eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
48هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
یک بندروضه... تمام اشکهایم نذرفرجت ای فرزندیاسین...😭(یاسین همان یاحسین است که سرندارد😭) السلام علیکم یااهل بیت النبوه..😭 السلام علیک یااباعبدالله😭 کاش بین زائران اربعینت بودم حسین...😭نیومدم ولی خدامیدونه دلم بین تک تک عمودهاست😭میشه اسم منه روسیاهم بین زواراربعینت ثبت کنی اربابم😭 کاش تشنه و گرسنه وباسر و روی خاکی همراه باآقاجانم به سمت حرمت شتابان می امدم😭 امام سجاد فرمودند: هر موقع خواستي به زيارتِ پدرم بري، با سر و صورت آشفته برو😭با شكمِ گرسنه، با لبايِ تشنه...😭چرا آقا؟ آخه پدرم با لبايِ تشنه شهيد شده،گرسنه بود كشتنش،اونقدر بابام رو تويِ گودال چرخوندن، سر و صورتِ بابام خاكي شد...😭هر جا هستي برو كربلا، ناله بزن:حسين...😭 یه ساعتی رو یادکنم که اربابم ابی عبدالله صدا زد یا غیاث المستغیثین...😭 لحن ابی عبدالله عوض شددیدمیخوان بریزن سمت خیمه...😭 صدا زد اول بیاید کارِ حسین رو تمام کنید...😭 جایت کم است پیکر خودراتکان مده😭 مادررسیده،تشنه لب اینگونه جان مده😭 خواهر بميرد آه دگردست و پا نزن😭 تنگ است جات مادرمان راصدانزن😭 چشم تو روشن محرم ندارم😭 قول داده بودی باشی کنارم😭 دیدی غریبم گفتی اُخیَّ😭 گفتم کجایی گفتی إلیَّ😭 الا لعنت الله علی القوم الظالمین الهی عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب کبری سلام الله علیها😭😭🤲
فایل صوتی 👆 📖 🔊 روضه ورود کاروان اسراء به شام ⚫️ هیئت احرار الحسین علیه السلام 🔻 * شامیان من داغ دارم، هل هله کمتر کنید ۲ بخدا نمیزارم اینجور بشینید... (امام زمان) خارجی نه، زاده، پیغمبرم، باور کنید اگه برام داستان درست نمیکنید، اگه فردا حرف برام در نیاد، یه کار ازتون میخوام، به خدا برا روضه است، کسی خجالت نکشه من دارم میگم، میخوام همه باهم دست بزنید میخوام شعر بخونم، صدا دستتونو بشنوم میخونم، دست بزن، عیب نداره بزن، کف زدن،( بزن) کف زدن پای سر (دست بزن) کف زدن پای، سر، فرزند زهرا، خوب نیست (دست) دست زدن، دست زدن، پای سر ، فرزند زهرا خوب نیست آقا، تو هی دوتا میزنی قطع میکنی، هی داد میزد، اینا میخندیدن کف زدن پای سر، فرزند زهرا ، خوب نیست نا مسلمانان، حیا، از دخت پیغمبر، کنید یه روضه بگم، از کربلا به شام ، هیچ جا نشده بود به اینا احترام بزارن، سادات، یا باید مثل سید اجازم بدید، یا پاشید برید بیرون، عمامه برداشت، یعنی واویلا، یعنی من اجازه دارم هر روضه ای، هیچ کس احترام نذاشت، الا دم دروازه، تو شلوغیا و خنده ها، یکی گفت سلام آقا، یهو آقا برگشت علی بن الحسین، دید تو شلوغیا یکی دستشو آورده، سلام آقا، آقا لبخند زد، تو مارو میشناسی؟ گفت آره آقا، باباتم میشناسم، جون بخواه، چه بلایی سرت آوردن؟ گفت ببینم، ازت خواسته ای بگم آره، گفت یه پارچه بیار، آفتاب، زنجیرارو سوزونده، این زنجیرا رو گردنمه، گردنم سوخته، (ای وای، اگه بعدیشو بگم، همه دستا کار میکنه) گفت سَهل، پول داری؟ آقا تو اسارت پول چکارت؟ گفت میخوام بدم، به این، نیزه دارها ، (گوشتو بگیر)، میخوام اینقدر به بهونه سرها ، وسط ناقه، اینقدر نچرخند، بین عمه ها، آه، بگیریدش، مگه سید اولاد زهرا، خودشو میزنه؟ نزن بچت داره میبینه، وای چه روضه ای اومد تو سرم، نزن، بچه اش داره میبینه، نزن، نزن، این پسرِ، این پسرِ، نزن، دخترش، دخترش داره میبینه، آه، پیش سه ساله، رو سینه اش نرو ، حسیــــــــــن، حسیـــــــــــن باشه، دست تو مستمع رو میبوسم، الان خوشهالم، روضه ثابت گرفتم، دیونه هامو پیدا کردم، آره، هر کدوم شما تو یه هیئت میدیدمتون، اما حالا دور هم جمع شدیم، پسرش داشت میدید باباش خودشو میزنه، از این ور میزد، میگفت نزن، خودشو میزد، میگفت نزن، اون بچه میدونی چکار میکرد، میزد هی خودشو، پاتو وردار، پاتو وردار، یَومٌ عَلی صَدرِ المُصطَفی، یَومٌ عَلی، وَجهِ الثُری، رو زمین افتاده، کمک، کمک، کمک، آخ کمک اومدن، اما به حسین نه ، کمک سنان، کمک شمر، کمک خولی، حسیـــــــــــن، حسیــــــــن آه، آه، اگه پا به پات، گریه نمیکردم نمیخوندم، بخونم یا نه؟، روضه بگم برا اینم، یه ساعت داره میزنه، از اول روضه داره میزنه، اما خون نیومد، الان یکم خون اومد در حیرتم، چگونه، به رویش، عدو زده تو رو خدا نزنید، تو رو خدا نزنید، به پا من نیفت، کاش یکی به پا اون می افتاد، نزن، زینب به پاش افتاد، اومد تو گودال، آه، دیگه نمیخونم، تو حسین بگو من نخونم، تو حسین بگو، به جان مادرم هنوز روضه نخوندم، حسیــــــــــن، حسیــــــــــن بسه، باشه، فقط یه دونه بگم، هنده اومد تو مجلس، یه عبایی پوشیده بود، یه قبایی پوشیده بود، (بخونم یا نه)، اومد تو مجلس، طلا هاشو بسته، گردنبندشو انداخته،( بزار بخونم، بزار بخونم، تو گلوم میمنه وا)، یه وقت رسید، عمه های تو رو دید، گفت اینا که حجاب دارن، پس میگفتید اینا خارجی اند، بزرگتون کجاست، اومد جلو زینب، خانم اینطور بود، میدونست هنده ببینه میشناسه، گفت دستتو بردار، دستتو بردار ببینم، دستشو برداشت، واویلا، دیدن چادرشو برداشت، عباشو برداشت، یکی هنده رو بگیره، گفت زن یزید محجبه، دختر علی، با پارچه؟ حسیـــــــــــن، حسیــــــــن، حسیـــــــــــن 🎤 حاج حيدر خمسه 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
( علیه السلام ) اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ...چی میشه من بیام پایین پات دست به سینه بگذارم و بگم : اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ... دریا به دیده ی تر من گریه می کند آتش ز سوز حنجر من گریه می کند سنگی که میزنند به فرقم ز روی بام بر زخم تازه ی سرِ من گریه می کند توو هر شهری وقتی یه بزرگی وارد میشه یه آقایی وارد میشه مردم شهر گل میریزند روی سرش میگن خوش آمدی ؛ وقتی کوفه رفت با کاروان زن ها و بی بی ها همه سنگ میزدند ... وقتی رسید شهر شام هم هلهله میکنند هم دخترها رو کتک میزنند ، شاید زبون حال آقامون این باشه : مردم کوفه و شام ، به من علی بن الحسین سنگ بزنید ولی دیگه به سرِ بابای مظلوم من ، سنگ پرتاب نکنید ... حسین ... حسین ... از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک زنجیر هم ، به پیکر من گریه می کند آخه مقاتل میگن وقتی امام باقر بدن نازنین باباش رو غسل میداد ، راوی میگه بدن نازنین زین العابدین رو روی سنگ غسل گذاشت ، پرده ای زدند که آقا زاده بابای نازنینش رو راحت غسل بده ؛ میگه یه وقت شروع کرد های های گریه کردن ؛ میگه روم نشد اونجا سوال کنم ، زین العابدین رو دفن کرد ، بعد از مدتی خدمتش رسیدم آقاجان وقتی پدر نازنینت رو غسل میدادی ،گریه میکردی ! میگه فرمود : وقتی بابام رو غسل میدادم اثر غل و زنجیر جامعه به گردن و پاها و ران مبارکش باقی بود ، میخوام بگم یا باقرالعلوم ! بابای مظلومت رو غسل دادی یه وقت شروع کردی گریه کردن ، یه شبی هم وقتی مردم مدینه خوابیده بودند جد مظلومم امیرالمومنین عزیزدلش رو غسل میداد ، به بچه هاش گفته بود آروم گریه کنید صدامونو کسی نشنوه یه وقت دیدند علی دست از غسل کشید ، سر به دیوار گذاشت ، علی جونم مگه نگفتی آروم گریه کنند ... چرا بلند بلند گریه میکنی ؟ نمیدونستم بازوش ... پهلوش ... میگه یه وقت صدا زد یا حسن یا حسین یا زینب یا ام کلثوم ! هَلُمّوا ! هَلُمّوا ! تَزَوَّدوا اُمّکُم بیاید از مادر توشه برگیرید ! فَهَذَا الْفِرَاقُ‏ وَ اللِّقَاءُ فِی الْجَنَّةِ بچه ها امشب شب خداحافظیه ، دیدار دیگه به قیامت و بهشت ، امیرالمومنین میفرمایند :حسنین خودشون رو به روی سینه ی مادر انداختند ، همون سینه ای که ، علی فرمود : اُشهِدالله اَنَّها قد حَنَّتزهرا چنان صیحه ای زد وَ مَدَّتْ یَدَیْهَا دست ها رو از کفن بیرون آوردوَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِیّاًحسنین را به سینه چسبانید ، یه وقت منادی صدازد علی بچه ها رو بردار، ملائکه به گریه شدند؛گذشت ، گذشت عصر عاشورا شد؛یه وقت نازدانه ی امام حسین آمد کربلا ، سکینه خاتون خودش رو روی بدن پاره پاره انداخت ... شروع کرد با پدر حرف زدن ... یه وقت عربای بیابانی آمدند ؛ فَاجتَمِعَ عدّة ... با یه اهانتی این نازدانه رو به گوشه ای پرتاب کردند ... حسین ...
📋شرم دارم که بگویم سخن از تشنه لبی / *بخش اول صوت* (ع) (ع) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینقدر گریه میکرد، نوشتن چهل سال گریه می‌کرد؛ هرچی جلوش میذاشتن گریه می‌کرد. غذا می‌آوردن گریه می‌کرد می‌گفت بابام و گرسنه کشتند. آب می‌آوردن گریه میکرد، نگاه به دوستاش میکرد گریه می‌کرد. دختر میدید گریه می‌کرد، جوون میدید گریه می‌کرد؛ شیرخواره میدید گریه می‌کرد... اگه میدید یه قصابی داره وسط بازار، گوسفندی رو سر می‌بُرّه گریه می‌کرد. می‌اومد جلو می‌گفت:« آقا ببینم به این مذبوح آب دادید یا نه؟!» _عرضه داشت آقاجان مگه میشه ذبحی رو آبش ندی؟! خود شماها به ما یاد دادید اول آبش بدیدم. گفت:« آره من یه عده مسلمون رو سراغ دارم؛ اینا به ظاهر مسلمون بودند. اما کربلا هرچی بابام داد میزد می‌گفت جگرم... "شرم دارم که بگویم سخن از تشنه لبی تشنه آن بود که می‌گفت به لشکر جگرم" ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋دست بردم به گلو حنجرت آمد یادم / *بخش دوم روضه* (ع) (ع) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ دست بردم به گلو حنجرت آمد یادم سر تکان دادم و بر نی سرت آمد یادم یا بنی...چقدر مادر تو گفت و گریست دم گودال دم مادرت آمد یادم هر زمان آب کسی داد به دستم فورأ لب خشکیده‌ی آب آورت آمد یادم چشمم افتاد به قد خم یک مادر پیر بی‌هوا قد خم دخترت آمد یادم مادری کودک خود ناز و نوازش میکرد هم رباب تو و هم اصغرت آمد یادم خواهرم داشت روی دوشم عبا می‌انداخت داغ تشیع علی‌اکبرت آمد یادم حرف گودال شد و آب شد از غم جگرم روی تل، دست به سر خواهرت آمد یادم در نیامد شبی انگشترم از انگشتم ساربان و شب و انگشترت آمد یادم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋ورود کاروان به بزم شام / *بخش سوم صوت* (ع) (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ این ایام، ایام حساسیه برای اهل بیت. خود آقا هم وقتی ازش سوال کردند توو این صحنه‌هایی که دیدی کجا بهت سخت گذشت؟ سه مرتبه فرمود: الشام، الشام، الشام _مگه چی شده؟! _آخه هی صدا میزد خودم دیدم دست عمه‌م و بستن. یه طنابی آوردن اول منو بستن، آخر این طناب عمه‌م رو بستن، بین این طناب بچه‌ها رو بستن. اگه من تند حرکت میکردم بچه‌ها زمین میخوردند، اگه آروم میرفتم با تازیانه منو می‌زدند. اما یه جایی خیلی به ما سخت گذشت، می‌دونی کجا بود؟! اونجایی که دیدم عمه‌م وارد نمیشه، همه‌ی کاروان اومدند اما عمه‌م نمیاد. _چه خبره؟! کجاست اینجا؟! _دیدم دختر زینب هی داره داد میزنم من دختر علی‌ام، کجا میخواید منو ببرید؟! همچین که زینب سلام الله علیها رو وارد کردند، همچین که این کاروان وارد کردند اتفاقات زیادی افتاد، ( فقط همین رو میگم). یه مرتبه دیدن یه تشتی رو آوردند، یه سر داخل تشته. اینقدر هی بی‌بی یه کاری میکرد بچه‌ها نبینن اما یهو خودش شروع کرد روضه خوندن... «وا محمدا» اما اون نانجیب مگه ول می‌کنه تازه گفت اون چوب دستی منو بیارین... ای حسین ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔊 روضه ورود کاروان اسراء به شام هیئت احرار الحسین علیه السلام شامیان من داغ دارم، هل هله کمتر کنید ۲ بخدا نمیزارم اینجور بشینید... (امام زمان) خارجی نه، زاده، پیغمبرم، باور کنید اگه برام داستان درست نمیکنید، اگه فردا حرف برام در نیاد، یه کار ازتون میخوام، به خدا برا روضه است، کسی خجالت نکشه من دارم میگم، میخوام همه باهم دست بزنید میخوام شعر بخونم، صدا دستتونو بشنوم میخونم، دست بزن، عیب نداره بزن، کف زدن،( بزن) کف زدن پای سر (دست بزن) کف زدن پای، سر، فرزند زهرا، خوب نیست (دست) دست زدن، دست زدن، پای سر ، فرزند زهرا خوب نیست آقا، تو هی دوتا میزنی قطع میکنی، هی داد میزد، اینا میخندیدن کف زدن پای سر، فرزند زهرا ، خوب نیست نا مسلمانان، حیا، از دخت پیغمبر، کنید یه روضه بگم، از کربلا به شام ، هیچ جا نشده بود به اینا احترام بزارن، سادات، یا باید مثل سید اجازم بدید، یا پاشید برید بیرون، عمامه برداشت، یعنی واویلا، یعنی من اجازه دارم هر روضه ای، هیچ کس احترام نذاشت، الا دم دروازه، تو شلوغیا و خنده ها، یکی گفت سلام آقا، یهو آقا برگشت علی بن الحسین، دید تو شلوغیا یکی دستشو آورده، سلام آقا، آقا لبخند زد، تو مارو میشناسی؟ گفت آره آقا، باباتم میشناسم، جون بخواه، چه بلایی سرت آوردن؟ گفت ببینم، ازت خواسته ای بگم آره، گفت یه پارچه بیار، آفتاب، زنجیرارو سوزونده، این زنجیرا رو گردنمه، گردنم سوخته، (ای وای، اگه بعدیشو بگم، همه دستا کار میکنه) گفت سَهل، پول داری؟ آقا تو اسارت پول چکارت؟ گفت میخوام بدم، به این، نیزه دارها ، (گوشتو بگیر)، میخوام اینقدر به بهونه سرها ، وسط ناقه، اینقدر نچرخند، بین عمه ها، آه، بگیریدش، مگه سید اولاد زهرا، خودشو میزنه؟ نزن بچت داره میبینه، وای چه روضه ای اومد تو سرم، نزن، بچه اش داره میبینه، نزن، نزن، این پسرِ، این پسرِ، نزن، دخترش، دخترش داره میبینه، آه، پیش سه ساله، رو سینه اش نرو ، حسیــــــــــن، حسیـــــــــــن باشه، دست تو مستمع رو میبوسم، الان خوشهالم، روضه ثابت گرفتم، دیونه هامو پیدا کردم، آره، هر کدوم شما تو یه هیئت میدیدمتون، اما حالا دور هم جمع شدیم، پسرش داشت میدید باباش خودشو میزنه، از این ور میزد، میگفت نزن، خودشو میزد، میگفت نزن، اون بچه میدونی چکار میکرد، میزد هی خودشو، پاتو وردار، پاتو وردار، یَومٌ عَلی صَدرِ المُصطَفی، یَومٌ عَلی، وَجهِ الثُری، رو زمین افتاده، کمک، کمک، کمک، آخ کمک اومدن، اما به حسین نه ، کمک سنان، کمک شمر، کمک خولی، حسیـــــــــــن، حسیــــــــن آه، آه، اگه پا به پات، گریه نمیکردم نمیخوندم، بخونم یا نه؟، روضه بگم برا اینم، یه ساعت داره میزنه، از اول روضه داره میزنه، اما خون نیومد، الان یکم خون اومد در حیرتم، چگونه، به رویش، عدو زده تو رو خدا نزنید، تو رو خدا نزنید، به پا من نیفت، کاش یکی به پا اون می افتاد، نزن، زینب به پاش افتاد، اومد تو گودال، آه، دیگه نمیخونم، تو حسین بگو من نخونم، تو حسین بگو، به جان مادرم هنوز روضه نخوندم، حسیــــــــــن، حسیــــــــــن بسه، باشه، فقط یه دونه بگم، هنده اومد تو مجلس، یه عبایی پوشیده بود، یه قبایی پوشیده بود، (بخونم یا نه)، اومد تو مجلس، طلا هاشو بسته، گردنبندشو انداخته،( بزار بخونم، بزار بخونم، تو گلوم میمنه وا)، یه وقت رسید، عمه های تو رو دید، گفت اینا که حجاب دارن، پس میگفتید اینا خارجی اند، بزرگتون کجاست، اومد جلو زینب، خانم اینطور بود، میدونست هنده ببینه میشناسه، گفت دستتو بردار، دستتو بردار ببینم، دستشو برداشت، واویلا، دیدن چادرشو برداشت، عباشو برداشت، یکی هنده رو بگیره، گفت زن یزید محجبه، دختر علی، با پارچه؟ حسیـــــــــــن، حسیــــــــن، حسیـــــــــــن 🎤 حاج
( علیه السلام ) ( سلام الله علیها ) اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ با این که خمیده خسته ، عمه هستیم همه ز هستِ عمه طاغوت شکست با کلامش با آه دل شکسته عمه با دست میان بند زنجیر از گردن دین گُسسته عمه این طور که او مراقب ماست با گردن و دست بسته عمه حتما پدرم تمام ما را آن روز سپرده دست عمه وقتی صدا زد حسین زن و بچه رو به کی می سپاری دست رو سینه زینب گذاشت آرام شد یعنی به تو می سپارم ... حتما پدرم تمام ما را آن روز سپرده دست عمه در حیرت از اقتدار اویم وقتی مقابل یزید قرار گرفت ، یه زن با چند تا زن و بچهی دیگه مولا بیمار ما ، خانم فرمود : عددی نیست من بخوام با تو حرف بزنم ... در حیرت از اقتدار اویم از غیر حسین رسته عمه هر گاه حرم بخواب رفته چون شیر نری نشسته عمه شمشیر علیست در کلامش ای جانم ناز شست عمه جانم به فدات ای دلاور شمشیر علی نه خسته عمه شعر از زبان امام سجاد خوندم مبنی بر اینکه همه بچه ها گفتند عمه نبود همه ما رفته بودیم ، خدا سایه عممون بالا سرمون نگه داره... از غم آل حق شده گریه و دیده همنشین اشک چکد به سینه با اِذن امیرمومنین دست نیاز می زند بر سر و سینه ی خودش آه نماز می کِشد شعله به جان اهل دین روضه گرفته آسمان آب شده است نوحه خوان ز آتش قلب فاطمه لرزه فتاده بر زمین میرود آن امام که از برکات سجده اش باز شدست راه دل تا خود رب العالمین صفحه به صفحه عشق را صفحه ای از صحیفه اش سجده کنان رقم زده حضرت زین العابدین آن که ز گریه های او سنگ به گریه آمده خوانده میان گریه ها داغ حسین را چنین گر چه غمی به وسعتِ کرب و بلا نمیشود هیچ کجا به سختیِ شام بلا نمیشود ان شاءالله همین جمع بقیع با هم گریه کنیم...الان زائر نداره ... گر چه غمی به وسعتِ کرب و بلا نمیشود هیچ کجا به سختیِ شام بلا نمیشود ز بس که گریه کرده ام خون شده هر دو دیده ام نفس گرفته عاشقی از نفس بُریده ام گر چه گرفته از عطش شعله ز پای تا سرم گر چه تنم گرفته گُر زَهرِ جفا چشیده ام گر چه در آخرین دمم دم ز فراق میزنم شعله زند به جان من آه ز دل کشیده ام گر چه به چشم خویشتن روز دهم مصائب گودی قتلگاه را از دل خیمه دیده ام گر چه به گوش خویشتن از لب خشک تشنه ها از دم زیر دِشنه ها وا عطشا شنیده ام این همه داغ دیده ام این همه روضه خوانده ام باز در این عزا ببین من به کجا رسیده ام که سالهاست دیده از اشک رها نمیشود هیچ کجا به سختیِ شام بلا نمیشود پرده به پرده در نظر میرود از برابرم بعد وداع آخرش میرود اکبر از حرم اینا رو دیدم داداشم اومد توو خیمه ها ، زن و بچه دورش گرفتن ، کجا میری ؟ صدای بابام بلند شد رهاش کنید این غرق در خداست ، ساعتی دیگر صدای برادرم شنیدم ، ابتاه هذا جدی رسول الله ...