eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.8هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
0 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
من‌ از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین.. خادم ناقابل این آستان بودم حسین خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد سود کردم پیش تو گرچه زیان بودم حسین از جوانی خوبتر پیرِغلامی شماست شوق پیری داشتم وقتی جوان بودم حسین راه افتادم برایت پیشوازم آمدی هرقدم مدیون لطفی بی کران بودم حسین بین خوبانت من بی آبرو را هم بخر چون سگی در انتهای کاروان بودم حسین من‌ که بودم دیرتر راهی مقتل میشدی کاش یارت میشدم کاش آن زمان بودم حسین عفو کن‌ هروقت راحت آب خوردم در مسیر عفو کن هروقت زیر سایبان بودم حسین تاول پایم فدای پای دخترهای تو بخدا موکب به موکب یادشان بودم حسین خواهری بعد چهل روز آمد و فریاد زد.. بی تو بین مجلس نامحرمان بودم حسین شاعر:
ای کربلایی دلبرم، جا ماندم آقا یابن الحسن تنها و رسوا ماندم آقا دیدی چه شد؟! آخر گناهانم سبب شد... محروم از الطاف زهرا ماندم آقا خوبان درگاهت سر و سامان گرفتند دور از حرم... من، بی سر و پا ماندم آقا سستی ایمانم مرا از چشمت انداخت بس که اسیر اهل دنیا ماندم آقا چله گرفتم، چله ام کامل نشد، حیف بی کربلا، بی طور سینا ماندم آقا یاد من جامانده هم در کربلا باش دلتنگ یک لحظه تماشا ماندم آقا گفتم چه سازم تا که تحویلم بگیری گریان برای مشک سقا ماندم آقا بیچاره ی سقای عطشانی که آخر حتی نخورد آب گوارا، ماندم آقا می گفت با گریه حلالم کن برادر شرمنده ی اطفال و زن ها ماندم آقا شاعر:
اگرچه پایِ فراقِ تو پیرتر گشتم مرا ببخش عزیزم که زنده برگشتم شبیه شعله‌یِ شمعی اسیر سوسویم رسیده‌ام سرِ خاکت؛ ولی به زانویم بیا که هر دو بگِرییم جایِ یکدیگر برای روضه‌ی‌مان در عزای یکدیگر من از گلوی تو نالم...؛ تو هم زِ چشم ترم من از جبین تو گِریم...؛ تو هم به زخم سرم من از اصابت آن سنگ‌های بی احساس و از نگاه یتیمت به نیزه‌یِ عباس بر آن صدایِ ضعیفت بر این نفَس زدنم برای چاکِ لبانت به جای جایِ تنم من از شکستن آن اَبروی جدا از هم تو از جسارتِ آن دست‌های نامحرم به زخمِ کاری نیزه که بازی‌ات میداد به نقش‌های کبودی که بر تنم اُفتاد چهل شب است که با کودکان نخوابیدم چهل شب است که از خیزران نخوابیدم چهل شب است نه انگار چهار‌صد سال است... ...هنوز پیکرِ تو در میانِ گودال است هنوز گِردِ تنت ازدحام می‌بینم به سمتِ خیمه نگاهِ حرام می‌بینم هر آن چه بود کشیده زِ پیکرت بُردند مرا ببخش که دیر آمدم سرت بُردند مرا ببخش نبودم سرِ تو غارت شد کنارِ مادرم انگشتر تو غارت شد
          غزل مصیبت اربعین حسینی من زینبم که زائر قبر مطهرم آورده ای چه بر سرم ای یار بی سرم آشفته تر ز گیسوی آشفته توام امن یجیب خوانده ام از بسکه مضطرم داری خبر که بر سر بازار رفته ام بگذار تا ز گفتن بازار بگذرم من را کسی نبود تماشا نکرده بود شکر خدا که بر سر من بود معجرم داری خبر که همسفرم بود حرمله یک لحظه ام نمی شود ای یار باورم من زینبم ز بزم شراب آمدم حسین گفتم به اهل شام که ناموس حیدرم نیلی تر از رقیه تو هیچ کس نبود دیدم که راه می رود او مثل مادرم شرمنده ام که طفل سه ساله گرسنه مرد خون می چکد ز دیده در خون شناورم از من چه دیده ای که دل از من بریده ای رفتی ز پیش دیده نگفتی که خواهرم از عصر تا غروب فقط دست و پا زدی بد کشتنت عزیز دلم در برابرم تو دست و پا زدی و ترا بازهم زدند یک تن نمی رسید به داد برادرم دیدم به عضو عضو تو جای هلال بود گفتم هلال چیست که سر در نیاورم هر مرکبی که بود بروی تو راه رفت پیکر نبود تا که بگیرم به پیکرم                 
بی پناهم پناه میخواهم خسته ام تکیه گاه میخواهم به امید نگاه آمده ام چرخش یک نگاه میخواهم در هوای تو پر گشوده دلم یک دل سر به راه میخواهم از گناهان خود پشیمانم من امان از گناه میخواهم دورم از صحن قدس و گوهرشاد من زیارت به آه میخواهم لنگ آغوش گرمتان هستم بی پناهم پناه میخواهم ای به هر غصه خاتمه مددی ای مسیحای فاطمه مددی... ️محمد حبیب زاده امام رضا (ع) مناجات
من زنده ام که زنده بماند صدای تو برگشته ام که روضه بگیرم برای تو این شانه ی شکسته و این قد سوخته این مو سفید خواهر خسته فدای تو ای تشنه ی کنار فرات ای شکسته دل تازه شروع می شود اینجا عزای تو ای پاره پاره پیکر رفته به نیزه ها در من دوباره زنده شده ماجرای تو اینجا هنوز بوی تو دارند سنگ ها مانده به روی خیلی از اینها حنای تو ای کاش که حسین چهل روز پیش از این من تشنه ذبح می شدم اینجا به جای تو اینجا عصای پیری ات از هم شکسته شد اما نه قطعه قطعه شد اینجا عصای تو بی دست تا که پیکر سقا به خاک ریخت آورد نیزه ای تن او را برای تو با محرمان رسیدم و نامحرمان مرا بردند دست بسته از این کربلای تو از کوفه تا به شام چهل بار لااقل نیزه به نیزه شد سر از تن جدای تو
دلی که سوخته جز آه راه چاره ندارد که داغ سوختگان غمت شماره ندارد بیا به دیدن ما خستگان کنج خرابه ببین که شام غریبان ما ستاره ندارد بگو به مردم این شهر شوم خیره نمانند بگو که اشک  یتیم حرم نظاره ندارد رقیه آمده و گریه می کند بغل من بمیرمش که دگر گوش وگوشواره ندارد گلایه می کند از این که چادرش شده غارت به روی سر به جز این روسری پاره ندارد رباب را چه کنم زیر آفتاب نشسته تمام غصه اش این است شیر خواره ندارد بغل گرفته خیالِ علی اصغر خود را دلش خوش است ولی حیف گاهواره ندارد
از الان بگم که چن تا دخترت دیگه نیستن توی جمعمون داداش دوتاشون تو بیابونا جون دادن یکی تو خرابه با سر باباش دیگه ماموریتم تموم شده حالا بعد از این باید گریه کنم یاد حرفایی که تو بزم شراب به تو و بابام میزد گریه کنم کی میدونه چی کشیدم این روزا من عزیزه بودم و خوار شدم قبل تو صدامم هیچ کس نشنید بعد تو راهی بازار شدم تازه داغت تو دلم تازه شده بشینم باید برات گریه کنم بعد تو یاد بلایی که اومد به سر مخدرات گریه کنم یه سری دردامونو که بدجوری داغ اون به دل میشینه نمیگم دیگه اون یهودی تو بزم شراب چیا گفتش به سکینه نمیگم سپر بلای بچه هات شدم هیشکیو به قدر زینب نزدن تو که از تنور خولی اومدی دیگه بچه هات به نون لب نزدن منی که تو کوچه های مدینه میگرفتن دورمو برادرام روزگار کشید منو تو ازدحام توی کوچه‌ های تنگ شهر شام برا کندن یه قبر کوچولو تو خرابه خیلی زحمت کشیدم راستی تو خرابه هنده رم دیدم خلاصه خیلی خجالت کشیدم زخمایی که من دیدم روی تنت به خدا هیچ جوره مرهم نمیشد کل فرشای دهاتم میومد تن تو روو همه‌شون جمع نمیشد آخه نیزه ها چجوری در اومد کجا جمع شد تن نامرتبت دیگه دیدن جا روی تن تو نیست دوسه تا به جاش زدن به زینبت کاشکی نامحرمی اینجاها نبود تا میگفتم کی واست شهید شده روسریمو برمیداشتم ببینی که چقد موی سرم سفید شده علی اصغرت کجاست که مادرش اومده از غم و غصه آب بشه پاشو که  جز تو کسی نمیتونه حریف گریه های رباب بشه بعد ما میخواد بمونه کربلا روضه خون تو ربابه به خدا میگه اینجا زیر آفتاب بسوزم بهتر از بزم شرابه به خدا همه رو آوردم از سفر داداش حتی پس گرفتم آخر سرتو ولی شرمنده ام از این که میگم جا گذاشتم توی شام دخترتو از خود کربلا تا کوفه و‌شام این سه ساله نیمه جونو میزدن نانجیبا دعواشون با هم میشد ولی میرفتن و‌اونو میزدن بعد از این روزا برات زار میزنم شبا هم براتو هق هق میکنم من تو رو نبینم آروم ندارم میدونم آخر سر دق میکنم
ماه را در مَسلَکِ شب می کند مَعنا حسین در دلِ تاریکیِ دنیا،چراغ ما؛حسین وقت اوج بی کسی پشت مرا خالی نکرد وقتِ تنهایی به دادم می رسد تنها حسین یک به یک ما را حسین آورد و با هم دوست کرد تک تکِ ما قطره ایم و حضرتِ دریا؛حسین زحمتش را او کشید و رحمتش بر ما رسید خون خود را خرج کرده پای خیلی ها،حسین کُلُّهُم نورٌ عَلیٰ نورَند معصومین ما بین این ارباب‌ها، ارباب بی همتا ؛ حسین کودک شش‌ماهه ی این‌ قوم،پیرِ عالَم است رُشد اگر می کرد او می‌شُد یاور باباحسین سنگ و چوبِ خانه ی ما عطر سیبش را گرفت آنقَدَر زیرِ لبش می گفت بابا : یا حسین! روضه ی رضوان بدونِ روضه مثلِ دوزخ است اصلِ جنت مجلسِ گریه‌ است..،آن هم با حسین هرکه بالاخواه بَزمِ هیئتش درآمده پرچمش را روز محشر می برد بالا حسین قدردانی کردن از هر سینه‌زن با فاطمه است ایستاده پیش در با مادرش زهرا،حسین آی نوکر! اربعین را از حسن درخواست کن رد نخواهد کرد حرف این برادر را حسین هر زمانی گیر کردم زود گفتم:یا حسن تا گره را وا کند از کار من درجا حسین . . کوچه و بازار ناموس علی را زجر داد خواهری فریاد می زد: آه و واویلا حسین هر کُجا افتاد از نیزه،رباب از هوش رفت... پیش پای حرمله می شد سرش پیدا،حسین
خبر رسیده به من ای فرشته های خدا سپرده اند علی اصغر مرا به شما سپرده اند که از شیر دایه های بهشت بنوشد وبشود مرحمش که فیه شفا ولی ملائکه من مادرم دلی دارم هنوز دل نگرانم برای آن لبها هنوز دل نگرانم برای طفلی که مرا گذاشته با گاهواره اش تنها بگو فرشته که آرام تخت خوابیده است بگو که دست خدا تاب میدهد ما را شده است دست پدر حال حجر اسماعیل بگو طواف کنندش فرشته ها به دعا برای ضبح عظیمی که نظر حق کردیم گرفته ایم چه شبها به گریه اش احیا نخورده اصغر من بی وضوی من شیری نداده بوسه به او جز به نام حق بابا برای اصغر من زمزمی بجوشانید قسم به مروه شما را قسم به سعی و صفا جواب گریه ی او را خدا پسند دهید که تلخ داده جوابی به گریه اش دنیا سفارش پسرم را نمیکنم دیگر علیست زندگی ام جان او و جان شما
بی مهر تو که راه نجاتی نداشتیم در نامه عمل حسناتی نداشتیم توفیق خرج کردنِ ما در بساط تو آری نبود اگر،  برکاتی نداشتین ما زنده ایم تا که فقط نوکری کنیم بهتر از این دلیل حیاتی نداشتیم آن لحظه ای خوش است که در بین روضه ایم بی روضه ات چنین لحظاتی ندلشتیم بت خانه بود جای تمامی ما اگر چون کربلای تو عتباتی نداشتیم تنها دلیل قاطع اسلام ما تویی یعنی که بی تو صوم و صلاتی نداشتیم در کوی تو‌ مقرب درگاه حق شدیم بی نوکری تو‌ درجاتی نداشتیم
آمدم پیش تو دوباره حسین آمدم تا دوباره گریه کنم آمدم مثل قبل تا پیشت با دل پر شراره گریه کنم این چهل روز حیدری کردم مرد بودم میان نامردان خم به ابروی خود نیاوردم تا بریدم امان نامردان تو خودت شاهدی که در کوفه کوچه هارا گذر گذر رفتم من نه اینکه بخواهم آقاجان نه..به اجبار من سفر رفتم قسمتم شد اسارت و دوری رفتم و با عذاب هم رفتم گله ای نیست از مصیبت ها بی تو بزم شراب هم رفتم اف به دنیا…چه کرد با زینب؟ که من از غصه ی تو لبریزم کاش می مردم و نمی دیدم روی قبر تو آب میریزم خاطرم هست جنگ و دعوارا خاطرم هست داغ گهواره پیش چشم رباب غارت شد ای بمیرم…رباب بیچاره می نشست و به گوشه ای آرام‌ دست خود را فقط تکان‌ میداد روی نیزه کنار راس خودت علی اش را به من نشان می داد ظهر روز دهم به یادم هست من بمیرم چه ها کشیدی تو علی اکبر که رفت از خیمه مثل مادر دگر خمیدی تو خاطرم هست اربابا شد بدنش مثل یک معما شد خاطرم هست ماجرایش را بدنش سخت در عبا جا شد داد بی داد از غم عباس آمد و بی وداع با ما رفت خاطرم هست بچه ها خوشحال عموعباس سمت دریا رفت چند لحظه بعد رفتی و آستین بر نگاه برگشتی من پریشان ‌و مضطرب بودم تو ولی غرق آه برگشتی قبر او میدهد گواهی که بدنش شد قد علی اصغر باید این حرف را خلاصه کنم این اباالفضل،آن نشد دیگر… من رسیدم ولی برادرجان پرم از اضطرار و بد حالم گله ای نیست از مصیبت ها دلخور از ماجرای گودالم بی رمق روی خاک ها بودی نوک سر نیزه بازی ات می داد پیش تو آب بر زمین میریخت گیسویت هم به چنگ شمر افتاد