16.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتما دانلود کنید، 👆👆👆👆
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#امام_حسن_عسکری
در بسترش نشسته فقط آه می کشد
با چشم خیس نالۀ جانکاه می کشد
در بسترش نشسته سرش درد می کند
می سوزد از درون جگرش درد می کند
یک عمر می شود که غمی بین سینه داشت
در سر هوای رفتن شهر مدینه داشت
این عمر کم به غربت و تبعید سر شده
با ظلم و جور و کینه و تهدید سر شده
عمرش میان حلقۀ عدوان گذشته است
یعنی میان غربت و زندان گذشته است
هر چند بی توان شد و بی حال و خسته بود
لبهای خشک و تشنۀ خود را ز هم گشود
فرمود لحظه ای پسرم را بیاورید
مهدی کجاست تاج سرم را بیاورید
شب می رسد دوباره بیار آفتاب را
در پای بسترم برسان عشق ناب را
ناگاه مخفیانه و دور از نگاه ها
سر زد در آسمان حسن ماه ماه ها
آمد کنار بستر بابا نشست و بعد...
بغضش به حال غربت بابا شکست و بعد
دارد وصیت پدر آغاز می شود
دارد زمان گفتن صد راز می شود
با احتضار و حال و هوای غروبی اش
دستی کشید بر روی صندوق چوبی اش
می خواست تا عبای پیمبر در آورد
عمامه و قبای پیمبر درآورد
می دید در رخ پسرش اقتدار را
می داد دست مهدی خود ذوالفقار را
ناگاه علت غمِ دائم شد آشکار
اسرار داغ و ماتمِ دائم شد آشکار
اینجا غمی به وسعت تاریخ جلوه کرد
در آن نگاه غمزده یک میخ جلوه کرد
بر یادگار عصمت و پاکی نگاه کرد
بر لاله های چادر خاکی نگاه کرد
خون در جوار چادر زهرا چه می کند؟
هیزم کنار چادر زهرا چه می کند؟
فرمود از غم دل ما زار گریه کن
از غصه های حیدر کرار گریه کن
بر مادری که پشت در افتاد بر زمین
بر جرأت و جسارت مسمار گریه کن
هنگام روزه داری ات ای میوۀ دلم
با یاد مجتبی دم افطار گریه کن
بر آن کسی که در وطنش هم غریب بود
بر آن امیر بی کس و بی یار گریه کن
بر پیکر فتاده به دریای علقمه
بر حسرت نگاه علمدار گریه کن
آخر پدر به سمت لباسی اشاره کرد
شرح مصیبت بدنی پاره پاره کرد
برکشتۀ فتاده به گودال گریه کن
بر آن تن شکسته و پامال گریه کن
بر خواهری که آمده گودال قتلگاه
رفته کنار پیکرش از حال گریه کن
بر چشم خونفشان علمدار کربلا
بر زخم دست ساقی اطفال گریه کن
ناله بزن به پیکرِ زیر و زبر شده
فرمود گریه کن به تن مختصر شده
#مجتبی_شکریان
#شهادت_امام_عسکری #امام_عسکری
.
هدایت شده از ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
#داستانک
داستانی تکان دهنده
🌿آقایان خوب بخوانند🌿
بزرگی از سلسه ی جلیل القدر سادات نقل میکند : پدرم را (که مردی مومن بود) در خواب دیدم و از ایشان پرسیدم : ارواح گناهكاران در عالم برزخ (قبر) چگونه عذاب میشوند ؟
پدرم گفت : برای تو که هنوز در عالم دنیا هستی بایدمثالی بزنم تا بتوانی درك كنی
خودت را در درّه ای تصور کن که چهار طرفت را کوه های بسیار مرتفعی احاطه کرده باشد و تو توانایی بالارفتن از آن ها را نداشته باشی . در همان حال گرگی گرسنه هم تو را دنبال کند و هیچ راه فراری نداشته باشی !
پرسیدم : آیا خیراتی که در دنیا برای شما انجام داده ام به شما رسیده است و کیفیّت بهره مندی شما از خیرات ما چگونه است ؟
پدرم پاسخ داد : بلی ، تمام آن ها به من رسیده است . گویا در حمّام بسیار گرم پر از جمعیّتی باشی که در اثر کثرت تنفّس ، بخار و حرارت نفس کشیدنت سخت باشد . در آن حال گوشه ی درب حمام باز شود ونسیم خنک به تو برسد چقدر احساس شادي وراحتي میكني ؟! چنین است حال ما هنگام رسیدن خیرات شما .
آن سيّد مؤمن و بزرگوار مي گويد :
در همان عالم خواب پدرم را سالم و نورانی دیدم ، امّا لب هایش زخمي و آلوده به چرک و خون بود . از پدرم علّت زخم بودن لب هایش را پرسیدم و گفتم : پدرجان ! اگر كاري از دست من برای بهبود لب های شما بر می آید بفرمایید تا انجام دهم ؟
پدرم گفت : علاج آن تنها به دست مادر سيده شماست ؛ چراكه گاهي در دنیا به او اهانت مي كردم و او را که نامش "سکینه" بود "سکو" صدا می زدم و او رنجیده خاطر می شد . اگر بتوانی او را از من راضی کنی امید بهبودی است .
ايشان میگوید : خواب خود را برای مادرم تعریف کردم .
مادرم گفتند : بله ، پدر شما گاهی از روی تحقیر مرا "سکو" صدا می زد . و من سخت آزرده و رنجیده خاطر می شدم ، ولی اظهار نمی کردم و به احترام ایشان چیزی نمی گفتم . حال که ایشان گرفتار است ، او را حلال می کنم . من از او راضی هستم و از صمیم قلب برایش دعا می کنم .
📚عالم قبر ، ص 46 .
📚در محضر امیرالمومنين علیه السلام، جلد دوازدهم، بخش اسرار عالم برزخ
@khatmkhanimajma
✨#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
چہ کنم چہ چارہ سازم کہ شوم فدای مهدی
چہ کنم کہ من ببینم رُخ دلربای مهدی
چہ خوش است آن زمانی برسد کہ زندہ باشم
منِ بینوای مسکین شنوم صدای مهدی
#عصرتون_مهدوی
🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
#حدیث_مهدوی
💠امام حسن عسکری(علیهالسلام) :
«به خدا سوگند؛ مهدی(عج) آنگونه نهان
خواهدگشت که هیچکس در زمان غیبت
او، از گمراهی و هلاکت نجات نخواهد
یافت؛مگر آنانکه خدای عزّوجل براعتقاد
به امامت آن حضرت(عج)، پایدارشان
دارد و در دعابرای تعجیلِ فرج مقدسش،
موفقشان فرماید.»
📚کمال الدّین، باب ۳۸،حدیث
📚دلائل الإمامه،ص ۴۸
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
1_586708729.mp3
5.53M
💠شور|به نام خدای ذوالمنن…
مراسم شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
هیئت #جنت_الرضا علیه السلام
🎤 کـربـلایـی وحـید شـکـری
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
📋آقای سامرا چقدر ناتوان شدی
#سبک_روضه / *بخش اول صوت*
#روضه_امام_حسن_عسکری (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقای سامرا چقدر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادر خود قدکمان شدی
عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی
آه ای بهار زرد و خزانی تو میروی
چون مادرت زمان جوانی تو میروی
دور از مدینه حضرت جانان چه میکنی؟
یوسف، جدا ز خیمه کنعان چه میکنی
تنها غریب گوشه زندان چه میکنی
ابن الرضا به حلقه شیران چه میکنی
اینجا تو را نیامده تکریم میکنند
حتی درندگان به تو تعظیم میکنند
دور از مدینه ای سفرت سخت میگذشت
ای آسمان به بال و پرت سخت میگذشت
با گریه ها به چشم ترت سخت میگذشت
آقا چقدر بر جگرت سخت میگذشت
بغصی شکسته داری و فریاد کوچه ای
هی میخوری زمین و ولی یاد کوچه ای
گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت
شکرخدا که میخ به پهلوی تو نرفت
شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت
اینجا غلاف بر روی بازوی تو نرفت
آتش کسی به خرمن نیلوفرت نزد
اینجا کشیده کس به روی همسرت نزد
*َشاعر: #محمد_جواد_پرچمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋#روضه_امام_حسن_عسکری (ع)
#متن_روضه / *بخش دوم صوت*
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
#گریز_به_روضه_امام_حسین (ع)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نوشتند بیست و هشت سال بیشتر نداشت اما لحظات آخر این دستها به لرزه افتاده بود.
_( یاد چی افتادی)؟!
_ یاد مادر هیجده سالهام افتادم؛ اون روزای آخر یه دست به دیوار یه دست به کمر، هی صدا میزد:« علی، علی، علی»...
این حیوانات درنده رو آوردند، آقا رو توو قفس این حیوانات قرار دادند یهو دیدند همهی این حیوانات زمین نشستهاند. در محضر امام زمانشون قرار گرفتند؛ (همه چی تحت تاثیر این آقاست) ...
_( یاد چی افتادی)؟!
_ اینجا حیوونای درنده اومدند؛ کربلا هم یهو دیدند یه عده از این حیوونا...
گرچه آقا رو هی میریختند میگرفتنش، خونهش رو بهم میریختند؛ این زن و بچه هی میترسیدند. اما دیگه درِ خونهش رو آتیش نزدند...
علامه امینی رو میگن:« ساعتها گریه میکرد، سوال کردند آقا چرا گریه میکنی»؟!
_گفت:« آخه به یه چیزی فکر میکردم بیچارهام کرد»
_ چی آقا؟!
_ به این فکر میکردم اگه مادر یه مشکلی براش پیش بیاد بچهها به پدر پناه میبرند؛ اگه برا پدر مشکلی پیش بیاد بچهها به مادر پناه میبرند. اما دلم میسوزه برا اون بچههایی که از یه طرف دست باباشون رو بستند، یه عده دور مادرشون حلقه زدند، هرکی با هرچی دستشه داره مادرشون رو میزنه؛ نمیدونند به کی پناه ببرند...
آی مادر
📋بر درب حرم داشت لگد میزد حیف
#سبک_روضه / *بخش سوم صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بر درب حرم داشت لگد میزد، حیف
در بر سپرم داشت لگد میزد، حیف
از بین لگدها لگدی کشت مرا
محسن پسرم داشت لگد میزد، حیف
*شاعر: #مهدی_زراعتی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ