#عرفه
#قصیده
یا رب اگرچه قهر تو باشد سزای ما
پاسخ بده دوباره به یا ربنای ما
تنبیه کن که گریه ما را در آوری
جوری بزن بلند شود ناله های ما
ما دست از صدا زدنت پس نمیکشیم
حتی بدت بیاید اگر از صدای ما
یارب! چه حیف از تو که ما بندهات شدیم
اما چه خوب شد که تو هستی خدای ما
ما توبه میکنیم و به تو قول میدهیم
اصلا ولی حساب نکن بر وفای ما
کوچک شمردهایم گناه کبیره را
چون عفو تو بزرگتر است از خطای ما
هرگز به پای عفو تو جرمی نمیرسد
هرچه گناه هم بنویسند پای ما
ما مدعی شدیم جهنم نمیرویم
راضی نشو خراب شود ادعای ما
روزی که دوستان همه با ما غریبهاند
تنها امید ما تویی ای آشنای ما
یارب! اگر که آل علی را نداشتیم
نزد تو مستجاب نمیشد دعای ما
ماندم چه حکمت است مهیا نمیشود
اسبابِ رفتنِ سفر کربلای ما
ما کم گذاشتیم برای تو یا حسین
اما نشد تو کم بگذاری برای ما
خدمتگزار خوب نبودیم یا حسین
خدمتگزار خوب نیاری به جای ما
یا رب به حق فاطمه با مژده ظهور
پایان بده به غصه بیانتهای ما
#آرش_براری
#مناجات
#عرفه
#غزل
آنکه تقدیر مرا یک عمر پشت در نوشت..
نام من را بین مهمان های تو آخر نوشت
دیشب از بس گریه کردم صبح تحویلم گرفت
دعوت من را برای این دو چشم تر نوشت
جای نان میخواستم قدری تماشایش کنم
حیف باشد محضر صاحب کرم از زر نوشت
هرقدَر من معصیت کردم به روی من نزد
قصه ام را تا ابد در خانه ی دلبر نوشت
به من بی آبرو چه آبرویی داده است!
من بدی کردم ولی او صورت دیگر نوشت
دست من را داد در دست علی مرتضی
بعد ازآن نام مرا در دفترش قنبر نوشت
یک علی گفتم تمام سیئاتم پاک شد
سرنوشتم را خداوند علی از سر نوشت
آخر خط بودم و زهرا به فریادم رسید
بعد ازآن بخت مرا از هرکسی بهتر نوشت
کل دارایی من این است عشقم به حسین..
بین ثروتمند ها اسم مرا مادر نوشت
چشم وا کردم که دیدم ناگهان در هیاتم
دست زهرا در حسینیه مرا نوکر نوشت
از همانموقع چه کیفی میکنم من با حسین!
شرح آن را باید از امروز تا محشر نوشت
کربلاست غوغاست امروز آه من جا مانده ام
فطرست را دست تقدیر عاقبت بی پر نوشت
**
ای فدای اسم شیرینت حسین جان کز ازل..
حق به تقدیر گلویت کندی خنجر نوشت
نیزه ها روی تنت یکجور رفته کج شده
مزد هل من ناصرت را با سنان لشکر نوشت
شمر روی سینه ات مشغول ذبحت بود آه..
قاتلت را مقتل اما غصه معجر نوشت
#سید_پوریا_هاشمی
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#شب_اول_محرم
#غزل
کوفه نیا؛ از آمدن صرف نظر کن
از این سفر آقای من صرف نظر کن
از دست خود انگشترت را دربیاور
از خیرِ کهنه پیرهن صرف نظر کن
دربارۂ سرنیزه های زهرآلود
با خواهرت حرفی نزن،صرف نظر کن...
از کربلا از نینوا از قاضریه
از هر کجا غیر از وطن صرف نظر کن
این تن بمیرد دخترانت را نیاور
دارند دستان بزن...صرف نظر کن-
-از نامۂ بی غیرتِ خنجر فروشان
از مردم پیمان شکن صرف نظر کن
از پیکرت چیزی نمی ماند! بیا از-
آوردنِ حتی کفن صرف نظر کن
دیدم خریده حرمله(لع) تیر سه شعبه
جان رباب(س)از آمدن صرف نظر کن!
#مرضیه_عاطفی
.
#عید_قربان
خدا امروز را ویژه خریدارِ مسلمان است
و اینک لحظه ی اِعجازِ آیاتی ز قرآن است
بگو با جان و دل تکبیر و لبیکی به درگاهش
رها از بند کالاهای دنیا شو که خُسران است
ز هر چیزی که آخر می شود فانی بِبُر دل را
خریدار حقیقت باش روز عید قربان است
بجز تقوا نخواهی بُرد با خود کوله باری را
که هر دلبسته ی دنیا دَمِ مُردن پشیمان است
رها کُن خویش را از شَرّ و وَسواس قسم خورده
که روز سنگ کوبیدن به پیشانی شیطان است
ز سَر مو را تراشیدن پیام روشنی دارد
گناهان تو را امروز وقت برگ ریزان است
تو حاجت از خدا خواهی و او هم شرط ها دارد
دوباره موسم تمدیدِ قول و عَهد و پیمان است
خدا امروز می گوید اگر باور کُنی من را
جواب اعتمادت زَمزَمی اَندر بیابان است
#هادی_همتی
.
#عیدقربان
عید قربان است و باید جان کنم قربان او
تا ز قربانی و هم جان ، گردم از قربان او
گوسپند و گاو و اُشتر از چه قربانی کنند
صد هزاران جان نباشد لایق قربان او
جان فدای جان آن جانانه کز جانبازی اش
گوسپندش گشته قربان چون تویی جانان او
خونبهای جان اسماعیل اگر شد گوسپند
گو : سِپند جان بسوزد چشم بد از جان او
چون ز چوگان وفا ، گویِ محبّت میبَرد
گویِ سر ؛ بسیار افتد در خم چوگان او
مقصد از طوف و صفا و مروه، عرفات و منا
عاشقان را درکِ عشق اوست با عرفان او
خانه را بگذار و درکِ فیض صاحبخانه کن
حاصل حج، قربِ یزدان است نی قربان او
چون ز لِلهُ عَلَی النّاس استطاعت یافتی
راز حج البیت، مکتوم است در فرمان او
زآنکه حج با امر حق واجب بوَد نی عزم خلق
ترک باطل کن چو کردی رمیْ، بر شیطان او
گر عنان نفس، بعد از این دهی در دست وی
در حقیقت میشوی خود سلسله جنبان او
(شمس قم) قربانی شيطان نگشتم هیچگاه
چون بریدم از ازل سر رشته ی پيمان او
#سید_علیرضا_شمس_قمی
بسم الله الرحمن الرحیم
قصیدهوارهای برگرفته از
خطبهی منا حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
به مناسبت حرکت قافلهی کربلا
#امام_حسین_علیه_السلام
منم حسین که دین زنده از قیام من است
که راه و رسم وفا تا ابد به نام من است
به چشم دل بنگر یا به گوش جان بشنو
هزار پند در آیینهی کلام من است
منم که دشمن ظالم، رفیق مظلومم
بدان مبارزه با ظلم در مرام من است
« الا وَ نُظهِرَالاِصلاحَ فی بِلادِالله »
که در مسیر خدا استوار، گام من است
کمر به کینهی هر اهل باطلی بستم
ولی به محضر هر اهل حق سلام من است
به دست حاکم جور و ستمگر افتاده
نجات دین خدا فکر صبحوشام من است
دوام امر به معروف و نهی از منکر
تمام دغدغههای علیالدوام من است
منم که غیر خدا نیست در دلوجانم
اگر همای سعادت بهروی بام من است
من از تبار رسول خدا و فاطمهام
منم که آیهی تطهیر در مَقام من است
آهای قوم! من از نسل آن کسی هستم
که گفته بود؛ فقط نان جو طعام من است
مرا به منصب دنیایتان نیازی نیست
چرا که در دل هفتآسمان مُقام من است
مگر مباهله از خاطر شما رفتهست؟
مگر حدیث نبی غیر احترام من است؟
کسی که ظاهر دنیا فریب داد او را
بدیهی است بگوید: «جهان بهکام من است»
برای ترس و طمع از کسی حذر نکنید
فقط برای خدا...، حجت تمام من است
« وَ قَد تَرَونَ عُهودَک بِعَینَه مَنقوضَه »
خوشم که جام بلای الست، جام من است
بگو برای هزاران بلا مهیا باش
بههرکسی که بگوید علی امام من است
« وَ مَن تَخَلَّفَ عَنّی فَلا یَنالُ الفَتح »
به عالمی برسانید این پیام من است
دمی که مهدی آل رسول میآید
شروع لحظهی موعود انتقام من است
#مجتبی_خرسندی
#عید_قربان
#مثنوی
🔹کعبۀ دل🔹
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
که من، مرآت نور ذوالجلالم
عروس پردۀ بزم وصالم
مرا دست خلیل اللَه برافراشت
خداوندم عزیز و نامور داشت
نباشد هیچ اندر خطۀ خاک
مکانی همچو من، فرخنده و پاک
چو بزم من، بساط روشنی نیست
چو ملک من، سرای ایمنی نیست...
مقدس همتی، کاین بارگه ساخت
مبارک نیَّتی، کاین کار پرداخت
در این درگاه، هر سنگ و گل و کاه
خدا را سجده آرد، گاه و بیگاه
«أنا الحق» میزنند اینجا در و بام
ستایش میکنند اجسام و اَجْرام
در اینجا عرشیان تسبیحخواناند
سخنگویان معنی، بیزباناند...
در اینجا رخصت تیغآختن نیست
کسی را دست بر کس تاختن نیست
نه دام است اندر این جانب نه صیاد
شکار آسوده است و طائر آزاد
خوش آن استاد کاین آب و گل آمیخت
خوش آن معمار کاین طرح نکو ریخت...
مرا زین حال بس نامآوریهاست
به گردون بلندم برتریهاست
بدو خندید «دل» آهسته، کای دوست
ز نیکان، خود پسندیدن نه نیکوست
چنان رانی سخن، زین تودۀ گِل
که گویی فارغی از کعبۀ دل
تو را چیزی برون از آب و گل نیست
مبارک کعبهای مانند دل نیست
تو را گر ساخت ابراهیم آذر
مرا بفراشت دست حیِّ داور
تو را گر آب و رنگ از خال و سنگ است
مرا از پرتو جان، آب و رنگ است
تو را گر گوهر و گنجینه دادند
مرا آرامگاه از سینه دادند
تو را در عیدها بوسند درگاه
مرا باز است در، هرگاه و بیگاه
تو را گر بندهای بنهاد بنیاد
مرا معمار هستی، کرد آباد...
تو جسم تیرهای، ما تابناکیم
تو از خاکی و ما از جان پاکیم
تو را گر مروهای هست و صفایی
مرا هم هست تدبیری و رایی
در اینجا نیست شمعی جز رخ دوست
وگر هست، انعکاس چهرۀ اوست
تو را گر دوست دارند اختر و ماه
مرا یارند عشق و حسرت و آه
تو را گر غرق در پیرایه کردند
مرا با عقل و جان، همسایه کردند
در این عزلتگه شوق، آشناهاست
در این گمگشته کشتی، ناخداهاست...
چه محرابیست از دل با صفاتر
چه قندیلیست از جان روشناتر...
خوش آنکس، کز سر صدق و نیازی
کند در سجدگاه دل، نمازی...
#پروین_اعتصامی
#عید_قربان
#امام_حسین علیهالسلام
#قصیده
🔹خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی🔹
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
به هرکه مینگرم در لباس احرامش
دلش به جانب کعبهست، رو به سوی خداست
یکی به جانب مسلخ برای قربانی
یکی روانه به دنبال یوسف زهراست..
یکی به خیمه ندای الهی العفوش...
یکی دو دیدهاش از اشک شوق چون دریاست
یکی به امر خداوند سر تراشیده
یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست
سلام باد بر آن مُحرم خداجویی
که روح بندگی از اشک دیدهاش پیداست..
سلام باد به اخلاص و صدق ابراهیم
که بهر ذبح پسر همچو کوه، پابرجاست
سلام باد به ایثار و عشق اسماعیل
که سر به دست پدر داد و خویش را آراست
وجود او همه تسلیم محض پا تا سر
که دست شست ز جان و سر و، خدا را خواست
کشید تیغ ولی آن گلو بریده نشد
فتاده بود به حیرت که عیب کار کجاست
به تیغ گفت ببر! تیغ گفت ابراهیم!
خدات گفته نبر! گر برم خطاست خطاست
«خلیل یَأمُرُنی وَ الجَلیل یَنهانِی»
هوالعزیز، همانا که حکم، حکم خداست
چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی
تو از خدا و خداوند از تو نیز رضاست
مباد تیغ کشی بر گلوی اسماعیل
که این پسر پدر بهترین پیمبر ماست
درست اگر نگری در وجود این فرزند
جمال نفس رسول خدا، علی پیداست
گذار خنجر و دست ذبیح خود بگشا
که ذبح اعظم ما ظهر روز عاشوراست...
بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین
که بهر داغ لبش چشم عالمی دریاست
ذبیح ماست حسینی که جلوهگاه رخش
تنور و نیزه و دیر و درخت و تشت طلاست
ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر
تمام وسعت ملک خداش بزم عزاست
سلام خالق و خلقت به خون پاک حسین
که زخم نیزه و خنجر به پیکرش زیباست..
به جز ز اشک غمش دل کجا شود آرام
به غیر تربت پاکش کدام خاک، شفاست؟
به یاد دست علمدارش آهِ ماست علم
برای آن لب خشکیده چشم ما سقاست
به غیر وجه خدا «کُلُّ مَن عَلیها فان»
یقین کنید همانا حسین، وجه خداست
به یاد خون گلوی حسین تا صف حشر
سرشک «میثم» اگر خون شود همیشه رواست
#غلامرضا_سازگار
#با_کاروان_حسینی
#خروج_کاروان_از_مکه
#غزل
🔹بهار اگر برود🔹
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود
حجاز، بر قدِ سروِ که تکیه خواهد کرد؟
به سوی دشت طف آن کوهسار اگر برود
مگر به معجزه، زمزم نخشکد از گریه
مُراد این همه چشم انتظار اگر برود
چگونه ماه به گِرد زمین طواف کند
دلیل گردش لیل و نهار اگر برود
بعید نیست شغالان به شهر پای نهند
امیر و شیرِ عرب، زین حصار اگر برود
به زیر تیغ ستم کار کاهلان زار است
حسین یکّه به آن کارزار اگر برود
ز غم دو چشم پیمبر به خون شود غرقه
به پای طفلی از این زمره خار اگر برود
شب جماعت کوفی سحر نخواهد شد
سرش به نیزه سوی شام تار اگر برود
پس از حسین، به خون، شیعه مشق خواهد کرد
به ظلم سر نسپارد به دار اگر برود
#علیمحمد_مؤدب
#با_کاروان_حسینی
#خروج_کاروان_از_مکه
#غزل
🔹هواى نينوا🔹
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
از حريم كعبۀ جدّش به اشكى شُست دست
مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسين
مىبرد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم
بيش از اينها حرمت كوى منا دارد حسين...
او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى
خون به دل از كوفيان بیوفا دارد حسين...
آب را با دشمنان تشنه قسمت مىكند
عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين...
دست آخر كز همه بيگانه شد، ديدم هنوز
با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين
شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا
جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين
اشک خونين، گو بيا بنشين به چشم «شهريار»
كاندرين گوشه عزايى بىريا دارد حسين
#سیدمحمدحسین_شهریار
#عید_سعید_قربان
حیران علی مرتضی کن ما را
مهمان علی مرتضی کن ما را
حالا که رسیده عید قربان یارب
قربان علی مرتضی کن ما را
#سیدمجتبی_شجاع
#تضمین_غزلی_ازمهدی_جهاندار
#غدیر
عهدی شکسته شد غم آن ماجرا که هست
مَن کنتُ را غدیر نخواندی، منا که هست
پیمان ببند فرصت قالو بلی که هست
"باشدعلی خدا نه، ولی ناخدا که هست
بعدازخدا بزرگ همه ماسوا که هست"
ناد علی بخوان و بگو یکصدا علی
فریاد کن به ماذنه ، حیّ علی علی
هم فاطمه است حیدر و هم مصطفی علی
"بعدازخدا و بعد رسول خدا ،علی
ساقی است گرشراب نداری بیا که هست"
یک یا علی است فاصله از عشق تا علی
یوسف ! چه غم زمکر زنان ، باش با علی
وا میشود تمامی درها به یا علی
"لشگر گشاعلی است ومشکل گشاعلی
فرمانروا که بود و شه لافتی که هست"
هم مبتدای عاشقی ماست هم خبر
در کوچه اش یتیم و اسیرند رهگذر
دور کریمهاست گدایانِ بیشتر
"ما سائل رکوع علی نیستیم اگر
او اِنّما ولیّکم الله ِما که هست"
گفتی علی خداست نه آیینه ی خداست
پس هرچه از بزرگی او دم زنم رواست
هم ابتدای صبح قیامت هم انتهاست
"محشرصفی ز وسعت آغوش مرتضاست
ای عاشقان هجوم نیارید جا که هست"
نقّاش ، حیدر است که عالم منقّش است
مهرش حلول کرد به جان و دلم نشست
دل عاشق علی است، در این حُب دو آتشه است
"عاشق گناهکار اگر شد درآتش است
اما حسابش ازهمه عالم جداکه هست"
تاریخ را سپرد به ما ، رفت مصطفی
قرآن ورق ورق شد و عترت جدا جدا
آتش به در رسید و همان شد که مرتضی...
"فرق علی شکافت،بخون خفت مجتبی
عباس من ! صبور بمان کربلاکه هست"
زهرا نفس کشید که جان داشت از علی
فریاد اگر کشید زبان داشت از علی
بازو ، کبود بود و نهان داشت از علی
" آن بی نشانه ای که نشان داشت ازعلی
دل بیقرار یافتنش هرکجا که هست "
شاعر : #محسن_ناصحی