eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
48.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۲۷ من مناجات و نوای سحری می خواهم از گنه خسته و حال دگری می خواهم دست من خالی اگر چه ، تو کریمی اما از تو لطف و کرم بیشتری می خواهم تا که در حلقه ی عشاق ، تو راهم بدهی ناله های شب و اشک سحری می خواهم تا که خاموش کنم آتش سوزان ز گناه آه سردِ دل و چشمانِ تری می خواهم تا که این کوه گناهم همه سوزد یک آن جلوه ی دلبر صاحب نظری می خواهم به گدایان حرم اذن دخولی بدهید بهر اعمالِ بَدَم برگ قبولی بدهید قصه ی جرم من و بخشش تو طولانی است قصه ی توبه ی صد باره و بد پیمانی است هر چه تو ساخته ای ، شد ز گناهم ویران از تو آبادی و از من همگی ویرانی است گفته ای منتظر آمدنت می مانم انتظار تو به برگشتن من طولانی است عاشق و منتظر بنده ی خود هستی تو ای خدا عشق تو بر بنده عجب نورانی است با تو بودن همه خوشبختی و عشق است و کمال بی تو بودن همه سرگشتگی و حیرانی است حال، من آمده ام توبه ی جانانه کنم رویِ دل سوی تو ای یارِ کریمانه کنم دستِ خالی ز پیِ لطف خدا آمده ام به امید کرم و جود و عطا آمده ام همه سرمایه ی من فقر و نداری من است من فقیرم به همین دستِ دعا آمده ام صحنه ی رزم و جهاد است ، جهادِ با نفس به سِلاحی که بود اشک و بُکا آمده ام منم آن بنده ی آلوده و شرمنده ی تو که پشیمان شده از جرم و خطا آمده ام گرچه نالایق و غرق گناهم اما به امید حرم کرببلا آمده ام اولین باب بهشتِ عرفایی تو حسین بهترین راه رسیدن به خدایی تو حسین @majmaozakerine
س چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی تمام عمر زیر سایه ی تاج سرت باشی صدف باشی و بی اندازه فکر گوهرت باشی خودت میخواستی تحت الشعاع خواهرت باشی نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب قدم برداشتی گفتی فقط زینب فقط زینب مدینه ازحسن هم یک نفر مظلوم تر دارد همان خواهر که ازحال دل خواهر خبر دارد فدای ام کلثومی که فرمان از پدر دارد که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد برای یاری زهرا، دو دم را مرتضی آورد علی میخواست تا زینب دوتا باشد، تو را آورد قسم بر غربت تاریخ ؛ این ترفند ممکن نیست دروغ محضشان کافیست ؛ این پیوند ممکن نیست علی باشد به این وصلت رضایتمند؟ ممکن نیست به تیغ خشمگین مرتضی سوگند،ممکن نیست فلانی را بگو شهر نبی دروازه ای دارد نمیداند مگر که هرکسی اندازه ای دارد دراین مکتب که حفظ شان کعبه می شود لازم تویی کعبه ، که گرد تو جوانان بنی هاشم برادرزاده هایت از ادب پیش تو چون خادم حجابت قامت اکبر ، رکابت زانوی قاسم چنان عباس ، جانت از وفاداری لبالب بود که بعد از کربلا کارت علمداری زینب بود شنیدم ساربان نامهربانی کرده با سر ها سوار ناقه خواهرها ، سوار نی برادر ها چهل منزل شدی سنگ صبور داغ مادر ها چهل منزل کشیدی خار از پای کبوتر ها گَمانم خوب فهمیدی پریشانی زینب را که بستی باسکینه زخم پیشانی زینب را بمیرم،درشلوغی های شام آنچه نباید ،شد خودت دیدی که راه کاروان یک مرتبه سد شد همینجابود که حال عروس مادرت بد شد نه،از دروازه ی ساعات باید زودتر رد شد رباب آنجا که دایم آه حسرت میکشد اینجاست وجایی که ابوفاضل خجالت میکشد اینجاست ✍ @majmaozakerine
گناه کار ترین بنده ی توام یا رب به جان فاطمه شرمنده ی توام یا رب ببین به پا شده بتخانه در دلم اما هنوز مدعی ام بنده ی توام یارب تمام عمر مرا سربلند کردی و من تمام عمر سرافکنده ی توام یارب گناه خیمه ی غم در دلم زده اما هنوز منتظر خنده ی توام یارب به روسیاهی من بیشتر اضافه شده که بین خلق نماینده ی توام یارب اگر نظر کنی از لطف رام خواهم شد منی که عبد گریزنده ی توام یا رب گناهکار ترین بنده ام ولی دلخوش به دست رحمت بخشنده ی توام یارب خدا، تو را به خدا می دهم قسم، العفو! به حق آل عبا می دهم قسم، العفو! نگاه ما به تو از هر کجا زیادتر است چرا که عفو تو از جرم ما زیاد تر است به ناامیدی از این در نرفتم و دیدم که خواجه گفت امید عطا زیاد تر است تمام عمر اگر سوختم در آتش خوف ولی به حکم محبت رجا زیاد تر است منی که در پی آسایشم، نمی فهم که در مسیر تقرب بلا زیاد تر است اگرچه در عرفاتند حاجیان اما نگاه تو طرف کربلا زیاد تر است گریز روضه دوباره رسیده تا گودال چرا که در دل آن روضه ها زیاد تر است سر حسین اگر از جلو بریده نشد غم بریدن آن از قفا زیاد تر است
باز این چه شورش است که دارد قلم نوا چاووش از چه می زند این قوم را صلا حتما محرم است که تب کرده آسمان جام زمین برای همین است پر بلا حتی غزل به مرثیه خوانی رسیده است رخت عزاست بر تن قاموس واژه ها بگذار شکل روضه ی خود را عوض کنم ترسم شود به نوحه ی من، قریه مبتلا * بیمار عشقم از نفس من حذر کنید امشب تمام سینه زنان را خبر کنید * نوبت رسیده باز خودم را خجل کنم خود را اگر نشد به شما متصل کنم آقا سلام، حضرت مولا اجازه هست ؟ تا با شما دو باره کمی درد دل کنم می خواستم که سینه زنان را بیاورم کاری برای رزق شب و آب و گل کنم زنجیرها شبیه دلم زار می زدند حتی نشد که دیده ی خود را بحل کنم * ویروس اگر به دست و به پایم گذاشت بند آقا، به جان مادرت این تکیه را نبند * دیدی تو لغزشم ولی از در مرا مران اصلا، گدای آمده را پیش خود بخوان با هیآت امدم که نیافتم ز چشم تو همپای اشک می شوم این بار نوحه خوان خط و خطوط و فاصله هر چند لازم است بی بعد منزلیم در این عرشی آستان بر سینه مان به شیوه ی دیرینه می زنیم ما را به فاصله به بر دست خود نشان * دلبر تویی ز خیمه ی تو پا نمی کشیم باشد "کووید" دست ز دریا نمی کشیم * نوری از آفتاب به فانوسمان بده ویروس را ببر، پر طاووسمان بده صبح سپید را به شب قریه مان ببخش پایان، شبی به غصه ی محسوسمان بده ما با اذان اکبر تو ساز می شویم روح اذان به لهجه ی ناقوسمان بده از چاه غم خلاص نما ایل عاشقت خط امان به یوسف محبوسمان بده * در سایه ی شما به امان فکر می کنیم این جا به جان سینه زنان فکر می کنیم * بیماری آمده که زمینگیرمان کند در قاب مرگ خوانده که تصویرمان کند با نقشه های دم به دمش زجرمان دهد نقش بر آب جمله ی تدبیرمان کند از باغ هایمان ببرد هر چه میوه است سرو جوانمان شکند، پیرمان کند صیاد آهوان خوش آهنگمان شود ساز بلا نوازد و دلگیرمان کند * باید شما ضمانت آهوی ما کنی ما را ز بیم گرگ، به صحرا رها کنی * از کربلا به ما برسان رزق خوشگوار ما را به جز محبتتان نیست انتظار پیچیده بوی یاس بهار غم آمده تاعلقمه دویدنمان باشد افتخار گل های ما به اصغر تو دل سپره اند طفلی که هست اکبر مردان روزگار امن یجیبمان به شما ختم می شود این جا دعا به لطف شما دارد اعتبار * با یا حسین مادرمان شیر خورده ایم عشق تو از گذشته امان ارث برده ایم * .............................................................
🏴 🏴 🏴 ✍شاعر:حسین ایمانی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ای بهترین توسّلِ اِحیایِ اهلِ بیت قدرِ خدایِ قادر و یکتایِ اهلِ بیت سرچشمه‌یِ حقیقیِ دریایِ عاشقی سرمایه‌یِ خدایی و والایِ اهلِ بیت اوج و عروجِ معرفت و بندگیِ حق فصلِ بهارِ وصل و تماشایِ اهلِ بیت انگار هر چه بود و نبوده خدا گذاشت با نامِ نابِ فاطمه‌اش پایِ اهلِ بیت جایی برایِ فاطمیونش خدا نداشت جز در جوارِ خویش همان جایِ اهلِ بیت هر جا که حرفِ عزّت و حُجب و عفافِ توست‌‌ معنا شود به وسعتِ معنایِ اهلِ بیت ای دانه‌چینِ روزِ جزا دانه‌یِ تواَم چون دل شده محلِّ تولّایِ اهلِ بیت بویِ بهشتِ قُربِ خدا از تو می‌رسد عطری پر از لطافتِ نجوایِ اهلِ بیت در روضه‌هایِ فاطمیه جمع می‌شود هر درد و آه و غصّه و غمهایِ اهلِ بیت مبنایِ روضه‌ها تویی اِی مادرِ پدر بِنْما نظر به روضه‌یِ خود صاحبِ نظر در بطنِ مادرت شده غربت نصیبِ تو در کودکی یتیم شدی و حبیبِ تو .... ماند و کنایه و هدفِ خاکروبه شد غمخواریِ نبی و تلاشِ عجیبِ تو اسلام پا گرفت و علی را امام کرد حقَّش که خورده شد غم و صبر و شکیبِ تو بغضِ سقیفه آمد و در کوچه‌ها نشست بر چهره پیشِ کودکِ زار و غریبِ تو رفتی و همسر و پسرت را تمامِ عمر آزرده نیشِ خصمِ بد و نانجیبِ تو سیلیِ کوچه سنگِ بنایِ ستم شد و .... کرب‌وبلا و تشنه و شیب‌الخضیبِ تو‌‌ آتش دوباره در حرم افتاد و کینه زد سیلی و رویِ ارثیه‌ات شد قریبِ تو در بند شد دوباره امیرِ حریمِ عشق گودال ماند و عطرِ دل‌انگیزِ سیبِ تو دستِ نفاق رو شد و کاخِ ستم خراب با صوتِ ذوالفقاریِ نطقِ خطیبِ تو دلخونِ غصّه‌هایِ گلِ یاس کعبه است تنها دوایِ فاطمیون عهد و ندبه است @majmaozakerine
س چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی تمام عمر زیر سایه ی تاج سرت باشی صدف باشی و بی اندازه فکر گوهرت باشی خودت میخواستی تحت الشعاع خواهرت باشی نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب قدم برداشتی گفتی فقط زینب فقط زینب مدینه ازحسن هم یک نفر مظلوم تر دارد همان خواهر که ازحال دل خواهر خبر دارد فدای ام کلثومی که فرمان از پدر دارد که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد برای یاری زهرا، دو دم را مرتضی آورد علی میخواست تا زینب دوتا باشد، تو را آورد قسم بر غربت تاریخ ؛ این ترفند ممکن نیست دروغ محضشان کافیست ؛ این پیوند ممکن نیست علی باشد به این وصلت رضایتمند؟ ممکن نیست به تیغ خشمگین مرتضی سوگند،ممکن نیست فلانی را بگو شهر نبی دروازه ای دارد نمیداند مگر که هرکسی اندازه ای دارد دراین مکتب که حفظ شان کعبه می شود لازم تویی کعبه ، که گرد تو جوانان بنی هاشم برادرزاده هایت از ادب پیش تو چون خادم حجابت قامت اکبر ، رکابت زانوی قاسم چنان عباس ، جانت از وفاداری لبالب بود که بعد از کربلا کارت علمداری زینب بود شنیدم ساربان نامهربانی کرده با سر ها سوار ناقه خواهرها ، سوار نی برادر ها چهل منزل شدی سنگ صبور داغ مادر ها چهل منزل کشیدی خار از پای کبوتر ها گَمانم خوب فهمیدی پریشانی زینب را که بستی باسکینه زخم پیشانی زینب را بمیرم،درشلوغی های شام آنچه نباید ،شد خودت دیدی که راه کاروان یک مرتبه سد شد همینجابود که حال عروس مادرت بد شد نه،از دروازه ی ساعات باید زودتر رد شد رباب آنجا که دایم آه حسرت میکشد اینجاست وجایی که ابوفاضل خجالت میکشد اینجاست ✍ @majmaozakerine
. پشتِ دروازه غرق ابهام است ازدحامی عجیب در شام است کاروان را مُعطّلش کردند این چه جور احترام و اکرام است به کدامین بیان کنم تشریح فخرِ عالم به شام، گمنام است سَبِّ حیدر ز بس شده مرسوم همۀ شهر پُر ز دشنام است جای گُل، بر سر و روی زینب بارشِ سنگ و آتش از بام است بهرِ تهمت زدن به آل علی پیرِزن هم به عرضِ اندام است اصلاً انگار این ولایتِ کفر بی خبر از ظهور اسلام است شامیان را حیا و عفت نیست آل عصمت به شام بَد نام است! بر یتیم و اسیر بَد اَخمند از صغیر و کبیر بی رحمند کاروان شد به پیشِ منظرها همه دیدند پاره معجرها آستین های پارۀ زنها شد حجابی برای دخترها دور از چشم حضرت عباس ریختند آبروی خواهرها میهمانان خارج حتی همه دیدند بغضِ کوثرها سرِ شب تا سحر حرامی ها سنگ میریختند بر سرها این مصیبات را همان بهتر که ندیدند چشمِ مادرها حرف بَد میزدند نامردان پیش چشم و سر برادرها گریۀ آسمان درآمده بود داشت میریخت اشکِ اخترها هر طرف غرق در فسادی بود پایکوبی و رقص و شادی بود وای بر شامیانِ لاکردار بدتر از کوفیانِ بَدرفتار اهل بیتِ حسین را بردند از محلِ یهود تا بازار رأسها با کجاوه ها نزدیک تا ببینند مردمِ بَدکار از غرورِ شکستۀ زینب تارسیدن به کاخِ استکبار نان و خرما تعارفش کردند صدقه دادنِ حقارت بار ناسزا گفتنِ حرامیِ پست گریۀ طفل و خندۀ حضّار ریسمان ها به دستِ اهل حرم کعبِ نی ها به پنجۀ کفار همه اینها به یک طرف اما وای از چشم های پُر آزار اُسرا را به شهر گرداندند شهدا را چه سخت گرياندند .
. بند اوّل شعر نیمه ی ماه رسید و مهِ زهرا نرسید دل ز کف داده ولی ماه دلآرا نرسید گرچه خوب است چراغانی هر شهر ولی ما همه دیده بره ، یوسف زهرا نرسید به چراغانی این شهر نباشم دلخوش اصل ما دیدن مولاست که مولا نرسید ما همه تشنه ی دیدار رخ یار ولی کس نپرسید چرا تشنه به دریا نرسید ما به احیای شبِ نیمه ی شعبان مشغول بی خبر این که چرا صاحب احیا نرسید ساکن کوی رضا گشته شبِ نیمه ی ماه رفته از دست دل ما و به اینجا نرسید گفته بودند که بالا برود آه وصال من زمین‌گیرم و این آه به بالا نرسید    چه شود تا که ببینم نظری روی تو من    در شب نیمه ی شعبان برسم سوی تو من بند دوّم نیمه ی ماه شد و مهر درخشان نشود پرده بردار که شب جز به تو تابان نشود نرسد دیده ی عاشق به وصالِ رخ یار تا تمنّای رسیدن به تو عنوان نشود باز احساس من آن است که با این همه نور بی تو این کوچه و بازار چراغان نشود ما پریشان فراقیم  نپرسید چرا عاشقی نیست که از هجر پریشان نشود بهترین جای وصال من و آن یار اینجاست هر کجا باز روم خاک خراسان نشود نخورد آب زمینی که بلند است بیا تا نخواهند کسی قابل احسان نشود گل به دیدار تو خندان شود ای عشق ولی تا نگاهی نکنی غنچه که خندان نشود    ما همه ساکن گلخانه ی نیکوی توایم    شب میلاد تو و منتظر روی توایم بند سوّم شبِ میلاد تو و در تب و تابیم بیا جاده در جاده همه پا به رکابیم بیا ای تو آبادی دلهای به خون خفته ببین مثل ویرانه ز هجر تو خرابیم بیا از طلوع رخ نورانی تو فهمیدیم تو عیان هستی و ما غرق حجابیم ، بیا دشت بی آبی هجران شده قربانگه دل ما درین دشت پی جوشش آبیم بیا مگر از صوت قدم های تو بیدار شویم ما که از غفلت خود خسته و خوابیم بیا چهره بر خاک کف پای تو خواهیم گذاشت جملگی در پی آن لحظه ی نابیم بیا با تمنّای وصال تو به طوس آمده ایم ما همه منتظر صوت جوابیم بیا    هر نفس نام تو را برده و خواهان توایم    به خراسان رضا آمده  مهمان توایم بند چهارم بی تو خون می رود از دیده و دلها چه کنیم خود بگو ، از غم هجران تو مولا چه کنیم بی تو ای منجی عالَم شده دل غرقِ بلا ما و این کشتی بشکسته به دریا چه کنیم امشب ما که گذشت ای مه شبهای فراق با چنین حال بگو با غم فردا چه کنیم کاروان رفته ولی آتش حسرت باقی ست عاشقانیم بگو در دل صحرا چه کنیم خبرِ آمدنت آمد و ما آمده ایم گر نبینیم تو را یوسف زهرا چه کنیم تا به وصلت برسیم آمده ایم از ره دور گر که تأثیر نکرد این همه نجوا چه کنیم پس ازین ناله و این سوز که باشد به جگر چه بگوییم ز هجران تو آقا چه کنیم    شده ایم از سر محتاجی و از خجلت خود    ما پناهنده به درگاه ولی نعمت خود ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .