eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
شبی بال و پر تو سوخت ، ای وای تمام بستر تو سوخت ای وای به پیش چشم های خیس زینب ... دوچشمان تر ِ تو سوخت ، ای وای شبیه لحظه ی آخر مادر نگاه آخر تو سوخت ، ای وای تو دیدی که میان در و دیوار چگونه مادر تو سوخت ، ای وای به یاد کوچه و سیلیّ و مادر دل غم پرور تو سوخت ، ای وای دل عبّاس وقت تیر باران کنار پیکر تو سوخت ای وای نگاه آخرت از غصّه حاکی ست عزادار غم چادر خاکی ست امام حسن (ع) روضه
باید به پای عشق حسن جان فدا کنیم در عمق سینه ها حسنیه به پا کنیم باید برای اینکه محب حسن شدیم روزی هزار مرتبه شکر خدا کنیم هرچند با مزار غمش خو گرفته ایم اما بنا شود حرمش را بنا کنیم در شیوه مهندسی سازه حرم بر آستان قدس رضا اقتدا کنیم گلدسته ، برج ساعت و نقاره خانه و.. یک صحن جامع حسنی دست و پا کنیم ما یاکریم خاکی اطراف قبرتو ایوب از قبیل مریدان صبر تو ای دست توبه روی سرم از قدیم ها شیوا ترین تکلم قوم کلیم ها دست توسلم ، قسم نیمه های شب معنای ذکر یا حسن و یا کریم ها شان نزول سوره والای کوثری درمانده از بیان مقامت فهیم ها تو عشق مادری و منم عاشق شما ما را نوشته اند به پای کریم ها هرکس تعلقی به مکانی گرفته است ماهم شدیم پای نگاهت مقیم ها ما یاکریم خاکی اطراف قبرتو ایوب از قبیل مریدان صبر تو از بس ز سینه آه شرر بار میکشی من را به سمت روضه به اجبار میکشی مسجد، محله ،مردم بیگانه جای خود حتی میان خانه ات از یار میکشی هرچند سنی از تو گذشته ولی هنوز از خاطرات کودکی آزار میکشی اصلا تو هرچه میکشی از بعد کوچه و از ضربه های سیلی و دیوار میکشی عادت نداشتی بکشی دست مادرت اما میان کوچه به ناچار میکشی ما یاکریم خاکی اطراف قبرتو ایوب از قبیل مریدان صبر ت امام حسن (ع) روضه
میخورد خون جگر با یاد داغ کوچه ها بر غم دیرین او زهر هلاهل شد دوا سالها لعن پدر را روی منبرها شنید کس تسلایش نداد از ناله های بیصدا درمیان خانه ی خود شد غریب و بی پناه دل بسوزد قاتلی در خانه دارد آشنا شرم دارم که بگویم در جواب هر سلام می شنید از هر غریب و آشنایی ناسزا بوی عطر یاس زهرا میدهد هرشب حسن خون بگرید بر مزار بی نشانش در خفا چادر خاکی زده زخمی گران بر غیرتش آن زمانی که برای مادر خود شد عصا پیرشد از هر سوالی که علی از کوچه کرد شرم چشمان نجیبش شد جواب مرتضی راز زهرا را درون سینه با خود می برد با همان تابوت خون آلود و تیر کینه ها تیرها تابوت و تن را در دل هم دوختند کاش میشد سهم جسمت قطعه ای از بوریا میزنیم بر تربت بی صحن تو روزی ضریح طرحِ شش گوشی شبیه گنبد کرب و بلا سجاد احمدیان امام حسن (ع) روضه
نه فقط قلب تو، قلب عالمی را سوخته نه فقط از من که از هر سنگ، شاعر ساخته خاک راهش مُحییَ الاموات، عطرش زندگی از قلوب مرده هم این خاک، عابر ساخته آن که می‌خوانی برایش: «یا حبیبی یا حسین» هر نگاهش، یک حبیب‌ابن‌مظاهر ساخته هر کسی، هر جا، دم از آزادگی زد، خویش را با امام عصر عاشورا، معاصر ساخته.. کارش از اول همین بود، آن مسیحایی که از، فُطرس پرسوخته، مرغ مهاجر ساخته کاش می‌دید، آن که رگ‌های گلویش را برید، خون جوشانش، چه دل‌ها را که طاهر ساخته آه! دیدن‌ها چه کرده با دل زینب؟ اگر این شنیدن‌ها، تو را آشفته‌خاطر ساخته.. «زبان حال حضرَت زینب سلام الله علیها در اَربعین» چقَدربی تو دل شَب خدا خدا کَردَم چقَدر گریه بَرای تو بی صدا کَردَم هَزار نَغمهٔ نَی در دل حزینَم بود بیاد روی تو درَ هَر کجا نَوا کَردَم شَبی نبوده برای تو دل نَسوزانَم ز داغ مأتم تو روضه ها بپا کَردَم به هَر کجا که رسیدَم حسین. حسین گفتَم به هر کجا که نشَستَم تو را صدا کَردَم بروی خار مَغیلان دَویده اَم اَماّ ز پای دُختَر تو خار را جُدا کَردَم به طوف پیکَر تو حَج بجای آوَردَم زیارَت تَن بی سَر به کَربَلا کَردَم تو آمَدی و به عَهد خودَت وَفا کَردی منم به عَهد و وَفای خودَم وَفا کَردَم رسالَتی که بدوشم نَهادی و رفتی هزار مَرتَبه شُکر خدا اَدا کَردَم اَگرچه نافله اَم را نشَسته میخواندَم به هر نماز که خواندَم تو را دُعا کَردَم ز صوت خواندن قُرآن تو دلَم وا شُد چو گوش بَر تو و آن صوت دلرُبا کَردَم ز خاطرَم نَرَوَد لحظه های آخَر که بَغل بروی تو دَر قتلگاه وا کَردَم خسروی فَر خون دل کارت رو تموم کرده پس نیازی به زهر دشمن نیست ، یا ابالقائم حق تو پرواز حق تو کوچه برو که این شهر جای موندن نیست ، یا ابالقائم آرزوی قلبیم اینه بشم همجوار خاکت دائم البکاء بشم از لحظه های گریه ناکت تو دلم یه نذری کردم نذر اون لبای تشنه هرچی حج برم آقاجون ثوابش به روح پاکت غریبم ای آقا برات بمیرم شب غمگین و روز ننگین و تب سنگین و شهر سامرا ، یا ابالقائم نه تو رو با کاسه ی زهر کشتن همه ی شهرش زهره سامرا ، یا ابالقائم ماتمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی باز غمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی مشهد الرضا رو دیدم همه در حال طوافن حرمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی غریبم ای آقا برات بمیرم شاعر: مظاهر کثیری‌نژاد امام عسکری (ع) زمینه نقش جلیله دخترِ ارباب سرجدا بعد از شهادت پدرش، بعد نینوا ه نبود از هنرِ عمه های خود با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا یعنی پس از شهادت شاه شهیدمان مرهون نوحه های سکینه ست کربلا آن بانویی که عابدۀ اهلبیت بود با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما راه حسین، راه قیام است و راه خون باید همیشه زنده نگه داشت راه را تیغ زبان گشود، به فریادِ فاطمی گفت از هزار داغ، یکی را برای ما وقت غروب بود و أذانی نمی رسید إلاّ صدای هلهلۀ لشگر دَغا دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه در لابلای شیون و غوغای ماجرا یک دسته نیزه، رأسِ بریده کنند حمل یک فوج نیزه، معجرِ زنهای با حیا دست خودم نبود که فریاد میزدم معجر مگیر از سرِ ما، پَستِ بی حیا دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود یک نابکار، با طمع و حرص، بی هوا در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم دیدم چکید خون، ز همه گوشواره ها دیدم فرارِ خواهر دیگر در آن میان با دامنِ به شعله نِشسته ،سوی کجا؟ میگفت با تمام نواهای زخمی اش اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا این موجِ کربلا همه را غرق می کند مستغرق خدا چو سکینه، نه در بلا حضرت سکینه (س) روضه نیست یارای زبان تا که کند مدح تو را ای که آرامش هر روز و شب مولایی ای که مستغرق فی الله تو را خوانده حسین مدح تو بس که تو بانو نوه ی زهرایی ای سراپای تو یاد آور زهرای بتول اثر نطق تو بر کون و مکان غالب بود همچو زینب ز لبت نطق علی می ریزد نطق تو تیغ علی بن ابیطالب بود آنچه زینب همه دم کرد تماشا دیدی همره زینب خود کوچه به کوچه رفتی بر روی ناقه ی عریان به کنار اسرا تا دل شام بلا تا دل کوفه رفتی لیک ای راحت جان و تن ارباب حسین بفدای دل پر غصه و احساسی تو روضه هایت همه از علقمه دارد صحبت عالمی دیده دل و دیده ی عباسی تو از در خیمه ی طفلان حرم تا به فرات رفت آن ماه ولی تا به حرم بازنگشت آری آری که علمدار حرم رفت که رفت از بر علقمه سقا به حرم باز نگشت ناصر شهریاری حضرت سکینه (س) روضه
هر موکبی که پابرهنه می‌رسیدم بانگ هَلابیکُم هَلابیکُم شنیدم طعم خوش چای عراقی را چشیدم آن استکان‌هایی که طعم باده را داشت ما آیه‌های روشن فتح المبینیم فرزند خاکی امیرالمؤمنینم ما سینه‌زن‌های یل ام البنینیم آن کوه که هر صخره را بر سجده وا داشت بی دغدغه..، بی دردسر..، ساده..، همیشه با گریه کارم راه افتاده همیشه زهرا هر آنچه خواستم، داده همیشه مادر هوای کودکش را هر کجا داشت موکب به موکب با برادر‌های دینی با همسفرهای شریف اربعینی تا صبح، گرمِ گفتگو و شب نشینی الحقُّ وَ الاِنصاف هر لحظه صفا داشت اینجا کسی جز اشک دارایی ندارد نام و نشان‌ها نیز کارایی ندارد در عشق‌بازی مُدَّعی جایی ندارد در راه می‌مانَد کسی که ادعا داشت شب‌گریه‌ها بغض‌ِ گلو را حفظ می‌کرد با یار، حالِ گفتگو را حفظ می‌کرد این آبله‌ها آبرو را حفظ می‌کرد هر سربلندی در کفِ پا، زخم‌ها داشت یاد رقیه راهِ ناهموار رفتم در نیمه‌شب..، با زخمِ پا..، دشوار رفتم با رختِ پاره در دل انظار رفتم امّا مگر این راه، چشمی بی حیا داشت!؟ این‌ روزها از درد می‌بارم دوباره از هجر تو گریه شده کارم دوباره قصد گریز روضه را دارم دوباره می‌گویم از ذبحی که خیلی ماجرا داشت ** با قامتی خم، خانمی از حال می‌رفت تا سمت جسمی درهم و پامال می‌رفت آن روضه‌خوانی که تهِ گودال می‌رفت روی سر خود چادر خیرالنسا داشت اهل قُریٰ بال و پرش را جمع کردند با چه مشقَّت پیکرش را جمع کردند انگشت بی انگشترش را جمع کردند شکرخدا که روستاشان بوریا داشت ی امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد باشد، ولی عاشق دل کم‌طاقتی دارد مشتاقی و مهجوری و دلتنگی و دوری این قسمت ما بود... هر کس قسمتی دارد جز آه چیزی در بساطم نیست، اما آه... گویند آهِ دلشکسته قیمتی دارد نذر زیارت داشتم از جانب «سردار» اینک ولی او با ضریحت خلوتی دارد این اربعین دنیا زیارتگاه یار ماست هر گوشه‌ای یک دلشکسته حاجتی دارد ؛ گل و آیینه و اسپند این‌جاست غمِ اشک و دمِ لبخند این‌جاست همان جایی که فرقی نیست بینِ تهی دستان و ثروتمند این‌جاست ز یک سو گنبد خورشید خاتم ز یک سو مرقد ماه مجسم همان جایی که مخلوقات عالم به سویش باز می‌گردند، این‌جاست شده دست خدا پشت و پناهش که راه جنت الاعلاست راهش همان جایی که هر دو پادشاهش به یک اقلیم می‌گنجند، این‌جاست حرم نه، بلکه باب عشق و حاجات حرم نه، بلکه آفاق عنایات بهشتی را که یک عمر ست آیات به خلق الله می‌گویند، این‌جاست حرم نه، بلکه اقیانوسِ رحمت حرم نه، بلکه دریایِ محبت حرم نه، بلکه بحر نور و نعمت سرای هر سعادتمند این‌جاست حریمی که سر از هفت آسمان است حریمی که پناه این و آن است حریمی که شفیع شیعیان است به زهرا می‌خورم سوگند این‌جاست همان‌جا که عموی با وفا را همان‌جا که امید مرتضی را همان‌جا که عمود خیمه‌ها را عمودی بر زمین افکند، این‌جاست همان‌جا که یکی تیر سپر داشت همان‌جا که یکی شوق پسر داشت همان‌جا که یکی تا نیزه برداشت پدر ماند و غم فرزند، اینجاست 🔺 خوشا به غیرت آنی که برنمی‌تابد علی نشسته و غیری بجای او باشد محبّ فاطمه در شأن خود نمی‌داند کسی به غیر علی پیشوای او باشد... کجاست گام مدامی که وقت لغزیدن به هر بهانه و توجیه، راه کج نکند در این مسیر اگر نخبگان خطا رفتند بصیر باشد و با اصل راه، لج نکند... به قیل و قال مداوم بجای قالَ علی هرآنچه گوش و دهان را مرید خواهد کرد رسانه زودتر از زهر، زودتر از تیغ امام‌های زمان را شهید خواهد کرد... 🔹 شعرخوانی خانم سیده اعظم حسینی در شب شعر عاشورای شیراز شهریور ۱۴۰۲ . میخورد خون جگر با یاد داغ کوچه ها بر غم دیرین او زهر هلاهل شد دوا سالها لعن پدر را روی منبرها شنید کس تسلایش نداد از ناله های بیصدا درمیان خانه ی خود شد غریب و بی پناه دل بسوزد قاتلی در خانه دارد آشنا شرم دارم که بگویم در جواب هر سلام می شنید از هر غریب و آشنایی ناسزا بوی عطر یاس زهرا میدهد هرشب حسن خون بگرید بر مزار بی نشانش در خفا چادر خاکی زده زخمی گران بر غیرتش آن زمانی که برای مادر خود شد عصا پیرشد از هر سوالی که علی از کوچه کرد شرم چشمان نجیبش شد جواب مرتضی راز زهرا را درون سینه با خود می برد با همان تابوت خون آلود و تیر کینه ها تیرها تابوت و تن را در دل هم دوختند کاش میشد سهم جسمت قطعه ای از بوریا میزنیم بر تربت بی صحن تو روزی ضریح طرحِ شش گوشی شبیه گنبد کرب و بلا سجاد احمدیان امام حسن (ع) روضه
باید به پای عشق حسن جان فدا کنیم در عمق سینه ها حسنیه به پا کنیم باید برای اینکه محب حسن شدیم روزی هزار مرتبه شکر خدا کنیم هرچند با مزار غمش خو گرفته ایم اما بنا شود حرمش را بنا کنیم در شیوه مهندسی سازه حرم بر آستان قدس رضا اقتدا کنیم گلدسته ، برج ساعت و نقاره خانه و.. یک صحن جامع حسنی دست و پا کنیم ما یاکریم خاکی اطراف قبرتو ایوب از قبیل مریدان صبر تو ای دست توبه روی سرم از قدیم ها شیوا ترین تکلم قوم کلیم ها دست توسلم ، قسم نیمه های شب معنای ذکر یا حسن و یا کریم ها شان نزول سوره والای کوثری درمانده از بیان مقامت فهیم ها تو عشق مادری و منم عاشق شما ما را نوشته اند به پای کریم ها هرکس تعلقی به مکانی گرفته است ماهم شدیم پای نگاهت مقیم ها ما یاکریم خاکی اطراف قبرتو ایوب از قبیل مریدان صبر تو از بس ز سینه آه شرر بار میکشی من را به سمت روضه به اجبار میکشی مسجد، محله ،مردم بیگانه جای خود حتی میان خانه ات از یار میکشی هرچند سنی از تو گذشته ولی هنوز از خاطرات کودکی آزار میکشی اصلا تو هرچه میکشی از بعد کوچه و از ضربه های سیلی و دیوار میکشی عادت نداشتی بکشی دست مادرت اما میان کوچه به ناچار میکشی ما یاکریم خاکی اطراف قبرتو ایوب از قبیل مریدان صبر ت امام حسن (ع) روضه
نوشته اند به وصفت که محترم بودی میان شهر مدینه مسیح دم بودی همیشه سفره ی لطفت گدا فراوان داشت عزیز فاطمه، از بسکه باکرم بودی اگر به جنگ جمل، دشمنت به خاک افتاد تو صاحب حَشَم و بیرق و علم بودی همینکه زهر به جانت رسید، در هجره شبیهِ مارگزیده، به پیچ و خم بودی درست بعدِ همان روزهای غمباری که مادرت به زمین خورد، غرق غم بودی چگونه مادرت افتاد بر زمین آقا شنیده ایم که با مادرت تو هم بودی کربلایی رضا باقریان امام حسن (ع) روضه
خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد مادرم او را گرفت و تازیانه پشت هم، هی فرود آمد، ولی دستان مادر وا نشد دست مادر آخرش واشد، نمیگویم چطور اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد من فقط میدانم آن روز و در آن کوچه، چه شد من فقط دیدم، چرا افتاد مادر، پا نشد حال و روزش فکر میکردم که بهتر میشود هر چه ماندم منتظر، فردا وفرداها ... نشد هر چه گشتم کوچه را، فردا و فرداها ... نبود هر چه گشتم گوشواره آخرش پیدا نشد من عصای پیری مادر شدم در کودکی پیر هجده ساله، جز با تکیه بر من، پا نشد آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی آری، آن قامت به جز در پای یکتا، تا نشد تا که مادر رفت، انگار از پدر چیزی نماند در جهان هرگز امیری این قدر تنها نشد پیش زینب بغضهایم در گلویم گیر کرد خواستم زاری کنم، پیش حسین، اما نشد چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین ناله هم سهم یتیمان تو از دنیا نشد خون نشد پاک آخرش از برگ لاله، هر چقدر ریخت بر دست علی آب روان، اسماء، نشد قاسم صرافان امام حسن (ع) روضه
ای مرد داغ دیده ز نامردهای شهر گرد آمدند گرد تو آدم فروش ها ای بی کسی که هیچکست آشنا نبود پر گشته خانه تو ز محرم فروش ها قربان غربت تو که حتی تو همسرت همدست بوده با همه سم فروش ها خنجر کشیده اند همه همرهان ببین پشت تو گرم بوده به این هم فروش ها تنها گذاشتند تو را در ازای زر دارد ضرر معامله با کم فروش ها لابد سلاح صلح صلاح تو بوده است از دست این قبیله پرچم فروش ها با خیل تیر و نیزه به تن می توان چه کرد خالی است دست شافی مرحم فروش ها ای شرحه شرحه ی جگرت شرح غصه ها هیچند پیش قصه تو غم فروش ها **** آل تو مثل مادر و مثل برادرت عادت نموده اند به آدم فروش ها شاعر : مجتبی نادری طاهری امام حسن (ع) روضه
اذن حق بود که تو سید و مولا باشی تشنگان رمضان را یم و دریا باشی می کنی زنده به یک چشم هزاران عیسی کم مقامی است بگویم تو مسیحا باشی گر نداند کسی و خاک مزارت بیند... ...به خیالش نرسد شاهی و آقا باشی زخم دشنام شنیدی و بغل وا کردی تا چه حدی تو دگر اهل مدارا باشی مو سفیدی به جوانی به سراغت آمد از غم یار تو حق داری اگر تا باشی تو فقط آمده ای غصه و غم را بخری وسط کوچه ی غم محرم زهرا باشی پس بمان و همه جا دور و بر مادر باش وسط کوچه اگرشد سپر مادر باش شاعر : مجتبی صمدی شهاب امام حسن (ع) روضه
لاف در چنته نداریم؛ گدایی بلدیم هنر وصل نداریم؛جدایی بلدیم دیر و خانقاه کدام است، کرم خانه که هست؟ بهتر از سفره ی تو بزم خدایی بلدیم؟ قسمش می دهم امروز الهی بحسن نذر حل گشتن حاجات دعایی بلدیم زائر دائم بیت الحسن م یک عمر است پا کجا؟بال کجا؟طی سمایی بلدیم حرف خالق شدن توست نه تعریف ز خود.... با به لب بردن نام تو خدایی بلدیم فضل تو زودتر از گریه و اصرار من است کرمت بیشتر از حاجت بسیار من است سخن از لطف کریم است،گداها برسند موسم عرض نیاز است، دعاها برسند عاشقانی که به عشق تو مسلمان شده اند بعد یک عمر گدایی به کجاها برسند یا شفا از لب تو یا که بمیرم بهتر نگذارید به بیمار دواها برسند حسنی بودن ما مایه ی حیثیت ماست عزت فاطمیون ارث به ماها برسند کفنم را به دو تا تیر تراشی بدهید بگذارید به این کشته بلاها برسند شاعر : محمد کاظمی نیا امام حسن (ع) روضه
نبود تاب و توانی که وا کند لب را گرفت با نگه خود سراغ زینب را خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد دوان دوان به کنار برادرش امد رسید و چادر خود را که از سرش انداخت نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت صدای گریه و آه بلند می آمد زبان خواهر دلخسته بند می آمد کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم دو چشم خود بگشا ای ستم کشیده ، منم! عزیز مادر من باز خونجگر شده ای شبیه مادرمان دست بر کمر شده ای چرا عزیز دلم رد خون به لب داری چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری غریب فاطمه رنگ تنت عوض شده است شبیه فاطمه پیراهنت عوض شده است شنیده ام که چه رنجی ز یار می بینی شنیده ام که دو روز است تار می بینی بگو پس از تو غم عالمین را چه کنم اگر حسین بفهمد حسین را چه کنم گرفته اشک دلم را صدای عبدالله ببین که کشته مرا گریه های عبدالله خودت بگو چه کنم اشک و آه قاسم را بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است نگاه بر تو و طشت و غم جگر سخت است گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه به عزت و شرف لااله الا الله تن غریب وطن را بلند می کردند تن شریف حسن را بلند می کردند برادران همه رفتند زیر تابوتش فرشته ها همه بردند سوی لاهوتش کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید شکوه و جلوه تشییع مجتبی را دید گذشت لحظه ای و فتنه ای به راه انداخت به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود تلافی همه از کینۀ جمل شده بود کنار قبر نبی از دل عقده واکردند و از کمان همگی تیر را رها کردند صدای ناله واغربتا به گوش آمد چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد چقدر داغ جگرسوز تو زمینگیر است به روی پیکرت هفتاد چوبه تیر است ولی به کرب و بلا چهار هزار تیر انداز هزارها لبه تیر تیز در پرواز به سمت ساقی لب تشنگان فرود آمد نکرد رحمی و تا عمق جان فرود آمد شاعر : مجتبی شگریان همدانی امام حسن (ع) روضه