هوای روضه
سخت آلودم هوای روضه را از من مگیر
آه ای مروه صفای روضه را از من مگیر
هر لباسی جز غمت تن کردم آرامش نداشت
خواهشاً رخت عزای روضه را از من مگیر
هیچ طعمی مثل طعم چای بزم روضه نیست
جان من ارباب چای روضه را از من مگیر
هرچه پل پشت سرم بوده خرابش کرده ام
این دو قطره اشک پای روضه را از من مگیر
تا نفس دارم برایت اشک میریزم حسین
آه آقا های های روضه را از من مگیر
من بدون روضه های کربلا دق میکنم
جان زهرا کیمیای روضه را از من مگیر
رفتم اما هیچ جا کنج حسینیه نشد
تا نفس دارم هوای روضه را از من مگیر
محمود یوسفی
#شعر_اهل_بیت #شعر_جدید #شعر_روضه #شعر_سیاهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
جانم حسین
در زمین و آسمان یکتاست، ای جانم حسین
مهربانی های او غوغاست ، ای جانم حسین
می خرد دَرهم ، سوا کردن نباشد عادتش
بس که مثل مادرش زهراست ، ای جانم حسین
هر که با او در بیفتد را خدا خوارش کند
پرچم ارباب ما بالاست ای جانم حسین
هر چه بد کردیم ما ، او خوب بود ، او خوب بود
بیشتر از ما به فکر ماست ای جانم حسین
شک ندارم قاتلش را هم شفاعت می کند
آی مردم او دلش دریاست ، ای جانم حسین
داد سر اما به ذلت زندگی را سر نکرد
بچه شیر حضرت مولاست ای جانم حسین
ما رایت ِ زینب کبری به عالم یاد داد
زندگی با او فقط زیباست ، ای جانم حسین
آبرو خواهی اگر هم در زمین ، هم آسمان
با حسین بن علی بن ابیطالب بمان
محمد حسین رحیمیان
#شعر_اهل_بیت #شعر_جدید #شعر_روضه #شعر_سیاهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
عزیزم حسین(ع)
رفاقت من و تو بوده از الست حسین
خدا بخواهد اگر تا همیشه هست حسین
خودت بیا و دوباره بگیر دستم را
اگر که رشته پیوندمان گسست حسین
میان اینهمه غم که در این جهان دیدم
غمت چقدر به روی دلم نشست حسین
قرار بود که دل بسته کسی نشوم
نمیشود به تو انگار دل نبست حسین
میان روضه تو حالمان چقدر خوش است
بدون روضه تو حالمان بد است حسین
قرار بود مرا هم به کربلا ببری
ولی نبردی و خیلی دلم شکست حسین
دو قطره اشک کمم را قبول کن آقا
گرفتم آبرویم را به روی دست حسین
بلند مرتبه جایی نشسته قاتل تو
به روی سینه تو رفته شمر پست حسین
پس از تو زینب کبری چه کار خواهد کرد؟
میان اینهمه نامحرمان مست حسین
آرش براری
#آرش_براری #شعر_اهل_بیت #شعر_جدید #شعر_روضه #شعر_سیاهپوشان
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
محرم
این روزها که روزی گریه فراهم است
ای روضهخوان بخوان، که دوباره محرم است
با عشقوشور در دل هر کوچه دیدهام
در دست کودکان محل طبل و پرچم است
مانند تیغههای علم از سر ادب
در محضر تو قامت گردنکشان خم است
عالم تمام رخت عزا کرده بر تنش
گویا عزای اشرف اولاد آدم است” ما گریه میکنیم برای تو روز و شب تا اشک ما به زخم تنت مثل مرهم است چون روی نیزه موی تو آشفته شد حسین احوال نوکران تو عمریست درهم است در من کسی به سینه و سر میزند مدامباز این چهنوحه و چهعزا و چهماتم است” کاری نکردهایم برای عزای تو از داغ تو اگر که بمیریم هم کم است سجاد روانمرد #سجاد_روانمرد #شعر_اهل_بیت #شعر_جدید #شعر_روضه #شعر_سیاهپوشان #کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
جانم حسین
موزونترین ترانهی لبهای من حسین
مضمون عاشقانهی در هر سخن حسین
زهرا میان مجلسشان گریه میکند
وقتی که هست صحبت هر انجمن حسین
وقتی میان روضهی او سینه میزنیم
حک میکنیم روی عقیق یمن حسین
«ان کُنتَ باکیاً» سند محکم غم است
یعنی دلیل گریه و سینهزدن حسین
ای سرپناه بیکسی ناامیدها
تنها امید محشر هر سینهزن حسین
کشتی شکستخوردهی طوفان تیغ و تیر
در خاک و خون فتادهی موج محن حسین
«یاابن الشبیب »آمده در هر مصیبتی
گریهکنید با دم؛ «ای بیکفن حسین»
شاهیکه در عزای غمش گریه میکنند
مردان روزگار چنان پیرزن حسین
شاهی که شد بهجای کفن بر تنش حصیر
بردند وقت مرگ از او پیرهن حسین
علی کاوند
#شعر_اهل_بیت #شعر_جدید #شعر_روضه #شعر_سیاهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
دارد تمام میشود
دارد تمام میشود این فصل دلبری
ای یار از قصور من ای کاش بگذری
مهمان بی حیای خودت را حلال کن
حالا که سفره جمع شد این شام آخری
از خانه ات نرفته دلم تنگ میشود
آه ای فراق ، آه چه وضع مقدری
ای وای اگر که دوست نبخشیده باشدم
باید چه کرد با غم این خاک بر سری
رفتند مردم و در بازار بسته شد
فریاد میزنم برسد کاش مشتری
من جنس بنجلم ته بازار مانده ام
گفتند این تویی که فقط مانده میخری
حتی اگر محل ندهی صاحب منی
نوکر غلط کند برود جای دیگری
با دیدنم بیا وسرت را تکان نده
شرمنده ام از این همه تقصیر نوکری
دست مرا بگیر و ببر وادی السلام
سِیرم بده میان نجف ، سِیر حیدری
گفتم به قبر من بنویسند یا علی
آخر نمیشناسم از این نام بهتری
بابای بچه های زمین خورده یا علی
دست مرا بگیر که راهم بیاوری
با دیدن هلال دلم رفت کربلا
افتاد یاد قد هلالی خواهری
دارد برادری سوی گودال میرود
در پای خیمه میرود از حال خواهری
آن میرود به قتلگه این میرود ز حال
آه از فراق ، آه چه وضع مقدری
رفت و لباس خویش به سرنیزه ها سپرد
عریان تر از حسین ندیدم توانگری
ای کاش ناشیانه نبرّند لااقل
این نازدانه را جلوی چشم مادری
دیگر هلال! آب نیاور به قتلگاه
این تشنهی عزیز ندارد دگر سری
*الشمر جالس نفس مادرش گرفت
سر را برید و روبروی خواهرش گرفت*
وحید عظیم پور
#وداع_با_ماه_رمضان
#شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
بابای خوبم
چقد شب تا سحر، از صبح تا شب
نخوابیدم، کتک خوردم، نشستم
برا اینکه نشونت داده باشم
هنوز زخم رو ابرومو نبستم ...
بمونه چیزی واسه بستنش نیست”
تو هم که مثل من ابروت زخمه
بمیرن این همه لامذهبی رو
حالا که توی آغوش منی، پس
بیا آروم باشیم امشبی رو
در گوشت یه حرفایی رو میگم”
نشستم دسته کردم گفته هامو
شروعش از غروب سرخ صحراست
بابا راس گفته بودی این سه سالت
یه جورای زیادی مثل زهراست
جوون بوده ولی خیلی شکسته”
نشستم دسته کردم گفتههامو
بذار از گم شدن تو راه رد شیم
نمیخوام لابلای درد دلهام
مکدر واسه اون حرفای بد شیم
” تنفر دارم از لفظ کنیزی”
نبوسیدی منو، رفتی، خدایی!!
نگفتی بی تو تنهایی میمیرم
ولی من عهد کردم زنده باشم
تا یک بار دیگه دستاتو بگیرم
شنیدم ساربون بی رحم بوده”
آخی! یادت میاد دست تو بابا
همه شب بالش زیر سرم بود؟
یادت هست قد و بالای بلندت
چه تکیهگاهی واسه مادرم بود؟
تمام مادرم از نیزه افتاد”
میگفتم اومدی هر جور باشه
باید از جام واسه بابام پاشم
مث زهرا که هستم؛ حالا دیگه
میخوام یه ذره هم مثل تو باشم
بذار لب های من هم پاره باشه”
حقیقت اینه که نشناختمت؛ آه!
چکار کردن با این سر تا خرابه
تنور خولی، سنگ و چوب و نیزه
رسیدی دستِ آخر تا خرابه ...
`منم چشمام یه خورده تاره بابا”
ایمان کریمی
#ایمان_کریمی #شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
یا باب الحوائج
بی نیاز از التماس و خواهش و اصرارها
نام او شد چاره ساز مشکلاتم بارها
دستهای کوچکش آنی به دادم می رسد
هر زمانی که گره پیدا شود در کارها
هر کسی آمد در این خانه بی منت گرفت
خوب جایی آمدید امروز حاجت دارها
لقمه ای از سفره اش درمان درد عالم است
چای تلخ روضه ی او نسخه ی بیمارها
ناز او از بعد عاشورا خریداری نداشت
روضه اش را خوب می فهمند دختردارها
خردسالان بیشتر هنگام بازی می دوند
او ولی باید بگیرد دست بر دیوارها
جای شانه یا عروسک ، آینه یا روسری
تازیانه سهم او شد از سر بازارها
وحید قاسمی
#شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
سه ساله ارباب
عجز اگر آید به دیدارم جوابش میکنم
کاخ اگر کوه احد باشد خرابش میکنم
پرده های قصر افتاد از طنین ناله ام
کفر اگر در پرده باشد بینقابش میکنم
مدح باب علم طاها گر چه اینجا باب نیست
در میان شامیان امروز بابش میکنم
یک رساله از کراماتم اگر در دست نیست
می نویسم بعدها صدها کتابش میکنم
دارم از بابا بزرگ خویش ارث روشنی
در شعاعم ذره باشد آفتابش میکنم
از خدایم اذن دارم زیر سقف گنبدم
هر دعایی را بخواهم مستجابش میکنم
آنکه حتی یک النگو در ضریح انداخته
با خدا در روز محشر بیحسابش میکنم
سفره دار روضهی بابا منم، با دست خویش
گندمی گر نذر گردد آسیابش میکنم
زنده باشم بعد از این ای عمه جان گهوارهای
عاقبت میسازم و نذر ربابش میکنم
آستین پاره ای دارم خدا را شاکرم
بر سرم در پیش نامحرم حجابش میکنم
میلاد حسنی
#شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
واویلا
از من مگیر لذت بزم شبانه را ...
بر من ببخش درهمی آشیانه را
هرکس گذشت غربت ما را سرک کشید
دانسته ایم ارزش دیوار خانه را
یک طفل مو بلند گذشت از مقابلم
از پیش چشمم عمه نهان کرد شانه را ...
خیلی تلاش کرد بخواباند عمه ام
بیدار با لگد شده ی نازدانه را ....
قربان قصه گفتنت عمه ، نمی شود!
خوابانده اند روی تنم تازیانه را ...
دختر دلش خوش است به شیرین زبانی اش
از دست داده ام نمک دخترانه را ...
آنقدر گریه می کنم او را به من دهند
پس می دهم به شمر بهای بهانه را
از روی پیرهن بدنم را بشویی اش
تکرار کن مصیبت دفن شبانه را ...
ناصر دودانگه
#شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
واویلا
چند تا بابا بگه خوابش میبره
آخه فک می کنه باباش سفره
نذارید انقده سربه سر باهاش
هم بابا نداره هم بی مادره
یه زمان تو بغل چار تا عموش
داشت برو بیایی آخه یه سره
یه زمان قناری باباش بوده
نبینید اینجوری بی بال و پَره
یا رو دوش داداشش بود یا عموش
به زمین نخورده بود پاش یه ذره
بعد سیلی سنان نمیشنوه
هر چی ام داد بزنید بی اثره
بیشتر از من شبیه مادرمه
وقتی که راه میره دست به کمره
خواهر دو تا شهیدـِ کم که نیست
مثل لیلا و رباب خون جیگره
خوشگله موهاش بازم بلند میشه
کی بهش گفته شبیه پسره
قول داده میاد و حتمنم میاد
دخترش رو از خرابه میبره
بهمن ترکمانی
#بهمن_ترکمانی #شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
دید دلتنگش شدم
عمه اینجا را ببین از راه مهمانم رسید
از فراز آسمان ها ماه تابانم رسید
آنکه همواره به روی دامنش سر داشتم
دید دلتنگش شدم با سر به دامانم رسید
عمه چشمانم دگر مثل گذشته تار نیست
خوب شد بینایی من نور چشمانم رسید
هر چه می گفتم پدر دارم کسی باور نکرد
شام را باید خبر سازم، پدرجانم رسید
بی خبر رفتی نگفتی دخترت دق می کند
خواب بودم ناگهان آتش به دامانم رسید
خواستم مثل تو باشم صورتم آسیب دید
صورتم شد مثل تو، نوبت به دندانم رسید
جان من آمد به لب وقتی که در کاخ یزید
خیزران روی لب قاری قرآنم رسید
مو سپید و قدکمان، این حال و روز طفل توست
ابتدای راه بودم، زود پایانم رسید
علی ذوالقدر
#شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین