|⇦•گمان مدار کهگفتم برو ...
#روضهوتوسل به امام رضا علیه السلام اجراشده#شب_هشتم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
ددی اباصلت گدرم ایچری،قیدندگوردون عباموباشوما چکمشم منی دیندیرم.اباصلت دیی ساعتی منتظر اوتوم گوردوم قاپی آچیلدی آقام قاپودان خارج اولدو .گوردوم عبانی علی بن موسی الرضا چکیب باشینه، آقامی دیندیرمدم ،گوردومگوجودن یول گدیر اما نامتعادل یول گدیر،اووقارینن یول یرین آقا هردم دایانی،اوتورور،دیی آقا گلده یتیشدی قاپونو آشدوم وارد اولدو، اله حجره گچنده سسلدی ابا صلت قاپلاری باقلا گینان.من قاپولارو باقلایانا گوردوم اوحالینن حصیر خانه انی یقیشدریر آقا نی الیسیس؟ ابا صلت! جان ورررم، اباصلت جان ورن لحظه امدی ،اباصلت ایستیرم جدیمحسین تکی قورو یرده جان ورم. گوردوم آقاحالدان منقلب او لحظهرد باشیمی دولاندوردوم گوردوم بیر آقا زاده ای وارد حجره اولدو. چیخدیم قاباقونا آقاسیز، کیم سیز؟بویوردو من جواد الائمه ایم. آقا بوردا نی ایلیسیس ؟ قاپولار باقلودونجه وارد اولدیز؟ بیر منه باخدو بویوردو ابا صلت ایمانین کامل اله.بواللهی که بیر گوز ووراندا منی مدینَدَن بورا یتیریب، قاپلارودا اوزون آچوب،اله دانشاندا بیردن گوردوم گوزلرین آشدی اباصلت یوباندورما جوادمی.گوردوم آقازادهگلدی دیزلرینی وردی یره بابانی باشونوآلدو دیزینه جواد الائمه ال آتوب امام رضانی محاسینه. امام رضا زحمتینن اللرنی گتریب جواد الائمه چکیر اوزونه، عزیزیم..
"لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِالله"امام رضا آتانیریر باشی بالانی گوجاقینده ..نهگولن وار، نه هولیان وار، سلام اولا اوآقاما علینی باشینی زحمتینن یردن آلدی قوجاقینه، النی آتو بالانینن باشونا،باشونو.گویدودیزینه
گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم هم رمق پیاده دویدم
محاسنم به کفِ دست واشک به چشمم
گهی به خاک فتادم، گهی زجای پریدم
دو چشم خود بگشا و سؤال کنکه بگویم
ز خیمه تا سرجسمِ تو من چگونه رسیدم
نه تیغ شمر مرا میکُشد نه نیزه ی خولی
زمانه کُشت مرا لحظه ای که داغ تودیدم
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
|⇦•هرچند غیر ناله...
#روضهوتوسل به حضرت خدیجه سلام الله علیه اجراشده#شب_یازدهم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حنیف طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
دیروز یا امروز تو بستر بیماری مادر حرفاش رو با دختر میزنه، از رفتار فاطمه با پیغمبر معلومه سفارش پیغمبر رو به فاطمه کرد. حواست به بابات باشه، بابات غریبه... لذا بعضی موقع ها که پیغمبر از جنگ برمیگشت پرستارِ پیغمبر فاطمه بود. سر و صورت پیغمبر رو می شست...
امیرالمؤمنین در جنگ اُحد نود زخم کاری بر داشت... پیغمبر بعد از جنگ اُحد یه پرستار برای امیرالمؤمنین در نظر گرفت که زخمهای امیرالمؤمنین رو التیام ببخشه و مولا در یک خانه ای ساکن شد...
پرستار پرسید چرا نمیری خونه ات؟ مولا گفت: فاطمه من رو با اینحال ببینه اذیت میشه...
تو همین ماه رمضان، چند روز دیگه فرق اميرالمؤمنين شکافته میشه لذا شاید به امام حسن علیه السلام وصیت کرد که :
ببند آن گونه فرقم را که در قبر
نببیند فاطمه زخمِ سرم را
*وصیت کرد خدیجه اون دم آخر به فاطمه اش که حواست به بابات باشه...
روزای آخر هم فاطمه تو بستر بیماری زینب روصدا زد، دخترم!..*
هر چند غیر ناله به بستر نداشتم
دردی به غیرِ غربتِ حیدر نداشتم
زینب! دیگر برای ماندن مادر دعا مکن
من هم عروس گشتم و مادر نداشتم
مادر نداشتم که زدم فضّه را صدا
نزدیک تر از او به پَسِ در نداشتم
*اما...*
اكنون دو سرو قد، دو برادر كنار توست
من پشتوانه ای ز برادر نداشتم
"صَل اللهُ عَلیک یا ابا عَبدالله" این برادرا کجا بودن صبح یازدهم؟ دستاش رو زد زیر بغلش...*
چون چاره نیست میروم و میگذارمت
ای پاره پاره تن به خدا میسپارمت
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
@babolharam_net/حاج مهدی رسولیrasouli-roze_10.mp3
زمان:
حجم:
4.76M
#روضهوتوسل به حضرت خدیجه سلام الله علیه اجراشده#شب_دهم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی •✾•
|⇦•افتخار دین و آیین ....
#روضهوتوسل به حضرت خدیجه سلام الله علیها اجراشده#شب_دهم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حنیف طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
افتخارِ دین و آیین را اگر میشد سرود
شعر، اول از خدیجه لب به گفتن میگشود
ای که بر شأن بلندت، کوهها زانو زدن
وی که بر خاک های قدم هایت فلک دارد سجود
تو که هستی که شدی همراه ختم الانبیا
در نزول وحی یا در جاده ی قوسِ صعود
حق تعالی گر که احمد را ستایش کرده است
تو که هستی که مقامت را پیمبر می ستود
از مقاماتِ تو بس که مادرِ زهرا شدی
غیر تو بانو کسی شایسته کوثر نبود
اولین فردی که هر چه داشته بخشیده است
جودِ تو شد مبدأ تاریخی هجریِ جود
هر شب از چادر نمازت رنگ و بوی نور داشت
هر سحر با دیدنِ تو بختِ خود را می گشود
آبرو جبریل از آبِ وضویت میگرفت
در پی این بحر میشد هر اقیانوس رود بود
با چُنین شأن و مقامی در زمانِ احتضار
غیر زهرای سه ساله کس به بالینت، نبود
بی کفن بودی عبای همسرت را خواستی
*حضرت خدیجه به دخترش فرمود: فاطمه جان! من هر چه داشتم برای خدا بخشیدم، هیچی نمونده برام، حتی برام کفنی هم نمونده، به بابات رسول الله بگو همون عبایی که با اون نماز شب میخوندی اون رو کفنِ من قرار بده...*
بی کفن بودی عبای همسرت را خواستی
آهِ پیغمبر، زِدل برخواست تا ربِّ وَدود
ناگهان از سوی حق، بر دست های جبرییل
پنج پیراهن برای پنج تن آمد فرود
* از عرش ندا شد: کفن خدیجه با خود ماست یا رسول الله...
کنار این کفن کفن های دیگه هم اومد...*
اما پنجمین پیراهن این پنج تن شد قسمتت
بر تو سهمش را حسین از عرش حق هدیه نمود
فاطمه که دید که می ماند حسینش بی کفن
بافت پیراهن، برای یوسفش یاسِ کبود
بافت تا عریان نماند بین صحرای بلا
بافتش تا اشک تار و بافتش با آهِ پود
از حریر کهنه ای آن پیروهن را بافت تا
وقتِ غارت درنیاید از تنش؛ اما چه سود
وقت غارت گشت یک لشکر به آن گودال ریخت
یک نفر باخود زره را برده یک نامرد خود
*ابا عبدالله لباس رو به تن کرد، با خنجری هم پاره پاره کرد. زینب سلام الله علیها عرضه داشت: برادر جان! این پیراهن خودش کهنه است چرا دیگه داری با خنجر پاره پاره میکنی؟ فرمود: خواهرم میخوام این ها حیا کنن این پیراهنِ پاره پاره رو از بدنم بیرون نیارن...*
لباسِ کهنه چه حاجت که زیرِ سُمِّ سُتور
تنی نماند که پوشند جامه یا کفنت..
#کربلایی_حنیف_طاهری
#روضه_حضرت_خدیجه