eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. السلام علیک یا علی بن موسی الرضا از تمام دو جهان عشق رضا ما را بس این که هستید ولی نعمت ما ، ما را بس سوی ما گر رسد از هر طرفی موج بلا ذکر زیبای تو بر رفع بلا ما را بس خضر اگر آب حیات از همه دنیا جوید آبِ جوی حرمت بهر شفا ما را بس تا شود سرمه ی چشمان همه اهل جهان مشتی از خاک قدمگاه شما ما را بس زائر عارف قبر تو بوَد زائر عرش حرمت از همه ی ارض و سما ما را بس گر چه بر کرببلا راه نیابیم به آه حرم سبز غریب الغربا ما را بس همه را آرزوی وصل بهشت است ولی دیدن روی تو ای وجه خدا ما را بس لحظه ی مرگ به دیدار بیایی ، عشق است بردن نام تو یا امام رضا ما را بس
. بهشتی جمال السلام ای امید جان همه دلبر ما و دلستان همه تو رئوفی و مهربان همه حرم تو بود جنان همه ای بهشتی جمال امام رضا آسمانی جلال امام رضا ای امام مبین ،امین الله ای که از حال ما تویی آگاه بین گل ها تویی مرا دلخواه آمدم محضرت حبیب اله در هوایت مرا هوایی کن جان و قلب مرا خدایی کن گر چه روی سیاه آوردم حال و روزی تباه آوردم اشک خود را گواه آوردم که به تو من پناه آوردم ای پناه همه پناهم ده آشنای غریب،راهم ده تو رضایی و مهربانی تو شمس تابان و زر فشانی تو همه را سوی خویش خوانی تو هیچ کس را ز در نرانی تو ای جواب همه سؤالاتم با تو تأمین شود مهماتم هرکه از هرکجا مسافر توست در بهشت خدا مجاور توست خوش به حال کسی که زائر توست متنعم ز جود وافر توست سائلانت غنی تر از همه اند محترم در حضور فاطمه اند من مریدم، مراد ،آمده ام ای شفیع معاد آمده ام با امید زیاد آمده ام در باب الجواد آمده ام به جوادت قسم تهی دستم دل خود را به رحمتت بستم صحن و ایوان تو صفا دارد حرمت نور کبریا دارد هرکه دارد تو را خدا دارد زائرت اجر کربلا دارد ز احترام نوادگان حسین کربلایی شدم به جان حسین تا ولای تو کشتی نوح است نور مهر تو گوهر روح است غم تو بر حسین مذبوح است پلک چشمت ز گریه مجروح است گفتی یابن شبیب گریه کنید برحسین غریب گریه کنید وای زین مرثیه دلم خون شد رخم از خون دیده،گلگون شد آسمان غم گرفت و محزون شد قاتل از قتلگاه بیرون شد ناگهان بیم زلزله آمد آه فریاد فاطمه آمد غرق خون گشت آن چمن ای وای سر ندارد چرا بدن ای وای شد رها روی خاک، تن ای وای تن بی غسل و بی کفن ای وای گریه بر دل اگرچه تسکین است این مصیبت چقدر سنگین است خواهر آمد برادرش را دید چه برادر که پیکرش را دید پاره هایی ز حنجرش را دید به روی نیزه ها سرش را دید ای«وفایی» چولاله دل افروخت قلم آتش گرفت و دفتر سوخت
. اَلسّلام ای جلوه ی ماهِ منیر واسطِ فیضِ خداوندِ قدیر آمدم با دستِ خالی و فقیر گوشه ی چشمی نما بر این حقیر آسَتانت منبعِ خیرِ کثیر یا علی موسیَ الرضا دستم بگیر ای شکوهت قابِ تصویرِ خدا نورِ تو از نورِ اکسیرِ خدا دستهایت دستِ تدبیرِ خدا بر لبت تهلیل و تکبیرِ خدا اعتباری من ندارم ای امیر یا علی موسیَ الرضا دستم بگیر در سرم دارم هوای مشهدت چشمِ من دائم به سوی گنبدت آرزویم در طوافِ مرقدت جان به قربانِ عطای بی حدت گشته ام در حلقه ی دامت اسیر یا علی موسیَ الرضا دستم بگیر ای تو شمعی و دلم پروانه ات کیستم، من زائرِ دیوانه ات می بده ساقی تو از خُم خانه ات جرعه ای از آبِ سقا خانه ات ای نگاهت این و آن را دستگیر یا علی موسیَ الرضا دستم بگیر!
. لطف سلطان است رزق میهمانی های من این حرم شد محفل هم آشیانی های من گم شدم ... باب الرضای او به رویم باز شد می خورد تنها به این خانه، نشانی های من روبرویش گریه کردم، چشم شستم از همه عید من یعنی همین خانه تکانی های من موقع سختی رضا بار مرا گردن گرفت او کنار آمد فقط با بدزبانی های من من کجا اینجا کجا؟  لطف رضا جان دائمی است مهربانی کرده با نامهربانی های من خاک پای زائرش داروی پادرد همه است این حرم گشته توان بر ناتوانی های من گوشه ی باب الجوادش عشقبازی می کنم ای بقربان جواد او جوانی های من زیر ایوان رضا رفتم به ایوان نجف دو علی روی زمینند، آسمانی های من باز لنگم ... کربلایم دیر شد کاری بکن سائلم که پنج تن هستند بانی های من بد شده جاماندم از جمع رفیقان شهید پس کجایند آنهمه هم کاروانی های من از مدینه قافله سالار بیرون می رود میل روضه کرده امشب خون فشانی های من من بیاد مادرم  در باغ سلطان، او که گفت: ای گلم آخر چه شد آن باغبانی های من آمدم بالا سر گودال و حیرانم حسین نیزه ها شد باعث این قدْ، کمانی های من پای شمر لعنتی وا شد میان قتلگاه کارگر اصلاً نشد پا در میانی های من! عده ای دنبال معجر ... لشکری دنبال سر خواهر تو مانده پای روضه خوانی های من صلوات الله علیه
. یابن الشبیب، مهدی  ِمن می شود شَرید از دست شیعیان  ِخودش می شود طَرید یابن الشبیب، بر پسرم می شود جفا او هم شود شبیه من از شهر خود جدا یابن الشبیب، داغ دلش آتشین شود بیش از هزار سال، بیابان نشین شود یابن الشبیب، می شود از غصه خون جگر هستم غریب و او شود از من غریب تر یابن الشبیب صبح و مساء گریه می کند در روز عید و روز عزا گریه می کند شیعه دعا برای ظهورش نمی کند کاری برای قلب صبورش نمی کند در مجلسی که خوانده شود روضه های مشک جاری شود ز دیده ی او خون به جای اشک یابن الشبیب، دل نگرانی ولی بدان رجعت کنیم با فرج صاحب الزّمان آید ندا که مهدی آل عبا رسید هنگام انتقام ز مأمون فرا رسید علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
. السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عمرم گذشته است بدون شما چرا؟ در پشت ابر، مانده ای ای ماه ما چرا؟ شاه جهان که ساکن صحرا نمی شود! هستی همیشه در به در  ِذی طُویٰ چرا؟ دشمن که جای خود، چه توقّع از آن ولی از یاد برده است تو را آشنا چرا؟ غیر از دعا برای ظهورت که چاره نیست اما نمی رسد به اجابت دعا چرا؟ هستی کجای مجلس ما،صاحب  ِعزا؟ حاضر شوی به مجلس ما در خفا چرا؟ روضه برای حضرت سلطان گرفته ایم کشته شده ست جدّ رئوفت رضا چرا؟ ای منتقم بگیر دگر انتقام  ِاو اجر امامتش شده زهر جفا چرا؟ در بین قصر و حجره ی خود خورده بر زمین انداخته به روی سرش یک عبا چرا؟ حالا که روی خاک، سرش را گذاشته جدّت حسین را زده دائم صدا چرا؟ گوید: حسین از چه تو را تشنه کشته اند موی سپید تو شده با خون حنا چرا؟ وقتی که پیش عمّه، سرت را بریده اند دیگر جدا شده سر تو از قفا چرا؟ در زیر نعل تازه ی ده مرکب عدو شد عضوعضو پیکر تو جابجا چرا؟ جسمی که جای بوسه ندارد سه روز و شب شد روی خاک گودی مقتل رها چرا؟ علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
. (( امام رضا علیه السلام)) بر روی خاک حجره دگر دست و پا مزن پهلو به دست،مادر خود را صدا مزن راضی مشو که مادر تو خو نجگر شود ناله ز سوزش جگرت ای رضا مزن از آتشی که پیکرت از تاب برده است آتش به جان اهل زمین و سما مزن دیگر بس است،ای ز دو عالم غریبتر با غربتت شراره به واغربتا مزن قامت کمان نموده اگر غصه ها تو را دیگر تو ناله در بر قامت دوتا مزن با کام تشنه روی زمین،رو به قبله ای ای قبله حرفی از غم کرببلا مزن حرفی تو از مصیبت آن شاه سر جدا حرفی دگر ز پیکر و سر نیزه ها مزن
. علیه السلام دل را دخیل بسته ام امشب به خانه ات چون طائری بهانه کنم آب و دانه ات سوی تو آمدم که به جزتو پناه نیست من آمدم چو طائر بی آشیانه ات روزم به گریه میگذرد در حرم که تو رزقی مرا دهی ز عطای شبانه ات از بس کریم و بنده نوازی تو ای رضا هر جا که رو کنم ز تو گیرم نشانه ات هر بار باری از سر دوشم گرفته ای یکبار هم نشدکه بار بگیرم ز شانه ات نامت هماره بر لب و یادت امید من تقصیر این دل است که دارد بهانه ات با آنکه کمترینم و لطف تو هم زیاد چیزی بده به سائل خود از خزانه ات افتاده ای به خاک و به لبهات ذکر دوست شد نام فاطمه دم آخر ترانه ات هفت آسمان اگر که بگریند خون دل جا دارد از برای غم بیکرانه ات
حق روز ازل كل نِعم را به علی داد بین حكما حُكمِ حَكَم را به علی داد معنای یدالله همین است و جز این نیست كاتب كه خدا بود قلم را به علی داد می‌خواست به تصویر كشد قدرت خود را در معركه شمشیر دو دم را به علی داد عمّال شیاطین همه ماندند تهی‌دست تا احمد محمود علم را به علی داد یاران ولایت به خدا اهل بهشتند الله كریم است، كرم را به علی داد هر مملكتی تابع فرمان امیری است ایران، دلِ افتاده به غم را به علی داد از نسل علی یك علی آمد به خراسان یعنی كه خدا كل عجم را به علی داد كوچك‌تر از آن است عجم فخر فروشد گو حیدری‌ام، یار دلم را به علی داد سبقت بگرفت اُمّ علی ز اُمّ مسیحا روزی كه خدا حق قدم را به علی داد مملوك ببین مالك دین در شب میلاد تنظیم سند كرد و حرم را به علی داد بودی همه اشراف عرب طالب زهرا طه گهر عهد قِدَم را به علی داد بگذاشت كف فاطمه را بر كف حیدر با فاطمه شش دنگ ارم را به علی داد از یُمن همین وصلت فرخنده «كلامی»! حق زینب آزاده‌شیم را به علی داد شاعر؛
. دوباره یا حسین گفتم دلم  دریای غربت شد دوباره رزق هر روزم برای روضه قسمت شد دوباره تا نشستم در میان مجلس روضه زاشک چشم گریانم، دلم دریای رحمت شد بسمت کربلا دادم سلام و ناگهان ، این دل به یاد قبر شش گوشه محیای زیارت شد بیاد کربلا دل روضه ی جانسوز می خواهد اگرچه بهر زهرا روضه های باز، زحمت شد علی موسی الرضا باید بخواند روضه ی جدش که او خود روضهِ خوان و بی قرار این مصیبت شد چنان او روضه های کربلا را باز می خواند که با یابن الشبیبش گوئیا عالم قیامت شد سلام ای جد افتاده بدون سر ، ته گودال که رأست روی نی رفت و تن پاک تو غارت شد به پیش دیده ی زینب شدی پامال مرکب ها وبعد از آن به جسمت باعصاهاشان جسارت شد سرت باخنجر دشمن زپشت سر جداگشته از این غم ها دو‌چشم من پراز اشک و جراحت شد چه گویم از چنین داغی که ناموس خدا زینب به همراه سنان و شمر راهیِ اسارت شد بسوی کوچه و بازار بردند عمه ی ما را به پیش چشم نامحرم به اوخیلی اهانت شد میان تشت زر سر بود و صدها ماجرا باسر که با چوب جفا بر لب حدیث خون روایت شد
. دست من و دامن ولای تو رضا چشم من و احسان و عطای تو رضا از کار فرو بسته گره  بگشاید دست کَرَمِ گره گشای تو رضا مرغ دل من گشته گرفتار غمت قربان ضریح جان فزای تو رضا هر چند غریب الغربائی در طوس عالم همه هست آشنای تو رضا در گوشه به گوشه عرصه ی این گیتی دل ها همه می طپد برای تو رضا هر روز به هر طلوع خود بوسه زند خورشید به گنبد طلای تو رضا ای کاش منم کبوتری می بودم بر گرد حریم باصفای تو رضا بیمار تو هستم و دخیل حرمت درد از من و داروست شفای تو رضا نجوایم و کمترین غلامت هستم ای جان جهان شود فدای تو رضا غلامرضا ابوالقاسمی نجوا .......... . ای ولی نعمت و سلطان خراسان مولا حرمت قبله ی جان ، مرکز ایران  مولا روضه ات خلد برین است و ضریحت زیبا زینت صحن و رواقت شده قرآن مولا بارگاهت که بهشت همه ی عشاق است همچنان کعبه ی جان است و گلستان مولا تا نظر می کنی از پنجره ی فولادت دردِ ما می شود از لطف تو درمان مولا آن غریب الغربائی که به جودت ، جانا می دهی خسته دلان را سر و سامان مولا عالم آل محمد ، به نبی جان هستی  که رضا خوانده تو را خالق سبحان مولا مدحتان بر لب جبریل امین جاری شد در تَولای شما ، سوره ی انسان مولا به جوادت قسمت می دهم ، آقا جانم نظری کن به همه ، حضرت باران ، مولا بی پناهم من و در بند معاصی هستم ضامنم شو به جزا ، ای مه تابان ، مولا بوی گل های مدینه رسد از بارگهت شد عزادار غمت ، عالم امکان مولا داغ جانسوز تو تکرار غم عاشوراست مشهدت ، کرببلا ، جلوه ی ایمان مولا شعله زد زهر جفا بر جگر خونینت در عزایت همه گریان و پریشان مولا قلب نجوا نه فقط سوخته با یاد غمت سوخت هستی همه از شعله ی هجران مولا غلامرضا ابوالقاسمی نجوا .
نخل زردم جوانه می خواهم کفترم آب و دانه می خواهم بر فراز مناره های حرم گوشه ای باز لانه می خواهم روی پرهای من بزن مهری بی نشانم نشانه می خواهم کفتر خانگی این حرمم دانه از اهل خانه می خواهم در کنار رواق دارالزهد منزلی جاودانه می خواهم از شما روز اول هر ماه مثل مردم سرانه می خواهم خانه جز این حرم نمی خواهم پر پرواز هم نمی خواهم آستان بوس خود خطابم کن بد حسابم ولی حسابم کن برکه ی خشکم و گل آلودم کوثر معرفت گلابم کن قسمت می دهم به جان جواد بعد اگر خواستی جوابم کن کرمت گر اجازه داد آقا پیش چشم همه خرابم کن من شبیه دعای بی روحم روح ادعیه مستجابم کن ای خداوند عشق یا احساس نظری کن به خاطر عباس درد من را تو خوب می دانی حق همسایه را تو خوب می دانی حق همسایه جا نیاوردم نیست این شیوه ی مسلمانی ولی ای با وفا پناهم ده هرچه باشد تو از بزرگانی لحظه ای که جنازه ام آمد وای من گر که رو بگردانی یوسف ار ماه کنعان بود تو مه آسمان ایرانی وای آقا چقدر می آید به تو لفظ شریف سلطانی گفته ام هر کنار در هر سو ضامنم هست ضامن آهو