#امیرالمومنین_شهادت
سکوتم را شما دیدید اما بیصدا بودید
به سوی قبله اما رویگردان از خدا بودید
سراغم آمدید اما چه دیر! آن روز که باید-
به دادم میرسیدید، آه ای مردم کجا بودید؟!
ز غربت با شما میگفتم ای بی درد دینداران!
اگر اندازهی این چاه با من آشنا بودید
تمام زندگی من میان کوچه روزی سوخت
چه می گویم؟! شما خود در میان کوچهها بودید!
شما بودید و میدیدید من تنها شدم، آری!
همانها که مرا آتش زدند آن شب، شما بودید!
شما باشید و این دنیا! علی و یک جهان ماتم
شمایی که از اول هم به دنیا مبتلا بودید
#رضا_یزدانی
#اخلاقی_و_اندرز
#امیرالمومنین_ع_شهادت
#امیرالمومنین_ع_غربت
مباد اشک از آفاق این نگاه بیفتد
که عرش، اشک یتیم است؛ پس مخواه بیفتد
خدا نکرده مبادا یتیم اشک بریزد
مخواه سیل بلا ناگهان به راه بیفتد
چنان نوازشِ او کن، گمان خلق شود این،
که طفل توست یتیم و به اشتباه بیفتد
کجاست نغمهی جانکاهِ "اللَّـه اللَّـه" حیدر؟
کجاست تا همه دنیا به اشک و آه بیفتد؟
جهان بدون علی، طفل بیپناهِ یتیمی است
که ممکن است به آنی، ز پرتگاه بیفتد
::
یتیم کوفه اگر سایهی علی به سرش داشت
بعید بود به دریوزهی گناه بیفتد
بعید بود به ابن زیاد دل بسپارد
بعید بود به فکر مقام و جاه بیفتد
بعید بود که انگشتر از حسین بدزدد
بعید بود نگاهش به خیمهگاه بیفتد
::
یتیم کوفه! مزن! آه این یتیم حسین است
مخواه گوشهی این دشت، بیپناه بیفتد
خدا نکرده مبادا یتیم اشک بریزد
که عرش، اشک یتیم است؛ پس مخواه بیفتد
#رضا_یزدانی
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹دردِ دوری🔹
نیزهدارت به من یتیمی را
داشت از روی نی نشان میداد
پیش چشمان کودکانت کاش
کمتر آن نیزه را تکان میداد
تو روی نیزه هم اگر باشی
سایهات همچنان روی سرِ ماست
ای سر روی نیزه! ای خورشید!
گرمیات جان به کاروان میداد
دیگر آسان نمیتوان رد شد
هرگز از پیش قتلگاه... آری
به دل روضهخوان تو -که منم-
کاش قدری خدا توان میداد:
سائلی آمد و تو در سجده
«انّمایی» دوباره نازل شد
چه کسی مثل تو نگینش را
اینچنین دست ساربان میداد؟
کمکم آرام میشوی آری
سر روی پای من که بگذاری
بیشتر با تو حرف میزدم آه
درد دوری اگر امان میداد
#رضا_یزدانی
.
#شب_سوم_محرم
نیزهدارت به من یتیمی را
داشت از روی نی نشان میداد
پیش چشمان کودکانت کاش
کمتر آن نیزه را تکان میداد
تو روی نیزه هم اگر باشی
سایهات همچنان روی سرِ ماست
ای سر روی نیزه! ای خورشید!
گرمیات جان به کاروان میداد
دیگر آسان نمیتوان رد شد
هرگز از پیش قتلگاه... آری
به دل روضهخوان تو -که منم-
کاش قدری خدا توان میداد:
سائلی آمد و تو در سجده
«انّمایی» دوباره نازل شد
چه کسی مثل تو نگینش را
اینچنین دست ساربان میداد؟
کمکم آرام میشوی آری
سر روی پای من که بگذاری
بیشتر با تو حرف میزدم آه
درد دوری اگر امان میداد
#رضا_یزدانی✍
.
Shab02Moharram1403[02].mp3
11.92M
🎙 دلیل گریه ها (#زمزمه)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
به این گریهها/ اجازه بده
دلیل غمِ/ عمیقم حسین
چه خوبه همش/ بخونم تو رو
بگم زیر لب / عزیزم حسین
عزیزم حسین
باز چرا/رو زمین
تن تو رو کشوندن
باز چرا/ شعلهها
خیمهها رو سوزوندن
وای من/ دخترات
میون خیمه موندن
میگن نیزهها/ واسه همدیگه:
حسین اومده/مهیا بشید
سه شعبه همش/ نگاه میکنه
به شیش ماهه و / گلویی سفید
ربابو که دید
دشنهها/حاضرن
برای کشتن کی؟
مرکبا/منتظر
که رد شن از تن کی؟
عدهای/در کمین
برای پیرهن کی
"کربلا کربلا
مراقب حسین باش"
کمی اونطرف/ یه گوداله که
از اشکِ زنی/قیامت شده
که ده روز بعد/میبینن همه
تنی زیر پاست/ که غارت شده
جسارت شده
آه از اون/ پاره تن
که روی خاکه بیجون
که کفن/میشه با
غبار این بیابون
نیزهها/ از تنش
جدا نمیشن آسون
"کربلا کربلا
مراقب حسین باش"
#زمزمه_امام_حسین
شاعر: #رضا_یزدانی
نغمه پرداز: مهدی زنگنه ✍
#حضرت_رقیه_س_شهادت
نیزهدارت به من یتیمی را
داشت از روی نی نشان میداد
پیش چشمان کودکانت کاش
کمتر آن نیزه را تکان میداد
تو روی نیزه هم اگر باشی
سایهات همچنان روی سرِ ماست
ای سر روی نیزه! ای خورشید!
گرمیات جان به کاروان میداد
دیگر آسان نمیتوان رد شد
هرگز از پیش قتلگاه... آری
به دل روضهخوان تو -که منم-
کاش قدری خدا توان میداد:
سائلی آمد و تو در سجده
«انّمایی» دوباره نازل شد
چه کسی مثل تو نگینش را
اینچنین دست ساربان میداد؟
کمکم آرام میشوی آری
سر روی پای من که بگذاری
بیشتر با تو حرف میزدم آه
درد دوری اگر امان میداد
#رضا_یزدانی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
همیشه سفرهاش وا بود، با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش؛ اما مهربانی کرد
دلش اندازۀ ریگ بیابان بیوفایی دید
ولی اندازۀ آغوشِ دریا مهربانی کرد
نگاهش شرح نابی بود از «الجار ثمّ الدار»
اگر با این و آن مانند زهرا مهربانی کرد
چه خواهد کرد با مهمانِ کویِ خویش آن مردی
که با دشنامگویِ خویش حتی مهربانی کرد
چرا دنیا به کامش ریخت زهر غصّه و غم را؟
چرا با مهربانیهای او نامهربانی کرد؟
الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم، به یارانش بفرمایید
دل او میگرفت از آن همه زخمزبان هرگاه
نظر میکرد بر انگشترش: اَلعِزَةُ لِله
کسی که در پناه شانۀ او کوهسار و دشت
کسی که ریزهخوار سفرۀ او آفتاب و ماه
مگر تاریخ غربتزا ! چه رخ دادهست در ساباط
که سجاده کشیده زیر پای خستۀ او، آه
قیامش مستتر گشتهست در غمنامۀ صلحش
و صلحش میشناساند به مردم راه را از چاه
خجالت میکشد حتی زره زیرِ عبای او
از آن یارانِ ناهمراه، آن یارانِ ناهمراه
الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم، به یارانش بفرمایید...
مدینه کوفه شد، کوفه دوباره از صدا افتاد
و اما بعد... یاد خطبههای مرتضی افتاد
و اما بعد... «این مردم خدایا خستهاند از من»
و پژواک صدایی مهربان در گوشها افتاد
مدینه کوفه شد، کوفیتر از آنی که بنویسم
خدایا این چه آتش بود در دامان ما افتاد
و امّا بعد... تابوت از هجوم تیرها گل داد
و باران شد، تو گویی اشک از چشم خدا افتاد
الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم، به یارانش بفرمایید...
#رضا_یزدانی
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
آن شب نمیشد آتشِ غم شعلهور، اگر
یا که نبود مادرمان پشتِ «در» اگر
یا اینکه بازوان نحیفش در آن میان
در پیش تازیانه نمیشد سپر اگر
یا دستِکم به پیش نگاهِ ابوتراب
دستی نمیگذاشت به رویش اثر اگر
صیّاد اگر به لالهی زخمیِ مرتضی
هم بیهوا نمیزد و هم بیخبر اگر
قصه نمیکشید به تنهاییِ حسین...
در کوچه یار داشت علی، ده نفر اگر...
شاعر:
#رضا_یزدانی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
اَلا انسیةالحورا! اَلا خیرالنسا! زهرا
بخوانم با کدامین یا چه بنویسم تو را؟ زهرا!
نه تنها حمد و توحیدی و والعصری و والشمسی
تویی تو کوثر و تطهیر و فجر و إنّما، زهرا!
تویی که چادرت چون سایهای روی سر دنیاست
-چرا پوشیده میگویم؟- تویی نور خدا! زهرا
خوشا بر تو! محمد از نگاهت وام میگیرد
علی با دیدنت آرام میگیرد، خوشا زهرا!
چه میشد لایق "الجار ثم الدارِ" تو باشیم
که ما بسیار محتاجیم "الغوثِ" تو را زهرا
نیاوردیم ما هیزم، نخندیدیم بر اشکت
دعایی کن برای ما! الا روح دعا زهرا
* *
نبوده روضههایی بازتر از آن درِ بسته
نبوده کربلایی مثل داغ کوچهها زهرا
علی میگفت: حالا که جهان قهر است با حیدر
تو هم کمصحبتی با من! چرا زهرا؟ چرا زهرا؟
* *
گره بسیار و ره دشوار؛ باکی و هلاکی نیست
که هم مشکلگشا زهراست و هم رهنما زهرا
نه... تشبیه رسایی نیست: ما و خاک پای او
کجا ما بی سر و پایانِ سَردَرگُم، کجا زهرا؟
#رضا_یزدانی
#امیرالمومنین_ع_مدح_و_ولادت
چنان ز کعبه آمده برون کسی خدایگون
که گوییا ز خانهی خودش نهاده پا برون
هنوز بعد سالها، نمانده جای چند و چون
عزیزکرده مثل او کسی ندیده تا کنون
عزیزکردهی خدا فقط علیست تا ابد
به کوری تمام منکران بگو: "علی مدد"
خدا نخوانمش که نیست هیچ باب میل او
اگرچه در زمین و آسمان همه طُفیل او
علی نشسته صدر مجلس و جهان به ذیل او
چقدر رشک میبرم به مالک و کمیل او
که مست میشدند باده باده از میِ علی
جهان به سوی هیچ رفت و آن دو در پی علی
نگویمش که بنده بود؛ کفر نعمت است این
به "مستجار" خیره شو! خود قیامت است این
دلیل واضحی برای اهل حیرت است این
به کعبه نسبتش اگر دهم جسارت است این
دهان کعبه باز شد که "من کجا و او کجا؟
شکستخورده جام می کجا و آن سبو کجا؟"
چگونه میتوان به عرش رفت آنچنان که او؟
خطابه داشت با خدای خود به آن زبان که او؟
مگر جز او کسی نهاده پا به آسمان؟ که او-
رفیق بوده با خدا! نشان به آن نشان که او-
همیشه جملههای تازه داشته است از خدا
نگفت تا کجا اجازه داشته است از خدا
به ناگهانِ تیغ مرتضا میانِ معرکه
به آن چکاچک عظیم و حیرت ملائکه
که میروند دشمنان یکی یکی به مهلکه
قسم به بازوان او، کسی ندیده است که
جدا شود دمی ز ذوالفقار دست مرتضا
ندا رسید از آسمان که "ناز شست مرتضا"
چون آفتاب میکِشد عبای خویش بر زمین
که پرتوی عنایتش رسد به آن رسد به این
به وقت رزم، خشم او چقدر وحشتآفرین
میان کوچهها چُنان، میان معرکه چُنین
نگو تناقض است این! ابوالعجایب است او
امیر مشرق است او، امام مغرب است او
صحاح ستِّه مُعترِف به منصبِ الوهیاش
محیرالعقولیاش، و فاتحالفتوحیاش
نمیرسد خلیفهای به اوج باشکوهیاش
خوشا نماز صبح در نجف خوشا صَبوحیاش
خوشا به آن اذان که اشهدش به نام مرتضاست
کبوتر حریم او چقدر "کاشفالغطاست"
خوشست این قبیله را مَوالیِ علی شدن
که اهلی علی و از اهالیِ علی شدن
غلام آن صفات لایزالی علی شدن
فقط به مجتبی رواست تالیِ علی شدن
مباد آن که هر دهان نشُسته را امیر گفت
فقط سزاست بر علی مرتضا امیر گفت
مرا ببر به کوچههای "انما ولیّکم"
ببر به آن دیار که کسی در آن نگشت گم
بزرگ راهی است راهِ خاکیِ غدیر خم
که از حِجاز و از عِراق میرسد به شام و قم
مرا ببر به خلوتی که چاه بود و مرتضا
به کوفهای که اشک بود و آه بود و مرتضا
چقدر خالی است تا همیشه جای فاطمه
چقدر غصه میخورد علی برای فاطمه
نمیرود ز خاطرش ولی صدای فاطمه
صدا صدای گریههای های های فاطمه
دلش چه تنگ میشود برای همسری که داشت
برای عطر خانهی ز عرش بهتری که داشت
جهان حلالیت طلب نکرد آخر از علی
ولی شد آخرالزمان چقدر محشر از علی
قیام میکند کسی محمدیتر از علی
که ارث برده راه و رسم فتح خیبر از علی
کسی که میبرد به سوی تیغ ذوالفقار دست
از آن سلالهی علی همین هم انتظار هست!
#رضا_یزدانی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹خبر رسید از مدینه🔹
دعای هر خسته یا حسین است
سلام هر تشنه بر حسین است
قسم به تقدیر و مشیت حق
قضا حسین و قدر حسین است
خبر رسید از مدینه انگار
کسی میآید که بیپناه است
به راویان جهان بگویید
هنوز هم آن خبر حسین است
خبر سری شد به نیزه رفته
سریست زخمیِ سنگباران
سریست در بزم میگساران
سریست در تشتِ زر! حسین است
مزن به لبهای ناتوانش!
مزن به قلب عقیله آتش!
مزن مزن چوب بیمروت!
خبر نداری مگر حسین است؟
سه بار نام حسین بردن
سه بار جان دادن است و مردن
خوشا نباشم، خوشا بمیرم
دلیل مرگم اگر حسین است
اگر به بالین من بیاید
شبی که جان میدهم بیاید
چهقدر زیباست جان سپردن
که آه هر محتضر حسین است
#رضا_یزدانی
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#قصیدهواره
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابان بیهمتا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
همه تهماندههای نور را بر سفرۀ صحرا
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن، تنها
تعالیالله رویش را که «والفجر» است تفسیرش
تعالیالله مویش را که «والیل اذا یغشا»
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا
علی اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّبنابیطالب مهیا گشته بر هیجا!
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
«اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
«منم من زادۀ زهرا، منم آیینۀ حیدر!»
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا...
امیدم سوی الطاف علی اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالی مرا در محشر کبری
#رضا_یزدانی