eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
؛ ؛ ی جنس بنجل که گفته‌اند منم خوب‌ها را ز بد سوا کردند تا به خود آمدیم، فرصت رفت ما رسیدیم، سفره تا کردند به مرامت قسم که بیجا نیست انتظاری که از شما دارم جنس بد بیخ ریش صاحب‌هاست به همه گفته‌ام تو را دارم کم مگر گریه کرده بودم که سهمم امسال بی قراری شد مانده از کربلا و رانده ز طوس اشک‌هایم دوباره جاری شد هر کسی از عزیز جا مانده وضع زارش همیشه غمگین است حرف معصومه است باور کن روضه‌های فراق سنگین است چقدر خواهری برایت کرد آخرش تو غریب جان دادی جای دامان خواهرت بر خاک سر خود را تکان تکان دادی بر سر خود عبا کشیده‌ای و بین آن حجره دست و پا زده‌ای جای شکرش هنوز هم باقی‌ست مادرت را اگر صدا زده‌ای من خبر دارم از شهیدی که نتوانست دست و پا بزند آخرش هم نشد که مادر را محض یکبار هم صدا بزند به دو علت نشد، یکی اینکه طفل شش ماهه را زبانی نیست دومین علتش هم این بوده در گلوی بریده جانی نیست همه‌ی آرزوی مادرها روز دامادی پسر این است پسرش را بغل کند مادر بسکه این اتفاق شیرین است حیف سهم رباب از اصغر نیمی‌اش پشت خیمه‌ها افتاد نیمی از سهم دیگرش صدبار بی تعادل به زیر پا افتاد
با حسرت و آه، گریه را سَر دادم دل را چوکبوتر به حرم پَر دادم جا مانده‌ام از زیارت و از سرِ درد صدنامه به دستِ این کبوتر دادم
تا سرم را اول باب الرضایت برده‌ام بالا با کبوترها دلم را در هوایت برده‌ام بالا در خیالاتم دل سر به هوای سرکش خود را بارها از پله‌ی گلدسته‌هایت برده‌ام بالا بارها در خلوت صحن تو تابوت غریبم را روی دوش خادمان باصفایت برده‌ام بالا من تمام آرزوهای خودم را از تو می‌گیرم از همین دستی که در پایین پایت برده‌ام بالا با خودم گفتم چه می‌خواهم از این دربار شاهانه جز که شأنم را به عنوان گدایت برده‌ام بالا؟! دردها گاهی مرا هم بی ادب کرده‌ست می‌دانم! بگذر آقا ! گر صدایم را برایت برده‌ام بالا
مشهد چه شکوه و کبریایی دارد این کعبه عجب برو بیایی دارد هر روز در ایوانِ طلا می‌گویم ایوانِ نجف عجب صفایی دارد
این عاشق دلشکسته… آقای رئوف دل بر کرم تو بسته… آقای رئوف تا گَرد غم از کنج دلش برخیزد… کنج حرمت نشسته… آقای رئوف
بدونِ یک بلیطِ رفت و برگشت دلم زائر شد و دورِ تو می‌گشت هم‌آغوشِ ضریحت بود و می‌خوانْد زیارت‌نامه رأسِ ساعت هشت!
با حسرت و آه، گریه را سَر دادم دل را چوکبوتر به حرم پَر دادم جا مانده‌ام از زیارت و از سرِدرد صدنامه به دستِ این کبوتر دادم
ای آنکه خدا کرده چنین محترمت قربان تو، قربان صفای حرمت من تک‌تکِ دردهای دل را با تو می‌گویم و می‌گذارمت با کرمت...
ای آنکه زِ حال آهوان آگاه است دل صید غم زیارتی دلخواه است در روزِ زیارتیِّ مخصوص، آقا مارا بطلب که دستمان کوتاه است
لشکر، لشکر، فرشته در طوس شماست مَه زائرتان‌، ستاره پابوس شماست خورشید‌ شده کبوترِ گنبدتان چون روزِ زیارتیِّ مخصوص شماست
از گریه پُرم... شبیه اقیانوسم محتاجِ سفر به نقطه‌ی پابوسم ای کاش! میان زائرانش بودم جامانده‌ای از زیارتِ مخصوصم
امروز پُر از حال و هوای طوسم با صحن و سرا و گنبدت مأنوسم بدجور دلم هوایِ مشهد کرده در حسرتِ یک زیارتِ مخصوصم