بی تو دلم، بِسمِلِ بیبال بود
تازه بعد از چهل روز،حرف دلِ زینب شروع شده،بسمل یعنی: مرغی که دَمِ جون دادنِ...حسین جان! چهل روز زینب این جوری بود...یه نگاه می کرد بالا نی سر تو رو می دید،میخواست جون بده...
بی تو دلم، بِسمِلِ بیبال بود
داغِ چهل روزه، چهل سال بود
طایر جان، دور سرت میپرید
مرغ دلم، گوشۀ گودال بود
سلسله، گردیده النگوی دست
خار، به پای همه خلخال بود
سینۀ ما، داغ روی داغ داشت
خال لب ما، همه تبخال بود
همره ما، تار و نی و چنگ بود
دسته گُلِ محفل ما، سنگ بود
خیز، زجا، ای پسر مادرم
من نه مگر این که تو را خواهرم
معجر نو، بر سر خود کرده ام
بسکه به سر، ریخته خاکسترم
تو در مدینه، وسط آفتاب
عبا کشیدی به روی پیکرم
داداش یادته؟یه روز اومدی توی خونۀ من، دیدی من خوابم، از روزنۀ در دیدی آفتاب رو صورتم داره میخوره...داداش! یادته؟عبات رو برداشتی،رو صورتم کشیدی،یه مرتبه بیدار شدم...گفتم:حسینم! چی شده داداش! گفتی:خواهرم! نگران نباش،بخواب،دیدم آفتاب رو صورتت افتاده،دلم نیومد آفتاب صورتت رو اذیت کنه...داداش! یه نگاه کن زینبت چهل روزه تو آفتابِ...
در پی این قصه، گمانم نبود
از سَرِ نی، سایه کنی بر سرم
باورم نمی شد داداش،یه روز سایبان من سَرِ به نیزه رفته ی تو باشه...
من نه فقط همسفرت گشته ام
سوخته ام ، دور سرت گشته ام
کرب و بلا، باغ گل ما کجاست؟
مصحف صدپاره ی زهرا کجاست؟
ای بدنت پاره تر از برگ یاس!
باغِ گُل و لاله ی لیلا کجاست؟
رباب با شاخه ی گل آمده
غنچه ی پرپر شده ی ما کجاست؟
رقیّه را، اگر نیاورده ام
سکینه ات آمده، سقّا کجاست؟
عبارت عجیبِ تو مقتل،میگه:وقتی خودشون رو از بالای محمل ها انداختن،هر کی یه صورتِ قبر رو بغل کرد،دیگه اینجا زینب عنان کار از دستش خارج شد،دیگه خیالش راحتِ،کسی کسی رو اذیت نمیکنه،دیگه خیالش راحتِ تازیانه نیست،کعب نی نیست،سیلی نیست...میدونه همه راحت گریه می کنند..
هر کی یه جایی روضه اش رو شروع کرد،اما یه مرتبه دیدن یه دختری داره میره سمتِ علقمه،چهل روزه عموش رو ندیده،چهل روزه از عموش بی خبرِ، چهل روزه عمو قول داده...دیدن یه مشک رو پُر از آب کرد،عمو چشمت روشن...عمو پاشو دوباره پات رو رکاب کن آخه دوباره زینب اومده...شاید سکینه یه جمله به عموش گفت:صدازد:عمو جان!...
تا تو بودی خیمه ها آرام بود
دشمن از بی حرمتی ناکام بود
تا تو رفتی چهره ها نیلی شدن
عمو! دست ها آماده ی سیلی شدن
عمو! هر کی رسید به ما سیلی زد...هر کی رسید به ما ناسزا گفت...هر چی رو نیزه ها نگاه کردم سرت رو پیدا نکردم...ای حسین
#اربعین
گریزبه حضرت ابالفضل
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
24.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭#روضه_فوق_العاده_زیبا
چند وقته دست بابام رو سرم نبوده...
🎤کربلایی #علی_پورکاوه
✔️#پیشنهاد_دانلود
🖥باکیفیت608p
3-zamine.mp3
8.62M
🎵 چطوری یادم بره اون همه اشک و آه (زمینه)
🔸با نوای #حاج_ابوذر_بیوکافی
🔹ویژه شهادت #امام_سجاد (ع)
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
😭😭😭😭😭
السلام علیک یا صاحب الزمان
عجل الله تعالی فرجه الشریف
#گریه_میکنی
گریز به روضه ی اسارت
ای که در صبح و مساء بسیار گریه میکنی
روز و شب از غصه صدها بار گریه می کنی
نوکرت یک عمر از درد تو غافل شد ولی
او همین که می شود بیمار گریه می کنی
دشمنت که جای خود، وقتی که یک شیعه تورا
با جسارت می کند انکار گریه می کنی
وای از من!چون گناهی می کنم غمها همه
می شود روی دلت آوار گریه می کنی
من تو را نشناختم وقتی کنارم رد شدی
این چنین در موقع دیدار گریه می کنی
خواب بر چشمت نمی آید به یاد عمه ها
تا سحر هر شب تویی بیدار گریه می کنی
یازده قرن از دوچشمت می چکد خون جای اشک
یاد رقص و طعنه و آزار گریه می کنی
در محرم وَ صفر نه، در تمام طول سال
روضه ها می خوانی از بازار گریه می کنی
بین روضه می زنی فریاد: وای از سنگ بام
شد گذر از کوچه ها دشوار گریه می کنی
خورد روی سینه ی یک نازدانه کعب نی
باز یاد سینه و مسمار گریه میکنی
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#زار_میزنم
السلامعلیک یا امّ المصائب یا عقیله بنی هاشم
دارم میان هلهله ها زار می زنم
خود را میان کوچه و بازار می زنم
این خانواده و ملأ عام ، وای ِ من
از کودکان، شنیدن دشنام، وای ِ من
بر زخم کوچه های مدینه نمک زدند
بنگر تمام فاطمه ها را کتک زدند
بنگر که کار ما به کجاها رسیده است
رقّاصه وقت ناله ی ما کِل کشیده است
خولی به اشک قافله لبخند می زند
ما را به قصد قرب خداوند می زند
گویم چه از رقیه و از گوش پاره اش
دیده به گوش دخترکی گوشواره اش
دانی چرا سکینه به سختی مریض شد
وقتی میان قافله حرف از کنیز شد
باشیم بین سلسله ها تا به کی حسین
تا کی تویی مقابل من روی نی حسین
قرآن نخوان زمان جسارت به خواهرت
تا سنگ دیگری نشود قسمت سرت
قرآن نخوان عزیز دلم در گذر حسین
یک جای سالمی که نداری به سر حسین
با تیر و تیغ و چوب و عصا زخم خورده ای
از سنگ بام شام بلا زخم خورده ای
در بین رقص و هلهله و سبّ کوچه ها
ذکری به لب نشسته که ای منتقم بیا
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
نوحه مصائب شهر شام
خسته از شامِ جفايم
من حديثِ كربلايم
زينبم من زينبم من
خواهر آن سرجدايم
مرحمِ زخمِ دل من
گشته هجرت حاصلِ من
پيش من قرآن بخوان تا
حل نمایی مشكلِ من
وا حسينا وا حسينا
داغ تو بر دل كشيدم
تا سرت بر نيزه ديدم
با لب خشكيدهي خود
از رگانت بوسه چيدم
اي حسين دلداريم كن
مرحمي بر زاريم كن
با صداي دلنشينت
اي برادر ياريم كن
وا حسينا وا حسينا
من بسوزم از زمانه
میشوم هر جا روانه
میزند آتش به جانم
كودكان و تازيانه
من اسيرِ دشمنانم
كن مدد آرامِ جانم
من دعا كردم كه ديگر
بعد تو زنده نمانم
وا حسينا وا حسينا
حسن ثابت جو