eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. تا آخرین حجم نفس در سینه باقیست تا دامن میهن پر از یاس و اقاقیست من هم برایت خون خود را می‌فشانم اصلا مگر امنیت ما اتفاقیست؟!
. وقتی که در آغوش تو آرام گرفتند ازجام شهادت همگی کام گرفتند باشوق رسیدند به پابوس ضریحت از زلف پریشان تو الهام گرفتند گلهای شقایق همه درگلشن شیراز از خون شهیدان وطن وام گرفتند آن ساقی لب تشنه خودش مرحمتی کرد این بار که از دست شما جام گرفتند جمهوری اسلامی ایران حرم توست مردان حق ازدست توپیغام گرفتند توشاهچراغی وکنارحرم تو یاران شهیدت همه آرام گرفتند در محکومیت حمله تروریستی به .
صدای ذکر تو شب را فرشته‌باران کرد عبور تو لب "شیراز" را غزل‌خوان کرد "کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست" بیا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد چو خواهرت که ز "دریاچه ی نمک" دل برد هوای زلف تو دریاچه را "پریشان" کرد نه شیخ شهر، تو شاهی که با چراغ رسید و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد ولی چه حیف که آن طره ی خیال‌انگیز چه زود آمد و دل برد و روی پنهان کرد چه اشک‌ها که ضریحت به گونه‌ها جاری... چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد شرابِ خون تو جوشید و جان "حافظ" را به جرعه‌ای غزل از جام غیب مهمان کرد و گنبد تو برای دل کبوترها چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد سفر اگر چه چنین ناتمام ماند، ولی صدای پای تو "شیراز" را "خراسان" کرد...
در آسمان آبی چشمت شناورم از بارش نگاه بهارانه ات، ترم چشم تمام ثانیه ها برضریح توست آورده ام هدیه گل اشک پرپرم بر صفحه ی خیال دلم می کشم به شوق از بارگاه پاک تو طرحی برابرم فیض دعای ندبه کنار ضریح تو شد قسمتم، که منتظر نور کوثرم درسایه سار امن تو مأوا گزیده ام ای سیدالاعاظم و ای روح باورم این واژه ها که هیات زائر گرفته اند امید بر نگاه تو دارند، سرورم گلهای نور چیده ام از باغ مرقدت شاه چراغ، ای حرم سبز خاطرم آه ای نگین حلقه ی شیراز! باز هم لطفی نما که پا بگذارم در این حرم
شاه منی که مونس هر سال و هر دمی شاهی ولی غریب ‌ترین شاه عالمی باران اشک اذن ورود حریم توست در هر کویر علت باران نمی نمی حیرت نکن از این که خرابم مقابلت آخر همان که از ته دل دوست دارمی بر شانه‌های تو حرم حضرت رضاست عباس وار حامل راز مُحرّمی هر چند گنبد تو طلا نیست شاه من در چشم‌های خیس، طلای مجسّمی ای معدن محبت شهر گل و غزل هر قدر کشف می‌کنمت، باز، مبهمی هر لحظه بی تو ماندن دنیا جهنم است کاری کن ای بهشت، نماند جهنمی
علیه‌السلام 🔹اقلیم آفتاب🔹 چه روضه‌ای‌ست، که دل‌ها کبوتر است اینجا به هر که می‌نگرم، محو دلبر است اینجا غریبه نیستی ای دل، در این مقام کسی‌ست که با تو از همه‌کس آشناتر است اینجا ستارۀ سحری از حریم شاهچراغ به آفتاب بگو مهرپرور است اینجا از این حرم طلب نور کن، در اول صبح چه احتیاج به افشاندن زر است اینجا؟ فرشتگان همه گرمِ طواف این حرم‌اند شکوهِ سعی و صفا حیرت‌آور است اینجا به صدق کوش و دو رکعت نماز عشق بخوان «حریم سوم آل پیمبر» است اینجا بِبال شیراز، «اقلیم آفتاب»! به خود که از «شهید خراسان» برادر است اینجا به نام نامی «احمد» قیام باید کرد که آب و آینه با هم برابر است اینجا به آیه آیۀ «والشمس والضحی» سوگند که نقش روشنِ آیات «کوثر» است اینجا به عطر گلشن یاسین، به بوی یاس قسم که از شمیم ولایت معطّر است اینجا به شوق عرض ارادت بیا و چون «حافظ» بگو که «خال رخ هفت کشور» است اینجا بیار سینۀ سینا در این حرم با خود حریم «زادۀ موسی بن جعفر» است اینجا اگر به دیدۀ دل بنگری، به شهپر خویش امین وحی خدا، سایه‌گستر است اینجا بگو بلال بیاید اذان بگوید باز که جای گفتن «اللّه اکبر» است اینجا
صدای ذکر تو شب را فرشته‌باران کرد عبور تو لب "شیراز" را غزل‌خوان کرد "کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست" بیا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد چو خواهرت که ز "دریاچه ی نمک" دل برد هوای زلف تو دریاچه را "پریشان" کرد نه شیخ شهر، تو شاهی که با چراغ رسید و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد ولی چه حیف که آن طره ی خیال‌انگیز چه زود آمد و دل برد و روی پنهان کرد چه اشک‌ها که ضریحت به گونه‌ها جاری... چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد شرابِ خون تو جوشید و جان "حافظ" را به جرعه‌ای غزل از جام غیب مهمان کرد و گنبد تو برای دل کبوترها چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد سفر اگر چه چنین ناتمام ماند، ولی صدای پای تو "شیراز" را "خراسان" کرد...
. حضرت الکاظم (ع) درحریمی کز شرف آئینه بسته ساحتش مات ومبهوت است انسان از جلال وحشمتش کوثرنوری دگراز چشمه سار موسوی است می تراود نور یزدان دمبدم از ساحتش   از زمین تا آسمان یک خط ممتد  بسته است پُل زده تا عرش اعلا جلوه های  شوکتش خاکبوس احمد بن موسی جعفر  شوند زائران هرگه شرف یابند  نزد حضرتش زمزمه دارد صبا درگوش گل ها صبح دم عطرگُل پاشیده  درشیراز باغ هجرتش   منظر فردوس بیند، عطرجنت بشنود هرکه را افتد گذر ، از کوچه باغ جنتش رهروان معرفت را رهنمای راه اوست عارفان را میدهد عرفان کلام و حکمتش خستگان را میدهد آرامش روح وروان تشنگان را می کند سیراب  ابر رحمتش هیچ نومیدی نمی بینم دراین  باغ امید سائلان را فیض می بخشد مرام و رأفتش آرزومندند اهل نور بر دیدار او آبرومندند خُدام حرم  ازخدمتش بس که گُل کرده حدیث نور بر باغ لبش می چکد عطرکلام وحی حق ازصحبتش گرچه درغُربت شهادت یافت ،امّا تا ابد آشنای اهل بینش شد محیط غُربتش من چه دارم تاکه آرم این جلیل القدر را کی رسد سیمرغ فکر ما به قاف رفعتش چشمه طبع«وفایی» باز جوشید و سرود شد شهادت گاه او،آئینه دار عزّتش
روبروی گنبد و گلدسته ی نیلوفری حکمرانی می کند تندیسی از انگشتری از شمیم نام "احمد" با "محمد" هر طرف پر شده این صحن از عطر خوش پیغمبری این خیابان آستان کاظمین و مشهد است رد نباید شد از اینجا بی ارادت،سرسری!۱ شاهد تعبیر"واللهُ مُتِمُّ نورِه" ایستاده پادشاهی با چراغی بر دری! بین سرهایی که بر این آستان خم می شوند دستهایش را کشیده بارها بر هر سری شانه در شانه کنار دردهای یک جوان بارها"اَمّن یُجیبی "خوانده مثل مضطری رد شده گاهی و دیده زائری خوابیده است از تن افکنده عبا را تا کشد بر زائری گاه می آید جلو در بستن یک بند سبز تا نلرزد بر ضریحش دست پیر مادری می نشیند مثل بابایی پر از امید و شوق در کنار آرزوهای جوان دختری گوشه ای از صحن شاید،دانه در دست و صبور خستگی را می تکاند از سر بال و پری گاه حتماً نوری از جنس یقین پاشیده است در میان شک و تردید دل نا باوری بارها در روز تکریمش به رسم پیشواز بر در "باب الرضا"یش ایستاده خواهری مِهر آن زائر که از "باب الرضا" رد می شود می نشیند بر دل ارباب جور دیگری جای جای این حرم بوی اجابت می دهد خاصه در شبهای جمعه گوشه ی بالاسری چشم بر هم می گذرارم در خیال یک ضریح کاش امشب هم عبایش را کشد بر زائری ۱- و کان اَبوه علیه السلام یُحِبُّه و یُقَدِّمُه...
شاه منی که مونس هر سال و هر دمی شاهی ولی غریب ‌ترین شاه عالمی باران اشک اذن ورود حریم توست در هر کویر علت باران نمی نمی حیرت نکن از این که خرابم مقابلت آخر همان که از ته دل دوست دارمی بر شانه‌های تو حرم حضرت رضاست عباس وار حامل راز مُحرّمی هر چند گنبد تو طلا نیست شاه من در چشم‌های خیس، طلای مجسّمی ای معدن محبت شهر گل و غزل هر قدر کشف می‌کنمت، باز، مبهمی هر لحظه بی تو ماندن دنیا جهنم است کاری کن ای بهشت، نماند جهنمی
در آسمان آبی چشمت شناورم از بارش نگاه بهارانه ات، ترم چشم تمام ثانیه ها برضریح توست آورده ام هدیه گل اشک پرپرم بر صفحه ی خیال دلم می کشم به شوق از بارگاه پاک تو طرحی برابرم فیض دعای ندبه کنار ضریح تو شد قسمتم، که منتظر نور کوثرم درسایه سار امن تو مأوا گزیده ام ای سیدالاعاظم و ای روح باورم این واژه ها که هیات زائر گرفته اند امید بر نگاه تو دارند، سرورم گلهای نور چیده ام از باغ مرقدت شاه چراغ، ای حرم سبز خاطرم آه ای نگین حلقه ی شیراز! باز هم لطفی نما که پا بگذارم در این حرم
افروختیم تا که در این خانه ما چراغ آشفت خواب ظلمت دیرینه را چراغ چشمان ما به ظلمت شب خوگرفته بود دخمه کجا، سپیده کجا و کجا چراغ؟ اینجا سه چلچراغ به ما نور می‌دهند: شمس‌الشّموس و حضرت معصومه، شاچراغ معصومه شمع و احمد موسی فروغ او در تنگنای ظلمت شب‌ها رضا چراغ خاموش کی شود به هیاهوی بادها وقتی که روشن است به نور خدا چراغ هرقدر ظلمت شب یلدا غلیظ‌تر تابد فزون به وسعت آیینه‌ها چراغ هرگز نبیند این وطن آسیب از بلا تا روشن است در دل او این سه‌تا چراغ