#امام_عسکری__ع__زمینه
خون دل کارت رو تموم کرده پس نیازی به زهر دشمن نیست ، یا ابالقائم
حق تو پرواز حق تو کوچه برو که این شهر جای موندن نیست ، یا ابالقائم
آرزوی قلبیم اینه بشم همجوار خاکت
دائم البکاء بشم از لحظه های گریه ناکت
تو دلم یه نذری کردم نذر اون لبای تشنه
هرچی حج برم آقاجون ثوابش به روح پاکت
غریبم ای آقا برات بمیرم
شب غمگین و روز ننگین و تب سنگین و شهر سامرا ، یا ابالقائم
نه تو رو با کاسه ی زهر کشتن همه ی شهرش زهره سامرا ، یا ابالقائم
ماتمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی
باز غمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی
مشهد الرضا رو دیدم همه در حال طوافن
حرمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی
غریبم ای آقا برات بمیرم
شاعر: مظاهر کثیرینژاد
امام عسکری (ع)
زمینه
نه فقط قلب تو، قلب عالمی را سوخته
نه فقط از من که از هر سنگ، شاعر ساخته
خاک راهش مُحییَ الاموات، عطرش زندگی
از قلوب مرده هم این خاک، عابر ساخته
آن که میخوانی برایش: «یا حبیبی یا حسین»
هر نگاهش، یک حبیبابنمظاهر ساخته
هر کسی، هر جا، دم از آزادگی زد، خویش را
با امام عصر عاشورا، معاصر ساخته..
کارش از اول همین بود، آن مسیحایی که از،
فُطرس پرسوخته، مرغ مهاجر ساخته
کاش میدید، آن که رگهای گلویش را برید،
خون جوشانش، چه دلها را که طاهر ساخته
آه! دیدنها چه کرده با دل زینب؟ اگر
این شنیدنها، تو را آشفتهخاطر ساخته..
#قاسم_صرافان
«زبان حال حضرَت زینب سلام الله علیها در اَربعین»
چقَدربی تو دل شَب خدا خدا کَردَم
چقَدر گریه بَرای تو بی صدا کَردَم
هَزار نَغمهٔ نَی در دل حزینَم بود
بیاد روی تو درَ هَر کجا نَوا کَردَم
شَبی نبوده برای تو دل نَسوزانَم
ز داغ مأتم تو روضه ها بپا کَردَم
به هَر کجا که رسیدَم حسین. حسین گفتَم
به هر کجا که نشَستَم تو را صدا کَردَم
بروی خار مَغیلان دَویده اَم اَماّ
ز پای دُختَر تو خار را جُدا کَردَم
به طوف پیکَر تو حَج بجای آوَردَم
زیارَت تَن بی سَر به کَربَلا کَردَم
تو آمَدی و به عَهد خودَت وَفا کَردی
منم به عَهد و وَفای خودَم وَفا کَردَم
رسالَتی که بدوشم نَهادی و رفتی
هزار مَرتَبه شُکر خدا اَدا کَردَم
اَگرچه نافله اَم را نشَسته میخواندَم
به هر نماز که خواندَم تو را دُعا کَردَم
ز صوت خواندن قُرآن تو دلَم وا شُد
چو گوش بَر تو و آن صوت دلرُبا کَردَم
ز خاطرَم نَرَوَد لحظه های آخَر که
بَغل بروی تو دَر قتلگاه وا کَردَم
خسروی فَر
#امام_عسکری__ع__زمینه
خون دل کارت رو تموم کرده پس نیازی به زهر دشمن نیست ، یا ابالقائم
حق تو پرواز حق تو کوچه برو که این شهر جای موندن نیست ، یا ابالقائم
آرزوی قلبیم اینه بشم همجوار خاکت
دائم البکاء بشم از لحظه های گریه ناکت
تو دلم یه نذری کردم نذر اون لبای تشنه
هرچی حج برم آقاجون ثوابش به روح پاکت
غریبم ای آقا برات بمیرم
شب غمگین و روز ننگین و تب سنگین و شهر سامرا ، یا ابالقائم
نه تو رو با کاسه ی زهر کشتن همه ی شهرش زهره سامرا ، یا ابالقائم
ماتمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی
باز غمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی
مشهد الرضا رو دیدم همه در حال طوافن
حرمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی
غریبم ای آقا برات بمیرم
شاعر: مظاهر کثیرینژاد
امام عسکری (ع)
زمینه
#حضرت_سکینه__س__روضه
نقش جلیله دخترِ ارباب سرجدا
بعد از شهادت پدرش، بعد نینوا
ه نبود از هنرِ عمه های خود
با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا
یعنی پس از شهادت شاه شهیدمان
مرهون نوحه های سکینه ست کربلا
آن بانویی که عابدۀ اهلبیت بود
با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما
راه حسین، راه قیام است و راه خون
باید همیشه زنده نگه داشت راه را
تیغ زبان گشود، به فریادِ فاطمی
گفت از هزار داغ، یکی را برای ما
وقت غروب بود و أذانی نمی رسید
إلاّ صدای هلهلۀ لشگر دَغا
دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه
در لابلای شیون و غوغای ماجرا
یک دسته نیزه، رأسِ بریده کنند حمل
یک فوج نیزه، معجرِ زنهای با حیا
دست خودم نبود که فریاد میزدم
معجر مگیر از سرِ ما، پَستِ بی حیا
دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود
یک نابکار، با طمع و حرص، بی هوا
در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم
دیدم چکید خون، ز همه گوشواره ها
دیدم فرارِ خواهر دیگر در آن میان
با دامنِ به شعله نِشسته ،سوی کجا؟
میگفت با تمام نواهای زخمی اش
اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا
این موجِ کربلا همه را غرق می کند
مستغرق خدا چو سکینه، نه در بلا
حضرت سکینه (س)
روضه
#حضرت_سکینه__س__روضه
نیست یارای زبان تا که کند مدح تو را
ای که آرامش هر روز و شب مولایی
ای که مستغرق فی الله تو را خوانده حسین
مدح تو بس که تو بانو نوه ی زهرایی
ای سراپای تو یاد آور زهرای بتول
اثر نطق تو بر کون و مکان غالب بود
همچو زینب ز لبت نطق علی می ریزد
نطق تو تیغ علی بن ابیطالب بود
آنچه زینب همه دم کرد تماشا دیدی
همره زینب خود کوچه به کوچه رفتی
بر روی ناقه ی عریان به کنار اسرا
تا دل شام بلا تا دل کوفه رفتی
لیک ای راحت جان و تن ارباب حسین
بفدای دل پر غصه و احساسی تو
روضه هایت همه از علقمه دارد صحبت
عالمی دیده دل و دیده ی عباسی تو
از در خیمه ی طفلان حرم تا به فرات
رفت آن ماه ولی تا به حرم بازنگشت
آری آری که علمدار حرم رفت که رفت
از بر علقمه سقا به حرم باز نگشت
ناصر شهریاری
حضرت سکینه (س)
روضه
#امام_حسن__ع__روضه