eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم هرکه در دل،دلبری مانند حیدر داشته غیر او از هرچه دلبر هست،دل بر داشته پای درسش عالم و آدم تلمذ کرده‌اند هر زمانی که علی تکیه به منبر داشته کعبه از شوق حضورش سینه‌ی خود را شکافت کعبه پیش پای او،تنها ترک برداشته بین آیاتش خدا فرمود حیدر نفس اوست جان به قربانش عجب نفسی پیمبر داشته از شب معراج پیغمبر روایت کرده،حق جلوه ای با جلوه‌ی حیدر برابر داشته لایق بوسیدن پای علی تنها یکیست این لیاقت را به اذن الله قنبر داشته مشق رزم کودکی‌اش فتح چندین قلعه بود از همان دوران نگاهی هم به خیبر داشته در،به پا بوسی حیدر طوری از جا کنده شد حسرت این لحظه را انگار در، سر داشته قلعه را بعد از حضور مرتضی هرکس که دید با تعجب گفت:خیبر هم مگر در داشته...!؟
به زمین نبسته‌ام دل، به هوای آسمانش زده‌ام گره دلم را، به پر کبوترانش شده‌ام اسیر لطفش، شده‌ام گدای نانش همه عمر برندارم، سر خود از آستانش که فقط سپرده‌ام دل، به علی و خاندانش به ورای عرش رفته، که بسازد آشیانه لب آسمان هفتم، شده غرق در ترانه ملکی به گرد پایش، نفسی رسیده یا نِه به جز از خدا نبوده، به خدا در آن میانه نگران جبرئیلم که شکسته نردبانش چه کسی دوباره نان را به فقیر می‌رساند؟ جریان چشمه‌ها را به کویر می‌رساند؟ خبر جناب خم را به غدیر می‌رساند؟ چه کسی سلام ما را به امیر می‌رساند؟ خبر شکسته جامی که به لب رسیده جانش به جنون کشانده ساقی، دل مبتلای ما را متجیرم چه نامم بشر خدانما را بگذار تا بخوانم نغماتی آشنا را علی ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را؟ که قبیله‌ی قلم‌ها، شده قاصر از بیانش شده لطف بی دریغش، همه عمر شامل من به خدا نشسته یادش، همه شب مقابل من احدی خبر ندارد که چه کرده با دل من به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست بنما، سر سفره میهمانش غمی از خزان نباشد که بهارمان می‌آید شبی از مسیر دریا به دیارمان می‌آید دم احتضار بی شک به کنارمان می‌آید دو جهان بدون حیدر به چه کارمان می‌آید؟ نمی از فضیلتش را بشنو ز دشمنانش: خبر صحیح مسلم شده صادر از بخاری که علی‌ست اصلِ ثابت، که علی‌ست فیض جاری که علی‌ست جان احمد، که علی‌ست نور باری که علی‌ست خشم ایزد، که به تیغ ذوالفقاری زده ریشه‌ی ستم را، به دو دست پُرتَوانش نشنیده‌اند آیا که خدای حیّ سرمد شب و روز می‌فرستد صلوات بر محمد و به این دلیل روشن که علی‌ست جان احمد رسد آدمی به جایی که به جز علی نبیند بنگر که تا چه حد است مکان لامکانش دل خویش را به جز او، به کسی دگر نبستم چه عنایتی نموده، که هنوز مست مستم چه کنم که عهد خود را، نشکست و من شکستم نَبُرید و من بُریدم، نگسست و من گسستم من و لطف بی دریغش، من و فیض بی کرانش سحری به خواب دیدم که مسافر عراقم غم او دوباره خیمه زده گوشه‌ی اتاقم چه شود اگر بکاهد شبی از غم فراقم چه شود اگر که امشب دل غرق اشتیاقم برسد به کاروانی که علی‌ست ساربانش به طواف دوست رفتم، چه حریم آشنایی چه فضای روح بخشی، چه نسیم دلربایی نکند به من بگوید، پس از این همه جدایی که تو در برون چه کردی، که درون خانه آیی؟ به درون خانه‌ای که مَلَک است پاسبانش به حریم او ملائک، همه گرم خوشه‌چینی همه‌ی پیمبران در، حرمش به شب‌نشینی پر عطر آسمان‌ها، شده زائری زمینی دل الغدیری من، شده عاشق امینی که به جز "علی" نبوده، همه عمر بر زبانش نه به من که مست اویم، مِیِ بی حساب داده به تمام عاشقانش، قدحی شراب داده نه از این مِیِ مجازی، که از آفتاب داده ز کدام باده ساقی، به من خراب داده؟ که هنوز هیچ مستی ننموده امتحانش همه شب در این امیدم، درِ دوست باز باشد که به شب خیال رویش، خوش و دلنواز باشد غزل از علی سرودن، چه کم از نماز باشد؟ شب شاعران بیدل، چه شبی دراز باشد شب بی ستاره‌ای که، فقط اوست در میانش به طواف کعبه هرکس، که به دیده‌ی تَر آید همه هست آرزویش، که علی ز در درآید نظری اگر نماید، شب بی کسی سر آید خود کعبه نیز باید، به طواف حیدر آید به فدای آن امیری که خداست مدح خوانش
. #علیها گمان کن که با کعبه همسایه ای پی حفظ چندین هزار آیه ای و حتی اگر غرق سرمایه ای بدان بی علی پست و بی مایه ای خود کعبه هم می رود صبح و شام به دیدار حیدر علیه السلام علی نزد حق است و حق با علیست مسیر الی الله تنها علیست مپرس از چه ذکر لب ما علیست عبادت همین گفتن یا علیست اگر که خدا خواندن او بد است بشر خواندنش کفر صد در صد است همیشه خدا بود هم صحبتش به محراب خم شد فقط قامتش خدا نیز در پاسخ طاعتش به او دختری داد شد زینتش ندیده فلک اینچنین دختری که بر خلق عالم کند سروری از افلاک تا خاک پرواز کرد برای برادر کمی ناز کرد در آغوش او چشم را باز کرد سپس پرده برداری از راز کرد چنین گفت چشمش به ماه منیر امیری حسینٌ و نعم الامیر نگاهش دوای تب پنج تن حضورش چراغ شب پنج تن چه بنویسم از کوکب پنج تن شده قبله ام زینب به طغیان کشانده جنون مرا به پایش بریزید خون مرا چه خوب است امشب خدا خواستن طلا نه دل مبتلا خواستن هر آنچه که خوب است را خواستن خلاصه فقط کربلا خواستن تمام سحر ذکر یا رب بگو همه حاجتت را به زینب بگو چنان مادرش عالمه زینب است به بیت علی قائمه زینب است به غم های او خاتمه زینب است پس از فاطمه، فاطمه زینب است زمان دعا نوحه دم داده ام خدا را به زینب قسم داده ام چو با او کسی همنشین می شود یکی از بزرگان دین می شود یکی مثل ام البنین می شود که روزی قمر آفرین می شود به ام البنین مرحمت کرده است ابالفضل را تربیت کرده است اباالفضل حالا هوادار اوست اباالفضل ماه شب تار اوست ابالفضل امروز علمدار اوست و کار دفاع از حرم کار اوست خوشا آنکه او انتخابش کند فدایی زینب خطابش کند
شاکرم بر تو ای خدای علی کآ فریدی مرا برای علی آفریدی مرا که هدیه کنم جان ناقابلم فدای علی لحظه لحظه نفس نفس هر دم زنده ام زنده با ولای علی تو به قران نموده ای مدحش من که باشم کنم ثنای علی گر محب علی شدم یا رب هست لطف تو و عطای علی هست ذکر علی عبادت و شد مسجد و معبدم سرای علی تو ز روز ازل به عالم ذر بنمودی ام آشنای علی بنشاندی تو حب او بر دل که شدم عبد و مبتلای علی کار عبد است سجده گر بودن ای به قربان سجده های علی کفر اگر نیست پس اجازه بده تا که سجده کنم به پای علی ای که کردی به اوج او ادنی میزبانی به مصطفای علی ای که با مصطفی شب معراج هم سخن گشته با صدای علی ای که عرش ات تمام چون فرشی بود در زیر گامهای علی وآن علی بود های و هوی خدا و خدا بود هوی و های علی و علی بود مرتضای نبی ونبی بود مصطفای علی جبرئیل امین و فوج ملک محو سیمای دلربای علی یکصد و بیست و چار هزار نبی مست روی خدا نمای علی کائنات اند ریزه خواران اش ماسوی هست چون گدای علی تازه این بوده ابتدای علی آری این نیست انتهای علی تا خدا هست و آفرینش هست هست از لطف حق بقای علی هست مشگل گشا علی و "جواد" گشته محتاج یک دعای علی
زمانِ بین دو سجده چو مغتنم گردد پیاله‌های ترک‌خورده، جام جم گردد جهان چه هست؟ تغافل‌سرای بی‌رحمی که در تعالی نیرنگ رنگ هم گردد به نیش‌ونوش جهان‌دیده می‌شوی، که عسل ز هم‌نشینی سم قاتل ورم گردد بدا به قوّه‌ی تشخیص در بزنگاهان اهم مهم بشود، یا مهم اهم گردد مهم‌تر از می صاف است مستی‌اش آن‌جا که سر محاصره بین سپاه غم گردد درشت و نازک اندیشه را بنه حرمت که زنگ ساز به صد ناز زیر و بم گردد به‌احترام که احرام بسته‌ای به‌حرم حرام باد اگر سنگ محترم گردد چرا به پرده بگویم سخن؟ چرا رک نه! کلام چون‌که بپیچد به خود کلم گردد علی علی علی، آن‌که به خانقاه خدا شکست بت که یگانه‌ترین صنم گردد تمام حرف همین است و نیست حرف دگر علی‌ست آن که به لطفش نعم اتم گردد به مدح او دولبم بی‌اراده گفت خداست که هرکه باده خورد مست لاجرم گردد گناه سجده‌ی مستانه را ببخشاید اگر که بین من و او خدا حکم گردد به پای کلب سر کوی او زدم بوسه که صفر چون‌که فتد پای یک، رقم گردد به کُنه معرفتش حاجیانه چرخیدیم که آب در تب گرداب گرد هم گردد ز من که مست علی‌ام مجو تعادل را که راه راست به پایم هزار چم گردد به‌وصف نه، به‌ثنایش زبس‌که هست عظیم هر آن مدیحه که گفتند شبه زم گردد زبان دراز به عجزی فتد به خاک آخر که پای مار زبانان همی شکم گردد جواز شعر من است این‌که پیر مستان گفت؛ «دلی که خانه‌ی مولا شود حرم گردد.» شراب می‌شود آب سبوی یاری که امیر ملک عرب والی عجم گردد قدم چو ماه زند نرم بین کوچه، مباد که خواب آهوی چشمی اسیر رم گردد سبو به دوش من از چه به شانه دارد نان؟ مباد از رخ ایتام خنده کم گردد نشسته‌ای که یتیمان به شانه‌ات بروند که کوه چون‌که شود استوار، خم گردد تو فکر کن که اناری‌ست آفت‌آلوده بخر، گر اهلی کوی تو شد دلم گردد من آن غبار به‌جایی نبرده ره هستم که از تکاندن دامان او عدم گردد وجود من چه بود جز تصدّق سر او که گفته دور سر او فقط دو دم گردد هرآن‌قدر که به مدح دو دم بسازم شعر همان‌قدر به دو ابروی او ستم گردد «من‌ و جدایی از کوی او؟ خدا نکند» که دست تیر ز پایش زیاد کم گردد هزار چنگ کنم تیز از تو ای شانه مگر ز خرمن مویش دوتار کم گردد یکی برای من و دیگری برای جهان مگر دهان‌به‌دهان چرخد و قسم گردد قسم به موی تو دست از تو برنمی‌دارم اگر به مدح تو دستان من قلم گردد من از شراب نجف هم خمار خواهم شد مگر که چایی بزم حسین دم گردد به حکم آن‌که خودش وارث رسل باشد یقین که سینه‌زنش وارث امم گردد میان تشت ز دشت آمدش خبر ز جناس چه‌کرده نعل که خجلت نصیب سم گردد چه آتشی به دل زینب صبور افتد... در آن‌زمان‌که به دور خودش علم گردد بیا مکن عجله ساربان، ببین بر نی به باد نیز ز گیسوی او کرم گردد به‌جز حسین که دارد دوای دلتنگی به هرکجا که چکد اشک ما حرم گردد به شیخ راه نرفته بگو از اسم حسین که هفت‌منزل مشهور یک‌قدم گردد به خاک چادر زهرا به حشر سرمه کشد به یاحسین هر آن دیده غرق نم گردد ز بی‌نصیبی چشم است نی زند فریاد که چشمه‌چشمه رود شمع تا که یم گردد چه‌دید حضرت «پروانه» از حسین که گفت؛ «نیازمند کرم، صاحب کرم گردد» به دادگاه نشسته‌ست تا که روح قدس «غریب» از چه به این شعر متهم گردد حرام‌تر بود از گندم ری آن روضه اگر که کیسه‌ی مداح پر درم گردد «قبول خاطر خون خدا شود» مقبل که شهره شعر بلندش چو محتشم گردد؛ هوا ز جور مخالف... «غریب»
﷽ به لطف حیدر کرار و اخذِ رخصت او قلم به دست گرفتم برای مدحتِ او هزار مرتبه شکرِ خدا که سینه ی من شده است غرق ولا و پر از محبتِ او به یمنِ حیدر کرار ، روزی ام دادند مدام بر من مسکین رسیده نعمت او الا که در پی روزی و وسعتِ رزقی وسیع میشود این رزق ها به برکت او بدان اگر پی جلب رضایتِ حقی رضای حضرت حق است در رضایت او برای ختم بخیریِ زندگانیِ خویش قدم نها تو ز اخلاص در طریقت او حرام کرده خدا آتشِ جهنم را ... به شیعیان و محبان او ، به حُرمت او علی به سینه ی ما دست رد نخواهد زد که رد نمودن سائل نباشد عادت او علی است اصل نماز و بنابراین ، گویم ستون دین محمّد بود ولایت او به آیه آیه ی قرآن قسم که حَیِّ وَدود سپرده است جهان را به دستِ قدرتِ او طواف کعبه به ما واجب است زیرا که ... گرفت کعبه شرافت پس از ولادت او ندیده است کسی در میانِ معرکه ها نظیر غیرت مردانه و شجاعت او قنوت میکند و عرش را دهد زینت ندیده دیده ی محراب چون عبادت او ندید روی خوش این چرخ روزگار دگر پس از عروج علی و پس از شهادت او و کاش شعر مرا از کرم قبول کند علی که دار و ندارم بود ز رحمت او سروده :   (یونس) ۱۲ ذی الحجه ۱۴۴۶