eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
متن روضه کوتاه علی اصغر ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ لالایی .. به من حق بده از خجالت بمیرم دعا کن نیوفته به خیمه مسیرم آخه اوردم تورو تا برات آب بگیرم لالایی لالایی *وقتی لالایی میگی این دستاتو مثل گهواره تکون بده .. حاج رسول ترک وقتی تو روضه حضرت علی اصغر لالایی میخوندن دستاشو اینطوری تکون میداد .. از دنیا رفت خوابشو دیدن گفتن حاج رسول چه خبر؟ گفت تو این چند روزه که منو آوردن اینجا چند بار بی بی قنداقه علی اصغرُ آورده گذاشته تو بغل من ، گفته حاج رسول خوب بلده لالایی بخونه برا بچه م ..* لالایی .. به اشکم داره حرمله هی میخنده سر تو عزیزم به یه مویی بنده ولی خندۀ تو دل من رو کنده الهی نبینه ، دیگه مادر تو که با تیر رو دستم ، جدا شد سرِ تو ندارم زیر لب ، دعایی نگفته الهی سرت از رو دستم نیوفته لالایی لالایی .. لالایی لالایی .. لالایی .. برو زیر خاک ای گل آسمونی برو که زیر سم مرکب نمونی ایشالا رو قبرت نزارن نشونی لالایی .. از الان میبینم اینا که نامردن دارن دنبال قبر مخفیت میگردن میبینیم با نیزه تورو پیدا کردن بمیرم که باید دو چشم ربابه ببینه عزیزش رو نیزه خوابه بمیرم عزیزم که نیزه بلنده نمیتونه مادر چشاتو ببنده لالایی ..
متن روضه کوتاه علی اصغر ▪️▪️▪️▪️▪️ نگات میکنم با پریشونی نه شیری نه آبی نه بارونی گرفتار شدیم تو بیابونی، که پُر گرگه میدونم چقدر سخته انتظار یه‌کم چشماتو روی هم بذار عموت برمیگرده دووم بیار، خدا بزرگه شرمنده میشم از ، چشمای پر غمت ای کاش بمیرمُ، این جور نبینمت تا کِی دل من آب ، از گریه‌هات بشه طاقت بیار گلم ، مادر فدات بشه با من داره حرف میزنه نگات ولی در نمیاد دیگه صدات می‌لرزونی هربار با گریه‌هات، دلای مارو کسی قطره‌ای آب به ما نداد بچه‌م داره جونش به لب میاد خدا واسه هیچ مادری نخواد، این ماجرا رو سخته که بچه‌ای ، یه قطره آب بخواد مادر ولی ازش ، هیچ کاری بر نیاد رو دستای بابات ، میذارمت علی میری و به خدا ، می‌سپارمت علی کجا رفته لبخند آخرت سه شعبه چی آورده به سرت حالا چی بگم من به مادرت، ببین بابا رو دوباره منو یاری کن علی اصن گریه و زاری کن علی بیا آبروداری کن علی، همین یه بارو ای من به قربونِ ، رگهای گردنت باور نمی‌کنم ، ‌از من گرفتنت لبهات حالا نیست ، دنبال آب دیگه لالا لالا گلم ، راحت بخواب دیگه یه وقته میگن ذبح. (ذبح یعنی چی؟!) میخوام امشب برات معنا کنم .. آخه برا این شیرخواره نوشتن: “فَذُبِحَ الطِفْل مِنَ الاُذُنِ اِلَی الاُذُن” خیلی معنا تاحالا شنیدین، اما من امشب درست میخوام معنا کنم. ذبح میدونی یعنی چی؟! یعنی یه نفر رو زنده زنده سرش رو ببرن، ذبحش کنن، اینو میگن ذبح… دونفر رو تو کربلا ذبح کردن؛ هر دوتاش همه رو میکُشه. اولیش علی اصغر بود؛ تا ابی عبدالله روو دست گرفت، داشت دست و پا میزد. هنوز این بچه زنده‌ست؛ چشما بازه ، داره بابا رو نگاه میکنه ، یهو این تیر که خورد زیر گلو ، دستای بابا رو یه فشاری داد. حسین… ذبح بعدی میدونی کٖی بود که زنده زنده کُشتنش؟ اون لحظه‌ای که شمر اومد نشست رو سینه‌ی حسین … هنوز ابی عبدالله داره نفس میکشه، هنوز ابی عبدالله داره حرف میزنه، مناجات میکنه؛ این خنجرو در آورد
4_5904309091047573670.mp3
4.97M
❣﷽❣ ☑️ ☑️ ☑️ مرد میدان بابا روي دستان بابا گریه کن جای خنده جان بابا مهر طومارم هستی طفل سردارم هستی این تویی کز گهواره یارم هستی ☑️لالایی اصغرلالا لالا لالا میبرم پیکرت راخون گرفته سرت را با چه رویی ببینم مادرت را سرنهادی بردوشم مقتلت شد اغوشم باعبا حلقومت را من می پوشم ☑️لالایی اصغر لالا لالا پشت خیمه هراسان مخفی ازنیزه داران میکنم تربتت را ای علی جان می شود مثل زینب مادر تو جان برلب گرببیند بررویت پای مرکب ☑️لالایی اصغر لالا لالا @majmaozakerine
بسم الله الرحمن الرحیم مقتل علی اکبر ع ❣ رفتن اسب به میان لشگر دشمن پس باز آن جگرگوشه سيدشهدا و سبط شير خدا خود را بر قلب لشكر اعدا زد و شصت نفر ديگر را از ايشان به درك اسفل نيران فرستاد و در آخر كار منقذبن مره عبدى ضربتى بر سر آن سرور زد كه روى زمين درافتاد و در گردن اسب چسبيد و اسب او را به ميان لشكر مخالفان برد. بى‏رحمان پرجفا آن جگرگوشه رسول خدا را به ضرب شمشير پاره‏پاره كردند. ❣ سیراب شدن علی اکبر ع از جام طهور پس فرياد كرد: «اى پدر بزرگوار! اينك جد عالى‏مقدار مرا از كاسه‏اى سيراب گردانيد كه هرگز تشنه نخواهم شد و كاسه ديگر براى تو در كف گرفته [است‏] و انتظار تو مى‏كشد.» آمدن تیر بر گلوی مبارک به روايتى ديگر، تيرى بر حلق مباركش آمد و سيلاب خون جارى شد. ناگاه فرياد زد: «اى پدر مهربان! بر تو باد سلام. اينك جد من رسول خدا تورا سلام مى‏رساند و انتظار تورا مى‏كشد.» پس نعره‏اى زد و مرغ روح كثيرالفتوحش به رياض جنان پرواز كرد. سخنان امام حسین ع کنار کشته ی علی اکبر ع چون سيدشهدا بر سر آن شهيد تيغ ستم و جفا آمد و اورا با آن حال مشاهده كرد، قطرات عبرات از ديده باريد و آهى جانسوز از سينه غم‏اندوز بركشيد و گفت: «خدا بكشد گروهى را كه تورا به‏ناحق كشتند و به كشتن تو بسى جرأت كردند بر خدا و رسول خدا و بر هتك حرمت حضرت رسول. و بعد از تو خاك بر سر دنيا و زندگى دنيا. از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده‏اند كه اول كسى كه از فرزندان ابو طالب در آن صحرا به تيغ اهل جفا كشته شد، على‏اكبر بود. 📚مجلسى، جلاءالعيون،/ 681- 682
از ابتدای خلقت  تا انتها حسین است روح خدا پرستی در انبیا حسین است هرچه بلاست آقا  یکجا بجان خریده در امتحان ایمان قالو بلی حسین است اوج کمال احمد بوسیدن حسین است معراج رفته داند معراج تا حسین است هنگام مرگ باید بالا سرم بیاید رویش حساب کردم چون باوفا حسین است تربت به هر مریضی دادم شفا گرفته لعنت به منکرش باد سر شفا حسین است این ارج و قرب کعبه مدیون خون آقاست حاجی نباش غافل سنگ بنا حسین است هریک قدم پیاده  صد حج ثواب دارد هرجوره سود کردیم تا کار با حسین است دراین حرم عبادت یعنی که ذکر ارباب صوت همه ملائک صلو علی حسین است لبیک داعی الله  من آمدم زیارت حالا تمام شورم لبیک یا حسین است چه روزگار تلخی دارند این دو عاشق پایین نیزه زینب بر نیزه ها حسین است 🔸شاعر: ___________ 🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب عاشورا 🖤 "امشبی را شه دین در حرمش مهمان است" "عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است" "مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع" می چکد اشک غم از دیده ی عالم امشب بر غریبی حسین ابن علی و زینب جان طفلان ز عطش آمده امشب برلب مادرش فاطمه در باغ جنان نالان است مکن‌ ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع آب در کرببلا قیمت جان است امشب خیمه ی آل نبی پر ز فغان است امشب دختر پاک علی دل نگران است امشب نگران غم هجران همه یاران است مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع ظهر فردا شود از جور عدوی کافر گل بستان حسین اکبر رعنا پر پر شود از تیر جفا کشته علی اصغر غرق در خون به زمین پیکر مه رویان است مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع ترسم از این روز خزان شود از کینه جدا دست ابوالفضل جوان بر سر نیزه رود راس شه تشنه لبان از غم آل علی عرش خدا لرزان است مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع آتش افتد به دل خیمه ی شاه خوبان خم شود قامت زینب ز فراق یاران زند آتش به دلش آه و فغان طفلان "سید" از واقعه ی کرببلا حیران است مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع
4_6010339146252422392.mp3
6.27M
❣﷽❣ ➖ صلی الله علیک ذکر شهادتینم من تا روز قیامت دلبسته ی حسینم اربعین بمیرم ان شاء الله زیر قبه ی اباعبدالله داغ نوکرای تو همینه عریان پیکر تو رو زمینه مادر تو میزنه به سینه ➖واویلا علی الحسین مظلوم پرپر میزنه رو تل زینبه این کشته ی فتاده در خون سبط نبیه واویلا تو قتلگاه محشر شد ارباً اربا عزیز پیغمبر شد تو ذبح عظیم کربلایی نفس مطمئنه ی خدایی واویلا که روی نیزه هایی ➖واویلا علی الحسین مظلوم صلی الله علیک ذکر شهادتینم من تا روز قیامت دلبسته ی حسینم اربعین بمیرم ان شاء الله زیر قبه ی اباعبدالله داغ نوکرای تو همینه عریان پیکر تو رو زمینه مادر تو میزنه به سینه ➖واویلا علی الحسین مظلوم 🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @ @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ ⬛️ ⚫️ ◼️ 👌👌 ◼️ای ساقی لب تشنگان ◼️ای جان جانانم، سقای طفلانم داغت شکسته پشت من ای راحت جانم، سقای طفلانم ◼️ای ساقی لب تشنگان ◼️ای جان جانانم، سقای طفلانم من بی برادر چون کنم با این سپاه دون در دامن هامون بینم تو را در ابر خون ای ماه تابانم، سقای طفلانم ◼️ای ساقی لب تشنگان ◼️ای جان جانانم، سقای طفلانم خیز و برادر چون کنم با این سپاه دون، با این دل پر خون ◼️ای ساقی لب تشنگان ◼️ای جان جانانم، سقای طفلانم اگر دست علمدارت به جویم گهی بوسم گهی چون گل ببویم اگر امل البنین پرسد زحالم جواب مادرم زارم چه چویم ◼️ای ساقی لب تشنگان ◼️ای جان جانانم، سقای طفلانم ⚫️هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)⚫️ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🙏 بازم زائر ت نیستم از دور سلام 😔✋ 🕌 چشمِ دِلم به سَمتِ حرم باز ميشود بايک سلام صبحِ من آغاز میشود پر مے كِشد دِلم به هوایِ طَوافِ تو وقتے كه لحظه،لحظه ىِ پرواز ميشود 🖤 🍃اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْـنِ 🍃وَ عَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْـنِ 🍃وَ عَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْـنِ 🍃وَ عَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْـنِ
روز هشتم🏴 🥀حضرت علیه‌السلام🥀 علی اکبر علیه‌السلام نخستین فردی بود که از بنی‌هاشم به میدان رفت. او فرزند بزرگ امام است و نزدیک ترین فرد به ایشان چون غربت پدر را در میان خیل گرگهای خون آشام کوفه و شام می‌بیند، از همه یاران و افراد خاندان پیشی می‌گیرد و خود را در راه آرمانی فدا می‌کند. او گام به میدان می‌نهد تا حجت را تمام کند و شوق رسیدن به فیض شهادت را در دل یاران حسین علیه‌السلام قوت بخشد. علی اکبر علیه‌السلام الگوی سبقت گرفتن در شهادت است
دوخط روضه 😭 ⁉️تفاوت اربا اربا و فقطّعوا چیه؟ چرا به بدن علی اکبر میگن ارباً اربا، اما به بدن ابی‌عبدالله میگن فقطعوا؟ هر دو عبارت به معنی پاره پاره، جداجدا، تکه تکه است... اما یه فرقهایی هم داره، عرب تو معنا به بریده شدن منظم میگه فقطعوا به بریده شدن نامنظم میگه ارباً اربا یعنی چه؟ یعنی بالای سر علی اکبر وقت نداشتند، هر لحظه ممکن بود اباعبدالله برسه، با عجله ضربه می‌زدند اینو میگن اربا اربا اما بالای سر غریب همه عالم امام حسین علیه‌السلام وقت داشتند دیگه کسی مزاحمشون نبود، باصبر آقارو کشتند،😭😭 قتلا صبرا... اینو میگن فقطعوا.... ای وااااااای ح س ی ن………😭💔 ‌‌‌‌
◼️ ای پسرم! راه برو تا قد و بالایت را ببینم... وقتی که حضرت علی اکبر علیه السلام از سیدالشهدا علیه السلام اجازه رفتن به میدان طلبید، امام علیه السلام آهی از دل کشیدند و فرمودند: یا وَلَدی و یا قُرّة عینی! اِمشِ و أنا أَنظُرُ إلیک ▪️ای پسرم و ای نور چشمم! لااقل کمی راه برو تا من یک دل سیر، نظاره ات کنم. سپس فرمودند: چه آرزوها که در دلم ماند! خدا روی ابن سعد را سیاه کُند... 📚 ریاض المصائب (خطی) ورقه ٢٢١ 📚بحرالمصائب ج۴ص٢٩٧ ◼️"لهوف" می نویسد: فاستأذن أباه في القتال، فأذن له، ثمّ نظر إليه نظر آئس منه، و أرخى عينه و بكى ▪️علی اکبر علیه السلام آمد تا اذن میدان از پدرش بگیرد. امام علیه السلام به او اذن میدان داد. سپس نگاهی از روی یأس و ناامیدی به علی اکبر انداخت. اشک، چشمانش را پُر کرد و شروع کرد به گریه نمودن. ▪️"مقتل الحسين" بحرالعلوم اضافه می‌کند: مُحترقاً قلبُهُ، مُظهراً حزنُه الی الله تعالی و رَفعَ شیبتُه الی السماء ▪️قلب حسین(علیه السلام) آتش گرفته بود، اندوهش را به خدا نشان می‌داد، دست بُرد زیر محاسن شریفش و به آسمان بلند کردو فرمود: اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَی هَؤُلَاءِالْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَی نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَی وَجْهِهِ ▪️خدایا! تو شاهد باش بر این جماعت؛ جوانی که از همه مردم، خُلقاً، خَلقاً و منطقاً شبیه به رسولت بود، به مبارزه آنان‌ رفت. هر وقت دل ما مشتاق دیدن روی رسولت می‌شد به او نظر میکردیم. 📚لهوف ص١۶٣ 📚مقتل الحسين عليه السّلام (بحرالعلوم) ص٣٣٧
◼️ وداع جانسوز زنان و اطفال حرم، با شهزاده علی اکبر علیه السلام نوشته اند: وقتی که امام حسین علیه السلام اذن میدان به علی اکبر دادند، به او فرمودند: چون عزم لقای خدا را داری، پس برو با اهل حرم و عمّه هایت وداع کن. حضرت علی اکبر علیه السلام به نزدیکی خیمه‌ها آمد و با صدای بلند ندا سر داد: یا أَهلَ بیتِ النُبوَّة! أستَودِعُکُنَّ عَلَیکنَّ منّی السلام. یا اُمّاه! و یاعَمّتاه! و یااُختاه! الوداع... در این هنگام نوشته اند: فإذاً ضَجَّةٌ قامت مِن الحَرَم و عَجَّةٌ عَلَت مِن الفُسطاط. ▪️چون صدای علی اکبر به گوش پرده نشینان رسید،صدای ضجه از حرم بلند شد و ناله و فریاد از خیمه ها بلند شد. بی اختیار با نوای "واعلیاه" از خیمه ها بیرون دویدند و دور تا دور او را گرفتند؛ فَأخَذَت عَمّاتُهُ و أخَواتُهُ بِرِکابِهِ و عِنانِهِ و قَوائِمِ مَرکَبِهِ و قامت الولولة. ▪️عمه ها و خواهرانش آمدند؛ یکی رکاب او را گرفت؛ یکی عنان اسبش را گرفت؛ یکی خود را روی سمّ مرکبش انداخت و ولوله ای به پا شد. همه زن ها و بچه ها بی تابی می‌کردند؛ خصوصا مادر مضطرش که زار زار می نالید و پروانه وار به دور شمع قامت فرزند خویش می گردید. سیدالشهدا علیه السلام وقتی که حال مخدرات را اینگونه دید، بی اختیار اشک از چشمانش روانه شد و ندا سر داد که: ای اهل بیت من! دست از فرزندم بردارید که شوق صحبت لاهوتیان و اشتیاق لقای اجدادش، عنان اختیار او را ربوده است. 📚 بحرالمصائب ج۴ص٢٩٨ 📚 ریاض القدس (خطی) ج2 ورقه ٢٢
◼️ عمامه رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر سر علی اکبر نهاد و کفن بر تن او کرد... نوشته اند: وقتی که علی اکبر میخواست عازم میدان شود، امام حسین علیه السلام خواهر خود حضرت زینب کبری علیها السلام طلبید و فرمود: ای خواهر! لباسی از برای علی اکبرم بیاور. زینب کبری علیها السلام بقچه ای پیش امام علیه السلام نهادند. چون که سیدالشهدا علیه السلام آن بقچه را باز کردند، چشمشان بر عمامه رسول خدا صلی الله علیه و آله افتاد؛آه سردی از سینه پر درد خود کشیدند و فرمودند: *یا رسول الله! از حال فرزندت خبر داری يانه؟!* سپس حضرت إن عمامه را برداشتند و بر سر علی اکبر گذاشت و کمربند اَدیم امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بر کمرش بست و سپر حمزه عمویش را به دست او داد. و بعد فرمود: ای خواهر! کفنی را برای علی اکبرم بیاور. زینب کبری علیها السلام کفنی را خدمت برادر آورد و عرضه داشت: کدام مادر و خواهر صبر دارد که این چنین جوانش را کفن پوش ببیند؟! حضرت او را به صبر و شکیبایی امر فرمود. 📚 ریاض المصائب (خطی) ورقه٢٢٢ 📚بحرالمصائب ج۴ص٣٠٢
◼️ گفتگوی جگرسوز حضرت علی اکبر علیه السلام با امام سجاد و حضرت سکینه علیهماالسلام به هنگام وداع در برخی از مقاتل آمده است که: وقت وداع حضرت علی اکبر علیه السلام، سکینه سلام الله علیها جلو آمد و عرضه داشت: ای برادر! به کجا می‌روی!؟ چگونه می‌شود که من زنده باشم و تو به میدان بروی؟! علی اکبر علیه السلام عرضه داشت که ای خواهرم! چگونه من زنده باشم و پدرم یاری بطلبد و من او را یاری نکنم.؟! حضرت سکینه علیه‌السلام فرمود: از پدر اذن گرفته ای؟ علی اکبر علیه السلام فرمود: حاشا که بی اذن پدر به میدان بروم. سیدالشهدا علیه السلام که نظاره گر این گفتگو بود، علی اکبر و مخدرات را به خیمه امام سجاد علیه السلام بردند. وقتی که حضرت علی اکبر داخل شد، پای مبارک امام سجاد علیه السلام را بوسید و عرض کرد: ای سرورم! غریبی و بی یاری پدرم را ملاحظه میکنی!؟ کیف یستغیث فلایُغاث و یَستَجیبُ فلا يُسْتَجَابُ!؟ ▪️چگونه یاری می طلبد اما کسی او را یاری نمی کند!؟ حضرت سجاد علیه السلام چون این کلام را شنیدند، فرمودند: إِمضِ بارکَ الله فیکَ ▪️خدا از تو راضی باشد؛ پدر غریبم را یاری کن. پس هر دو برادر دست به گردن یک دیگر انداخته و وداع کردند. 📚طوفان البکاء ص۵٠۶ 📚 ریاض المصائب (خطی) ورقه٢٢٢ 📚بحرالمصائب ج۴ص٣٠۴
‍ ا🏴▪️🏴 ▪️ 🏴 🔲 🏴 ▪️ 🏴 ▪️🏴 ا 🏴 شب هشتم : مصیبت جگرسوز حضرت علی اکبر (علیه السلام) . از جوانان اهل بيت پيغمبر اول كسى كه موفق شد از اباعبدالله الحسین علیه السلام كسب اجازه كند، فرزند جوان و رشيدش على اكبر بود كه خود اباعبدالله درباره اش شهادت داده است كه از نظر اندام و شمايل، اخلاق، منطق و سخن گفتن، شبيه ترين فرد به پيغمبر بوده است. اين جوان آمد خدمت پدر، گفت: پدر جان! به من اجازه جهاد بده. درباره بسيارى از اصحاب، مخصوصا جوانان، روايت شده كه وقتى براى اجازه گرفتن نزد حضرت مى آمدند، حضرت به نحوى تعلل مى كرد، ولى وقتى كه على اكبر مى آيد و اجازه ميدان مى خواهد، حضرت فقط سرشان را پايين مى اندازند. جوان روانه ميدان شد. نوشته اند اباعبدالله چشمهايش حالت نيم خفته به خود گرفته بود: «ثم نظر اليه نظر ائس» به او نظر كرد مانند نظر شخص نااميدى كه به جوان خودش نگاه مىكند. نااميدانه نگاهى به جوانش كرد، چند قدمى هم پشت سر او رفت. اينجا بود كه گفت: خدايا! خودت گواه باش كه جوانى به جنگ اينها مى رود كه از همه مردم به پيغمبر تو شبيه تر است. جمله اى هم به عمر سعد گفت، فرياد زد به طورى كه عمر سعد فهميد: «يابن سعد قطع الله رحمك» خدا نسل تو را قطع كند كه نسل مرا از اين فرزند قطع كردى. بعد از همين دعاى ابا عبد الله، دو سه سال بيشتر طول نكشيد كه مختار عمر سعد را كشت. اين طور بود كه على اكبر به ميدان رفت. مورخين اجماع دارند كه جناب على اكبر با شهامت و از جان گذشتگى بى نظيرى مبارزه كرد. بعد از آن كه مقدار زيادى مبارزه كرد، آمد خدمت پدر بزرگوارش (كه اين جزء معماى تاريخ است كه مقصود چه بوده و براى چه آمده است؟) گفت: پدر جان «العطش»! تشنگى دارد مرا مى كشد، سنگينى اين اسلحه مرا خيلى خسته كرده است، اگر جرعه اى آب به كام من برسد نيرو مى گيرم و باز حمله مىكنم. اين سخن، جان اباعبدالله را آتش مى زند، مى گويد: پسر جان! ببين دهان من از دهان تو خشكتر است، ولى من به تو وعده مى دهم كه از دست جدت پيغمبر آب خواهى نوشيد. اين جوان مى رود به ميدان و باز مبارزه مى كند. مردى است به نام حميد بن مسلم كه به اصطلاح راوى حديث است، مثل يك خبرنگار در صحراى كربلا بوده است. البته در جنگ شركت نداشته ولى اغلب قضايا را او نقل كرده است. مىگويد: كنار مردى بودم. وقتى على اكبر حمله مى كرد،همه از جلوى او فرار مى كردند. او ناراحت شد، خودش هم مرد شجاعى بود، گفت:قسم مى خورم اگر اين جوان از نزديك من عبور كند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت. من به او گفتم: تو چكار دارى، بگذار بالاخره او را خواهند كشت. گفت: خير. على اكبر كه آمد از نزديك او بگذرد، اين مرد او را غافلگير كرد و با نيزه محكمى آنچنان به على اكبر زد كه ديگر توان از او گرفته شد و چون خودش نمىتوانست تعادل خود را حفظ كند دستهايش را به گردن اسب انداخت، و چون خون جلوی چشمان اسب را گرفته بود اسب بجای اینکه به سمت خیمه ها برگردد به سمت لشکر دشمت حرکت کرد... اينجاست كه جمله عجيبى نوشته اند: «فاحتمله الفرس الى عسكر الاعداء فقطعوه بسيوفهم اربا اربا» ا▪️▪️🔲▪️▪️ا الا لعنة الله على القوم الظالمين ا▪️▪️🔲▪️▪️ا
🔹سپه سالار لشکر امام بود 🔸همه ی لشکر دشمن دوست داشتند بگویند ما هم در قتل عباس شریک بودیم 🔹بهانه های مختلفی داشتند،جایزه، اسم و رسم ، مقام و... 🔸هرکس میتوانست و هرچقدر میتوانستند جسمش را زدند و غارت کردند. علیه السلام @majmaozakerine ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
  حرم تشنه‌ی آبشاری که داری و زینب اسیرِ و قاری که داری دلِ اهلبیت از حضورِ تو قرص است از این جذبه‌ی اقتداری که داری تو هرجا که هستی حرم هم همانجاست همه گِردِ تو در مداری که داری علی هستی از اَلفَراری که دارند علی هستی از تار و ماری که داری  پُر از صولتی تو/پُر از غیرتی تو/پُر از همتی تو/همه ماتِ این ذوالفقاری که داری/همه بنده‌ی اعتباری که داری/ دیاری که داری/بهاری که داری/ دلِ استواری که داری/و دیوانه‌یِ بیشماری که داری/بس است این غباری که داری/ که صاحب نسب تو/امیرِ ادب تو/یل منتجب تو/و واجب تو و مستحب تو/فقط روی لب تو بگو با دل بی قراری که داری امیری حسین فنعم الامیری اگر رویِ دوشش عَلَم را بگیرد دعاهای زینب حرم را بگیرد برای سرودن از آقاییِ تو خدا باید اینجا قلم را بگیرد زمین تا که چیزی بگیرد زِ دستت کفِ خاکی از این قدم را بگیرد گره‌های کور مرا می‌گشاید اگر چشم اهل کَرَم را بگیرد به دل جا بگیرد/نفسها بگیرد/و بالِ  مرا لطفِ آقا بگیرد/و دستِ مرا پیش زهرا بگیرد/سه ساله به دوشش چه خوش جا بگیرد/نشد در حرم سر به بالا بگیرد/از این سینه‌ها هرچه غم را بگیرد/غبارِ پَرِ چادری محترم را بگیرد/غرورِ حسین است و نورِ حسین / به کف ذوالفقارِ دودَم را بگیرد/و دم را بگیرد امیری حسین فنعم الامیری  کسی پیش امواج دریا نماند به پیش تو طوفان صحرا نماند به لشکر بگویید اگر می‌تواند که حیرانِ آن قد و بالا نماند به جبریل گویید اگر می‌تواند که مبهوت آن چشم زیبا نماند چه خوش میدهی جان به تیغت به میدان چنان میزند سر سری جا نماند چنان میزند سر/چنان میزند پَر/چنان میزنی تو به لشکر مکرر/چو حیدر/از این سر به آن سر/از اول به آخر/که یک تَن در آنجا نماند برای تماشا نماند/و آنکه به ترسی دچار است به فکر فرار است/و زار است بگو زیر این دست و پاها نماند به رویِ لبت غیرِ این بیتِ غَرا نماند امیری حسین فنعم الامیری  دگر این برادر برادر ندارد چرا پیکرِ تو بجز پَر ندارد تو خوردی زمین خواهرت هم زمین خورد دعا کُن تَرَک آیِنه بر ندارد دلت آمد این خیمه‌ها را نبینی مگر این حرم چند دختر ندارد؟ گرفته است زهرا به دامن سرت را کسی تا نگوید که مادر ندارد نفسها پریشان/همه زار و گریان/به فکر عمو جان/رباب است حیران/فقط فکرِ باران/علی تشنه بی جان شده وقت غارت/اسارت /جسارت/نه جانی توانی/بجز خنده آن جمعِ لشکر ندارد/پدر دست بر سر زمین خورده دیگر/و خواهر که می گفت با نوامیس خیمه/کسی با خودش چند معجر ندارد حسن لطفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ ⭕️ سلالة‌السادات جناب آقای سیدعلی صفوی كاشانی، مداح اهل بیت عصمت و طهارت(ع) از جناب آقای هارونی نقل كرد كه گفتند: یكی از عزیزان سقای هیئتی كه در ایام محرم (عاشورا) دور می‌زد و آب به دست بچه‌ها می‌داد، نقل می‌كند خدا یك پسر به من داد كه یازده سال فلج بود. یكی از شبها كه مقارن با شب تاسوعا بود وقتی می‌خواستم از خانه بیرون بیایم، مشك آب روی دوشم بود؛ یكدفعه دیدم پسرم صدا زد: بابا كجا می‌روی؟ گفتم: عزیزم، امشب شب تاسوعاست و من در هیئت سمت سقایی دارم؛ باید بروم آب به دست هیئتیها بدهم. گفت: بابا، در این مدت عمری كه از خدا گرفتم، یك بار مرا با خودت به هیئت نبرده‌ای. بابا، مگر اربابت باب الحوائج نیست؟ مرا با خودت امشب بین هیئتیها ببر و شفای مرا از خدا بخواه و شفای مرا از اربابت بگیرد. می‌گوید: خیلی پریشان شدم. مشك آب را روی یك دوشم، و عزیز فلجم را هم روی دوش دیگرم گذاشتم و از خانه بیرون آمدم. زمانی كه هیئت می‌خواست حركت كند، جلوی هیئت ایستادم و گفتم هیئتها بایستید! امشب پسرم جمله‌ای را به من گفته كه دلم را سوزانده است. اگر امشب اربابم بچه‌ام را شفا داد كه داد، والا فردا می‌آیم وسط هیئتها این مشك آب را پاره می‌كنم و سمت سقایی حضرت ابالفضل العباس(ع) را كنار می‌گذارم این را گفتم و هیئت حركت كرد. نیمه‌های شب بود. هیئت عزاداریشان تمام شد، دیدم خبری نشد. پریشان و منقلب بودم، گفتم: خدایا، این چه حرفی بود كه من زدم؟ شاید خودشان دوست دارند بچه‌ام را به این حال ببینم، شاید مصلحت خدا بر این است. با خود گفتم: دیگر حرفی است كه زده‌ام، اگر عملی نشد فردا مشك را پاره می‌كنم. آمدم منزل وارد حجره شدیم و نشستیم. هم من گریه می‌كردم و هم پسرم. می‌گوید: گریه بسیار كردم، یكدفعه پسرم صدا زد : بابا، بس است دیگر، بلند شو بابا! بابا، اگر دلت را سوزاندم من را ببخش بابا! بابا، هر چه رضای خدا باشد من هم راضیم! من از حجره بلند شده، بیرون آمدم و رفتم اتاق بغلی نشستم. ولی مگر آرام داشتم؟! مستمرا گریه می‌كردم تا اینكه خواب چشمان من را فرا گرفت در آن هنگام ناگهان شنیدم كه پسرم مرا صدا می‌زند و می‌گوید: بابا، بیا اربابت كمكم كرد. بابا، بیا اربابت مرا شفا داد. بابا. آمدم در را باز كردم، دیدم پسرم با پای خودش آمده است. گفتم : عزیزم، چه شد؟! صدا زد: بابا، وقتی تو از اتاق بیرون رفتی، داشتم گریه میكردم كه یك دفعه اتاق روشن شد دیدم یك نفر كنار من ایستاده به من می‌گوید بلند شو! گفتم : نمی‌توانم برخیزم. گفت: یك بار بگو یا اباالفضل و بلند شو! بابا، یك بار گفتم یا اباالفضل و بلند شدم،. بابا. بابا، ببین اربابت ناامیدم نكرد و شفایم داد! ناقل داستان می‌گوید: پسرم را بلند كرده، به دوش گرفتم و از خانه بیرون آمدم، در حالیكه با صدای بلند می‌گفتم : ای هیئتیها بیایید ببینید عباس علیه السلام بی‌وفا نیست، بچه‌ام را شفا داد. @majmaozakerine ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌠☫﷽☫🌠 ای که حاجت ز حسین می طلبی دقت کن..... پرچم شاه به سمت حرم عباس است.