#میلاد_حضرت_زهرا
#حضرت_زهرا
#ترکیب_بند
#محمدرضامسعودی
#قتیل_عشق
قرآن که لازم بود بی کوثر نباشد
احمد، خدا میخواست بی مادر نباشد
آمد سپهر عشق بی اختر نباشد
تا نسل ختم الانبیا ابتر نباشد
دیگر گرفته قلب پیغمبر نباشد
بی او کسی کفو شه خیبر نباشد
خورشید، امشب در سپهرِ ماهِ بطحاست
حیدر به سجده رفته چون میلاد زهراست
................
زیباترین تصویر، در چشمان طاهاست
های نفس هایش کلید عرش اعلی است
چشمانش اسم اعظم حی تعالی است
روزی ده اهل زمین و آسمان هاست
قاموس دینِ حق، به حق ناموس، زهراست
زهراست بسم الله و حیدر نقطه ی باست
قرآن بی زهرا و حیدر نیست قرآن
از چشم های فاطمه جاریست قرآن
.............
در زیر ساق عرش نور تو نهان است ۱
بسم الله نوری و نور از تو عیان است
نور تو شمسِ آسمانِ عرشیان است
خلق تو قبل از خلق ارض و آسمان است ۲
یعنی تو پیر خلقتی دنیا جوان است
قاصر ز درک و وصف تو عقل و زبان است
ای نام زیبایت حدیث عشق احمد
تو هدیه دادی لفظ بابا بر محمد
..............
آن روز که روح تو حتی بی بدن بود ۳
در پرده ی اوهام روح مرد و زن بود ۴
نام تو زهرا، شهرت تو ممتحن بود ۵
از تو مباهات خدای ذوالمنن بود
در عرش نور روی تو ظلمت شکن بود ۶
نورت به نام حضرت ام الحسن بود
انسیه الحورای نازل بر زمینی ۷
همتای یکتای امیرالمومنینی
..............
نور شکاف سیبی و بی منتهایی ۸
در صلب احمد نفحه ی سیب خدایی ۹
یا نفحةَ الله آبروی سیب هایی
تو میوه ی طوبی و جان مصطفایی
غیر از پدر مافوق کل انبیایی
منصوره ی مستوره ی اهل سمائی ۱۰
اهل سما چون کعبه دورت در طوافند
در سایه ی نور تو گرم اعتکافند
...............
نور خدا جایش به جز عرش برین نیست
کوثر، نزولش جز به قرآن مبین نیست
تفسیر نامش غیر نص صالحین نیست ۱۱
قانون عرش و عرشیان که اینچنین نیست
انسیه الحورا که جایش در زمین نیست
همسایه اش غیر از امیرالمومنین نیست
این که به دنیا آمدی ، علت همین بود
دیدی امیرالمومنین روی زمین بود
............
ای سوره ی کوثر، خدایت کرده تأویل
تنها ز حیدر آید از تو شرح و تفصیل
دل برده آیات تو از تورات و انجیل
نازل شود بر دشمنت طیراً ابابیل
قبل از تولد کار تو تسبیح و تهلیل ۱۲
عقد تو را در عرش رحمان خوانده راحیل ۱۳
حوا و آدم محو انوار جمالت ۱۴
ای جان فدای آن جمال بی مثالت
.....................
لفظ حیا اسم است اما تو مسما
از روز میلاد تو عصمت یافت معنا
ای جانفدای دو مسیحای تو عیسی
مسح پر قنداقه ات شوق مسیحا
گهواره ی تو کعبه ی دیر و کلیسا
حق است اگر نام تو حق بگذاشت زهرا
نور علی نوری الا ای سر مستور
روزی سه بار از نور تو گیرد علی نور ۱۵
...................
در خواب هم چشمی چنین رویا ندیده
این خاک بر خود جنت الاعلی ندیده
تاریخ روزی اینچنین زیبا ندیده
غیر از نبی کس این خدارو را ندیده
او هم به جز در لیله الاسری ندیده
نور خدا را دیده، جز زهرا ندیده
زهرا به دنیا آمده الحمدلله
هستی مولا آمده الحمدلله
.........
۱-معانی الاخبار ص ۳۹۶؛ بحارالانوار ج۴۳ ص۴
۲- معانی الاخبار ص ۳۹۶؛ بحارالانوار ج۴۳ ص۴
۳- معانی الاخبار ص ۳۹۶؛ بحارالانوار ج۴۳ ص۴
۴-بحارالانوار ج۳ ص۳۰۷ ؛ ج۲۵ ص ۱۷
۵-مفاتیح الجنان زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها
یا ممتحه امتحنک الله ...)
۶-بحارالانوار ج ۲۵ ص ۱۶
۷-معانی الاخبار ص ۳۹۶؛ بحارالانوار ج۴۳ ص۴
۸- معانی الاخبار ص ۳۹۶ ؛تفسیر فرات ص ۳۲۱ ؛بحارالانوار ج۴۳ ص۴
۹- مدینة المعاجز ج۳ ص۲۲۴ ؛بحارالانوار ج۳۶ ص۳۶۱ (...گفتند ای محمد: خدا تو را سلام می رساند و این سیب را برای تو هدیه فرستاده ...)
۱۰- معانی الاخبار ص ۳۹۶ ؛تفسیر فرات ص ۳۲۱ ؛بحارالانوار ج۴۳ ص۴
۱۱- بحارالانوار ج ۲۵ ص ۱۶ در شرح آیه ۶۹ سوره ی نسا (... پیغمبر صلوات الله علیه : مراد از صالحین دخترم فاطمه و دو پسر او حسن و حسین اند ...)
۱۲- معانی الاخبار ص ۳۹۶؛ بحارالانوار ج۴۳ ص۴
۱۳- فضائل ص۸۰ الی ۸۲ ؛جنة العاصمه ص۱۵۶ تا ۱۶۴
۱۴- کشف الغمه ج ۱ ص ۴۵۶ ؛ بحارالانوار ج ۴۳ ص۵۲
۱۵- علل الشرایع ج ۱ ص۱۸۰ ؛ بحارالانوار ج ۴۳ ص ۱۱
#حضرت_زهرا
#شهادت
#ترکیب_بند
#محمدرضامسعودی
آمد خبر از چه نشستی دیر شد دیر
خانه نشینی نیست در شان تو ای شیر
برخیز که روباه پیر قوم تکفیر
اینبار شکل حیله را داده است تغییر
در سر هوای نبش قبر یاس دارد
گلچین به دستش بار دیگر داس دارد
تا اسم یاس آمد علی زیر و زبر شد
غیرت شد آتش، در رگ او شعله ور شد
با ذوالفقارش سوی یارش رهسپر شد
از غرش شیر خدا عالم خبر شد
سوزاند دنیا را علی با آه سردش
دور سر خود بست آن سربند زردش
شیر جگردار مدینه خونجگر بود
حتی نفس در سینه ی او نیشتر بود
از داغ بر پیشانی قلبش اثر بود
در راه دائم بر لبش لعن عمر بود
آنان که خندیدند صبر مرتضی را
دیدند آن لحظه در او قهر خدا را
دست خدا پا در بقیع درد بگذاشت
فریادش آتش بر تراب سرد بگذاشت
تا پنجه را بر دوش آن نامرد بگذاشت
ترسی چنان در جان آن ولگرد بگذاشت
فرمود اینجا نیست جای دیو مزدور
از کعبه ی شب های حیدر دور شو دور
دیدم تو را در اوج پستی صبر کردم
دست یدالله را که بستی صبر کردم
پهلوی زهرا را شکستی صبر کردم
بر منبر احمد نشستی صبر کردم
ای ریشه ی ظلم و وقاحت ، شرم بادت
من حیدرم ، خیبر که می آید به یادت!
بیلی رود در خاک صحرا ، وای بر تو
خشمم اگر شد آشکارا وای بر تو
توهین شود بر خاک زهرا وای بر تو
یا نبش گردد قبر حورا وای بر تو
با اینکه حیدر دردمند و داغدار است
اما حساب تو به دست ذوالفقار است
دیگر گذشت آن روز که صبرم محک خورد
با تازیانه زخم قلب من نمک خورد
با میخ، بار شیشه ی یارم ترک خورد
در کوچه ماه من به دست تو کتک خورد
امروز بر زهرا کند هر کس جسارت
سر از تنش می افکنم با یک اشارت
دیدند در خشمش دوباره وصف کرّار
گفتند خیبر شد از این رفتار تکرار
یک شیر می غرد به دو روباه مکار
آن دو فراری باز هم بودند فرّار
رفتند اما دُم به کول خود نهاده
آخر کجا شیر نر و روباه ماده؟
ایام طی شد ، روز ، روز کربلا شد
این حیله یکبار دگر هم برملا شد
وقتی سر سردارها از تن جدا شد
یک سر نبود و وقتِ کارِ نیزه ها شد
نیزه فرو میرفت پشت خیمه در خاک
قلب رباب اما شد از آن نیزه صد چاک
#شهادت_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
#مثنوی
#محمدرضامسعودی
#قتیل_عشق
السلام ای سرو سر افکنده ات
ای حیا شرمنده ی روبنده ت
ای تفاخر کرده از چشمت وقار
ای کلامت تیز تر از ذوالفقار
فارغ التحصیل درست صبر شد
پایبند اختیارت جبر شد
بی معلم عالمه تنها تویی
رونوشت حیدر و زهرا تویی
ای زده پهلو به جنت خاک پات
ای طنین خطبه ی حیدر صدات
ای حیا زانو زده در محضرت
داده معنا بر نجابت معجرت
ای در اوج موجِ طوفانِ فرات
لنگر و سکان کشتی نجات
یک نگاهت روح، در جسم حسین
خط پیشانی تو اسم حسین
ای به اسلامِ تو از احمد سلام
پله های صبر را رفته تمام
زینبت نام و به معنا حیدری
بر خدایِ عرشِ نی پیغمبری
سائلان را ساحل آرامشی
تو امید صاحبان خواهشی
قدری از قدر تو متن صد کتاب
چون شب قدری و قدرت در حجاب
آشکار از خطبه ات قاموس وحی
وحی را معنا تویی ناموس وحی
تا رود روبنده از رویت کنار
می شود پیدا جمال کردگار
ای نشسته ابرها در چشم تو
مادرت را یادآور چشم تو
از دو چشمت کرده ای جاری دو نیل
نیلِ جاری تر از آب سلسبیل
اشک تو افتد اگر روی زمین
خاک ریزد بر سرش ماء معین
آسمان دارد به یاد آن اشک را
چشم تو بر خاک داد آن اشک را
خاک گل شد بسکه اشکت را چشید
صد دهان شد آه از دل برکشید
دید بیدل سوی دلبر می روی
سوی بی سر خفته با سر می روی
یوسفت بی پیرهن بر روی خاک
گرگ ها کردند جسمش چاک چاک
تن به خاک افتاده، بر نیزه سرش
دشت را پر کرده بوی مادرش
جسم عریان پوششی از سنگ داشت
پیرهن را ظالمی در چنگ داشت
#حضرت_رباب
#رباعی
#محمدرضامسعودی
شد مصحف عشقم آیه آیه؛ هیهات
بی او ز غم پسر گلایه؟! هیهات
در تابش خورشید تنش عریان بود
دیگر پس از او رباب و سایه؟! هیهات
#حضرت_رباب
#غزل
#مرثیه
#محمدرضامسعودی
رفت از کف من دار و ندارم چه کنم؟
از داغ گلم اشک نبارم چه کنم؟
نوشیده ام آب و شیر من جوشیده
از غصه ی طفل شیرخوارم چه کنم؟
بر نیزه سر کوچک او را بستند
این داغ کجای دل گذارم چه کنم؟
پیداست به نیزه ترک لب هایش
از کودک خویش شرمسارم چه کنم؟
از آب نصیبی به گل من نرسید
جز آه چه از جگر برآرم چه کنم ؟
بر نیزه سرش ، تنش کجا افتاده است؟
من مادرم و جان نسپارم چه کنم؟
#حضرت_شهربانو
#میلادحضرت_سجادعلیه_السلام
از تبار زنان ایرانی
اعتبار شرافتی بانو
دختر یزدگرد ساسانی
مادر حجب و عفتی بانو
ای موحد ، وحیده ی دوران
که به دوران خویش الگویی
مادر نه مسیح دم هستی
مریمی یا که شهربانویی؟
سینه ات بود گرم آتش عشق
چهره دریای اشک ها ز دو عین
در شبی که به دست پیغمبر
خواستگاری شدی برای حسین
بی قراری قرار از تو ربود
همه تن سر شدی و فکر حسین
تا دو چشمت به خواب ، باز رود
ذکر لبهات بود ذکر حسین
خواب بودی و بختِ تو بیدار
فاطمه میهمان خوابت شد
تا نمودی شهادتین اقرار
میهمان تو میزبانت شد
گفت خوش آمدی به خانه ی عشق
دختر با حیای ایرانی
با تفاخر بخوان ترانه ی عشق
که عروس علی عمرانی
گر ز هجر نگار بی تابی
غم مخور ، زجرِ هجر تو گذراست
گاه میدان قادسیه که شد
راه وصل تو خلعت اسراست
سربلندا اگر اسیر شدی
هیبتت هیبت امیری بود
تا نبیند حرامزاده تو را
کار چشم تو سر به زیری بود
جمع نامحرمان که دیدی جمع
شمع گشتی ز شرم و آب شدی
هرمزان را ز لعن سوزاندی
پر حرارت چو آفتاب شدی
هرمزان را که لعن فرمودی
دومی لعین دو لب بگشود
که مرا ناسزا چرا گفتی؟
چون سپند به روی آتش بود
خشم بود و علی به او فرمود
که مکن پاره چشم خود ز غضب
او تکلم به فارسی بنمود
من ندیدم از او به غیر ادب
باز اما نبرده بو ز ادب
کرد کاری که کار اشرار است
دین خود را حراج کرده و گفت
چه کس این برده را خریدار است؟
مرتضی سد راه او شد، گفت
گر تویی برده اوست آزاده
نشنیدی مگر ز ختم رسل؟
بردگی نیست شان شهزاده
تا که مشکل گشاست دست خدا
چشم مشکل به دست رحمت اوست
چاره ساز تمام عالم گفت
چاره ی شاهزاده وصلت اوست
حرف وصلت که در میان آمد
شبنم از شرم بر گل تو نشست
از سکوتت علی بلی بشنید
چه عروسی مدینه آورده ست
با تو فرمود آن ابوالنورین
که الا نور تاج ساسانی
شوهری بایدت، از این مردان
برگزین هر که را که میدانی
در همان لحظه در همان مسجد
آن دو رویای ناب شد تعبیر
چشمت افتاد تا به چشم حسین
از زبان تو باز شد زنجیر
گل چشمان تو پر از شبنم
به گل فاطمه بلی گفتی
عشق تو با حسین شد آغاز
با علی زاده یا علی گفتی
با حیا و وقار رفتی پیش
که دلم یا علی به او شاد است
اوست لیلی منم که مجنونم
دل مجنون حسین آباد است
خواست تا عقد تو کند جاری
گفت نامت بگو که میدانم
دو لبت باز شد که شاه زنان
دختر شهریار ایرانم
گفت شاه زنان فقط زهراست
که ندیدم چو او خدارویی
تو نه نامت شه زنان باشد
که مسما به شهر بانویی
پس یدالله رو به ثارالله
گفت او را محافظت فرما
در حق شهربانوی ایران
شهریارا ملاطفت فرما
نخل این باغ میوه ای دارد
که پس از تو یگانه ی دنیاست
همسر تو ز بس مطهره است
مادر نه وصی بعد از ماست
تحت آموزش حسین و علی
رتبه های کمال را دیدی
آخرین رتبه از کمال تو بود
اینکه زین العباد زاییدی
تا که دیدند آسمانی ها
آن خدا روی کبریایی را
به تو پوشاند دست لطف خدا
خلعت ام الاوصیایی را
.........
حال ، بانو به سینه دردی هست
گویمت گر اجازه ای دارم
تیر از این درد می کشم از دل
مثل ابر بهار می بارم
سال ها می گذشت زین میلاد
شوهرت را به کربلا بردند
شاه و شهزادگان عرشی را
در زمینی پر از بلا بردند
شاه تکیه به تخت نیزه زد و
همه شهزادگان اسیر شدند
آه، شهزادگان کوچک هم
زان بلای بزرگ ، پیر شدند
در مسیر اسارت از بس که
ز آسمان و زمین بلا بارید
گفت با ناله او که زاییدیش
کاش مادر مرا نمی زایید!
شهربانو ! تو که اسیر شدی
حيدر آنجا حمایتت می کرد
دومی گر حقارتت میخواست
حفظ، علی از نجابتت می کرد
اهلبیت حسین را اما
چون کنیز و غلام گرداندند
حيدر آنجا نبود و زینب را
دور بازار شام چرخاندند
#محمدرضامسعودی
#شهادت_موسی_بن_جعفر
#غزل
#مرثیه
#محمدرضامسعودی
#قتیل_عشق
فدای غربت تو ای غریب بغدادی
چقدر ناله که زیر شکنجه سر دادی
سیاه چاله ی مرطوب و استخوانی خرد
بگو که با چه گناهی به حبس افتادی؟
چنین که خرد شده ساق پایت از زنجیر
به فرض حبس نباشی، چه سود از آزادی؟
شکسته بال و پر اصلا قفس نمی خواهد!
ولی تو در قفسی و اسیر صیادی
غریبی و غل و زنجیر و زخم در گودال
به تو زیاد رسیده از ارث اجدادی
#امام_زمان
#غزل
#محمدرضامسعودی
#قتیل_عشق
رودها خشک ولی چشم من از غم تر شد
روزها هر چه گذشتند جهان بدتر شد
آه از این آب و هوایی که ندارد بویت
خاک، از آتش هجران توام بر سر شد
کاشتم گل، که به پای تو بریزم صبحی
آه از غیبت طولانی ، گل پرپر شد
هر سحر وقت دعا، اشک خودش آتش بود
هر کجا ریخت به پا آتش غم پرور شد
این سیاهی است رفیق ره من تا به کجا؟
روشنای سحرم هجر تو رنج آور شد
کاش از صبح ظهورت خبری می دادی
که الا مردم عالم شب هجران سر شد
من به امید نشستم که منادی گوید
صبح آمد ، فرج منتقم مادر شد
من (قتیل) غم هجران تو باشم عشق است
تا به کی زخم از این غم که چنان خنجر شد؟
#شعر_حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#غزل_مرثیه
قسم به عشق من و تو، دلم پر از دردست
ز اشک سرخ بپرسم ، چرا رخت زردست؟
الا تو مایه ی آرامشم بمان با من...
که بی توسهم من از زندگی غم و دردست
هنوز گرمی این خانه از تبسم توست
بخند مادر زهرا که خانه ام سردست
همیشه راحت دل بوده ای، نهایت عشق!
ببین ولی غم تو با دلم چها کردست
مگر به فاطمه حرف از کفن زدی بانو
که روی برگ گل از دیده شبنم اوردست
مباش فکر کفن بیش از این که جبرائیل
ز عرش آمده دیدار تو کفن در دست
#محمدرضامسعودی
#شعر_حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#غزل_مرثیه
پروانه ی عمرم دگر شهپر ندارد
وقت فراق است و دلم باور ندارد
اسما برای دخترم شام عروسی
تو مادری کن فاطمه مادر ندارد
می سوزم از این غم که بعد از من به دنیا
سنگ صبوری قلب پیغمبر ندارد
ماه تمام عالم امشب سوگوار است
دیگر به خانه مهربان همسر ندارد
یک بال پرواز نبی بودم پس از من
این مرغ حق بالی به جز حیدر ندارد
خواهم عبایش را کفن زیرا خدیجه
بر من نبی که پاسخی دیگر ندارد
وقتی کفن شد جسمم از پیراهن او
کن گریه بر آن بی کفن که سر ندارد
#محمدرضامسعودی
#امام_صادق_علیه_السلام
دیوانه شود عقل ز درک یم فضلت
صدق است فقط گوشه ای از عالم فضلت
آن مومن طاقی که ندارد به جهان جفت
دارد به سبو نمی از یم فضلت
با آن که نداری حرمی ای حرمت دل
بر گنبد دین باد خورد پرچم فضلت
از خار گل سرخ بروید، به سر او
گردی بتکانی اگر از مقدم فضلت
ما تشنه لبانیم و تو دریای علومی
ما را بچشان جرعه ای از زمزم فضلت
بر دشمن خود نیز تفضل کنی ای دوست
آن لحظه که از راه رسد موسم فضلت
دینار و طلای همه عالم بگذارم
بگذاری اگر بر کف من دِرهم فضلت
#محمدرضامسعودی
#امام_جوادعلیه_السلام
#مدح
#غزل
#محمدرضامسعودی
به دور گنبد زردش صفا به وفق مراد است
به روی پرچم سبزش مدام بوسه ی باد است
مگر بهشت چه دارد که کاظمین ندارد؟
ببین که راه بهشت از مسیر باب مراد است
بیا معامله کن با جواد زندگی ات را
که سود نیست کم از بس عطا و جود زیاد است
اگر دلم به دو قبله نماز خوانده عجب نیست!
خدای مهر رضا و خدای جود جواد است
چرا زبان به جز اسمش بیارد اسم کسی را؟
که اسم اوست که رمز عبور روز معاد است
به خاک می چکد اشک و به خاک می کشد انگشت
به انتقام عزیزی به فکر روز جهاد است
جوان نورس سلطان به روی خاک دهد جان
دوباره تشنه و تنها دوباره روز عناد است