یا امام هادی (ع)
جریان نور پیداست در بدو جادهی تو
زد روی دست خورشید روی گشادهی تو
در کوره راه دنیا فانوس تو نشان شد
پای درخت توحید مهر تو نردبان شد
ای تاجدار تقوا! اخلاص تو شعف داشت
بر تخت پادشاهان نعلین تو شرف داشت
گرچه به دید دشمن کم بود یاور تو
صدها فرشته بودند در بین لشگر تو
شب رخ نشان نمیداد با می به پیش نورت
گر میچشید قدری از بادهی طهورت
ویرانه بوستان شد گل غنچه داد و خندید
شد سرَّ مَن رَءایت تا سامرا تو را دید
مشیِ زیارت تو در جامعه سیاسیست
واژه به واژه دیدیم ، دَرست علیشناسیست
لاهوتیان شنیدند فریاد سوزناکی
تا عرش پر گشودی با جانماز خاکی
بر چهرهی گدایان چشمان تو عطا کرد
اعجاز دستهایت خاشاک را طلا کرد
عبد العظیم یک عمر در راه تو فنا شد
از فیض بی کرانت ری کربلای ما شد
هرچند عاقبت شد زهری وبالت آقا
دستی نرفت سوی اهل و عیالت آقا
پاهای خواهرت را در سلسه ندیدند
نسوان خانهات را با حرمله ندیدند
#سید_امیرحسین_موسوی
#امام_هادی
#مشام
حضرت خدیجه(س)
به خشکسالی صحرا شبیه باران شد
زنی به عاطفهاش تکیهگاه ایمان شد
خدیجه پردهنشینی به عرش بود و ز لطف
دو صبح ، فیض وجودش نصیب انسان شد
همان دمی که قدم در مدار عشق گذاشت
به زیر پای خدیجه بهشت پنهان شد
کسی که هر نفسش آفتاب تابنده
کسی که هر قدمش راه نور ، عنوان شد
کسی که دین خدا وامدار ثروت اوست
تمام زندگیاش خرج راه قرآن شد
گرفت زیر پر و بال دین احمد را
برای شاخه گلی تازه ، خاک گلدان شد
اگر چه ذکر پیمبر وضوی اوست ولی
به ذکر اشهد انّ علی مسلمان شد
برای عزتش این بس که مادر زهراست
نخی ز چادر او سرپناه یاران شد
خدیجه روی رکاب خدا نگین باشد
بدون شک فقط او امّ مومنین باشد
زلال آینه بود و دلی مطهر داشت
کسی که مثل نبی چهرهای منور داشت
به پای عشق نبی چون زلالِ آینه بود
که کفر از آینهاش خاطری مکدر داشت
به پاى وصف صفات بلند بالايش
عَتيد° از پر خود صد هزار دفتر داشت
فراق را که بغل کرد چون صدف شده بود
کسی که بعد چهل شب به سینه گوهر داشت
مسیر جادهی دین از سخاوتش پر شد
که ریخت پای پیمبر هر آنچه در بر داشت
همیشه تکیه به آیات چشم احمد کرد
به محکمات نگاهش عجیب باور داشت
بمیرد آن که حسود است چشم شورش کور
نه در برابر او رتبهای برابر داشت
دل پیمبر رحمت به جز خدا ، تنها
به سوی مادر زهرای مرضیه دَر داشت
درست مثل پیمبر خدا خدا میگفت
برای زخم دلش از قضا نمک برداشت
خدیجه غربت خود را به دست زهرا داد
که از حسادت شیطان به پشت در افتاد
°عتید: فرشتهی سمت راست
و نوسینده ی کارهای نیک
جمعی از شاعران آیینی استان مازندران
«مشام»
#مشام
#حضرت_خدیجه
یا امام حسن مجتبی (ع)
باید زِ کریمان به کرامت بنویسند
باید به بلاغت به فصاحت بنویسند
از آن کَرَم و جود و سَخاوت بنویسند
شعری به حَلاوت به مَلاحت بنویسند
ما بر لبِ آن چشمه ی مهتاب نشستیم
دیریست که بر سفره ی ارباب نشستیم
ما و کَرَم و لطفِ نمایانِ حسن جان
هستیم در آن صُفّه و ایوانِ حسن جان
مائیم غلامان و گدایانِ حسن جان
جانِ همه عُشّاق به قربانِ حسن جان
نازیم به آن خیلِ گدایی که تو داری
آن قدر غلامانِ فدایی که تو داری
دیدیم کَرَم را و ندیدیم حَرَم را
گشتیم و ندیدیم حرم را و عَلَم را
تا در حرمش شور بگیریم دو دَم را
بر صفحه ی کاغذ بِنَوازیم قَلم را
ای عشق که خورشید به رویِ تو دُچار است
حیرانِ گلِ رویِ تو ماهِ ده و چار است
وقت است بسازند رِواقِ حَرَمش را
هم گنبد و گلدسته و باب الکرمش را
بر پا بِنَمایند حدودِ عَلَمش را
عُشّاق بیایند و بخوانند دَمَش را
باید شعرا مدح و ثنایی بسُرایند
"ایوانِ حسن عجب صفایی" بسُرایند
باید که بقیعش حسن آباد بسازیم
با باقر و با صادق و سجّاد بسازیم
یک صحن به مانند گوهرشاد بسازیم
یک پنجره چون پنجره فولاد بسازیم
زُوّار پیاده همه پابوس بیایند
نقّاره زن از مشهد و از طوس بیایند
از یزد بگوئید که معمار بیارند
هم آینه و کاشی گلدار بیارند
زُوّار بیایند و گرفتار بیارند
بیمار و گرفتار و گنهکار بیارند
باید که بیایند و به قربانِ تو گردند
باید که مُقیم تو و مهمانِ تو گردند
باید که بیایند و برایش بنویسند
بر سفره ی احسان و عطایش بنویسند
باید اُدَبا و شعرایش بنویسند
منظومه ای از وصف و ثنایش بنویسند
نازم به سخایی و عطایی که تو داری
در نزدِ خداوند بهایی که تو داری
باید بنویسند ز شیری که تو باشی
در روزِ جَمَل شیر دلیری که تو باشی
بر لشکر اسلام امیری که تو باشی
یعنی که بشیری و نذیری که تو باشی
آن روز حسن یکسره با شیرِ خدا بود
در دست خدا قبضه ی شمشیر خدا بود
تاریخ نوشته ست که شیرِ جَمَلی تو
در شیوه ی شمشیر زنی بی بَدَلی تو
در جنگ نوشتند علی را مَثَلی تو
یعنی که جگردارترینی و یَلی تو
امّا چه بخوانیم زِ تاریخ و کلامش
شمشیرِ تو باید که بمانَد به نِیامَش
ارباب حسین است و امامش که تو باشی
یک عُمر فقط لُبِّ کلامش که تو باشی
او مثلِ نماز است و سلامش که تو باشی
شمشیر حسین است و نِیامَش که تو باشی
اربابِ دو عالم شده قربانِ حسن جان
ما نیز به قربانِ حسین جانِ حسن جان
قربانِ تو و آن حَرَمی را که نداری
بر گنبدِ خود آن عَلَمی را که نداری
آن سینه زَن و شور و دَمی را که نداری
آن دِعبِل و آن محتشمی را که نداری
نه زائری و خادمی و خیلِ گدایی
بُگذار بگویم تو غریب الغُرَبایی
#علی_کفشگر
#بقیع
#تخریب_بقیع
#مشام
سالگرد ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین
فاطمه ای غزل سرود علی
ای تمامی تارو پود علی
ای وجود تو شد وجود علی
ذکر نام تو شد سجود علی
از تو نازل شده ست این برکات
بر جمال تو و علی صلوات
فاطمه مادر دو عیسا تو
راضیه انسیه و حورا تو
کوثر و انفطار و طاها تو
عرش چون صفحه و الفبا تو
چون خداوند از تو خرسند است
به تماشایت آرزومند است
فاطمه از فرشته بهتر تو
ماهمه ذرّه ایم و گوهر تو
ابتر آنها شدند و کوثر تو
چون که بالاتری و بهتر تو
مادر آسمانی سادات
بر جمال تو و علی صلوات
یاعلی تو قرار فاطمه ای
تو که دارو ندار فاطمه ای
تو زِ ایل و تبار فاطمه ای
همه ی اقتدار فاطمه ای
حضرت ذوالفقار یا حیدر
شرح لیل النهار یا حیدر
نام تو شد صفای بسم الله
هدیه ای که برای بسم الله
بگذارم کجای بسم الله
نقطه ی تحت بای بسم الله
ای تو شعر مصور قرآن
قل هوالله دیگر قرآن
ما همه تشنه و تو دریایی
ما همه قنبر و تو مولایی
چه قَدَر بر تو آید آقایی
که چه زیبایی و شکیبایی
همه ی ممکنات یا حیدر
شرح والعادیات یا حیدر
بهر قرآن خط و الفبایی
بر تو زیبد تمام زیبایی
این همه روشنی و بینایی
مرحبا این همه مسیحایی
جز علی کیست رهبرم باشد
دست پر مهر او سرم باشد
بر تو زیبد که منجلی بشوی
روز خندق عجب یلی بشوی
تو فقط لایقی علی بشوی
که علی باشی و ولی بشوی
که خدا به تو افتخار کند
عالمی را به تو دچار کند
من چگونه تو را بشر خوانم
بگذار از تو بیشتر خوانم
چون پیمبر تو را پدر خوانم
بر تو والشمس و والقمر خوانم
برتر و بهتری و بالا تو
همه لا گشته اند و الّا تو
چون خدا خواست مظهرش باشی
در کنار پیمبرش باشی
در اُحُد یار و یاورش باشی
تا بمانی و حیدرش باشی
چون پیمبر نشست با حیدر
صد و ده بار گفته یا حیدر
چون که سالار و میر لشکر او
چون علمدار بدر و خیبر او
اسدالله او و حیدر او
معنی کامل برادر او
ذوالفقارِ دو دم به دست علی ست
پس خداوند نیز مست علی ست
آن قَدَر هست دلربا حیدر
وه چه زیبا و باصفا حیدر
همه ی فکر وذکر ما حیدر
ابتدا حیدر انتها حیدر
من که باشم همان غلام درش
جان به قربان یازده پسرش
یازده آفتاب یزدانی
یازده ماهتاب نورانی
همه ربّانی اند و روحانی
همه عمرانی اند و سبحانی
همه دارند از خدا وَجَنات
برجمال و کمالشان صلوات
کلّهم نور و کلّهم کوثر
کلّهم ماه و کلّهم سرور
جمله از نسل پاک پیغمبر
کلّهم فاطمه، همه حیدر
جان به قربان یازده زهرا
جان به قربان یازده مولا
یازده آفتاب لم یزلی
یازده رهبر و امام و ولی
یازده ذوالفقار بی بدلی
یازده فاطمه شدند و علی
بارک اللَّه بر این همه حسنات
بر جمال محمدی صلوات
کاش من نیز نوکرت باشم
بر درخانه قنبرت باشم
چون غلامان دیگرت باشم
سالها سائل درت باشم
نوکری را به این و آن ندهند
هرکسی را که این نشان ندهند
بگذارید اعتراف کنم
قلم خویش را غلاف کنم
بروم با خودم مصاف کنم
صدو ده سال اعتکاف کنم
من چگونه تورا بشر خوانم
بر تو والشّمس و والقمر خوانم..
#علی_کفشگر
#سالگرد_ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین
#مشام
امام محمد باقر علیه السلام
در شما قصّهی آن قافله باقی مانده ست
سال ها وحشتِ آن هلهله باقی مانده ست
دفترِ کودکی ات پُر زِ هزاران رنج است
داستانی ست که در غلغله باقی مانده ست
دست ها بسته و زنجیر به پا ، تا چندی--
اثرِ سیلی و آن سلسله باقی مانده ست
وَ شما کودک آن قافله بودید آقا
چه قَدَر داغ بر آن حوصله باقی مانده ست
سیلیِ سوخته بر صورتِ چون برگِ گُل ات
یادگاری ست، وَ نقشِ صِلِه باقی مانده ست
دِلِ تان خسته و مجروح و سراسر زخمی ست
دلِ پُر غصّه ی تان یک دلِ باقی مانده ست
تیر در چِلّه و تصویرِ کبوتر در خون
در شما نفرتی از حرمله باقی مانده ست
کوفه تا روزِ اَبَد ننگِ خیانت با اوست
نامه در نامه هزاران گِله باقی مانده ست
عصرِ روزِ دهم و شیهه ی تاریخ به جاست
چارده قرن رها و یَلِه باقی مانده ست
کاروان رفت به منزلگه آخر در شام
در شما داغِ همان مرحله باقی مانده ست
شرحِ آن روز به پایان نرسیده ست هنوز
از بنی ساعده آن غائله باقی مانده ست
یک نفر مانده که او منتقمِ عاشوراست
سالیانی ست از آن قافله باقی مانده ست
#علی_کفشگر
#امام_باقر
#مشام
ماه محرم
ای اهل آسمان و زمین غم شروع شد
ماه عزای عالم و آدم شروع شد
حور و ملک، پری و بشر زار میزنند
هنگامهی مصیبت اعظم شروع شد
باز این چه نوحهایست که بر سینه میزنم
باز این چه مرثیهست که اشکم شروع شد
روضه،خروش،زمزمه،واحد،زمینه،شور
جانمحسین،سینه زنی،دم شروع شد
نوحواعلیالحسین، امام زمان گریست
اشک و عزای فاطمه نمنم شروع شد
از عرش بوی پیرهن خونی حسین
آورده جبرییل، محرم شروع شد
ده روز بعد خواهرش از حال میرود
ده روز بعد شمر به گودال میرود
#امیر_عظیمی
#امام_حسین
#محرم
#مشام
یا قاسم بن حسن(ع)
به حکم گیسوی معشوق ، دار یعنی این
به سوی مرگ دویده ، عیار یعنی این
حسین دست خودش را گذاشت بر سر او
آهای خسته دلان! سایهسار یعنی این
نوشتهاند در آغوش هم گریستهاند
که عشقبازی بین دو یار یعنی این
اگرچه سن کمی داشت سوی میدان رفت
که نوجوان حسن ، شهریار یعنی این
رجز که خواند: انابنالحسن وَ سبطِ نبی
به رخ کشیدن ایل و تبار یعنی این
به وقت قتل عدو بند کفش او وا بود
بگو به صید که شوق شکار یعنی این
به باد داد همه دودمان ازرق را
آهای اهل عرب! تارومار یعنی این
چقدر سر به روی خاک ریخت شمشیرش
که تازه ارثیهی ذوالفقار یعنی این
زمان گفتن تکبیر آن عموهایش
به کوفه گفت: ببین! افتخار یعنی این
میان معرکه قاسم هزار دانه شده
هزار دانهی خونین ، انار یعنی این
حسین ماند که با پیکرش چکار کند؟
که حال زار دمِ کارزار یعنی این
به استغاثهی قاسم نشد جواب دهد
نشد جواب دهد اضطرار یعنی این
پناه عالمیان آه بیپناه شدهست
ببین که معرفت روزگار یعنی این
#سید_امیرحسین_موسوی
#محرم
#قاسم_بن_حسن
#امام_حسین
#مشام