هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
4_5942994140655519194.mp3
528.4K
❣﷽❣
🌟#سینه_زنی_امام_حسین_ع
🌹#دشتی
🌟#آقای_مقدم
🌹#پیشنهادم👌👌🌹
🌟سبک : سه غم اومد به جونُم
سرم خاک کف پای حسینه
دلم مجنون صحرای حسینه
بود ورونده ام چون برگ گُل پاک
در این پرونده امضای حسینه
🌟حسین جانم حسین،جانم حسین جانم،جانم حسین جان
بهشت ارزانی خوبان عالم
بهشت من تماشای حسینه
به وقت مرگ چشمم را نبندید
که چشم من به سیمای حسینه
🌟حسین جانم حسین،جانم حسین جانم،جانم حسین جان
در این عالم تمنایی ندارم
تمنایم تمنای حسینه
چراغ از بهر قبر من نیارید
چراغم روی زیبای حسینه
🌟حسین جانم حسین،جانم حسین جانم،جانم حسین جان
خوش آن صورت که در فردای محشر
بر آن نقش کف پای حسینه
نترسانیدم از روز قیامت
قیامت قد و بالای حسینه
دلی جای خدا باشد که آن دل
پر از نور تجلای حسینه
به بازار عمل فردای محشر
همه هستم تولای حسینه
🌟حسین جانم حسین،جانم حسین جانم،جانم حسین جان
@majmaozakerine
🏴🕊🏴🕊
🕊🏴🕊
🏴🕊
﷽
#سیزدهم_ماه_محرم
🌷بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ🌷
👈وقتی امام سجّاد (علیه السلام) بدن را در قبر نهاد صورت مبارکش را بر گلوی بریده امام حسین (علیه السلام) نهاد و در حالی که اشک بر گونههایش جاری بود، فرمود: «طوبی لأرض تضمنت جسدک الطاهر فان الدنیا بعدک مظلمه و الآخره بنورک مشرقه و اما اللیل فمسهد و الحزن فسرمد او یختار الله لاهل بیت دارک التی انت بها مقیم و علیک منی السلام یابن رسول الله و برکاته» «چه مبارک است زمینی که بدن مطهّر تو را دربرگرفته است؛ دنیا بعد از تو تاریک است و آخرت با نور جمال تو روشن و نورانی؛ بعد از تو شبهامان سخت و حزنهایمان طولانی است؛ تا آن زمان که خداوند سر منزلی را که تو مقیم آن شده ای برای اهل بیت (علیهم السّلام) و خاندانت اختیار کند؛ ای زاده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو باد». آنگاه قبر را پوشانید و با انگشت مبارک روی قبر امام علیه السلام نوشتند: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابیطالب (علیه السّلام) الّذی قتلوه عطشاناً غریباً». 👉
🌿🌿🌿
👈13 محرّم روزی است که امام سجّاد (علیه السّلام) به اذن خداوند متعال و با اعجاز امامت به کربلا طیّ الأرض نموده، و ابدان مطهّر امام حسین (علیه السّلام) و شهـــداء کربلا را دفن نمودند؛ چرا که «..وَ لا يَلِي الْوَصِيَّ إِلا الْوَصِيُ.» (الكافي، ج 8، ص 206) امام صادق (علیه السّلام) فرمود: عهدهدار تجهيز پیکر وصى نشود، مگر وصىّ.👉
🌿🌿🌿
🌸عظَّمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ ع وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص... التماس دعای فرج🌸
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
@majmaozakerine
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
4_5942652231193986785.mp3
13.58M
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
❣﷽❣
💟 #زمزمه_حضرت_عباس
✴️ #آقای_طاهری
💟 #پیشنهادم👌👌
دل گرفتارم مست ابالفضله
کلید حاجت هام دست ابالفضله
پرازغم و دردم
دوام ابالفضله
غم ندارم وقتی
آقام ابالفضله
✴️آقام ابالفضله آقام ابالفضله
حرملهی نامرد
با تیر چشاشو بست
ولی هنوز میره
یه ساقی بی دست
ناله میزد ارباب، کجایی ای یارم
نوحهی زینب بود، وای علمدارم
عمود آهن خورد
یاور .و دلدارم
نوحهی زینب بود
وای علمدارم
حسین میگه:
انکسر ظهری دیگه کیو دارم
نوحه زینب بود وای علمدار
اما
بزار روضه ای بخونم که خود عباس باهاش گریه کرد
به سوی گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم
حالا همه این روضه هارو میدونه
ساعتی بعد نانجیبا اومدن سمت گودال
دیگه نه پایی داره..
نه دستی داره،... سر متلاشی شده
✴️#صل_الله_علیک_یا_اباعبدالله
💟هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)💟
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
❣﷽❣
🌻#زمزمه_امام_حسین_ع
🌻#سینه_زنی_امام_حسین_ع
🌻#پیشنهادم 👌👌
(عزیز خواهر،غریب مادر)
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلو تر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تورو بردن دیر رسیدم من
یه گوشه گودال مادر و دیدم من
که رفته بود از حال دیر رسیدم من
صدا زدی من رو خودم شنیدم من
صدای رگهات بود دیر رسیدم من
افتان و خیزارن و نفس بریدم من
پیرهن و بردن دیر رسیدم من
با بوسه از رگهات به خون تپیدم من
میان خاک و خون دیر رسیدم من
♦️هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)♦️
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
دامن کشان رفتی…
دلم زیر و رو شد!
چشم حرامی با حرم روبرو شد…
بیا برگرد خیمه
ای کس و کارم
منو تنها نگذار؛ ای علمدارم…
آب به خیمه نرسید
فدای سرت!
حسین قامتش خمید

فدای سرت!
میرفتی نگاه ربابو ندیدی
میرفتی تو موجای آبو ندیدی
میرفتی همه خیمه حرف از عمو شد
که برگشتنت آرزو شد
دوباره غم من شروع شد
کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟
حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری!
غریب مادرم.. غریب مادرم
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
حمید علیمی دامن کشان رفتی
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
Hamdi Alimi - Daman Keshan Rafti (128).mp3
5.47M
دامن کشان رفتی، حمید علیمی
#شهادت_امام_سجاد
#حضرت_زین_العابدین
#متن_روضه
هر لحظه در سكوت، غمت داد می زند
بغضی كه از فراق تو، فریاد می زند
كاشكی قدر بدونیم این گریه كردن ها رو، ناله زدن ها رو،باید لذت ببریم از این منبرها،اشك ریختن ها،بی خود نیست به حبیب بن مظاهر میگن:چه آرزویی داری؟ میگه":آرزو دارم بیام توی دنیا بشینم تو روضه ی امام حسین گریه كنم،گفتند:حبیب با این همه مقامات،اون جایگاه كنار حرم امام حسین،می فرماید:نمی دونید اینجا خدا با گریه كن های حسین چه معامله ای میكنه." تازه ماها نمی دونیم،چیزی نمی دونیم،چیزی نفهمیدیم،نمی دونید مادرش حضرت زهرا چیكار میكنه براتون.
این كه تو نیستی و به ما طعنه می زنند
خیلی ها مارو مسخره می كنند ،میگن:پس كجاست آقاتون؟
این كه تو نیستی و به ما طعنه می زنند
بر آتش نبودن تو، باد می زند
وقتی كه صید دائمی ِ چشم توست دل
كی دست رد به سینه ی صیاد می زند
قلبم اگر كه با تو نباشد نمی تپد
نبضم دمی كه از تو كنم یاد می زند
دیریست خنده نیست به رخسار پر غمت
چشم تو حرف از دل ناشاد می زند
امشب نگاه ابری تو با زبان اشك
دم از عزای حضرت سجاد می زند
سی سال آزگار به هر جا نشسته است
حرف از غمی كه بر دلش افتاد می زند
اما بالاترین غم امام سجاد،كه فرمود:الشام،الشام،الشام
با یاد شام و بزم شراب
اون عالم نشته بود،مداح رفت بالا منبر گفت: دخلت زینب علیها سلام علی ابن زیاد.(هنگامی که زینب به مجلس پسر زیاد در آمد(تا این جمله رو گفت:دیدن اون عالم عمامه از سر برداشت،گفت:دیگه بس ِ،دیگه نگو.
با یاد شام و بزم شراب اشك ریزد
با یاد جسم غرق به خون داد می زند
امشب باید ناله بزنی،ضجه بزنی،وَ یَضِجَّ الضّاجُّونَ اونایی كه میتونند ضجه بزنند وَ یَعِجَّ الْعاجُّونَ حسین...
دوری ِ این راه ترتیب نمازم را شکست
که شکستن پشتش از اندوه و درد ما شکست
ما راَیت و فی البلا الا جمیلا گفته ایم
یک جهان حرف است از پیروزی ما تا شکست
سر شکستن ارث فامیلی ما از کوفه است
زینبی سر زد به محمل تا سر سقا شکست
قلب مجنون می شکست از دوری لیلای خود
کار بر عکس است در اینجا دل لیلا شکست
روزگاری هم دری با تخته ای جور آمد و
قلب بابامان علی را ، پهلوی زهرا شکست
مادر،مادر،مادر..... اصلاً همه ی دعواها سر این اسم بوده، مادر، مادر....
امام سجاد داره میگه:
گفتم ای مردم منم مكه منا
گفتم ای مردم منم سعی و صفا
گفتم ای مردم عزیز حیدرم
مصطفی از من، من ازپیغمبرم
لیك آتش بر دل تنگم زدند
نام زهرا بردم و سنگم زدند
حضرت رقیه خواهر امام سجاد هم گوشه خرابه می گفت:
گمانم جُرم باشد،هر كه شكل فاطمه باشد
که با شلاق و با سیلی، شده از من پذیرایی
دست من بسته شد و ذکر قنوتم حیدر است
قد من خم شد از آنکه سجده ام چون مادر است
حکم از بالا برایم آمده تب داشتن
کاسه ی چشمی پر و اشک لبالب داشتن
مصحفی دارم ورق ها دل٬ زبانم هم قلم
اشک من جاری ست از باب مرکّب داشتن
روضه و اشک است کارم روز و شب در کاروان
روضه ها را روز دیدن اشک را شب داشتن
پای دل تاول زد اما می دوم دنبال او
در خیالم هم ندارم فکر مرکب داشتن
سهم هر کس در میان کربلا تقسیم شد
سهم من از کربلا این است٬ زینب داشتن
با سوز قلب پاره پاره گریه می کردی
با چشم های پر ستاره گریه می کردی
دل های نزدیکانتان که جای خود دارد
که آب می شد سنگ خاره، گریه می کردی
یه شب غلام امام سجاد وقتی ظرف آب رو برای امام آورد دیگه شروع كرد اعتراض كردن، گفت: آقا نزدیك به سی و پنج سال ِ،هر موقع برات آب میآرم وضو بگیری،چشمت به آب می افته گریه میكنی،هر موقع یه بچه ی شیرخواره می بینی گریه می كنی،هر موقع یه بچه ی سه چهار ساله می بینی گریه میكنی،آقا بس نشده این همه گریه كردن؟ آقا فرمود:غلام از تو انتظار نداشتم این حرف رو بزنی، فرمود: غلام مگه تو قرآن نخوندی؟گفت:آقاجان،بله خوندم. مگه سوره ی یوسف رو این همه نخوندی؟بله آقا جان فدات بشم خوندم. فرمود:یعقوب یه یوسفش رو ازش دور كردن،با علم پیامبری می دونه یوسفش زنده است برمیگرده، فقط یه پیراهن خون آلود براش آوردند اینقدر گریه كرد دیگه چشماش جایی رو نمی دید،من جلوی خودم هجده یوسفم رو سر بریدند... آقا:
در وقت تجدید وضو تا آخر عمرت
تا آب می دیدی دوباره گریه می کردی
ذبحی اگر پیش نگاهت دست و پا می زد
آقا می گفت:دست نگه دار به اون قصاب،می گفت:بگو ببینم این گوسفند رو داری میكشی آب بهش دادی یانه؟ می گفت:آقا جان،این چه حرفی است كه می زنید؟این دستورات رو ما از خود شما گرفتیم، مگه میشه،دستور دین ِ، ذبح و باید آب داد،رو به قبله...یه وقت می دیدند امام سجاد سر به دیوار گذاشته داره ناله میزنه،صدا میزنه:بخدا بابامو با لب تشنه كشتند، هرچی می گفت:آه جیگرم.می اومدند دور گودال آب ها رو می ریختند، می گفتند:حسین به تو آب نمی دهیم...حسین..
ذبحی اگر پیش نگاهت دست و پا می زد
تا صبح چون ابر بهاره گریه می كردی
با یاد اکبر، تا که می آمد به گوش تو
نمیره از یادم که سرت شد جنجال
سنان چه بد مـیزد وای من از گودال
#فقط_به_عشق_حسین
#اباعبدالله
📌 بخش دوم
به روی دیوار دلم
یه عکسی از حرم زدم
اولین بار یادش بخیر
که تو حرم قدم زدم
یه شب تو خواب دیدم
جلو ضریح زانو زدم
با رفقا اومدم و
صحن تو رو جارو زدم
هرجا که باشم من
ذکر تو رو لبم
این افتخارمه
که شده منصبم
مجنون زینبم ۲
گریه برای تو
شد کار و بار من
گدای تو هستن
پدر و مادرم
ایل و تبار من
به تو بدی کردم ولی هنوز منو تو روضه راه میدی
میدونم آخرش آقا به من برات کربلا میدی
اربابم ، اربابم ، اربابم یا اباعبدالله
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🌹 هدیهی استفاده از متون و صوت مداحیها، ۳صلوات جهت سلامتی و تعجیل در ظهور منتقم کربلا 🌹
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📌 #شور #احساسی
📌 #امام_حسین
📌 حاج حسین #سیب_سرخی
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
📌 بخش اول
بازم دلم گرفته و
شدم هوایی حرم
میدونی که آرزومه
دوباره کربلا برم
دنیا بدون تو حسین
برام مثل یک قفسه
دیگه منو عذاب نکن
دوری کربلا بسه
حالا که غمگینم
از غصّه لبریزم
توی عزای تو
آقا برای تو
اشکامو میریزم ۲
حسرت بسه آقا
دیگه نمیتونم
منی که مجنونم
برا تو میخونم
خیلی پریشونم ۲
به تو بدی کردم ولی هنوز منو تو روضه راه میدی
میدونم آخرش آقا به من برات کربلا میدی
اربابم ، اربابم ، اربابم یا اباعبدالله
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
میدونم آخر میمیرم
تو روضههای تو حسین
کاشکی منو خاکم کنن
میون بین الحرمین
آرزومه که جون بدم
وسط روضه یا حرم
ایشالا که یه اربعین
بیام پیاده تا حرم
خوردم زمین آقا
گرفتی تو دستم
گرچه بد و پستم
ولی بازم آقا
گدای تو هستم ۲
گدای تو هستم
به تو گرفتارم
از همه دل کندم
از دار این دنیا
فقط تو رو دارم ۲
به تو بدی کردم ولی هنوز منو تو روضه راه میدی
میدونم آخرش آقا به من برات کربلا میدی
اربابم ، اربابم ، اربابم یا اباعبدالله
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🔻 بخش دوم 🔻
4_5859532686892205683.mp3
3.74M
داداش دلم با غربٺ آشنا شد💔
نواهنگ سوزناڪ و دلنشیـݩ🏴
#حاج_محمود_ڪریمی🎙
نوحه حضرت عباس
داداش، دلم با غربت آشنا شد
شکستم و قدم دوتا شد
ابروی پیوسته ات جدا شد، داداش
داداش، از مشک تو هستم می ریزه
خون تو از دستم می ریزه
این سری که بستم می ریزه، داداش
افتادی از رو مرکب داغ تو تا کمر رفت
می غلطی روی خاک و تیرا همه تا پر رفت
از جلو خیمه دیدم قطع الیمین شدی تو
رو دست نیزه دارا بالا پایین شدی تو
پاشو، نصیب من غم شده عباس
یه دنیا ماتم شده عباس
چقدر تنت کم شده عباس، داداش
داداش، برا چی می گی که برم من
برم میشه دعوا تو دشمن
تا سرتو از هم بدزدن، داداش
نه از من و نه از تو چیزی نمونده جونم
چه جور برم به خیمه نه میشه نه میتونم
می خوای بدونی عباس چی کمرم رو خم کرد
یه جور زدن نمیشه دیگه تنت رو جمع کرد
داداش، اهل حرم از پا نشستن
شکستی و همه شکستن
گره معجرا رو بستن، داداش
داداش، تا از رو دوشت علم افتاد
ترس تو دل دخترم افتاد
حرمله سمت حرم افتاد، داداش
پاشو که چشم به راه مشک توئه سکینه
پاشو ببر برادر دخترامو مدینه
پاشو که اینجا چشم بی حیا بی شماره
برم بگه رقیه گوشواره شو دراره
موضوع: #حضرت_عباس
سبک: #داداش_نذار
17.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه رفیق دارم که نامش حسین🖤
#کَنیزِ_حَضرتِ_رُبٰاب
#کربلایی_حمید_علیمی
#آسید_جواد_ذاکر
@majmaozakerine
ما از حسین قول شفاعت گرفته ایم
با یا حسین از همه سبقت گرفته ایم
روز الست هر که به چیزی رسید و ما
عشق حسین را به امانت گرفته ایم
سر میدهیم و دست به ظالم نمیدهیم
ما از حسین درس شهادت گرفته ایم
ما نوکر حسین، وَ ارباب عالمیم
چون از حسین منصب و شوکت گرفته ایم
مانند کودکی که به میدان جنگ رفت
از بودن عموست که جرات گرفته ایم
یک چله را به بزم عزا گریه مى كنيم
در اربعین قول زیارت گرفته ایم
99-06-11(kashani).mp3
13.27M
👤 #حجت_الاسلام_کاشانی
📚 با موضوع: سیره امام حسین علیه السلام و دوران امامت و زمینه های قیام آن حضرت
@majmaozakerine
Mirza-3.mp3
3.5M
حجتالاسلام والمسلمین #میرزامحمدی
مردم کوفه هم منتظر بودند
@majmaozakerine
✨﷽✨
🏴هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام...
✍از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
▪️2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪️3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
📚برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
@majmaozakerine
#سلام آقا جانم. صبحتبخیرمولایمن
يا اين دلِ
شكسته ی ما را
صبور كن
يا لاأقل
به خاطر زينب
ظهور كن
ديگر بتاب
از افق مكه،
ماه من!
اين جادههای
شبزده را
غرق نور كن
#السلام_علیڪ_یا_عین_الحیوة
با ذوالفقار حضرت مولا، بيا و بعد
دلهای شيعه را پرِ حسّ غرور كن...
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
❣مےنویسم عشــق
با صدشوق می خوانم حسیـن
در ڪلاس عاشقے
من هرچہ مےدانم،حسیـن♥️
❣اول دفتـر بہ من
آموخٺ استـاد ادب
آب ، بابـا ، عشــق
یازینب مدد، جانم حسیـن♥️
#حسین_عشق_عالمین♥️
صبحتون حسینی
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
1 (2).mp3
3.66M
حسین من🏴
بیا و این دل شکسته را بخر
مسافر جامانده را با خود ببر
#محمود کریمی
@majmaozakerine

حسین من بیا و این دل شکسته را بخر * حسین من مسافر جا مانده را با خود ببر
آسمانی شده ام بی نشانی شده ام قد کمانی شده ام ارغوانی شده ام خسته حال و پیرم
در کنار قبر تو میشود پرپر تو کشته آخر تو که منم خواهر تو بی تو من میمیرم
حسین من بیا و این دل شکسته را بخر * حسین من مسافر جا مانده را با خود ببر
ظهر عاشورای تو تشنه بوسیدنت از کنار خیمهها در میان تشنگی رفتی و جا ماندم
طاقتم را طاق کرد پای پر آبله ام مثل مادرم شدم بعد تو نماز را من نشسته خواندم
حسین من بیا که از جور زمانه خسته ام * حسین من به انتظار مردنم نشسته ام
عقده ام وا شده است دیده دریا شده است سینه غوغا شده است مثل رویا شده است نذر تو شد جانم
این تویی کنار منای گل بهار من سر بریده یار من تا به آخرین نفس پیش تو میمانم
حسین من تو رفتی و شکسته شد حریم تو * حسین من آواره خرابه شد یتیم تو
@majmaozakerine
روضه دوطفلان مسلم بن عقیل ع
چه روح انگیز و روح افزایی ای اشک صفابخش دل شیدایی ای اشک
نگه دار راز دل شب زنده داران
چراغ محفل شب هایی ای اشک
به با اره محبت روز محشر
تو آن عالی ترین کالایی ای اشک
تو سوز و ساز هر ساز و گدایی
تو بزم آرای تاسوعایی ای اشک
تو آن شور آفرین شهر شوری
تو شهر آشوب عاشورایی ای اشک
نه تنها مرهم جسم حسینی
شفا بخش دل زهرایی ای اشک
پیغمبر اکرم فرمودند : زهرای من! بله بابا جان حسین تو را با لب تشنه شهید میکنند! بی بی سه تا سوال کرد! بابا وقتی حسینم و میکشند شما زنده اید؟ نه دخترم آیا وقتی حسینم و میکشند من زنده هستم؟ فرمود: نه دخترم اینجا صدای ناله زهرا بلند شد... عرضه داشت پس چه کسی برای حسین من گریه میکند؟ پیغمبر فرمود: زهرا جان! زنان و مردانی که محب ما هستند گرد هم جمع میشوند برای مظلومیت حسین تو گریه میکنند...
در کتاب معالی السبطین آمده...
مسلم بن عقیل دوتا فرزند به نام محمد و ابراهیم داشت. یک سال داخل زندان بودند برادر به برادر دیگرش گفت: خوبه یکار کنیم بیاییم خودمونو برا زندانبان معرفی کنیم...
گفتند پیرمرد پیغمبر اسلام و میشناسی؟
گفت من مسلمانم چطور میشه پیغمبر و نشناسم پیرمرد آیا علی رو میشناسی؟ گفت شیعه ام علی امام اول منه پیرمرد آیا فاطمه زهرا رو میشناسی؟ گفت دختر پیغمبر منه آیا امام حسن رو میشناسی؟ گفت امام دوم منه..
گفتند پیرمرد! بگو ببینم امام حسین و میشناسی؟ گفت:خدا لعنت کند کسانی که حسین رو در کربلا کشتند، گفت بگو ببینم پسر عمویش مسلم بن عقیل رو میشناسی؟ گفت بله میشناسم،تا گفت مسلم و میشناسم اینا شروع کردند گریه کردن چرا گریه میکنید! گفتند آخر ما یتیمان مسلمیم...
پیرمرد گفت:آقازاده ها پس بزارید هوا تاریک بشه شما رو شب آزاد میکنم... هوا که تاریک شد آب و نانی به بچه ها داد عرضه داشت بچه ها برید این دوتا بچه اومدند تا کنار نهر آب رسیدند...
مرحوم علامه مجلسی نوشته زندان بچه ها نمناک بوده بچه ها یکسال روی نم های زندان بودند پاها قوت راه رفتن نداشت غریبانه به درختی تکیه دادند خوابشون برده... زن حارث کنیزی داشت همین که آمد آب ببره دید دوتا بچه غریبانه سر در گریبان هم دارند خدایا اینا کی هستن.. جلو آمد بیدارشون کرد سوال کرد گفتند: ما یتیمان مسلم بن عقیلیم...
گفت نترسید بانویی دارم شیعه از موالیان بیایید بریم منزل بچه ها رو آورد به خانه...
زن حارث از آنها پذیرایی کرد.
محمد به ابراهیم گفت: برادر یک سال هست که خواب راحت نکردیم بیا امشب دست به گردن هم بیاندازیم و یه خواب راحتی بریم... حارث ملعون هم نیمه شب آمد خانه همسرش گفت کجا بودی؟ گفت یتیمان مسلم از زندان فرار کردند عبیدالله هم برای سرهاشون جایزه گذاشته دنبال بچه ها بودم...
یک مرتبه ابراهیم از خواب پرید گفت داداش خواب عجیبی دیدم. برادر گفت منم خواب عجیبی دیدم. بعد معلوم شد هردو یک خواب دیدند... شروع کردند نقل کردن:خواب دیدم دوتایی داخل بهشت رفتیم جدمان رسول الله به بابا گفت:مسلم آمدی اما یتیمانت رو در کوفه جا گذاشتی بابامم یا رسول الله!
فردا شب بچه هایم در بهشت مهمان من هستند..بگم ای کاش از خواب بیدار نمیشدند..
از صدای گریه بچه ها حارث بیدار شد در تاریکی شب بچه ها رو پیدا کرد همین که
بچه ها رو شناخت.. علامه مجلسی میگه:
اول کاری که کرد دوتا سیلی به بچه های نازدانه زد.. دست بچه ها رو با طناب بهم بست.. صبح که شد آوردشون کنار نهر آب هرچه زنش التماس کرد فایده نداشت... (حاجات تو در نظر بگیرید خیلی این دوتا آقازاده غریبند چون روضشون کمتر خونده میشه)
نانجیب شمشیرش رو به دست غلامش داد غلام سر بچه ها رو جدا کن در
در معالی السبطین مینویسد: غلام شمشیرش رو روی زمین انداخت خودشو انداخت توی آب... میرفت پایین میومد بالا میگفت حبیبی یا حسین!حبیبی یا حسین... دید فایده نداره شمشیر و داد دست پسرش... پسرش هم گفت من دستم رو به خون این مظلومان آلوده نمیکنم..
آخر خود ملعونش اومد جلو که سر بچه ها رو جدا کنه بچه ها گفتن حارث حالا که میخای ما رو بکشی اجازه بده دو رکعت نماز بخوانیم.. اجازه داد نماز خوندند دست ها رو در خانه خدا بلند کردند گفتن خدا تو بین ما و این ظالم حکم کن..
نانجیب جلو آمد سر برادر بزرگ رو جدا کنه داداش کوچکتر جلو آمد حارث اول سر من و جدا کن.. گفت چرا اول سر تو رو جدا کنم؟ گفت:نمیتونم برادرم رو در خون ببینم.. آمد سر برادر کوچکتر رو جدا کنه برادر بزرگ دوید..حارث تو رو خدا اول سر من و جدا کن گفت چرا اول سر تو رو جدا کنم؟ یک جمله عجیبی فرمود که دل سنگ و آب میکنه نمیدونم با دل تو چه میکنه...
برادر بزرگ گفت: چون وقتی از مدینه راه افتادیم مادرم دست برادر کوچکتر رو بمن داد برادر کوچکتر رو به من سپرد..
تا سر برادر بزرگ رو جدا کرد مینویسند داداش کوچکتر اومد جلو خون ها رو برداشت به سر و صورت خودش مالید...
بگم چرا! آخر برادر نمی
تونه برادر رو در خون ببیند... اما یه برادر سراغ دارم کنار نهر علقمه آمد... حسین.... برادر رو با چه وضعی دید؟ دست در بدن نداشت... عمود آهن فرقش رو شکافته... حسین....