#حضرت_زینب_ولادت
#حضرت_زینب_مدح
ای دختر جلالت و ای خواهر وقار
بانویمُلکِعصمتو ناموسِ کردگار
ایماندهدرتو هیبت حیدر بهیادگار
ایانعکاسِ فاطمه در چشمِ روزگار
پیشت چراغها همه بی استفادهاند
از سایهی تو نور به خورشید دادهاند
تو آمدی که مظهر اهل کسا شوی
تا جلوهگاه آیهی قالوا بلی شوی
در قامت زنان شرف"لافتی" شوی
زینبشدیکه زینتِ شیرخدا شوی
هر چند گفتهاند که امّ المصائبی
با جوشن حجاب اسدُاللهِ غالبی
جایی که امر نامگذاریت با خداست
اسم تو مثل اسم علی فوق کیمیاست
آری حسابِفهم تو از دیگران جداست
علم لَدُنّی تو همان علم انبیاست
باآنزبان کهگفتهای"یک" "دو"نگفتهای
ای سِرّ اَعظمی که کماکان نهفتهای
کوهاز صلابتِ تو در عالم اشارتیست
هفتآسمان؛زِ وُسعتِقلبت کنایتیست
نقل روایت تو چه نیکو عبادتیست
اینکه غلام کوی تو باشم سعادتیست
منّت خُدای را که همین است مذهبم
من شیعهی حسینیِ اسلامِ زینبم
از هردو سمت؛نسبتِتو میرسد به نور
خورشیددرحضورتو چونمیکند ظهور
از ظِلّ سایه ات به ادب میکند عبور
فَخر المُخدّراتِ حرم ؛ زینب الصّبور
اُختُالحسین،درعظمتکیستمثلتو؟
اقرار میکنم احدی نیست مثلتو
ازتو بهوقتحادثهطوفانشکستخورد
اولاد عاهه در دل میدان شکستخورد
از زخم پات خار مُغیلان شکستخورد
کوفهدُرستلحظهیطُغیانشکستخورد
این شهر مثل صید اسیر کمند شد
فریاد اُسکُتوی تو وقتی بلند شد
دیدی هلال را به سرِ نِی بهوقتظُهر
دیدی خمیده شد کمرِ نِی بهوقتظُهر
آتش نشست بر جگرِ نِی بهوقتظُهر
جا ماند بر تنت اثرِ نِی بهوقتظُهر
آنهاکهمَست؛دور و برت نعرهمیزدند
باخُطبه خواندن تو به زانو در آمدند
با اینکه مثل فاطمه بیبال و پر شدی
تو یک تنه حریف هزاران نفر شدی
هشتاد و چند کودک و زن را سِپَر شدی
هرجا که شعله بود تو پروانهتر شدی
آه دلِ شکستهات از عرش هم گذشت
وقتیکه ریخت دُرّ حسینی میان طشت
#محمد_قاسمی
#حضرت_زینب_ولادت
ز دامان مام درخشان زینب
عیان شد مه روی رخشان زینب
مه و مهر زهرا و حیدر قرین شد
وز آن شد عیان نجم تابان زینب
بنازم بدین نجم آن مهر و این مه
که شد مهر و مه مات و حیران زینب
مهین بانوی بانوان آن که مریم
چو فضّه بود از کنیزان زینب
به پنجم ز ماه جمادیِّ اوّل
بود عید میلاد ذیشأن زینب
پیمبر به مسجد درون با علی بُد
که شد فضّه تبریک گویان زینب
روان شد نبی با علی سوی خانه
که بیند رخ پرتو افشان زینب
گرفتش به بر تا زند بوسه از جان
به لعل و عقیق بدخشان زینب
ولی هیچ از گریه ساکت نگشتی
دو چشم گهرریز گریان زینب
نهادی به دامان بابش که شاید
شود کم سرشک چو باران زینب
نگردید آرام و بنهاد او را
به ذیل حسن بحر احسان زینب
ولی در بر مجتبی هم نگشتی
کم از ناله و آه و افغان زینب
که ناگه بیامد حسین آنکه بودی
ز روز ازل مونس جان زینب
چو چشمش به چشم حسین اوفتادی
شد آرام آن قلب سوزان زینب
بخندید بر روی سلطان عطشان
که ای یار همعهد و پیمان زینب
تو را همسفر در ره کربلایم
از امروز تا روز پایان زینب
سر من به دامانت امروز و فردا
سر تو بود زیب دامان زینب
من آن روز رگهای حلقت ببوسم
گر امروز بوسی تو چشمان زینب
مَنَت میهمان در مدینه ولی تو
به ویرانۀ شام، مهمان زینب
خدایا به خون گلوی شه دین
الهی به موی پریشان زینب
گذر از گناهان «خوشدل» که باشد
چو این انجمن از غلامان زینب
#خوشدل_تهرانی
#حضرت_زینب_ولادت
تا باب فیض ، رو به دلم باز می شود
شعرم به شوق مدح تو آغاز می شود
همچون كليم كار من اعجاز می شود
احساس قلبي ام به تو ابراز می شود
تا با توأم به مردم دنيا چه حاجت است
"خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟"
خاتون مشرقین سلام عرض می کنم
ای عین نور عین سلام عرض می کنم
بانـيِ عالمین سلام عرض می کنم
آرامش حسین سلام عرض می کنم
این جمله ،حرف قلبی هرچه برادر است
(روزی که آمدی به زمین روز خواهر است)
چشم و چراغ عترت طاها خوش آمدی
آیینه دارِ هیبت مولا خوش آمدی
ای امتداد حضرت زهرا خوش آمدی
(سوّم امام زاده ی دنیا خوش آمدی)
آنسان که شرح عاشقی تو شنیدنی ست
لبخند تو به چهره ي ارباب دیدنی ست
چون در قفای عشق خودت با سر آمدی
بر هر چه عاشق است در عالم( سرآمدی )
اي افتخار كرده به تو ذات سرمدي
الحق که تو ( عقیله ی آل محمّدی )
درد از دل رسول به سرعت عبور کرد
با تو خدیجه باز در عالم ظهور کرد
در تو صفات ذات خُدا جلوه گر شده
در خاک با تو مهر و وفا جلوه گر شده
اوج مقام صبر و رضا جلوه گر شده
کرب و بلا به شام بلا جلوه گر شده
تو آمدی که زخم مدینه رفو شود
با خطبه ات بساط ستم زیر و رو شود
از شان تو خُداست که سر در می آورد
سلطان انبیاست که سر در می آورد
زهراست،مرتضاست که سر در می آورد
مظلوم کربلاست که سر در می آورد
چون درخُور مقام تو جز این نداشته
اسم تو را خدای تو( زینب ) گذاشته
با دیده ، دیدن تو مُیّسر نمی شود
نوری و خاطر تو مُکدّر نمی شود
بی تو حسین زندگی اش سر نمی شود
جز تو کسی که زینت حیدر نمی شود
با احتساب اینکه تویی زینت علی
قطعاً یکی ست خَلق تو با خلقت علی
استاد تو خداست ، خُدايي علیمه ای
صدّيقه و مُطهّره اي و فهیمه ای
شخصاً شبیه فاطمه حق را ندیمه ای
اُخت الکریم ، بنت کریم و کریمه ای
از بس که مثل شیرخدایی تو شیرزن
با دیدن تو یاد پدر می کند حسن
داغی که پیر کرد تورا درد شام بود
با اینکه دورتان همه جا ازدحام بود
با تو وقار اهل حرم مستدام بود
آنجا که حُبّ حیدر و زهرا حرام بود
با بودن تو شعبه ای از کربلا شده
در زینبیّه اش نجف از نو بنا شده
اندازه ي تو هيچ كسي غم نديده است
داغي كه ديده اي تو مُحرّم نديده است
نسل بشر كه هيچ مَلَك هم نديده است
با اينكه درد و داغ،دلت كم نديده است
جز حمد كردگار دمي بر لب تو نيست
جز يا حسين زمزمه ي هر شب تو نيست
در قتلگاه پير شدي خاك بر سرم
از جان خويش سير شدي خاك بر سرم
گفتند كه اسير شدي ، خاك بر سرم
با شمر هم مسير شدي خاك بر سرم
خاكم به سر كه همسفر اشقيا شدي
از يادگار مادرت آخر جدا شـدي
شد مثل مادر تو نصيب تو سوختن
بستند هر دوست تو را چون ابوالحسن
نه يوسفي براي تو ماند و نه پيرُهن
گفتي دم وداع به سالار بي كفن
"چون چاره نيست مي روم و مي گذارمت"
"اي پاره پاره تن به خدا مي سپارمت"
#محمد_قاسمی
#حضرت_زینب_ولادت
#حضرت_زینب_مدح
الا که مقدم تو مژدۀ سعادت داشت
به خاکبوسی راهت فرشته عادت داشت
سلام بر تو که ماه جمادی الاول
ز جلوۀ تو به رخ، هالۀ مسرّت داشت
سلام بر تو که امّالمصائبت خوانند
چرا که غم ز ازل در دلت اقامت داشت
سلام بر تو و بر هر زنی که از آغاز
به پاس پیرویات از حجاب زینت داشت
تو از همان شجر پاک عصمت آمدهای
که ریشه در دل قرآن و جان عترت داشت
تو دستپرور آن مادر گرانقدری
که قلب پاک پیمبر به او ارادت داشت
تو سر بر آینۀ سینهای گذاشتهای
که بوسهگاه نبی بود و عطر جنّت داشت
تو زیر سایۀ آن گلبُنی بزرگ شدی
که هر چه داشت شکوفایی از نبوت داشت
ندیده دیدۀ تاریخ چون تو بانویی
که حق به گردن آزادی و عدالت داشت
چه بانویی که پس از دختر رسول الله
به هر زنی که تصوّر کنی شرافت داشت
چه بانویی که ز فیض هدایت معصوم
مقام و منزلتی همتراز عصمت داشت
چه بانویی که صبوری نمود چون زهرا
چه بانویی که به قدر علی شهامت داشت
چه بانویی که به حدّ کمال در همه حال
اراده داشت، وفا داشت، عزم و همّت داشت
چه بانویی که همه عمر در نیایش شب
هزار بار ز خود تا خدای، هجرت داشت
چه بانویی که به همراه یک مدینه صفا
گلاب گریه و یک کربلا مصیبت داشت
چه بانویی که به خورشیدِ خون گرفتۀ عشق
به قدر وسعتِ هفت آسمان محبّت داشت
دل تو بود پر از التهابِ شوق حسین
که لحظهلحظۀ عمرت از این حکایت داشت
حسین نیز به شایستگی نثار تو کرد
هر آنچه عاطفه و التفات و رأفت داشت
نبود حاجت بوسیدنِ گلوی حسین
حسین با تو هزاران هزار حجّت داشت
حسین از تو جدایی نداشت در هر حال
مگر به خاطر اُنسی که با شهادت داشت
چراغ آخرتش باد شاعری که سرود
سه بیت ناب که دنیایی از طراوت داشت:
«نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت»
ستارۀ سحر تو که روی خاک افتاد
هزار و نهصد و پنجاه و یک جراحت داشت
من و مکارم اخلاق زینبی؟ هیهات!
کجا برابر خورشید ذرّه جرأت داشت
تو آن یگانه اسیری که در چهل منزل
به دوش خستۀ خود کوهی از رسالت داشت
تو خطبه خواندی و بر هم زدی اساس ستم
ستمگر از سخنت جا به خاک ذلّت داشت
تو خطبه خواندی و در چهرهات تجّسم یافت
علی که در سخنش آیت فصاحت داشت
پیام خون و شرف را به شام و کوفه رساند
صدای روحنوازت که رنگ محنت داشت
هلال یک شبهات جلوه کرد از سر نی
که با تو سوخته دل اشتیاق صحبت داشت
پس از زیارتِ خونِ سر تو از محمل
شفق طلوع نمیکرد اگر مروّت داشت
#محمد_جواد_غفورزاده #شفق
#حضرت_زینب_ولادت
#رباعی
امشب ملک از زینب کبری گوید
از نور دل و دیده طاها گوید
تبریک به هم ولادت زینب را
زهرا به علی علی به زهرا گوید .
امید به قلب ما همه آورده
خود عالمه است و عالمه آورده
آیینه گرفته است زهرا در دست
یا باز خدیجه فاطمه آورده
با گریه ببست فاطمه قنداقش
بوسید علی به زمزمه قنداقش
گه احمد و گه فاطمه و گاه علی
چرخید به دستان همه قنداقش
او آمد و خلق زیر دِینش می رفت
کم کم به حضور نور عینش می رفت
لبخند به صورت برادر می زد
وقتی که در آغوش حسینش می رفت
#عبدالزهرا
#حضرت_زینب_ولادت
#رباعی
بر یمن قدوم بنت حیـدر صلوات
بر نـائبـه ی حضرت مـادر صلوات
لبخنـد به لبهـای حسین است و حسن
خوشنودی قلب دو بـرادر صلوات
#مصطفی_محمدی
#حضرت_زینب_ولادت
نماز عشق ؛به پا می کنم به نام حسین
ز نای سینه نوا می کنم به نام حسین
تو زینبی و همه قاصرند از وصفت
کتاب عشق تو وا می کنم به نام حسین
به نام دلبرت اذن دخول می گیرم
طواف کوی تو را می کنم به نام حسین
به نام نامی معشوق شهره اند عشاق
تو را همیشه صدا می کنم به نام حسین
من از تو یاد گرفتم چنین عبادت را
میان سجده دعا می کنم به نام حسین
قسم به سجده ی تو اعتقاد من این است
نماز ؛سوی خدا می کنم به نام حسین
تو آمدی که بگویی برای قرب خدا
وجود خویش فدا می کنم به نام حسین
دمشق و کربلا هر دو تربت عشق است
شب ولادت تو وقت صحبت عشق است
خدا عنان دل ما به دست تو داده
اسیر دام تو اما ز غیر آزاده
اگر پیاله ی ما بوی چشم تو گیرد
شود برای همیشه لبالب از باده
مقام " زین اَبی "را به هرکسی ندهند
که این مدال، فقط گردن تو افتاده
اگر که باز شود دیده ها به نور اشک
اگر قدم بگذاریم بین این جاده
به چشم خویش ببینیم پای پرچم عشق
هنوز با کمری راست زینب اِستاده
چنان سگی به در خانه ات ببند مرا
که نام صاحب کلب است روی قلاده
خدا شهود شود بی حجاب در دل شب
نشسته دختر زهرا میان سجاده
به بی نظیری تو اعتراف باید کرد
شبیه کعبه به دورت طواف باید کرد
زمان بوسه رسیده کمی مدارا کن
رسیده ای بغل یار دیده ات وا کن
در این نگاه، برای همیشه ای بانو
تمام حسن خداوند را تماشا کن
به فکر عبد گنه کار باش و یک لحظه
به احترام حسین دست خویش بالا کن
به پشت معجر خود با کمی دعا کردن
تمام شهر پر از نور، مثل زهرا کن
همه به یاد خدیجه رخ تو بوسیدند
جلال بانوی مکه دوباره احیا کن
ببین چگونه پدر مست دیدن تو شده
نظر به چهره ی پر افتخار مولا کن
سلام دختر حیدر شریکة الارباب
بزرگ زاده بیا و گدای خود دریاب
کسی که دست توسل بر این سرا بزند
قدم به وادی ممنوعه ی خدا بزند
حرام باد به هر عاشقی که بی اذنت
قدم برای زیارت به کربلا بزند
شناختی که من از دست هایتان دارم
بعید باشد اگر دست رد به ما بزند
همین کرامتتان شد سبب به هر شب و روز
که حلقه دور نگین کرم گدا بزند
تو قرص نان خودت را به سائلی دادی
که حق به خانه ی تان مهر هل اتی بزند
تهجّد سحرت بس که غرق ذات خداست
حسین تکیه ی آخر بر این دعا بزند
از آن دمی که شده احترامتان واجب
به دست های شما بوسه مصطفی بزند
ز محضر همه سادات عذر می خواهم
اگر که گفته ام آتش به قلب ها بزند
خدا نیاورد آن روز را که در شهری
کسی به بی ادبی نامتان صدا بزند
به غیر حضرت زهرا کسی اجازه نداشت
که دست بر گره معجر شما بزند
#قاسم_نعمتی
#حضرت_زینب_ولادت
از نسل يك حقيقتِ دور از مَجاز بود
زينبْ كه شاهزاده ي مُلـكِ حِجاز بـود
با سرشكستگي ابـداً سِـنخيت نداشت
اين كوه صـبر مثـلِ پـدر سرفراز بود
وقتي كه بـود وارثِ اجـلالِ مـادري
تشـبيه او به حضرت زهرا مُجاز بود
در عصمت و وقار و حـيا بعد مادرش
بر كُـلِّ بـانـوانِ جـهان پيـشـتاز بود
او را خطابِ عالـِمـه شـد، بي مُعلَّمه
اَلحَـقْ چه قدر درخـورِ اين امتياز بـود
حرف از گره گُشايي او رفـت هر كُجـا
دستش شبيه دست علي چاره ساز بود
پيوسته داشت ياصمد و ياغني به لب
با اين حساب از دو جهان بي نياز بود
با "يا حسين" خاطرش آرام مي گرفت
از بس كه اسـمِ دلـبرِ او دلنــواز بود
قـارون شد آن فقير كه وقتي نياز داشت
دسـتش به سمـت خانه ي زينب دراز بود
در راهِ عشق خويشتن از هستي اش گُذشت
هســتي فداي او كه چنين پاكـباز بود
چشمم شود فداش كه اشـكـم به ماتمش
با اشكِ بر حسين و حسن ، همتراز بود
چون شـد حُسين قبله ي اشك و قتيل اشك
زيـنب ، خُـدايِ عـالَـمِ سـوز و گداز بود
از چادرش نيامده شكلي به ذهنِ شعر
جُـز پرچــمي سياه كه در اهـتـزاز بود
از دستْ بسته بودن او كم سخـن بگـو
دستـش شـبيه دستِ خـداوند باز بود
وقتي رسيد نـاقه ي او پرده داشت ، آه
روزي كه رفـت ناقه ي او بي جهاز بود
از چشم خويش آب بر آن حلق تشنه ريخت
بيخود فرات روز دهــم گرم ناز بود
يك سال و نيم در غم لبهاي خشك شاه
خيره به آب ، وقت وضوي نماز بود
از گيسوي سپيد و كمانِ قدش ، بفـهم
...درد اسارتش چه قَـدَر جانگـداز بود
#محمد_قاسمي
#حضرت_زینب_ولادت
#رباعی
دل آمده در كرب و بلا رو بزند
در گوشه ى خيمه گاه هوهو بزند
فرمان حسين است به سردارانش
زينب آمد، سپاه زانو بزند
#کرامت_نعمت_زاده
#حضرت_زینب_ولادت
آب زنید راه را آب حیات آمده
کوثر کوثر نبی، علی صفات آمده
علیمه و فهیمه ی فاطمیات آمده
قمر به سجده رفته چون بدر جمیله می رسد
دیده ی جهل کور شد زآنکه عقیله می رسد
جاه و جلال مصطفی، مُلکت و مال فاطمه
چشمه ی نوش مرتضی، آب زلال فاطمه
بزرگ - خواهر حسن، شهپر بال فاطمه
زنی به جز تو عشق را مرد سفر نمی شود
بی همگان بسر شود، بی تو بسر نمی شود
دامن پاک وحی جز وحی گهر نیاورد
نیّره ی نبی به جز شمس وقمر نیاورد
مادر دهر می سزد دگر پسر نیاورد
چه دختری که با دو صد شیر پسر برابر است
نبین که زینب است او، که خود علی دیگر است
چه زینبی که عرش را سریر خویش می کند
چه زینبی که صبر را اسیر خویش می کند
چه زینبی حسین را امیر خویش می کند
حسین زنده در دلِ جوش و خروشِ زینب است
علم زمین نمی خورد، علم به دوش زینب است
حب علی است در دلش خلیل اگر خلیل شد
مریم اگر عفیفه شد، به فاطمه دخیل شد
بزرگ شد هر که در این بیت شرف ذلیل شد
در این سرا هزارها فضه جلیله می شود
ولی میان این حرم یکی"عقیله" می شود
عقل به زانو آمد از درایتی که داشته
لال شده زبان از آن فصاحتی که داشته
خجل شده عبادت از عبادتی که داشته
عجب به بردباری و صبرِ دلِ شکسته اش
نمازها فدای آن نافله ی نشسته اش
به دست های او اگر طناب گیر کرده است
شمر که نه، عقیله را جهل اسیر کرده است
داغ حسین، عمه را چقدر پیر کرده است
کنیز می شدم اگر سایه ی بر سرم نبود
عمه پس از حسین اگر مدافع حرم نبود
#امیر_عظیمی
#حضرت_زینب_ولادت
#رباعی
بر چهره ی تابنده ی زینب صلوات
بر منطق کوبنده ی زینب صلوات
در گریه به صورت حسینش خندید
بر گریه و بر خنده ی زینب صلوات
#کمیل_کاشانی
#حضرت_زینب_ولادت
وقتی که گهواره است دستان برادر
خواهر رسید اول به دامان برادر
بعد از ولادت گریه کرد و مادرش گفت
آرام باش ای دخترم، جانِ برادر
معلوم شد از کودکی یار حسین است
این خواهری که هست درمان برادر
عکس حسینش بینِ قاب چشم هایش
عکس خودش هم بینِ چشمان برادر
زینب اگرچه زینتِ باباست، اما
اثبات کرده هست گریان برادر
دست برادر بالش زیر سرش بود
اینگونه بود هر روز مهمان برادر
لالاییِ شبهای او نام حسین است
پس بوده از اول مسلمان برادر
یک شب نشد بی روی دلدارش بخوابد
این است ماندن پای پیمان برادر
پنجاه و چندی سالِ بعد، آمد به مقتل
افتاد روی جسمِ بی جان برادر
فریاد زد حالا که پیراهن نداری
زینب فدای جسم عریان برادر...
#رضا_باقریان