eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ازفرس آقابه زمین خورده است عزیز زهرابه زمین خورده است   سلسله جنبان فلک راببین ازفرس افتادبه روی زمین زهره به زین قامت گل چاک کرد ؟دلبر ما را ز چه در خاک کرد؟ زهره به زین قامت آن شاه سوخت ؟درغم او مشتری و، ماه سوخت حضرت باقر ز جهان شسته دست گوشه ای ازحجره به ناله نشست وای ز گیسوی پریشان شده وای به زهره زینِ پنهان شده قدرتورامدینه نشناخته قافیه را مثل حنا باخته چند قدم رفت و زمین گیر شد دگر ز زندگانیش سیر شد در وسط کوچه به لب جان رسید لرزه به آن زانوی سلطان رسید وای درآن کوچه چه بی تاب شد ازاثره زهرتنش آب شد ازاثره زهر ، ور افتاده بود به کوچه ها از کمر افتاده بود درپی اندیشه محراب ها  چفت شد و بسته شد از باب ها غصه وغمها دل او را گرفت زهره به زین، حاصل او را گرفت دو دیده اش، ز گریه لبریز شد ای پسرم گفت لبش خود به خود آمده بالین سرش نوگلش تاکه بگویدبره او از دلش دربره او وای که ماه آمده؟ بردره اوشمس .گواه آمده آن جگر مرد جگر دار .اوست آن پسر دلبر عیّار.اوست لب چوکند تر.زسره جام او گریه کند بر غم فرجام او جسم پدر رابه دو دستان خود غسل دهدبه چشم گریان خود ازغم این درد چه حالی شده؟ بهره دل من این سوالی شده خیره به چشمان تو ای جان کنم یاده سره نیزه سواران کنم باز گریزی بزنم برحسین یادحسین کنم به صدشور وشین یاده سره به نیزه هانشسته به یاده نعل وسینه ی شکسته ✅
بسم الله الرحمن الرحیم ‍_عمری گدای حضرت باقر شدن خوش است خاره سرای حضرت باقر شدن خوش است مارا به پادشاهی عالم چه حاجت است وقتی گدای حضرت باقر شدن خوش است همواره سرنوشت مرا او رقم زده مستی برای حضرت باقرشدن خوش است آل صعود و داعش و وهابیت بدان ما را فدای حضرت باقر شدن خوش است (مجنون)بدان که مردن ومرگ ازبرای تو در روضه های حضرت باقر شدن خوش است ✅
بسم الله الرحمن الرحیم برای کشتن تو زهر بی هوا آمد تمام حادثه درپای کوچه ها آمد جفای زین بنگر اینچنین بازهر کنار پیکر سرخت چه بی حیا آمد صدای ناله ی تو بین کوچه هاگم بود واشک غربت تو روی گونه ها آمد چکید نم نم اشکت،به خاک هجره شبی درون خانه به زاری شبی صدا آمد به زهرعاقبت ازپافتاده ای آقا برای داغ عظیمت دل منا آمد به تشیع تن توآمده اگرقاتل فغان که ناله ی طفل تو،تا خدا .آمد.. ✅
بسم الله الرحمن الرحیم از ازل معتکف کوی امام باقرم من اسیرخم ابروی امام باقرم درپی جلوه ی دنیانرود این دل من من خریدار گل روی امام باقرم گل رخان رابه سرای دل عاشق ره نیست عاشق آن رخ دلجوی امام باقرم برلبانم همه جا زمزمه جزنامش نیست ازازل سینه زن کوی امام باقرم تا ابدگریه کنت هستم ای باقرالعلوم شكرگویم که ثناگوی امام باقرم لب(مجنون )همه جا زمزمه ی یادش بود سرخوش ومست ازآن بوی امام باقرم ✅
شاه عشاق جهان کرببلایت عشق است توتیاکردن خاکِ کفِ پایت عشق است روضه ی خانگی ماهمه لطف زهراست قندش از مادر تو مزه ی چایت عشق است جان به راه روضه های توسپردن چه خوش است ناله از ما زدن و مرثیه هایت عشق است در رهت جامه دریدن شده کارم همه شب دم گرفتن زغم وسوز ه نوایت عشق است خوشم از اینکه شدم به روضه ها پاگیرت ناله از داغ فراق کربلایت عشق است مادرم شیربه اشک غم تو داده به من گریه های پدرم دراین عزایت عشق است چه شود پای پیاده به زیارت آیم نیمه شب ناله در ایوانِ طلایت عشق است باز (مجنون)حرم کرببلا دعوت شد باز آقابخدا لطف وعطایت عشق است
.. قطره باذکر تو دریا میشود مست با مهر تو شیدامیشود کرده ای ماراگدای کوی خود هر گدایی باتو آقامیشود هر مریضی ازتومیگیردشفا درده ماباتومداوا میشود کی نیازی برمسیح هست وشفا مرده بانام تو احیامیشود مادرت در روز محشر یاحسین اوشفیع کل عقبامیشود از غمت روز جزا گریان شوم برکت اشک تو پیدامیشود میزنم برسینه. ای شاه غریب خیمه ات گویاکه برپامیشود باز(مجنون) درهوای گریه است روضه خوان ازبهره لیلامیشود 📕
امام_حسین_علیه_السلام رزق عالم میرسدبا یک نوایت یاحسین بازآقاکرده ام حال وهوایت یاحسین وصف وشانت باید از پیغمبر و حیدر شنید ما کجا و گفتن از حال و هوایت یاحسین دربهشت جاودان بردرب آن حک کرده اند اولویت هست اینجا با گدایت یاحسین در اذان خود بگویم اشهد ان حسین می شوم وارد به جمع بچه هایت یاحسین گفت مجنون نعمت لیلی فراوان میرسد هرچه دارد این جماعت از دعایت یاحسین
.. برهمه شاهان حسین فرمانرواست حاکم کل جهان در کربلاست .. سلطنت برکل شاهان میکند شاه ما بر کل شاهان، پادشـاست هرکه را داردجنونی مست اوست جزحسین بر هر که می نازی خطاسـت سلطنت باشدبه دستان حسین بر همه شاهان حسین فرمانرواســت هرچه میخواهی بیا از اوطلب، این حسین سلطان ملک اولیاســـت کل گنج عالمین در دست اوست باب رحمت بعدحق دراو، رواســـــت امپراطور است درعالم حسین کیست او.هرچه از اوگویم رواســــت هرچه سلطان است ای (مجنون )بدان بر سرای این حسین جمله گداســــت..
امام حسن المجتبی حسن مجتبی_علیه_السلام . 🌹 پادشاه کل عالم گر امام مجتباست ما گداییم و دگر سرور امام مجتباست این ارادت را قیامت میخرد باهربدی شافع من در صف محشر امام مجتباست خلق تصویر خدا باشدبه رخسارحسن سوژه ی تصویر صورتگر امام مجتباست بخشش وجود وکرم باشدبه شان وروی او جلوه ای از ایه ی مضطر امام مجتباست میکشدبر روی دوشش درصلات خودنبی چون به روی دوش پیغمبر امام مجتباست ضربه ی شمشیردرجنگ جمل اثبات کرد تک یل آن لشکر حیدر امام مجتباست همنشین با یلان لشگرحیدرخوش است مقتدای مالک اشتر امام مجتباست بی زره در کربلا شدقاسمت داماد چون آن ملاک عقد یک دختر امام مجتباست برلب خلق جهانی ذکر الله الکریم ذکر نقش سنگ انگشتر امام مجتباست در تقیه بوده اما انتقامش کربلاست واعظ بنشسته بر منبر امام مجتباست گفت (مجنون ) بارها توصیف اربابش حسن (ع) ناظر اشعار این دفتر امام مجتباست ✅ مداح
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه مشت رابرشانه میزدتا که افتادی زپا آه بی شرمانه میزدتا که افتادی زپا روی ماه صورتت،خطی ز نامردی زدند بر رخت بیگانه میزدتاکه افتادی زپا باغلاف تیغ قنفذ زدبه بازوتاشکست آه، بی‌شرمانه میزدتا که افتادی زپا زدمغیره تازیانه برسر و رخساره تو بر تو چون دیوانه میزدتا که افتادی زپا یک تنه کردی حمایت ازعلی درکوچه ها برتوهربیگانه میزدتاکه افتادی زپا
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه ترسم میان کوچه به دل غم بياورم زهرابپای عشق تومن کم بياورم حالاکه درمیانه کوچه شدی فدا می خواهم از وجود خود آدم بياورم از روزگار آينه می خواستی مرا شرمنده ام برای توماتم بياورم درکوچه لشکری،بسویت حمله کرده است شرمنده ام که بهره تومن غم ،بياورم بانومیان در، سرو رویت به آتش است آبی نبوده ،چشم پرازنم بياورم ؟ بانو تو جان بخواه که من ازذره ذره اش گرددفدا،و جان دمادم بياورم در زندگيم آنچه که بوده نبود توست می خواهم از خدا که تو را کم نياورم
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه سیلی از صورت من رد شد و رفت برسره راه، کسی سدشدورفت چقدرکرده ورم صورت من ثانی ازبهر زدن، بد شد رفت کوچه بود وحسن ومادر او بهره برگشت مُقیَّد شد رفت حسنم بودکه میزدناله در میانِ من و او سد شد رفت باز شد موسِیقی سیلی او وین ملاقات درآمد شد رفت صورتم خوردبه دیوار ،ازآن دست پلید زدبه رخساره و، مُرتد شد رفت
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه فدکم پاره شدو روی زمین افتادم نکند حیدر ازاین کوچه ،حسن بو ببرد اگر امشب ورم صورت مادرنرود خبر مرگ مرا باد به هر سو ببرد پاره پاره شدقباله درمیان کوه ها نیت دشمنم این بود که از رو ببرد گر که درکوچه نمیداد قباله به عدو نیتش بود که او دست به چاقو ببرد! ضرب دستش به رخ مادره تو خوردحسن نیتش بودلگد برسره پهلو ببرد لب من خوردترک ،خون شده کل دهنم نکند حسن کسی زواقعه بو ببرد باز هم خیره به چادرشده ای ،ای مادر ناله واشک تورابادبه هرسوببرد..
بسم الله الرحمن ا لرحیم نیمه شب پیکر زهرا به کجا می بردند بین تابوت تن فاطمه را می بردند نیمه شب هفت نفر بودبه زیرتابوت زیربغض ناله در آه و نوا می بردند دست وبازوی شکسته، وسط تابوت است چه غریبانه تن فاطمه رامی بردند کاش این شهر خبردار نگردد، تاصبح نیمه شب فاطمه را چه بیصدا می بردند بدنش بود به تابوت درآن نیمه ی شب بر روی دست، چو قرآن و دعا می بردند خانه ی فاطمه بازار گل و لاله شده درغمش گل به هوایش به هوا می بردند زبهشت آمده گویا کفنت فاطمه جان کاشکی یک کفنی به کربلا می بردند بر تن پاره وصد چاکت حسینت کوفه عوض شاخهء گل سنگ جفا می بردند به روی نیزه سرش بود وتنش روی زمین گه سرش را به سوی شام بلا می بردند بر سر نی سره عباس تماشایی بود ای عمورقیه را بزم حرامی بردند _____ برگرفته از کتاب شاعر(حضرت یاس)_بزودی منتشر میشود
بسم الله الرحمن ا لرحیم شکست پهلوی زهراچرامشخص نیست چه بوده سهمیه اش از بلا مشخص نیست قده خمیده دگر بی قیام می ماند به کوچه فاطمه ازاین نما مشخص نیست سیاه کرده تنی را لگد درآن کوچه که درتنش به جز ازچند جا مشخص نیست به کوچه هازده مشتی که شد ورم جایش به زیرپیروهنت جای پا مشخص نیست چرا که دست شکسته تورا دهد آزار میان گریه وهق هق نوا مشخص نیست هوای خانه حیدر ببین که شدابری غم مدینه دراین کوچه ها مشخص نیست ببین که هیزم نمرود شعله ور شده است وفاطمه وسط شعله ها مشخص نیست کسی جواب تو و استغاثه ی تونداد میان در که صدا از صدا مشخص نیست _____ برگرفته از کتاب شاعر(حضرت یاس)_بزودی منتشر میشود
بسم الله الرحمن الرحیم ٢٧ جمادي الثانی شهادت حضرت سلطانعلی بن امام محمد باقر علیه السلام تسلیت باد اشعار ناب دوبیتی این روایت بین به عمق دل نشست باطلا بنویس ،داند عالمین هرکه شدزائربه شاه اردهال گوییا گردیده زائربر ،حسین میروم با تو به اوج وهر کمال باتو باشد زندگی ام ایده آل پر زدم دل رابعشقِ کربلاء تا به ِ مشهدتاحریمِ اردهال جان شود تقدیم تو ،حضرت سلطانعلی ، میشوم تسلیم تو،حضرت سلطانعلی واجب است تعظیم تو، حضرت سلطانعلی وصل شدبرسیم تو،حضرت سلطانعلی بضعه ی پیغمبری ،حضرت سلطانعلی از تبارِ حیدری، حضرت سلطانعلی ذریه بر کوثری حضرت سلطانعلی جلوه ای از داوری،حضرت سلطانعلی باشد روایت ازشه هردوسرا،رضا بر زخمِ دوری از حرمت گشت التیام فرموده در سخن، بنگر خاک اردهال... پس لازم است، برتو و بر مشهد التزام جانم ای جانان علي حضرت سلطانعلی ، سرور ایران علي حضرت سلطانعلی مظهر ايمان علي حضرت سلطانعلی ، جلوه ی ایمان علی، حضرت سلطانعلی محشر اندر محشری حضرت سلطانعلی کربلای ِ دیگری حضرت سلطانعلی دلفریبا دلبری حضرت سلطانعلی محشراندرمحشری ،حضرت سلطانعلی قدسیان خُدّام درگاهِ تواند خاکساره جلوه ماه تواند عالمی سمت ِتو، یاسلطانعلی محوه رخسار دل آگاه توا ند سید و سرور علي حضرت سلطانعلی ، جنت الكوثر علي حضرت سلطانعلی وارثِ حیدر علي ، حضرت سلطانعلی جلوه ی داورعلی،حضرت سلطانعلی حضرت عالي مقام، حضرت سلطانعلی حضرت شیوا کلام حضرت سلطانعلی یابن باقر، اَلسّلام حضرت سلطانعلی گشته ام حیدرمرام ،حضرت سلطانعلی _تاریخ سرودن اشعار، _شنبه شب_۳_اسفندماه۹۸
بسم الله الرحمن الرحیم نوحه_زمینه حضرت رباب شاعر،آرمین _غلامی(مجنون) ربایی توعروس ،بیت علی، فاطمه ی زهرا افتاده روی زمین پیکر تو،ز داغ کرب وبلا توعروس فاطمه ای نور چشمان همه ای دیدی به روی خاک بانو،تنی صد چاک واویلا واویلا۲ ربایی وهمه گل های ولا تودیده ای پرپر دیدی تو،غرقه به خون نقش زمین ،صدپاره صد پیکر زد شرر داغ شان به جان اشک تو گردیده روان غنچه ی توچیدند ز کینه خندیدند واویلا واویلا۲ ربایی وگل زیبای توشد پرپر علی اصغر کنار پیکر صد چاک حسین،تو میزنی بر سر جسم او صد پاره تن است اربا اربا ،خون بدن است از این غم و ماتم صبرت دگر شد کم واویلا واویلا۲ ربایی و به کنار بدنش غربت شده احساس گردیده کشته ی کین، جان حسین ،پاره تن عباس دیده ای دست او جدا فرق او از ستم دو تا در علقمه افتاد به راه دین جان داد واویلا واویلا۲ رباب خسته دلی ،روی زمین پاره تن افتاده بر روی خاک زمین غرقه به خون بی کفن افتاده زد غمش بر جان شررت ریزد اشکت از بصرت ز شاخه شد چیده لاله ی غمدیده واویلا واویلا۲ ندیدی کرب وبلا ،برتن اوتکه حصیر آمد از دیده بهر حسین بن علی سرشک غم سرزد او بود نور عین تو غرقه در خون حسین تو رباب دلخسته دوچشم خودبسته واویلا واویلا۲ (مجنون _کرمانشاهی) رباب
بسم الله الرحمن الرحیم باتوشروع سال ما،باب الحوائج گریان توهستم شها،باب الحوائج مهرت به روی سینه ها،باب الحوائج نالیده ام من زین عزا،باب الحوائج سال نواست ودیده ام داردتمنا گریان توگردیده ،ای شمس دل آرا شور عبادات منی،درسال تحویل نور سماوات منی،درسال تحویل معنی حاجات منی درسال تحویل اوج مباهات منی درسال تخویل عمری به عشقت قلب خود راپروراندم بر ما نظر کردی و از عشق تو خواندم باب الحوائج خانه ات آباده آباد کاره منه وامانده بازم بر تو افتاد ازدست دل،ازدست دیده آه و فریاد دنیای بی توداده مولاعقل بر باد هرگزنکردم برگناهم اعترافی آیاشودگردم شبیه بُشر حافی خلوت نشین بزم عرفان با خدایی روح مناجات شبانه در دعایی وقت عبادت مست ذکر ربنایی درسجده هایت از همه عالم جدایی زندانیان مشتاق ذکر یا مجیرت در کنج بالانشین هستی و شدعالم اسیرت موسای طورشیعیان تونوربودی در کنج زندان ها میان طور بودی دُرّ  ولایت هستی و مستور بودی عمر زاهل خانواده دور بودی گویا رضا دلتنگ دیدار تو باشد یک عمرمعصومه هوادارتوباشد در دل خیال آمدن هایت نباشد حرفی دگر اندرسخن هایت نباشد حتی رمق در پا شدن هایت نباشد شکوه براین بر هم زدن هایت نباشد یک گوشه غرق جلوه های دوست مانده از توفقط یک استخوان و پوست مانده دلخسته ای مولا از آن زندان سندی دربندی ،ای آقا از آن زندان سندی خون شد دل طاهااز آن زندان سندی خون می چکد از پا از آن زندان سندی گشتی اسیردشمن پست یهودی بنشسته بر رخساره تودست یهودی قاتل به زندان ظلم ها تکرار می کرد با ضرب سیلی روزه ات افطار می کرد آزاره تو آن مرد بی مقدار می کرد باضرب پا جسم تورا بیدار می کرد سندی شاهک آمدوبی هردلیلی باتازیانه می زند گاهی به سیلی باضرب پا ملعون تنت را جا به جا کرد آنقدرمیزدبرتنت تاکه رها کرد حاجات خود رابا زدنهایش روا کرد افتاد ی وچشمان تو یاد رضا کرد گفتی رضا جانم ببین بابا چه حالی است بابا بیا جای تو ومعصومه خالی است باتازیانه برتن محبوب میزد ای زهر خورده برتنت مضروب میزد قاتل تو را با تکه ای از چوب میزد درکنج زندان، تورا ای خوب میزد درکنج زندان بر زمین مانده تن تو امانشدغارت دگرپیراهن تو دربین صحرابی کفن جدشمابود در بین گرما پاره تن جدشمابود آقابدون پیرهن جدشمابود محو خدای خودشدن جدشمابود امشب عزادار شهید کاظمینم آغازسال نو، پریشان حسینم هرگزکسی با مرکب از رویت نرفته دست کسی هرگز به گیسویت نرفته سرنیزه ها مابین پهلویت نرفته هرگزسه شعبه روی بازویت نرفته گریان شدی بر قامتی که بر زمین خورد درعلقمه ساقی،عمود آهنین خورد
بسم الله الرحمن الرحیم ای ﺷاه عالم ﭘﯿﮑـﺮت درهجره سوزد از زهرکین بال وپرت درهجره سوزد پاهای تواز زهر زین کرده تورم                   ازتشنه کامی ﺣﻨﺠـﺮت درهجره سوزد از زین آغشته به زهره کینه آقا            از گریه چشمان تـﺮت درهجره سوزد گرده تواهل خانه ات بودند اما درگوشه ای بال وپرت درهجره سوزد صادق به بالین سرت میکردگریه                      ازرفت و..آمدهمسرت درهجره سوزد ﺍﺯ ﭘـﺎ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ه تو را زهره هلائل                        تاب نگاه ﺁﺧـﺮت درهجره سوزد از زهرکینه گوشه ای پیچیده درخود                    ﺍﻣـﺎ  ﺑـﻪ  ﯾـﺎﺩ ه ﻣـﺎﺩﺭش درهجره سوزد سوزد ز زهرکینه سلطان مدینه                  طفلی کنار پیکـﺮت درهجره سوزد تالخته ی خون در سره زانویت افتاد            دیدم که جان خواهرت درهجره سوزد (مجنون) دگر بس کن که زهرا رفت از هوش مولانظرکن مادرت درهجره سوزد.. ✅
(ع) روضه خوانی کردی وحال سرت ریخت بهم همسرت باروضه ات درمحضرت ریخت بهم خاطرات کربلا هرگز نرفت ازیاده تو روضه میخواندی وگویا پسرت ریخت بهم پیش چشم کودکان پا برزمین کوبیده ای ازبیان روضه ها چشم ترت ریخت بهم ریخت بهم دیده ای درکربلا سرها به روی نیزه بود آنقدرگریه مکن بال وپرت ریخت بهم زین زهرآلوده ای،بال و پرت ریخت بهم من چه گویم جگر شعله ورت ریخت بهم زین زهرآلوده ای خورده به پاهای شما به گمانم که ز پا تا به سرت ریخت بهم راه رفتن درتن ودرزانوی پایت نبود وسط کوچه همه برگ و برت ریخت بهم ✅
بسم الله الرحمن الرحیم ازفرس آقابه زمین خورده است عزیز زهرابه زمین خورده است   سلسله جنبان فلک راببین ازفرس افتادبه روی زمین زهره به زین قامت گل چاک کرد ؟دلبر ما را ز چه در خاک کرد؟ زهره به زین قامت آن شاه سوخت ؟درغم او مشتری و، ماه سوخت حضرت باقر ز جهان شسته دست گوشه ای ازحجره به ناله نشست وای ز گیسوی پریشان شده وای به زهره زینِ پنهان شده قدرتورامدینه نشناخته قافیه را مثل حنا باخته چند قدم رفت و زمین گیر شد دگر ز زندگانیش سیر شد در وسط کوچه به لب جان رسید لرزه به آن زانوی سلطان رسید وای درآن کوچه چه بی تاب شد ازاثره زهرتنش آب شد ازاثره زهر ، ور افتاده بود به کوچه ها از کمر افتاده بود درپی اندیشه محراب ها  چفت شد و بسته شد از باب ها غصه وغمها دل او را گرفت زهره به زین، حاصل او را گرفت دو دیده اش، ز گریه لبریز شد ای پسرم گفت لبش خود به خود آمده بالین سرش نوگلش تاکه بگویدبره او از دلش دربره او وای که ماه آمده؟ بردره اوشمس .گواه آمده آن جگر مرد جگر دار .اوست آن پسر دلبر عیّار.اوست لب چوکند تر.زسره جام او گریه کند بر غم فرجام او جسم پدر رابه دو دستان خود غسل دهدبه چشم گریان خود ازغم این درد چه حالی شده؟ بهره دل من این سوالی شده خیره به چشمان تو ای جان کنم یاده سره نیزه سواران کنم باز گریزی بزنم برحسین یادحسین کنم به صدشور وشین یاده سره به نیزه هانشسته به یاده نعل وسینه ی شکسته ✅
بسم الله الرحمن الرحیم ‍_عمری گدای حضرت باقر شدن خوش است خاره سرای حضرت باقر شدن خوش است مارا به پادشاهی عالم چه حاجت است وقتی گدای حضرت باقر شدن خوش است همواره سرنوشت مرا او رقم زده مستی برای حضرت باقرشدن خوش است آل صعود و داعش و وهابیت بدان ما را فدای حضرت باقر شدن خوش است (مجنون)بدان که مردن ومرگ ازبرای تو در روضه های حضرت باقر شدن خوش است ✅
بسم الله الرحمن الرحیم برای کشتن تو زهر بی هوا آمد تمام حادثه درپای کوچه ها آمد جفای زین بنگر اینچنین بازهر کنار پیکر سرخت چه بی حیا آمد صدای ناله ی تو بین کوچه هاگم بود واشک غربت تو روی گونه ها آمد چکید نم نم اشکت،به خاک هجره شبی درون خانه به زاری شبی صدا آمد به زهرعاقبت ازپافتاده ای آقا برای داغ عظیمت دل منا آمد به تشیع تن توآمده اگرقاتل فغان که ناله ی طفل تو،تا خدا .آمد.. ✅
❣﷽❣🌹 -اشعارکوردی م هر چه دیرم وه تولای حسینه روح دعا رمزه تمنای حسینه عهد الستی بستمه، م تا قیامت چاوه دلم مسته تماشای حسینه هر سر وه پای توکفیدن،جاودانه هر سر که بوده ن، گرم سودای حسینه به به نمازی که، له بین قتلگاهه ای فخره تنها سهم والای حسینه مرده دلیله، عشق تو باور نکردن تنیا دلِ زنده پذیرای حسینه وه نَحنُ وَجهُ الله یه بیه مسلّم وجه خدا واللهِ سیمای حسینه وه روژه محشر که گره ،وه کار دیریم چاوه فلک وه قد و بالای حسینه تو کعبه بیده ، قاطیه حُجاج بیمه م لحظه لحظه وه حسین محتاج بیمه (مجنون کرمانشاهی) ___________________
ای مرادلبر و دلدار رسیدم ازسفر ای مرا شمعِ شب تار رسیدم ازسفر من چهل روز حسین زخم زبان ها خوردم وای من اینهمه آزار رسیدم زسفر این چهل روز دگر روزِ مرا شب کرده که چه در خواب و چه بیدار رسیدم ازسفر بغضِ دیدار به گلو بسته دگرآهم را من بدین آهِ شرربار رسیدم ازسفر گُر گرفته جگرم از ستمِ مردم شام من ز بی مهریِ اغیار رسیدم ازسفر دست نیرنگ پیِ یاری نرسیده است به ما وای ازاین قوم ستمکار رسیدم ازسفر دور تا دور تنم هلهله میکرد سنان همچنان خسته از این کار رسیدم ازسفر آن لبِ تشنه تورا بُرد به گودالِ عطش از غمت قافله سالار رسیدم ازسفر لب من روضۀ طفلان حرم میخواند باغم روی علمدار رسیدم ازسفر درپی علقمه و بوی گل یاس علی آمدم باتن بیمار رسیدم ازسفر 🔸شاعر:
حضرت زینب (س)-اربعین بعدچهل روز سره قبرتو آمده زینب به بره قبره تو شکوه کند ازغم این روزگار دیده ی زینب شده ازگریه تار با سر تو همسفرم یاحسین شکسته شدبال وپرم یاحسین کبوترت بی پروبی ‌بال شد یک چله داغ تو چهل ‌سال شد خنده به چشمان ترم میکنند شعله نثار جگرم میکنند کوفه کناره محملم صف‌ زدند رقص‌کنان، خنده‌ زنان کف ‌زدند خواهره تو در ملاء عام بود مونس او سنگ لب ‌بام بود چشم به رخساره رخت دوختم ازاثره سوختنت سوختم داده ای از نیزه به خواهر سلام به هرکجا توبوده ای هم‌ کلام    زهرطرف چشم تو سوی من است راس تو آن قبله ی روی من است ببین پی عرض سلام آمدم خسته و پیروز ز شام آمدم بوده به چشمت نگه فاطمه بر سر نی هم‌ سخن ما همه وای اگر شانه به مویت زنم بوسه به رگ‌های گلویت زنم آمده ام شکوه زشامی کنم شکوه ای از بی احترامی کنم اشک دوچشمان مرا پاک کن کنار قبرت تومرا خاک کن تشنه آبی به فدای تو ‌آب همره من آمده عشقت رباب بگوحسین غنچۀ پرپرم کو بگوبه من علی اصغر کو ز شام وکوفه آمدم در حرم سوی تو ای یار طواف آورم رسیده ام ای همه جا همرهم گزارش این سفرم رادهم زنده قیام تو زنامم بپاست نام تو در خطبۀ شامم بپاست تیغ علی بین زبان من است وحی خدا بین بیان من است یک چله سختی زغمت ساختم لرزه به دشمنانت انداختم رقیه گردیدپیام‌ آورت مانده در آن خرابه هادخترت رقیه پای سرت آرام شد دفن به ویرانه ی آن شام شد به نیمه شب دفن شده دخترت زنده شده دفن شب مادرت حال رسیده ام کنارت حسین بوسه زنم سنگ مزارت حسین
غارت پیراهنت را دیده ام بر روی نی رفتنت را دیده ام تازیانه خوردنت را دیده ام پاره پاره آن تنت را دیده ام اربعین زینب سوی گودال رفت دیدی آخر زینبت ازحال رفت بوده ام ،یادِ تنت یک اربعین خونی است پیراهنت یک اربعین یادِ  نیزه خوردنت یک اربعین راس بر نی رفتنت یک اربعین ازفراقت قامت من خم شده یک نفر ازکاروانت کم شده توبه نی بودی وحیرانت شدم؟ من چهل منزل پریشانت شدم؟ شاهد اشک یتیمانت شدم هرکجایی دیده گریانت شدم درهوایت اربعینی آمدم روی نی بودی وبرتو سر زدم دیده گریان بوده ام پایِ سرت بین راه افتاده ازپاِ خواهرت گشته زینب یک تنه یک لشگرت یادویدم در پی آن دخترت برزمین میخورد و از ماجای ماند هرکجا باگریه مارامیکشاند بازهم اشکم سرازیر غم است بال وپرها گیر زنجیر غم است کوچه درهر کوچه تحقیر غم است بین غصه خواهرت پیر غم است سنگها خورده به ماه هرشبت خورده بر پیشانی این زینبت دیده ام خولی وشمر بی حیا دیده ام از مردم ِ کوفه جفا من غمی بدتر ز دشت کربلا لطفی از قومی که بوده آشنا بی حیا آمدکنیزی بی نهاد نان و خرمابهر ِ خیراتش بداد بر دره دروازه ای در ازدحام.. بهر استقبال ماقومی زشام چشم های هرزه ای از روی بام کرده بودن قوم مابی احترام دیدگانی سوی ما ها خیره بود چشم نامحرم به زنها خیره بود ازچه گویم شام ،نامش سنگ بود یاجواب ،انتقامش سنگ بود بر سره هر پشت و بامش سنگ بود برتو آخر احترامش سنگ بود تونمی پرسی ز احوالم چرا باتوبودم من چهل منزل اخا حقِّ زینب سیلی و آزار نیست کوچه گردی بین ،اینِ انظار نیست یاعبور از کوچه وِ بازار نیست یاسزاوارِش دل غمبار نیست بین این غوغا نرفته معجرش شدشکسته بین این کوفه سرش بوی نان می آمد ازاین خانه ها؟ دیدی ازنی ضَعفِ این دُردانه ها؟ جای ما دادند درویرانه ها؟ دیده ای شلاق براین شانه ها؟ دست بسته بوده ایم پیشِ عوام بی توما را برده اند بزم حرام ماکجا و مستی وبزم شراب میدهد ملعون دل ماراعذاب میکشد آهی حزین از دل رباب راس تو دیده به حال پیچ و تاب خون چکیده از لبانت ناگهان برلبانت خورده چوب خیزران کن نظاره خواهرت درپای قبر گریه کردم برسرت درپای قبر دیده ام چشمِ ترت درپای قبر آمداز ره دخترت درپای قبر حق بده مردک مریضش خوانده است یاکسی آنجا کنیزش خوانده است
📹روضه ی اربعین 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 یاد داری همه جا گرد سرت جمع شدن گل بی بال وپرم .پی پرت جمع شدن گوشوارم شده غارت صورتم گشت کبود برتمسخرکردنه .چشم ترت جمع شدن یاد داری خواهرت ضرب لگدهامیخورد سنگ ها درپی راس اطهرت جمع شدن دیده ام وای که در فاصله ی کوتاهے تیر ها یی یک به یک به محضرت جمع شدن یاد داری وای من راس ابالفضل به نی لشگر ی سنگ به گرده قمرت جمع شدن وای(مجنون)دره دروازه همه رقصیدند سنگهابود حسین گرده سرت جمع شدن. 📕
بسم الله الرحمن الرحیم تنهاشده است دور و بر م بین هجره ای کم سوشده است چشم تر م بین هجره ای گریان شده است بر من و بر حال و روز من خیل ملائک و پسر م بین هجره ای زهرِ ستم مرا،دگرازپای کرده سرنگون خون می‌چکید از جگر م بین هجره ای هرگزنبود حامیِ من کس میان شهر تا شد ز غربتم کمر م بین هجره ای معتزمرابه زهر ستم کرده مبتلا شد ارغوان، بال و پر م بین هجره ای طفل تو بود شاهد جان دادنت، ولی آتش گرفت برگ و بر م بین هجره ای لب تشنه بودم و خبر ی هم ز آب نیست بگذشت شام وهر سحر م بین هجره ای همواره یادِ جَدِ غریبم گریستم بوده همیشه در نظر م بین هجره ای جدم غریب بوده و تنها و بی سپه خولی نبود همسفر م بین هجره ای جدغریب نیزه شده مرکب سرت بر خاک هجره ماند سر م بین هجره ای زینب رسیده برسرجدم به قتلگاه از زخم هم نبود اثر م بین هجره ای هرجا میانِ هجره‌ی من یک حصیر بود جَدِ م میانِ نیزه و شمشیر اسیر بود 🔹