eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
چاه ها! گریه ی شبهای مرا دفن کنید خاک ها! این تن تنهای مرا دفن کنید <لحدم را بگذارید و به روی لحدم > چادر مشکی زهرای مرا دفن کنید
. عاشورا موندی بلاتکلیف داغ تو پیرم کرد روز بیابون داغ شب بیابون سرد کسی نیست شبا چیزی بندازه روت هنوز خون تازه میاد از گلوت لباست رو بردن بره آبروت ....۲ بی آبرو شه.... لباس کهنه تو میخواد کجا بپوشه ....؟ هلهله میکرد پیرهنتو میبرد و بازم گله میکرد حیا نداره که لااقل عباتو رو تنت بزاره..... غریب مادر.....غریب مادرم حسین....غریب مادر.... با خون تو خاک گودال و گِل کردن کی فکرشو میکرد با اسب برگردن نیازی به نعلای تازه نبود نیازی به تشییع جنازه نبود میومد صدات اما واضح نبود.....۲ ادامه دادن به قاتل تو قول ِ عمامه دادن.... گلایه دارم نشد تنت رو زیره سایه بزارم...... غمه حسینم... بده صدات کنم جلو همه حسین.... غریب مادر...غریب مادرم حسین...غریب مادر https://eitaa.com/emame3vom/86944 👇
حال و روزم فرق دارد ،روزگارم مضطر است خانه ام بیمار دارد ... مادرم در بستر است هر کسی آمد عیادت گفت مادر رفتنی‌ست از طبیبان هم شنیدم روزهای آخر است از ته دل مطمئنم‌ دوستم داری هنوز طفل ، بدرفتار هم باشد ، عزیزِ مادر است بر خودت زحمت مده ، سرفه امانت را برید با تکانِ سر بفهمانم که حالت بهتر است از سرم یک لحظه حتی سایه‌ات‌ را کم مکن ای که زیر چشم هایت سايه‌ی انگشتر است . . گوش شهر از پهلوانی های قنفذ پر شده آنکه رفت از یاد نامش‌،پهلوان خیبر است در سلام دومی مردم رقابت می کنند آنچه مانده بی جواب اما سلام حیدر است تا علی حال تو را پرسید گفتی بهترم گل گلِ پیراهنت اما جوابی دیگر است از حسین بی کفن ، با زینبت گفتی سخن سنِ زینب از مصیبت‌ هاش خیلی کمتر است پیرهن با شوق می بافی ، بمیرم مادرم آخرش عریان ، حسینت زیر سم لشکر است آتش در می‌رسد روزی به اهل خیمه گاه کهنه میخِ در ، تهِ گودال ، کهنه خنجر است
حال و روزم فرق دارد ،روزگارم مضطر است خانه ام بیمار دارد ... مادرم در بستر است هر کسی آمد عیادت گفت مادر رفتنی‌ست از طبیبان هم شنیدم روزهای آخر است از ته دل مطمئنم‌ دوستم داری هنوز طفل ، بدرفتار هم باشد ، عزیزِ مادر است بر خودت زحمت مده ، سرفه امانت را برید با تکانِ سر بفهمانم که حالت بهتر است از سرم یک لحظه حتی سایه‌ات‌ را کم مکن ای که زیر چشم هایت سايه‌ی انگشتر است . . گوش شهر از پهلوانی های قنفذ پر شده آنکه رفت از یاد نامش‌،پهلوان خیبر است در سلام دومی مردم رقابت می کنند آنچه مانده بی جواب اما سلام حیدر است تا علی حال تو را پرسید گفتی بهترم گل گلِ پیراهنت اما جوابی دیگر است از حسین بی کفن ، با زینبت گفتی سخن سنِ زینب از مصیبت‌ هاش خیلی کمتر است پیرهن با شوق می بافی ، بمیرم مادرم آخرش عریان ، حسینت زیر سم لشکر است آتش در می‌رسد روزی به اهل خیمه گاه کهنه میخِ در ، تهِ گودال ، کهنه خنجر است
لبریز شوق بود که در گوش محسنش یک روز علی اقامه بخواند ولی نشد
هر کسی از تبار زهرا باشه یه‌جوری طعم غربتو‌ می چشه بزرگ و کوچیکم نداره اصلا میگن که خون هم‌خونِشو‌ می‌کِشه سه چار سالش بود که شبا تو گوشش امام حسن روضه‌ی مادر میخوند پدر پسر گریه می‌کردن با هم غربت بابا ، قاسمو می سوزند می‌گفت : بابا حسن! برات‌ بمیرم چیکار با قلب نا‌ امیدت کنم من قول میدم بهت بزرگ که شدم یه‌ روز یه جایی رو سپیدت کنم □(کربلا) نامه‌ی بابا حسنش رو آورد واسه اجازه دس به هر کار زد اشکای زینب و حسین یک طرف حتی زره هم به تنش زار زد دل تموم این سپاه کوفه از پدرت خیلی پره عزیزم این رفتنت برگشتنی نداره من چشَم‌ آب نمیخوره عزیزم اسم علی رو تا که گفتی با بغض با نیزه‌شون تو رو نشونه کردن شبیه کندوی عسل عموجون کل تنت رو خونه خونه کردن نقابت افتاد همه چی شروع شد زیادی به چش اومدی قاسمم احلی من العسل‌ گفتی و بعدش مثل عسل کش اومدی قاسمم نیزه ها می‌رفتن و بر میگشتن چشمای تو هی باز و بسته میشد یتیم‌ گیرآوردنتو‌ ، هر کسی اینقد تو رو میزد که خسته میشد ای بدن زخمیِ ویران شده به نجمه من چطور‌ نشونت بدم جا بجا میشه استخون‌ دنده‌ت اگه یه کم دیگه تکونت بدم