eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان برمن و سوزجگرم گریه کنید دوستان بر من و سوز جگرم گریه کنید به شرار دل و اشک بصرم گریه کنید من جوان بودم و در سن شبابم کشتند بر دل سوخته و چشم ترم گریه کنید حسنم، پاره جگر مثل عمویم حسنم بر من و بر هموی خون جگرم گریه کنید من و جد و پدرم را به جوانی کشتند در عزای من و جد و پدرم گریه کنید من شهیدم ولی از خصم نخوردم سیلی همه بر مادر نیکو سیرم گریه کنید سال ها بود که در تحت نظر بودم حبس همه بر قصه ی تحت نظرم گریه کنید قبر ویران شده ام گشت بقیع دگری داغداران به بقیع دگرم گریه کنید بعد من مهدی من بی کس و تنها ماند به غریبی یگانه پسرم گریه کنید گریه ی منتظران مرحم زخم دل اوست بر ظهور خلف منتظرم گریه کنید به محبان من اعلام کن اینک میثم همه بر حجت ثانی عشرم گریه کنید
من پسر خون خدا مهدی ام طالب خون شهدا مهدی ام مادر من مادر خون خداست مادر من ائمه را مقتداست مادر من امّ ابیها بود مادر من حضرت زهرا بود مادر من بهشت احمد بود روح دو پهلوی محمد بود مادر من سیدة الانبیاست دائرة المعارف کبریاست مادر من اسوه صبر و رضاست آینه پیمبر و مرتضاست عصمت حق، همسر حبل المتین امّ نبی، امّ کتاب، امّ دین مادر من روح نماز شب است حاصلی از تربیتش زینب است مادر من حسین می پرورد دامن پاک او حسن آورد مادر من دست یدالله بود دست مگو هستِ یدالله بود مادر من بود و نبود علی ست مادر من یاس کبود علی ست مادر من فدایی حیدر است شاهد او ناله پشت در است مادر من کیست امید علی ست مادر اولین شهید علی ست مادر من چو مرغ بی بال شد مثل کتاب وحی، پامال شد حیف از آن نخل که بی برگ شد اول زندگی جوانمرگ شد حیف که ناموس خدا را زدند مادر مظلومه ما را زدند حیف از آن سینه که در خون نشست حیف از آن دست که دشمن شکست
آیینــۀ رســـول خــدا روی فاطمه" جان وجود، بسته به یک موی فاطمه" با آنکــه نیست از حـرم مخفی‌اش نشان شهر مدینه گم شده در کوی فاطمه" بـوی بـهشت اگـر چـه محمّد از او شنید بالله قسـم بهشت دهـد بـوی فاطمه" ختم رسل گرفت به پهلو دو دست خویش از آن لگد که خورد به پهلوی فاطمه" طوبی دمید و سدره فتاد و شجر شکست وقتـی خمیـد قامـت دلجوی فاطمه" چـون بـاب وحـی سوخت پر و بال جبرییل نزدیک شد چو شعله به گیسوی فاطمه" انگــار رفـت طاقـت دســت خـدا ز دست زآن ضربتی که خورد به بازوی فاطمه" آیـات نــور و پــردۀ ظلمـت؟! خدای من! دسـت پلیــد دیــو کجـا روی فاطمه" از یک طرف خجل شده از فاطمه، علی! از یک طرف نگاه حسن، سوی فاطمه" «میثـم» اگـر چـه فاطمه رازش نگفته ماند محسن همیشه هست سخن‌گوی فاطمه"
زینب! مبـاد شکـوه ز بـی‌مادری کنی آمـاده بـاش تـا کــه پدرپروری کنی با مرگ من چو روز علی تیره می‌شود بایـد بـر او بسـوزی و روشنگری کنی آنسـان که مادرت به نبی مادری کند بایـد تــو از بـرای علـی مادری کنی من دیده‌ام زبان علی در دهان توست بایـد تـو بـا زبـان علی، حیدری کنی مـن کوثـر محمّـد و تو کوثر علی! آری تـو را سـزد کـه بـر او کوثری کنی مگذار تا حسین روَد تشنه لب به خواب بیـدار بـاش تـا کـه بر او ساغـری کنی از قتلگه گرفته الـی مجلس یزیـد بایــد تــو بـر حسیـن، پیام‌آوری کنی من پای کرسی سخنت می‌کنم جلوس وقتی به شهر شام، سخـن‌گستری کنی فریــادزن، خــروش برآور، سخن بگو! آنسـان کـه از رسـول خدا دلبری کنی «میثم» بگیر درس ولایت ز فاطمه" خواهـی اگــر بـرای علی شاعری کنی
(س) دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من تا نمردم چشم خود را باز کن زهرای من من به احزاب و احد یکدم نلرزیدم ولی تا تو افتادی ز پا لرزید دست و پای من کاش جانم با نفس از سینه می‌آمد برون کاش می‌مردم مدینه نیست دیگر جای من روزها لب بسته از فریاد و می‌سوزم خموش حبس در دل گشته حتی نالۀ شب‌های من قنفذ بیدادگر جان مرا از من گرفت تو زمین خوردی و از هم شد جدا اعضای من آفتاب طلعتت از ابر سیلی شد سیاه زین مصیبت تیره شد در چشم من دنیای من در عزای تو تمامی عمر من شد احتضار با فراق تو شده هر شب، شب احیای من تو به خود از درد پیچیدی و نگشودی لبی تا نیاید از جگر یک لحظه واویلای من حیف باغ آرزوهای مرا آتش زدند رفت از کف غنچۀ من لالۀ حمرای من مرحبا میثم که در اشعار تو پیدا بود غصۀ ناگفته و غم‌های ناپیدای من
(س) دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من تا نمردم چشم خود را باز کن زهرای من من به احزاب و احد یکدم نلرزیدم ولی تا تو افتادی ز پا لرزید دست و پای من کاش جانم با نفس از سینه می‌آمد برون کاش می‌مردم مدینه نیست دیگر جای من روزها لب بسته از فریاد و می‌سوزم خموش حبس در دل گشته حتی نالۀ شب‌های من قنفذ بیدادگر جان مرا از من گرفت تو زمین خوردی و از هم شد جدا اعضای من آفتاب طلعتت از ابر سیلی شد سیاه زین مصیبت تیره شد در چشم من دنیای من در عزای تو تمامی عمر من شد احتضار با فراق تو شده هر شب، شب احیای من تو به خود از درد پیچیدی و نگشودی لبی تا نیاید از جگر یک لحظه واویلای من حیف باغ آرزوهای مرا آتش زدند رفت از کف غنچۀ من لالۀ حمرای من مرحبا میثم که در اشعار تو پیدا بود غصۀ ناگفته و غم‌های ناپیدای من
ای زینب دوم محمد زهرای دگر به بیت احمد چون خواهرخویش هست زهرا قرآن علی به دست زهرا مظلومه و دختر دو مظلوم مشهور به نام ام کلثوم ریحانه مادر ولایت همسنگر خواهر ولایت توحید ز منطق تو پیروز هفتادو دو داغ دیده یک روز عصمت ز تو اعتبار دارد زینب به تو افتخار دارد در دُرج حیا دُرِّ حسینی حَقّا که تَفاخُر حسینی تو مادر عرش در زمینی تو دخت امیر مومنینی آتش به دل عدو فشاندی در کوفه و شام خطبه خواندی ای پاره ی آیه های تطهیر ای در نفست صدای تکبیر سر تا قدمت همه فروغ است حوریه و دیو این دروغ است تو دختر دختر رسولی سر تا به قدم همه همه بتولی حیدر که بود ولی ذوالمن هرگز ندهد تو را به دشمن ای اختر آسمان عصمت ای بانوی قهرمان عصمت یک خاطره از تو یاد دارم وصفش همه هست افتخارم دروازه شام بود و محشر سرها سر نیزه بود یکسر جمعیت و رقص و چنگ و دف بود گه زخم زبان و گاه کف بود