آسمونِ شام و کوفه بی ستارست ای خدا
چی شده که راهم افتاده به شهرِ شامیا
من کجا و این خرابه این همه مَردایِ بد
بیا دنبال سه سالت خیلی دیر کردی بابا
میبینی حالِ منُ
خستم از این راه سخت
هردفعه خواستم بیام
یه نیزه دار رامُ بست
خستم از این زندگی
ای نشسته رویِ نی
من تحمل میکنم
فقط بگو تا به کِی
حسین حسین حسین ای جانم...
بند دوم
بابا مردم توی کوچه خیلی دارن همهمه
تا میبینن مارو راه میافته شور و هلهله
مارو برگردون مدینه طاقتم سر اومده
یا تو دیر کردی بابا یا من شدم کم حوصله
معجرم آتیش گرفت
فدا یه موی سرت
دیدم روی نیزه ها
که خون میاد از لبت
نیس از سرِ دلخوری
بهونه گیریِ من
خیلی دلم تنگ شده
بابا بهم سر بزن
بند سوم
نمیدونم که هنوزم تشنه ای یا دیگه نه
به هرکی میگم تشنمه اب بده بِم میگه نه
جایِ این که اب بدن با کعبِ نیزه میزنن
چرا به اینجا رسیده بی تو بابا راه من
بدتر از زخمایِ من
حال و روزِ عمه هاست
بدتر از تازیونه
طعنه های شامیاست
با طعنه میگن بما
که دیگه تنها شدین
زخم زبون میزنن
میگن بیبابا شدین
#خادم_زینب
#شب_سوم_محرم_زمینه_روضه_ای