eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
48.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
دوباره مرغ روحم هوای کربلا کرد دل شکسته ام را اسیر و مبتلا کرد زسر گذشته اشکم به لب رسیده جانم که هر چه کرد با من فراق کربلا کرد شود تمام هستی فدای آن دو دستی که غرق بوسه با اشک علّی مرتضی کرد نگشت آنی آن دست جدا زدامن دوست اگر چه تیغ دشمن زپیکرش جدا کرد جز از برای داور دو تا نگشت اکبر چه شد که خصم کافر جبین او دو تا کرد سزد همه جوانان حنا زخون ببندند که جا به حجله خون یتیم مجتبی کرد فدای آن جوانی که در نماز ایثار زخون وضو گرفت و به اکبر اقتدا کرد فدای شیر خواری که وقت جان نثاری دو چشم خود ببست و دو لب به خنده وا کرد فدای آن شهیدی که زیر تیغ قاتل سرش بریده گشت و به شیعیان دعا کرد فدای جسم پاکی که قطعه قطعه گردید زقطره قطره خونش حسین را صدا کرد فدای آن شهیدی که در کنار سنگر به گریه یا حسین گفت به خنده جان فدا کرد برات کربلا را کسی گرفت (میثم) که رو برای ایثار به سوی جبهه ها رفت
چه خوش است اگر ببينم عرفات و کربلا را حرم عزيز زهرا، شب مشعر و مني را چه نکوتر ار به بينم رخ يار را در آنجا که توان به روي او ديد جلوات کبريا را چه خوش است اگر بپوشم به بدن لباس لحرام به حرم روم بخوانم به زبان دل خدا را به خداي کعبه سوگند همه حجّ من حسين است به دو صد مني نه بخشم عرفات کربلا را عرفات باشد آنجا که خداي حقتعالي به حسين خود ببخشند همه جرم ماسوا را عرفات باشد آنجا که حسين شست با خون به جلال کبريايي رخ کبريا نما را عرفات کوي مهدي ست عرفات روي مهديست چه شود به يک تماشا بدهد مراد ما را گل فاطمه کجايي تو تمام حجّ مايي چه شود دمي نمايي تو جمال دل ربا را تو مقام را مقامي تو به چار رکن رکني تو حرم کني حرم را تو صفا دهي صفا را به تبسّمت سلامم حَرَم خدا حرامم که بگردم و نبينم مه طلعتت نگارا همه حجّ ما بود اين که به يک نگاه شيرين به روي خدا نمايت نگرم آشکارا نگهي به چشم «ميثم» که کند دمي نگاهت که نگاه پاک بايد به رخ تو شهريارا
حاج سیدمجید بنی فاطمه4_5827982892222906637.mp3
زمان: حجم: 8.01M
: ز بام کوفه مي کنم تو را نظاره يا حسين! تو هم مرا نظاره کن به يک اشاره يا حسين! سرو به خون نشسته ام، زائر دست بسته ام سلام مي فرستمت از لب پاره يا حسين! لحظه به لحظه دم به دم، مرگ دوباره ديده ام بس که رسيده بر تنم، زخم دوباره يا حسين! ميان خندة عدو بهر تو گريه مي کنم بلکه به اشک ديده ام کني نظاره يا حسين! تير به چلة کمان، کمان به دست حرمله ميا به کوفه رحم کن به شيرخواره يا حسين! پرده کنار رفته و مي نگرم به دخترت نه معجرش بود به سر، نه گوشواره يا حسين! هدية حاجيان بود به مسلخ ولا يکي مرا بود در اين منا دو ماه پاره يا حسين! به آسمان ديده ام، نظاره کن که دم به دم در آفتاب ريختم بر تو ستاره يا حسين! نگه به مکه دوختم چو شمع بر تو سوختم درون سينه ام شده نفس شراره يا حسين! کرم کن و به يک نظر به نظم "ميثمت" نگر که کرده سوز او اثر به سنگ خاره يا حسين!
دوستان برمن و سوزجگرم گریه کنید دوستان بر من و سوز جگرم گریه کنید به شرار دل و اشک بصرم گریه کنید من جوان بودم و در سن شبابم کشتند بر دل سوخته و چشم ترم گریه کنید حسنم، پاره جگر مثل عمویم حسنم بر من و بر هموی خون جگرم گریه کنید من و جد و پدرم را به جوانی کشتند در عزای من و جد و پدرم گریه کنید من شهیدم ولی از خصم نخوردم سیلی همه بر مادر نیکو سیرم گریه کنید سال ها بود که در تحت نظر بودم حبس همه بر قصه ی تحت نظرم گریه کنید قبر ویران شده ام گشت بقیع دگری داغداران به بقیع دگرم گریه کنید بعد من مهدی من بی کس و تنها ماند به غریبی یگانه پسرم گریه کنید گریه ی منتظران مرحم زخم دل اوست بر ظهور خلف منتظرم گریه کنید به محبان من اعلام کن اینک میثم همه بر حجت ثانی عشرم گریه کنید
*در مصیبت حضرت امام عسکری ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت همچو اجداد غریبت همۀ عمر غریب به جوانی شده مسموم چو جد و پدرت در پی ماه صفر معتمد از زهر جفا کرد با عم گرامیت حسن همسفرت بس‌که در جامعه مظلوم و غریب و تنهاست نیست ممکن که عزا بر تو بگیرد پسرت چشم بگشا به سوی خانۀ در بسته خویش که عزادار شده همسر نیکو سیرَت سال‌ها تحت‌نظر بودی و بودی در حبس کس ندانست و نداند که چه آمد به سرت چشم حق‌بین تو شد بسته و می‌بینی باز همه جا غربت مهدی است به پیش‌ِ نظرت سال‌ها شمع صفت سوختی و آب شدی نه فقط زهر جفا زد به دل و جان شررت سال‌ها بود که با یاد لب خشک حسین خون دل بود روان روز و شب از چشم ترت «میثم» از خواجگی هر دو جهان دست کشد بشماریش اگر جزء گدایان درت
کنار بستری خاموش و غمناک علی امید خود را می کند خاک بهار آرزویش گشته پائیز دلش از غربت و غم گشته لبریز به هر حالش که می آید ز سینه خجالت می کشد شهر مدینه نفسهایش فتاده در شماره کند بر صورت زهرا نظاره به هر چشمی که یارش می گشاید توان از قلب پر سوزش رباید به لب های علی پیوسته آه است گمانم مرتضی در فکر چاه است به آرامی کنار بستر او علی خم شد چو شمعی روی زانو که روی یار را بهتر ببیند ز باغ چشم یارش لاله چیند به نجوا گفت یا زهرا غریبم مخواه اینگونه تنهایم حبیبم گل آلاله گلخانه من تو هستی چهل چراغ خانه من علی اینجا دگر یاری ندارد کسی چون من شب تاری ندارد ببین ای یاور شب زنده دارم ز تنهایی گره خورده به کارم چه شد کز همسر خود دل ربودی مگر اشک امامت را ندیدی چو شرح راز بر دیوار دیدم پس از آن صورتت را تار دیدم اگرچه روز داغ حیدر آمد ولی شادم جدائی ها سر آمد به همره می بری با خود صفا را ولی دیدی چو روی مصطفی را الا ای سوره مجروح کوثر سلامم را رسان نزد پیمبر
آن شب که شب از صبح محشر تیره تر بود آن شب که از آن مرغ شب هم بی خبر بود آن شب که خون از دامن مهتاب می ریخت اسما برای غسل زهرا آب می ریخت آن شب امیرالمومنین با اشک دیده می شست تنها پیکر یار شهیده میشست در تاریکی شب مخفیانه گه جای سیلی گاه جای تازیانه صد بار از پا رفت و دست از خوشتن شست جانان خود را در درون پیروهن شست چشم از نگه، نای از نوا، لب از سخن بست بگشود دست حسرت و بند کفن بست ناگه فتاد آن تیره کوکب را نظاره گریان به گرد آفتابش دو ستاره از بی کسی در بال هم سر برده بودند گویا کنار جسم مادر مرده بودند داغ دل مولا دوباره گشت تازه ریحانه هارا زد صدا پای جنازه آن پرشکسته طائران از جا پریدند افتان و خیزان جانب مادر دویدند چون جان شیرین جان او در برگرفتن گل بوسه از آن لالۀپرپر گرفتند یکباره از عمق کفن آهی برآمد با ناله بیرون دستهای مادر آمد ناگه ندا آمد علی بشتاب بشتاب در دانه های وحی را دریاب دریاب مگذار زهرا را چنین در بر بگیرند مگذار روی سینۀ مادر بمیرند .
اگرعبدگنه کارم تورادارم چه غم دارم اگرمرغ گرفتارم تورادارم چه غم دارم اگرآلوده وپستم وگرخالی بوددستم وگرسنگین بودبارم تورادارم چه غم دارم اگرآتش برافروزی تن وجان مراسوزی چه باک ازشعلۀ نارم تورادارم چه غم دارم هم ازلطفت بودهستم هم ازجام توسرمستم هم ازشوق توسرشارم تورادارم چه غم دارم چه درصحراچه دردریاچه درپایین چه دربالا به هرجانب که روآرم تورادارم چه غم دارم کیم من عبدشرمنده سیه روی وسرافکنده که بااین جرم بسیارم تورادارم چه غم دارم تهی ازبرگ وازبارم میان لاله هاخارم نباشدکس خریدارم تورادارم چه غم دارم قرارمن شکیب من طبیب من حبیب من دوایم ده که بیمارم تورادارم چه غم دارم توستّارالعیوب ستی توغفّارالذّنوب ستی الاستّاروغفّارم تورادارم چه غم دارم سیه رویم سیه بختم بدین پروندۀ سختم بدین اشکی که میبارم تورادارم چه غم دارم نه آبی درسبودارم نه نائی درگلودارم نه برروآبرودارم تورادارم چه غم دارم منم"میثم"که پیوسته به احسان تودل بسته به غیرازتوکه رادارم تورادارم چه غم دارم
سال‌ها آب شدم سوخت ز پا تا به سرم آخر ای زهر جفا شعله زدی بر جگرم کشت منصور ستم پیشه ز بیداد مرا کاش می‌کرد دمی شرم ز جد و پدرم دلِ شب بود که دشمن به سرایم آمد برد از خانه برون وقت نماز سحرم سال‌ها داغ بنی‌فاطمه را می‌دیدم کس ندانست که یک عمر چه آمد به سرم من جگرپارۀ زهرایم و باید به چه جرم عوض گل جگر پاره برایش ببرم بارها تیغ کشیدند پی کشتن من بارها سیل بلا برد به موج خطرم دشمن آن لحظه که بر خانۀ من آتش زد یاد آمد ز غم مادر نیکو سیرَم دل شب خصم مرا برد به قصر منصور یاد از بزم یزید آمد و از طشت زرم «میثم» از تربت بی‌شمع و چراغم پیداست که چو جد و پدرم از همه مظلوم‌ترم
بسا ستم که به آن حجت خدا کردند به بیت حضرت صادق هجوم آوردند قیامتی دگر از این ستم به پا کردند سر برهنه دل شب ز خانه‌اش بردند چه ظلم‌ها که به آن نجل مصطفا کردند در آن سیاهی شب، اهل بیت آن مظلوم گریستند و برای پدر دعا کردند همه سواره و او را پیاده می‌بردند نه رحم کرده، نه از حضرتش حیا کردند سه بار تیغ کشیدند بهر کشتن او عجب به عهد رسول خدا وفا کردند! امام صادق ما را به زهر کین کشتند مدینه را زغمش دشت کربلا کردند هزار مرتبه نفرین حق بر آن قومی که خط خویش ز آل علی، جدا کردند برای غصب خلافت زدند زهرا را چه شد که کودک ششماهه را فدا کردند به جای شاخۀ گل بار هیزم آوردند حقوق فاطمه را پشتِ در ادا کردند بسوز و شعله برافروز از جگر «میثم» که حمله بـر حرم وحی کبریا کردند
تنها نشد ززهر ستم آب، پیکرت یک عمر ریخت آتش اندوه بر سرت هر روز بود روز تو از دود آه شب هر لحظه ریخت خون دل از دیدۀ ترت چشمت زدور بود به ذریّۀ رسول بردند سوی مقتلشان از برابرت آن شب که شعله گشت زکاشانه ات بلند یاد آمد از شکستن پهلوی مادرت بردند دست بسته تو را چون علی، ولی سیلی نخورد پشت در خانه همسرت خصمت نگاه داشت سه ساعت به روی پا دیگر نبود بسته دو بازوی خواهرت تیغ ستم سه بار به قتلت کشیده شد دیگر نخورد چوب به لب های اطهرت بودند اهل بیت تو بعد از تو بس عزیز دیگر اسیر خسم نگردید دخترت این غم مرا کشد که به شهر مدینه نیست جز بوسۀ نسیم به قبر مطهّرت غربت نگر که پشت در بستۀ بقیع صورت نهد به دامن دیوار، زائرت در حیرتم چگونه کفن شد جنازه ات چیزی نمانده بود زاندام لاغرت (میثم) گدای تواست مرانش زکوی خویش ای مهر و مه دو خاک نشین سائل درت
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو دل‌های دوستان همه صحن و سرای تو چشمم سوی مدینه دلم جانب بقیع گرم زیارت حرم با صفای تو از لحظه‌ای که خاک لحد بر تو چیده شد خاک بقیع نه! دل ما گشت جای تو آیا در بقیع شبی باز می‌شود تا در کنار قبر تو گریم برای تو؟ بردند دست‌بسته تو را سوی قتلگاه با آنکه بود عرش خدا جای پای تو ای صد مسیح زندۀ ذکر شبانه‌ات خاموش شد چگونه صدای دعای تو آخر ز زهر کین جگرت پاره پاره شد ای پاره‌های دل، گُل بزم عزای تو تشییع شد چو پیکر پاک تو تا بقیع می‌کرد گریه ختم رسل در قفای تو چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر ای جان عالمی همه بادا فدای تو تنها نه «میثم» ... از غم و اندوه و غربتت آگه کسی نگشت به غیر از خدای تو