eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
عمر علی چون آفتاب روی بام است ای استخوان در گلو کارم تمام است زهرا ز عرش آمد که بارم را ببندد الباقی عمرم سلام و والسلام است دنیای بی زهرا به یک ارزن نیرزد ارزانی کوفه اگر دنیا به کام است در خانه ی من قاتلم زحمت نبیند که از رحمت حیدر جهان دارالسلام است پیر جذامی بی غذا امشب نخوابد او ناتوان، بی خانمان و بی طعام است مرهم نمی خواهد سرم دردم دوا شد دیدار زهرا درد من را التیام است از آن شبی که فاطمه بار سفر بست نور دو عین من حسینم تشنه کام است
آن صورت مهربان چه دیدن دارد نقاشی چهره اش کشیدن دارد جان می دهم او خنده به لب می آید لبخند علی به جان خریدن دارد
ای کاش که ایوان طلا را بینم جا خوش کنم آن صحن و سرا را بینم فرموده فَمَن یَمُت ، اجل زود بیا من میمیرم که مرتضی را بینم 🔶️ اشاره به فرمایش امیرالمومنین که به حارث همدانی فرمودند: یا حَارِث هَمْدَانَ مَنْ یمُتْ یرَنِی مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قَبَلاَ ای حارث همدانی هر کس که بميرد مرا خواهد دید ، چه مومن باشد و چه منافق
من عبدم و از خدا فقط می گویم تسلیمم و از رضا فقط می گویم از دولت عشق اگر بپرسی از من از دولت مرتضی فقط می گویم
دل از همه جز علی بریدن عشق است ایوان نجف شبی رسیدن عشق است آن لحظه که سینه ام بچسبد به ضریح انگور ضریح را چشیدن عشق است
گاهی که به خواب ، عرش را می بینم یک گنبد و ایوان طلا می بینم حق دارم اگر در حرمش سجده کنم در گنبد او عکس خدا می بینم
معیار خدا در همه ادوار علی است در معرکه ها حیدر کرار علی است گیرم که تمام دشمنان صف بکشند روباه عدو، شیر جگردار علی است
حسبی امام اسمه فی الحشر و فی الدنیا علی دنیا و ما فیها علی عقبی و ما فیها علی فرمانروای هر چه دل حتی دل زهرا علی ماعرف الله العلی الا نبی الا علی ختم صد و ده یا علی امشب اراده می کنم ختمم که کامل می شود از نو اعاده می کنم .................... عید غدیر است و در میخانه را هی در زنم تا در به رویم وا شود فریاد یا حیدر زنم بهر وساطت رفته رو بر حضرت قنبر زنم شاید که جامی می ز دست ساقی کوثر زنم منعم مکن بینی اگر بی تابی و مشتاقی ام زیرا که مستان مست می من مست دست ساقی ام ................... از عرش تا فرش عرشیان با خویش تاج آورده اند پیغام صاحب خانه را بر خیل حاج آورده اند گویی به تاریکی دل با خود سراج آورده اند یا آیه اکمال دین با ابتهاج آورده اند الیوم اکملت لکم از عرش رحمان آمده نعمت تمام و موعد ابلاغ ایمان آمده ................. احمد به جمع حاجیان فرمانروایی می کند با حسن تبلیغش دل و جان  را ولایی می کند از متن این ابلاغ تا پرده گشایی می کند مولا امیرالمومنین را رونمایی می کند فرمود ای مردم من و حیدر چنان مغزیم و پوست هر کس که مولایش منم زین پس علی مولای اوست ............... نور ولایت منجلی از چشم غماز علی اعجاز موسی می کند دست سرافراز علی سر بسته می گویم همه باشید سرباز علی در آسمان ها دیده ام من خویش اعجاز علی معراج؛ آنجایی که پرهای ملک هم بسته بود رفتم خدا بینم علی جای خدا بنشسته بود ............... با خلقت حیدر خدا بر خلق عزت داده است حق قصد خلقت کرد و او فرمان خلقت داده است بر انبیا با دست او حکم نبوت داده است حالا به دست خود به او حکم امامت داده است جبریل آورده به من این حکم از عرش برین یوم الازل حتی الابد حیدر امیرالمومنین ............... خورشید دارد اعتبار اما به زیر سایه اش بازار عالم دارد از لبخند او سرمایه اش بیت الغزل آن بیت که نام علی آرایه اش بالاست عرش حق ولی یک دست حیدر پایه اش یک دست عمود عرش حق دست دگر بر ذوالفقار از قدرت یک دست او دارند صد لشکر فرار ............... هرگز نباشد در جهان دست کسی فوق علی بر گردن گردون زده عشق علی طوق علی حتی خداوند جلی دارد به دل ذوق علی قرآن در دست شما نازل شد از شوق علی حق خواست اعجازی کند با مدحتش در شان دوست قرآن که نازل شد به من شعر خدا در مدح اوست ............. امروز دست آسمان با یار بیعت می کند جبریل با شاهنشه ابرار بیعت می کند با دلبر افلاکیان دلدار بیعت می کند دست خدا با حیدر کرار بیعت می کند حیدر زبان حق بود کوس انااللهی زند با امر احمد تکیه بر تخت شهنشاهی زند .............. لب ها پر از لبخنده و دل ها پر از شور و شعف لطف خدا دارد تمامی عوالم را هدف خیل ملائک در نزول از عرش رحمان صف به صف یک حلقه گل آورده بهر گردن شاه نجف این لحظه از هر لحظه ای عاشق تر و مجنون ترم مستی بیفزا ساقیا جامی بده از کوثرم ............. جامی بده مستانه ام کن عاشقم کن ساقیا وانگه نگاهی بر نگاه شائقم کن ساقیا بر خدمت میخانه ی خود لایقم کن ساقیا لا یق که کردی از کرامت واثقم کن ساقیا هر کس به نامی مِی زند من مِی زنم با نام یار با لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار ............... امروز پر وا می کنم پروا ز دنیا می کنم دنیا رها ؛ پرواز تا ایوان مولا می کنم وقتی رسیدم دیده را از اشک دریا می کنم اذن دخولم می رسد تا یاد زهرا می کنم ایوان زیبای علی خورشید را شرمنده کرد زائر اگر دل مرده بود آنجا دلش را زنده کرد ............ شعری اگر زیبا شود اوصاف حیدر گفته است شاعر غلام قنبر است از شاه قنبر گفته است شاید مراعات از می و ساقی و کوثر گفته است یا استعاره از دل و دلدار و دلبر گفته است مستفعلن مستفعلن دیگر رها سازم کنون با فاعلاتن فاعلن  می آورم شعر جنون ............... لحظه ی تاریخی عشق آمده لشکر ابلیس ها زانو زده می کشند از درد و غصه عربده از غدیر انوار ایمان سرزده شیعیان را شد زمان سروری حیدریم ام حیدری ام حیدری ............. از دوعالم آنکه دل برده علیست مُهر حق با نام او خورده علیست داروی هر قلب افسرده علیست با قدومش عشق آورده علیست  تشنه را سیراب کرد از ساغری حیدری ام حیدری ام حیدری ............ قبله را در صورت او دیده اند در رخش وجه هوالهو دیده اند با حقش پهلو به پهلو دیده اند در شبی او را به هر سو دیده اند عالمی لبخند او را مشتری حیدری ام حیدری ام حیدری ........... ای اذان از پیش زیباتر شدی یا رسول الله والاتر شدی ای خدای عشق پیداتر شدی حضرت زهرا تو زهراتر شدی
--اصغر(ع)-شهادت مرگ را پنداشت شیر و تیر را پستان گرفت با تبسم هم پدر را داد جان هم جان گرفت شوق جان بازی تماشا کن که آن تفتیده کام جای لب با حنجرش آب از سر پیکان گرفت در حرم آن قدر از شوق وصال حق گریست تا به میدان حاجتش را با لب خندان گرفت چشم بست و لب گشود و خنده کرد و جان سپرد تیر از حلقش پدر با دیده گریان گرفت گر چه از پستان مادر گشت با سختی جدا تیر قاتل آمد و او را ز شیر آسان گرفت هم پسر آرام خفت و هم پدر خاموش گشت آسمان گفتی که با هم عمرشان پایان گرفت یوسف زهرا پی اثبات مظلومی خویش بر سر دست آن بدن را هم چنان قرآن گرفت تا به دستش خط فرمان شفاعت را دهند کرد با آن خون خضاب و از خدا پیمان گرفت هر کسی پیش طبیبی بُرد درد خویش را «میثم» از خاک در این خاندان درمان گرفت
اسدالله چنان جلوه ی داور دارد کادمی شک به خدا بودن حیدر دارد کعبه که جای خودش سیزدهِ ماه شما بهتر آن بود زمین نیز ترک بردارد من نمک گیر توام رزق مرا میدهی و شاعر از دست شما لطف مکرر دارد صاحبم هستی و شهرنجفت خانه ی من خانه از لطف شما اینهمه نوکر دارد مثنوی آمده هی دور سرم میچرخد باز این شعر ندانم که چه در سر دارد ؛ "أنت خیرالبشر" ای حضرت خورشید، علی "من أبی قد کفر" ای سایه ی توحید، علی کار و بارم شده هی مست کنم با نامت لعن الله علی دشمن خون آشامت ساحت حیدریِ با کرمت را عشق است به تمامیت ارضی حرمت را عشق است به امانات حرم عقل خودم را دادم "زلف برباد مده تا مدهی بر بادم" سجده بر پادری صحن تو حرمت دارد گرد و خاک حرمت خصلت تربت دارد این قَدَر باده مده باز به هم میریزم آن قَدرَ باده بده تا بشود برخیزم "باب قبله" شده ای باب خداهم آری تو عبایی به سر "آل عبا" هم آری... تا که "أکملت لکم" از دمش آوازه گرفت دینم از حب تو مولا نفس تازه گرفت نفسی تازه ز صحرای غدیرم داده مادرم ذکر علی گفته و شیرم داده عشق بین المللی، عشق تو طالب دارد بردن نام شما سجده ی واجب دارد ذوالفقار آمدو خشم تو خدا رحم کند کاسه ی خون شده چشم تو خدا رحم کند من به قربان تو و آن رجز خیبری ات نام "یافاطمه" بر خاتم انگشتری ات ذوالفقار و دَم یا فاطمه در جان داری چه مراعات نظیری تو به میدان داری؟!… مرحب آمد فقط از جسم سرش برگشته یک نفر آمده و چندنفر برگشته وسط معرکه طوفان شده سبحان الله لشگر از ترس گریزان شده سبحان الله یک تنه موج برانگیخته ای یعنی چه؟ لشگری را تو به هم ریخته ای یعنی چه؟ سیل از بند خروشان شده را میمانی شیرِ دنبال غزالان شده را میمانی رعد و برق نَفَست دیو به زانو بکشد وقت هوهو زدنت فاطمه هم هو بکشد پهلوان، باده ی عشق تو چشیدن دارد ناز شست تو علی، رزم تو دیدن دارد. نیمانجاری
نظر حضرتش این بود که حیدر باشد میتوانست اگر خواست پیمبر باشد میتوانست بگوید که شکاف کعبه آن قَدَر باز شود تا که خودش در باشد جای " ابن عم" و "داماد" و " امیرلشگر" نزد پیغمبرمان خواست "برادر" باشد بچه بازی ست که تاریخ تماما گفته؛ سند قدرت او قلعه ی خیبر باشد قدرتش قدر نهان است...همین گویم که ؛ او نمیخواست "نجف" قبله ی دیگر باشد. نیمانجاری
علی از ابتدای خلقتش یک چیز دیگر شد دلیل خلقتش از عالم خلقت مهم تر شد خدا با نور محض خویشتن در عالم بالا پس از خلق علی فرمود به به به چه محشر شد به روز انتخاب انبیاء آقای ما آن جا ادب کرد و وصی شد حضرت خاتم پیمبر شد زمانیکه تمام عالمیان چوب تر بودند امیرالمومنین ما به روی عرش منبر شد پیمبر رفت منبر تا که اوصاف خدا گوید ولی از اول منبر تمامش وصف حیدر شد موذن خواست گوید "اَشهَدُ اَنّ علی..." اما نمیدانم چرا معنای آن "الله اکبر" شد موذن "یاعلی" میگفت "یاحق" میشنیدم من گمانم گوشهایم مست از قند مکرر شد نیمانجاری