو محتاج‌تر از لبخندم من به این ناله به این اشک، ارادتمندم کوچه پس کوچه خیابان به خیابان همه تو قطره‌ام باز به دریای تو می‌پیوندم دائماً ذکر تو‌ را زیر لبش می‌گوید هم‌صدا با همۀ سینه‌زنان سربندم عشق دنیای عجیبی‌ست؛ که با بودن آن از غم و سوختن و آه شدن خرسندم پای داغت همۀ هستی من می‌سوزد و چه خوش‌بختم اگر دانه‌ای از اسپندم «یَومَ تَبیَضُّ وُجوهٌ» اثر روضۀ توست با همین آیه چه خوب‌ است که بشناسندم
علیه‌السلام 🔹سلام بر حسین🔹 شنیدم از لب باد صبا حسین حسین نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین محرم آمده و گوش جان که بسپاری شنیده می‌شود از هرکجا حسین حسین محرم آمده قد قامت العزا بشنو بخوان به مأذنه حَیّ علیٰ حسین حسین کتیبه سینه‌زن و باد نوحه‌خوان شده است صدای زمزمۀ بادها حسین حسین ز عرش پیرهنی خون‌چکان شد آویزان چکیده در همه عرش خدا حسین حسین ملک نشانی خون خدا گرفت ز خاک صدا بلند شد از کربلا: حسین! حسین!.. عجب غمی‌ست به نامش، هرآن‌که گفت بسوخت که کرده یک‌سره آتش به پا حسین حسین گذشت عمر به زیر کتیبه‌های غمش هزار شکر شدم پیر با حسین حسین لبم به ذکر دگر وا نمی‌شود چه کنم؟ شده‌ست با لب من آشنا حسین حسین ز لطف اوست کز او نام می‌برم، ور نه من خراب کجا و کجا حسین حسین؟ گریست دیدهٔ ناپاک من هم از داغش از آن‌که زنده کند مرده را حسین حسین خوشا به بزم عزایش که یک‌صدا گویند از ابتدا همه تا انتها حسین حسین