eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
وداع حال ما با تو تا که بهتر شد.. خبر آمد که روز آخر شد این دوماهه چقدر خوش بودیم.. زود این روزهای خوش سر شد من دلم باز گریه میخواهد کم برای تو دیده ام تر شد پیرهن مشکی مرا بردار این لباس آبروی نوکر شد از شب اول محرم بود.. حال من حال و روز دیگر شد نفسم زیر خیمه ذکر شد و.. اشک من زیر خیمه کوثر شد گفتم از غصه ی تو جان بدهم... حیف جور دگر مقدّر شد خوب و بد دیده ای حلالم کن! عفو کن خاطرت مکدر شد کربلا رفتنم که جور نشد یک دعا کن تو،شاید آخر شد
بازهم حرف فراق است جدایی سخت است شب آخر شده، ای کاش بیایی، سخت است بند اگر بند تو و گردن اگر گردن من آری آری که از این بند، رهایی سخت است من دو ماه است که سینه زده‌ام در زده‌ام وای اگر در به روی من نگشایی سخت است پدر سینه زنان بی تو یتیمیم همه اینکه باشی و ندانیم کجایی سخت است به همین طاول جامانده ز مشایه قسم گر ز دست تو نگیریم دوایی سخت است سخت دلتنگ هوای حرم سلطانم دوری نوکر از ایوان طلایی سخت است تو بگو جان جوادش نظری اندازد هر کجا جز در این خانه گدایی سخت است
گرفته است دلم مثل آسمان امشب دوباره حرف فراق است در میان امشب به پای ثانیه ها چنگ می زنم اما چرا نمی گذرد کندتر زمان امشب فدای سینه زن خسته ای که بعد دو ماه گرفته کنج حسینیه آشیان امشب یکی برای خود آرام روضه می خواند زبان گرفته یکی هم "حسین جان" امشب مدینه، کرب و بلا، سامرا، نجف، مشهد کجاست صاحب عزا صاحب الزمان امشب بیا بخاطر این اشک، این لباس سیاه دمی کنار عزادارها بمان امشب نخواهم اجر، ولی از تو خواهشی دارم بیا به مجلس ما روضه ای بخوان امشب پس از دو ماه چه اجریست بهتر از اینکه در آستان رضاییم میهمان امشب چه سفره ای شود آن سفره ای که جمع شود به دست بخشش آقای مهربان امشب
. تو آن حسی که گاهی در دلی آگاه می آیی مثال حس خوب شاعری، ناگاه می آیی نگاهت مأمن ایمان و کویت ضامن جان ها تو آن آرامشی که در "أمین الله" می آیی تو آن شاهی که با افتادگان همراه می گردد تو از بس مهربانی با رعیّت راه می آیی تو آن مهری که مهرت را دریغ از کس نخواهی کرد تو آن ماهی که بر دل جویی از هر چاه می آیی تو خورشید زمین هستی و نور آسمان هایی که از رحمت سراغ مردم گمراه می آیی بنازم رأفتت را ای امام مهربانی ها به استقبال زائر در مسیر راه می آیی رضایی و همه از سایه ی لطفت رضا هستند که حتی در نگاه دشمنان دل خواه می آیی وداعت با مزار ختم مرسل گفت با تاریخ می آیی سوی مرو امّا تو با اکراه می آیی ولی عهد رسول اللهی و سلطان دل هایی به ظاهر پیش ظلم دشمنان کوتاه می آیی تویی آن مَظهر "راضیّةً مرضیّه" ی قرآن که راضی بر قضا سوی شهادت گاه می آیی امید ما تویی روز قیامت ای که فرمودی: سه جا بر یاری زوّار این درگاه می آیی
گناه ما صدایت را درآورد صدای گریه هایت را درآورد شود تازه عزادار آن کسی که سیاهی عزایت را درآورد کسی جز تو مرا همدم نباشد شبیه ات در همه عالم نباشد ابالفضلی بگیر این چشم ها را اگر اشکم دم مشکم نباشد نمی دانم کجایی و کجایم به دنبال تو بین روضه هایم اگر کم بر عزایت گریه کردم نشیند مادر من بر عزایم
ما روز را همینکه به عشق تو شب کنیم یا اینکه گاه نام تو را ذکر لب کنیم شکریست که به نعمت داغ تو گفته‌ایم کاری نکرده‌ایم که مزدی طلب کنیم نگذاشتی که در دل گودال دق کنیم بگذار لااقل ز غمت کاه تب کنیم ما احترام روضه تان را نداشتیم خوب است جان دهیم که شاید ادب کنیم
اگرچه گریه نمودم دو ماه با غمتان مرا ببخش نمُردم پس از محرمتان لباسِ مشکی من یادگاری زهراست چگونه دل کَنَم از آن؟ چگونه از غمتان؟ بگیر امانتی‌ات را خودت نگه دارش که چند وقت دگر می‌شَویم محرمتان برایِ سالِ دگر نَه برایِ فاطمیه برایِ روضه‌ی مادر برای ماتمتان دلم بگیر که محکم ترش گره بزنی به لطفِ فاطمه بر ریشه‌های پرچمتان هزار شُکر که از لطف پنجره فولاد میان حلقه‌ی ماتم شدیم هم‌دمتان بیا دوباره بخوان روضه‌های یابن شبیب که من دوباره بسوزم دوباره با دَمِتان چه شام‌ها که زدی سر به گریه‌ام اما مرا ببخش نمُردم به پایِ مقدمتان ...
. دست من و دامن ولای تو رضا چشم من و احسان و عطای تو رضا از کار فرو بسته گره  بگشاید دست کَرَمِ گره گشای تو رضا مرغ دل من گشته گرفتار غمت قربان ضریح جان فزای تو رضا هر چند غریب الغربائی در طوس عالم همه هست آشنای تو رضا در گوشه به گوشه عرصه ی این گیتی دل ها همه می طپد برای تو رضا هر روز به هر طلوع خود بوسه زند خورشید به گنبد طلای تو رضا ای کاش منم کبوتری می بودم بر گرد حریم باصفای تو رضا بیمار تو هستم و دخیل حرمت درد از من و داروست شفای تو رضا نجوایم و کمترین غلامت هستم ای جان جهان شود فدای تو رضا غلامرضا ابوالقاسمی نجوا .......... . ای ولی نعمت و سلطان خراسان مولا حرمت قبله ی جان ، مرکز ایران  مولا روضه ات خلد برین است و ضریحت زیبا زینت صحن و رواقت شده قرآن مولا بارگاهت که بهشت همه ی عشاق است همچنان کعبه ی جان است و گلستان مولا تا نظر می کنی از پنجره ی فولادت دردِ ما می شود از لطف تو درمان مولا آن غریب الغربائی که به جودت ، جانا می دهی خسته دلان را سر و سامان مولا عالم آل محمد ، به نبی جان هستی  که رضا خوانده تو را خالق سبحان مولا مدحتان بر لب جبریل امین جاری شد در تَولای شما ، سوره ی انسان مولا به جوادت قسمت می دهم ، آقا جانم نظری کن به همه ، حضرت باران ، مولا بی پناهم من و در بند معاصی هستم ضامنم شو به جزا ، ای مه تابان ، مولا بوی گل های مدینه رسد از بارگهت شد عزادار غمت ، عالم امکان مولا داغ جانسوز تو تکرار غم عاشوراست مشهدت ، کرببلا ، جلوه ی ایمان مولا شعله زد زهر جفا بر جگر خونینت در عزایت همه گریان و پریشان مولا قلب نجوا نه فقط سوخته با یاد غمت سوخت هستی همه از شعله ی هجران مولا غلامرضا ابوالقاسمی نجوا .
اگرچه گریه نمودم دو ماه با غمتان مرا ببخش نمُردم پس از محرمتان لباسِ مشکی من یادگاری زهراست چگونه دل کَنَم از آن؟ چگونه از غمتان؟ بگیر امانتی‌ات را خودت نگه دارش که چند وقت دگر می‌شَویم محرمتان برایِ سالِ دگر نَه برایِ فاطمیه برایِ روضه‌ی مادر برای ماتمتان دلم بگیر که محکم ترش گره بزنی به لطفِ فاطمه بر ریشه‌های پرچمتان هزار شُکر که از لطف پنجره فولاد میان حلقه‌ی ماتم شدیم هم‌دمتان بیا دوباره بخوان روضه‌های یابن شبیب که من دوباره بسوزم دوباره با دَمِتان چه شام‌ها که زدی سر به گریه‌ام اما مرا ببخش نمُردم به پایِ مقدمتان ...
دل رمیده ی من را ببین و احیا کن بیا و گوشه چشمی به حال رسوا کن قبول کن ز ره مرحمت کم من را دوماه نوکریم را بیا و امضا کن
گرفته است دلم مثل آسمان امشب دوباره حرف فراق است در میان امشب به پای ثانیه ها چنگ می زنم اما چرا نمی گذرد کندتر زمان امشب فدای سینه زن خسته ای که بعد دو ماه گرفته کنج حسینیه آشیان امشب یکی برای خود آرام روضه می خواند زبان گرفته یکی هم "حسین جان" امشب مدینه، کرب و بلا، سامرا، نجف، مشهد کجاست صاحب عزا صاحب الزمان امشب بیا بخاطر این اشک، این لباس سیاه دمی کنار عزادارها بمان امشب نخواهم اجر، ولی از تو خواهشی دارم بیا به مجلس ما روضه ای بخوان امشب پس از دو ماه چه اجریست بهتر از اینکه در آستان رضاییم میهمان امشب چه سفره ای شود آن سفره ای که جمع شود به دست بخشش آقای مهربان امشب
بازهم حرف فراق است جدایی سخت است شب آخر شده، ای کاش بیایی، سخت است بند اگر بند تو و گردن اگر گردن من آری آری که از این بند، رهایی سخت است من دو ماه است که سینه زده‌ام در زده‌ام وای اگر در به روی من نگشایی سخت است پدر سینه زنان بی تو یتیمیم همه اینکه باشی و ندانیم کجایی سخت است به همین طاول جامانده ز مشایه قسم گر ز دست تو نگیریم دوایی سخت است سخت دلتنگ هوای حرم سلطانم دوری نوکر از ایوان طلایی سخت است تو بگو جان جوادش نظری اندازد هر کجا جز در این خانه گدایی سخت است