eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن به سر گرفتنم از سر شروع شد با فرق زخم‌خورده‌ی حیدر شروع شد تا آتش محبت مولا به دل شکفت باران لطف‌های مکرر شروع شد از اشک توبه راه به هر روضه باز شد گفتم علی و روضه‌ی اکبر شروع شد گفتم علی، دل در و دیوار گفت آه همراه آه، روضه‌ی مادر شروع شد گفتم علی، شکست دلم، خُرد شد دلم یک باغ، داغ لاله‌‌ی پرپر شروع شد داغ پدر که از سر این خاندان گذشت هی داغ پشت داغِ برادر شروع شد دست مرا گرفت خدا، پای روضه‌ها با روضه زندگی من از سر شروع شد گفتم گناه کردم و کارم تمام... نه قدر آمد و ثواب مقدر شروع شد امشب دلم رها شده از هرچه غیر عشق آن دل تمام شد، دل دیگر شروع شد
اعنی بالبکا حالم خراب است دلم محتاجِ یک چشم پر آب است اعنی بالبکا یاد دم مرگ نگه بر عاصی بی کس ثواب است اعنی بالبکا رویم سیاه است که اشک توبه درمان گناه است اعنی بالبکا قلبم شده سنگ علاج قلب سنگم اشک و آه است اعنی بالبکا توبه نکردم فزون شد دردها بر روی دردم اعنی بالبکا باید چه سازم کجا دنبال عفو تو بگردم اعنی بالبکا رفته جوانی بهاری بودم و گشتم خزانی اعنی بالبکا تا شکر گویم ندیدم از تو غیر از مهربانی اعنی بالبکا قلبم حزین است که دور از مرقد مولای دین است اعنی بالبکا تا که ببینم سر خاک امیرالمومنین است اجرنی یا مجیر ای تکیه گاهم میان موج آتش بی پناهم اجرنی یا مجیر ای رب غفار مرا در بین آغوشت نگهدار اجرنی یا مجیر ای آبرودار گرفتارم گرفتارم گرفتار اجرنی یا مجیر ای رب حیدر علی باشد پناهم روز محشر اجرنی یا مجیر ای نور عینم که من از گریه کن های حسینم
. هزار شعله ی خون بر روی جگر دارم دلم گرفته و خوب است چشم تر دارم بده نشانی من را به حضرت موسی گناه، از همه ی خلق بیشتر دارم نشد برای تو قید گناه را بزنم مرا ببخش که اینقدر دردسر دارم فدای رحمتت اصلا بزن مرا اما نخواه تا که از این عشق دست بردارم همیشه منتظر لطف یک نفر بودم همیشه چشم بر احسان یک نفر دارم "زمانه بر سر جنگ است یاعلی مددی" دوباره حال و هوای نجف به سر دارم علی علیِ مرا زود می خرد زهرا من از مرام دل فاطمه خبر دارم فدای حضرت زهرا که گفت: فضه بیا مرا کمک بده که درد در کمر دارم نمرده ام که کسی حیدر مرا بزند سرم شکسته ولی از پرم سپر دارم ز قتلگاه خودم، کوچه ی بنی هاشم به سوی قتلگه کربلا نظر دارم آهای خنجر و شمشیرهای در گودال نگفته اید به خود، مادرم... پسر دارم
. همین که گفتم الهی... اجابتم کردی سریع آمدی و غرق رحمتم کردی کسی که دست منِ پر گناه را نگرفت خودت همیشه رسیدی، حمایتم کردی بزرگواری و اصلا ندیده ای انگار زمانِ معصیتم گرچه رؤیتم کردی به پشتوانه ی فضلت گناه کردم من به پشتوانه ی حِلمت رعایتم کردی حیا نکردم و مهلت به بنده ات دادی حیا به جای من و این وقاحتم کردی به برکتِ نفس و رحمت امام زمان محب فاطمه و اهل هیئتم کردی همین که ناله زدم عائذٌ بِأسمائک گدای دائمیِ آل عصتم کردی صدا زدم مددی... زود آمدی حیدر به لطف باده ی کوثر طهارتم کردی پناه می برم امشب به زیر ایوانت که زیر سایه ی ایوان شفاعتم کردی اگرچه عبد بدم، باز مُنتسب به توام تویی همان که همیشه ضمانتم کردی تو قدر بودی و قدر تو را ندانستند خودت برای شب قدر، دعوتم کردی چقدر ناله زدی بین چاه، مظلومم چقدر گریه کنِ این مصیبتم کردی فدای زخم عمیق سرت شوم آقا پرت به خاک مکش، غرق غربتم کردی صدا زدی به سوی قاتلت، ز دنیایی... که فاطمه به برم نیست، راحتم کردی .
. دلخوش از اینم خداوندا که غفّارُالذُّنوبی من بدم امّا تو پاک و مهربان هستی و خوبی تو فقط از سِرِّ کارم باخبر بودی و هستی هر نفس یک شکر باید گفت ستّارالعیوبی غصّه‌ها در روزگارم جا گرفت امّا ندارم ترس از غم‌هایِ دنیایم تو کَشّاف‌الکُروبی حاجت و دردِدلم را بر زبان جاری نکردم چون یقین دارم تو می‌دانی و عَلّامُ‌الغیوبی آمدم با توبه قلبم پاک سازم تا خودِ تو بیرقِ حقُّ و حقیقت بر سرایِ دل بکوبی ضربه‌هایِ قلبِ من را با ندایت باصفا کن تو صفایِ باطنیِ بطن و سودایِ قلوبی‌‌‌ ای تجلّی‌بخشِ هستی چشمهایم را جَلا دِه تا ببینم من طلوعِ نور را بعد از غروبی .... تلخ که آورده جانِ عاشقان را بر رویِ لب می‌رسد مردِ حقیقت می‌رسد معنایِ خوبی
. کو یک نفر که یاد دل خستگان کند؟ یا لااقل حکایت ما را بیان کند من زیر بار معصیتم ضعف کرده‌ام دستی کجاست تا مدد ناتوان کند تب کردم از مرور گناهان کوچکم کو آتشی که خجلت ما را نهان کند؟ ما بی سلیقه‌ایم، تو حاجات ما بخواه ورنه گدا مطالبه‌ی آب و نان کند آتش میاورید که اشکم مرا بسوخت کار شرار نار تو، آبِ روان کند ما را مران ز خویش چرا که زمانه راند حاشا که دوست کار زمین و زمان کند درهم بخر که سخت گرفتار و در همیم خوب است گرچه چشم تو ما را نشان کند از تو بعید نیست رفیق گدا شوی مرد کریم میل به مستضعفان کند محرم نمی‌شود به مناجات نیمه‌شب هرکس که رو به محفل نامحرمان کند صبح قیامت از تو، به تو می‌برم پناه آغوش تو مگر که مرا میهمان کند با آفتاب روز جزا پاک می‌شود هر کس که قهر از کرم آسمان کند
بیا و قدر بدان دست‌های خالی را و از شمیم دعا پر کن این حوالی را.. بیا که ماه خدا و بهار قرآن است بیا که قدر بدانیم این لیالی را مباد بی ثمر از این بهار برگردیم ببار و یک‌شبه بردار خشک‌سالی را بیا که موعد «اُدعونی اَستَجِب لَکُم» است «تَعال» را بشنو، سِیر کن تعالی را به جای حسرت پرواز در هوای وصال وسیلهٔ سفرت کن شکسته‌بالی را دوباره شب به دعا افتتاح شد، برخیز! بخوان دعای ابوحمزه‌ ثمالی را
خیلی دلم گرفته مرا هم نگاه کن ابر سیاه غفلت من را تباه کن دل از هلال مهر تو داد این خبر به من فصل رسیدن است، نگاهی به ماه کن! در آسمان وزیده نسیم خوش سحر آن را برای فصل خزانم پناه کن از دشت‌های عاطفه تا سفره‌های نور من را مقیم رحمت این بارگاه کن با آیه‌های بیم و امیدت دل مرا فرصت بده دوباره و پاک از گناه کن نوروز آمده که مرا زنده‌تر کند وقت شکفتن است، مرا هم نگاه کن
با تو از عشق سخن گر به میان می‌آید اعترافی‌ست که از دل به زبان می‌آید ای خداوند بزرگ! این‌همه خوبی از توست گرچه شکر تو نه در شرح و بیان می‌آید درِ توفیق به اخلاص عمل باز شود غیر از این کوشش مردم به زیان می‌آید مرد و زن فرق ندارند به پاداش عمل پیر در ساحت فردوس، جوان می‌آید ما کجا! شکرِ سزاوار تو ای دوست کجا؟ آدم از ضعف در این‌باره به جان می‌آید.. روشنای خِرَد و تجربۀ سود و زیان میهمانی‌ست که با سِیر زمان می‌آید مژدۀ صبح بهشت است و نشاط شب قدر بوی خیری که ز ماه رمضان می‌آید
«چرا تو ای شکسته‌دل! خدا خدا نمی‌کنی خدای چاره‌ساز را، چرا صدا نمی‌کنی» برای درد بی‌دوا، چرا دعا نمی‌کنی بیا چو مرغ شب بخوان، ترانۀ خدا خدا الا که نامه‌ای سیه، به دست خالی‌ات بود سر شک تو نشانه‌ای، ز خسته حالی‌ات بود دل شکسته شاهدِ شکسته‌بالی‌ات بود شکسته بال من بیا، سفر کنیم تا خدا شبی بیا و تا سحر به هر ستاره سر بزن از این قفس به آسمان، کبوترانه پر بزن به خاک عجز و بندگی، گلاب چشم تر بزن شتاب کن که می‌خرد، سِرشکِ توبه را خدا خدا به اشک نیمه‌شب، ثواب می‌دهد بیا خدا به نالۀ سحر، جواب می‌دهد بیا خدا براتِ دوری از عذاب می‌دهد بیا بیا و آشتی کن ای دل رمیده با خدا الا که بذر معرفت، به سینه کاشتی بیا شبی که اشک حسرتی، به دیده داشتی بیا بیا به درگه خدا، برای آشتی بیا بیا که می‌خرد ز ما‌، طاعت بی‌ریا خدا بیا و شست‌وشو بده، ز دل غبار کینه را چرا صفا نمی‌دهی، حریم پاک سینه را چرا صدا نمی‌زنی، شهیدۀ مدینه را به حرمت حبیبه‌اش، نظر کند به ما خدا چرا به خیل عاشقان، تو اقتدا نمی‌کنی؟ چرا به یاد نینوا، چو نی، نوا نمی‌کنی چرا به پای دل سفر به کربلا نمی‌کنی حسین اگر رضا شود، شود ز ما رضا خدا اگر که جام دیده‌ات، ز گریه لب به لب شود اگر به رسم عاشقی، دلت خدا‌طلب شود سفینة‌النجات ما، حسین تشنه‌لب شود خداست با حسین ما، حسین ماست با خدا
اگر چه حال خراب و تباه داشته باشی اگر چه قدر جهانی گناه داشته باشی اگر خطای تو افزون ز کوه‌ها شده باشد اگر ثوابی کمتر ز کاه داشته باشی اگر چه طاعت تو قدرِ هیچ هم شده باشد اگر هزار هزار اشتباه داشته باشی اگر چه شهره به فسق و فجور هم شده نامت اگر چه نامه و روی سیاه داشته باشی هنوز هم که هنوز است نا امید نگردی همین که بر لبت از حسرت آه داشته باشی بیا دوباره به سویم، امید هست ببخشم همین که قطره‌ی اشکی گواه داشته باشی کجا برانمت از خود؟! به روز حشر اگر که امیدوار به سویم نگاه داشته باشی کجا برانمت از خود؟! اگر که گوشه‌ی هیئت به زیر سایه‌ی پرچم پناه داشته باشی کجا برانمت از خود؟! اگر حسین شنیدی به گریه حُرمتِ او را نگاه داشته باشی کجا برانمت از خود؟! اگر میانه‌ی روضه هنوز گریه برآن پادشاه داشته باشی
یارب تو جدا ز دست غیرم فرما مجذوب حسین چون زهیرم فرما در بند گناهم و اسیر نفسم حُرّم کن و عاقبت به خیرم فرما