بسمالله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_بعد_از_شهادت
#موسی_علیمرادی
▶️
بی آشنا مانده غریبی بین خلقت
دیگر نمی آید صدای پای غربت
چندیست مانده سفره ها بی نان و خرما
دیگر ندارد کوفه شبگرد محبت
بعد از تو باید سرکند با خاک غم ها
آن سر که بر دامان مهرت داشت عادت
رفتی و هرگز چشم این دنیا نبیند
شاهی بریزد با گدا طرح رفاقت
هر وقت می آمد حسن هجده گل یاس
میریخت روی قبر تو با اشک حسرت
دست خدا افتاد از پا بین کوچه؟
باید شنید از ریسمان ها این حکایت
رفتی و خار از چشمهای تو در آمد
در پای طفلی رفت هنگام اسارت
بسمالله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_بعد_از_شهادت
#غلامرضا_سازگار
در راه نماز جان بیفشاند علی
بر خلق نماز را شناساند علی
با این همه چون شهید شد در محراب
گفتند مگر نماز می خواند علی
دلت از بی کسی دریای خون بود
غمت از ریگ صحراها فزون بود
خودم دیدم که در هنگام دفنت
کفن از خون فرقت لاله گون بود
غم طفلی فراموشم نرفته
که بار غصه از دوشم نرفته
گذشته سال ها از کوچه اما
صدای سیلی از گوشم نرفته
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
بسمالله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_مدح
#امیرالمومنین_ع_بعد_از_شهادت
#موسی_علیمرادی
یا علی چشم تو نازم که بهشت دگر است
گرد و خاک ره تو اختر و شمس و قمر است
لشگری دید تو را و سپر انداخت زمین
صف مژگان تو لشگر شکنی بس قَدَر است
«پله پله به ملاقات خدا می آید»
قدمی که طرف شهر نجف در سفر است
بس که ازعشق به تو دل شده سرریز ببین
صدف دیده چطور از غم تو پر گوهر است
هر زمین خورده علی گفت و علی بالش داد
دستگیری که خودش خسته و بی بال و پر است
داغ سنگینِ چه کس، آه شکسته است تو را
سالها دست تو از بار غمت بر کمر است
**
رفتی و از لحدت می رسد آه تو هنوز
یاد آن آتش و هیزم کفنت شعله ور است
ابن ملجم زد و اما همه می دانستند
قاتل اصلی تو ضربه ی دیوار و در است
گیرافتاد عزیز تو میان آتش
پر پروانه و آتش به خدا دردسر است
گرچه می سوخت ولی باز مقاوم استاد
گفت جانم به خدا بهر امامم سپر است
تا در خانه شکست و نفسش بند آمد
همه گفتند دگر فاطمه عمرش به سر است
ناگهان ناله ای از پشت در آمد ای وای
شام عمر پسرم فضه بیا بی سحر است
هر که در آل علی آینهی فاطمه شد
بیشتر از همه کس چشم ترش خون جگر است
مثل آن دختر ویرانه که بر پیکر او
یادگار از سر هر بام و سر هر گذر است
بس که در راه زمینش زده شلاق ستم
بند بند تن او زخمی از این همسفر است
سر بابا که در آغوش گرفت او، گفتند
این سه ساله چقدر از پدرش پیرتر است
خواست تا خستگی اش همره جان در بشود
همه دیدند لبش روی لبان پدر است
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_بعد_از_شهادت
#موسی_علیمرادی
از آسمان کوفه علی پر کشید رفت
از دستهای عالم و آدم برید رفت
آن کس که چشمهای نخفته ز غصه داشت
آرام و خسته زیر لحد آرمید و رفت
برروی خاک کوچه یتیمی به گریه گفت
دنیا یتیم شد که پدر هم پرید رفت
دلتنگ بود و جای گریبان صبر خویش
با دست تیغ فرق سرش را درید رفت
گاهی عدو شود سبب خیر، ضربه ای
آن استخوان بین گلو را کشید رفت
**
ای کاش بر خرابه سری می زد آن غیور
آن کس که ناز چشم یتیمان خرید رفت
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت سومین #شب_قدر
#امیرالمومنین_ع_بعد_از_شهادت
#مرضیه_عاطفی
تا نگاهت بشود سهم گدایت شب قدر
میشوم زائر ایوانِ طلایت شب قدر
در خیالاتِ خودم آمده ام سمتِ حرم
تا بخوانم دو سه خط گریه برایت شبِ قدر
چشم را بستم و دادم «به تو از دور سلام»
آمدم در نجف و صحن و سَرایت شبِ قدر
بینوا آمده ام تا به نوایی برسم
دردمندم! برسد کاش دوایت شب قدر
غرقِ عصیانم و گفتی که بگو: یازهرا(س)
فرق دارد به خدا ذکرِ شفایت شبِ قدر
عاشقت هست خدا؛ پس بعلیٍ(ع) العفو...
رو زدم بر کرمت، شاه ولایت! شب قدر
نام تو هست امان نامۂ از دوزخ؛ پس-
شبِ قدرم به فدایت! به فدایت شبِ قدر
چشم در چشم تو گفتم صد و ده بار «ألغوث»
تا که بخشیده شوم بعدِ دعایت شب قدر
غمت افتاده به دل! رفتی و با گریه شده-
مسجد کوفه چه دلتنگِ صدایت شبِ قدر
بیتُ الاحزان شده این خانه! ببین جمع شدند...
بچّه هایت همگی دورِ عبایت شب قدر!
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
بسمالله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_مدح
#امیرالمومنین_ع_بعد_از_شهادت
#موسی_علیمرادی
یا علی چشم تو نازم که بهشت دگر است
گرد و خاک ره تو اختر و شمس و قمر است
لشگری دید تو را و سپر انداخت زمین
صف مژگان تو لشگر شکنی بس قَدَر است
«پله پله به ملاقات خدا می آید»
قدمی که طرف شهر نجف در سفر است
بس که ازعشق به تو دل شده سرریز ببین
صدف دیده چطور از غم تو پر گوهر است
هر زمین خورده علی گفت و علی بالش داد
دستگیری که خودش خسته و بی بال و پر است
داغ سنگینِ چه کس، آه شکسته است تو را
سالها دست تو از بار غمت بر کمر است
**
رفتی و از لحدت می رسد آه تو هنوز
یاد آن آتش و هیزم کفنت شعله ور است
ابن ملجم زد و اما همه می دانستند
قاتل اصلی تو ضربه ی دیوار و در است
گیرافتاد عزیز تو میان آتش
پر پروانه و آتش به خدا دردسر است
گرچه می سوخت ولی باز مقاوم استاد
گفت جانم به خدا بهر امامم سپر است
تا در خانه شکست و نفسش بند آمد
همه گفتند دگر فاطمه عمرش به سر است
ناگهان ناله ای از پشت در آمد ای وای
شام عمر پسرم فضه بیا بی سحر است
هر که در آل علی آینهی فاطمه شد
بیشتر از همه کس چشم ترش خون جگر است
مثل آن دختر ویرانه که بر پیکر او
یادگار از سر هر بام و سر هر گذر است
بس که در راه زمینش زده شلاق ستم
بند بند تن او زخمی از این همسفر است
سر بابا که در آغوش گرفت او، گفتند
این سه ساله چقدر از پدرش پیرتر است
خواست تا خستگی اش همره جان در بشود
همه دیدند لبش روی لبان پدر است
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین