eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
48هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
بس که خورشید موپریشان است آفتاب عراق سوزان است رنگ عوض کرده پیکرت حتما چونکه در قتلگاه عریان است... رفت میدان برادری تنها آمد اما از او سری تنها باقی قصه بعد تو این است راه شام است و خواهری تنها هیچ روزی شبیه شام نشد دختر حیدر احترام نشد هر چه رفتیم صبح تا سرشب کوچه پس کوچه ها تمام نشد بس که شد کوچه های شام شلوغ دورمان بود از اتهام شلوغ معجرم خاک و خون گرفت که بود سرم از سنگ های بام شلوغ آبروی قبیله را بردند بانوان جلیله را بردند سر عباس تا به نیزه نشست دست بسته عقیله را بردند صحبت از معجر و نقاب گذشت بر سرم کامل آفتاب گذشت به خدا نصف جان شدم از شرم تا که آن مجلس شراب گذشت خواهرت شعله های در دیده از همان ابتدا خطر دیده این غبار مبارزه است حسین معجرم رنگ خاک اگر دیده من به دلهای مرده جان دادم به همه راه را نشان دادم مثل حیدر که فتح خیبرکرد کوفه و شام را تکان دادم همه ی خلق در امان من است عفت و عاطفه نشان من است کوفه وشام بدر و احزاب است ذوالفقار علی بیان من است از یتیمان سپاه آوردم باغم و سوز و آه آوردم کاروانی پر از ستاره و ماه سمت شام سیاه آوردم 🔸شاعر: ﷽🍁🍁 ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨💫
. سر سجاده ات که می آیی راه معراج عاشقان باز است هر نخ از ریشه های چادرتو آسمانی برای پرواز است مهر و امضای حاجت عالم در دعای دل شکسته ی توست مادرانه ترین نوازش ها توی دستان پینه بسته ی توست از سر معجر تو ای بانو آیه های حجاب میریزد از همان چادرت که وصله زدی در محل آفتاب میریزد مثل خورشید.... نه فراتر از آن چشم هستی است روشن از نورت دائما رشد میکنم چون گل پای این اشکها من از نورت این یتیم فقیر مسکین را سرپناهی نبوده غیر از تو تا به بن بست خورده ام مادر هیچ راهی نبوده غیر از تو مادران درد هم اگر دارند با همان حال غرق لبخندند هرکه شد غصه دار قصه ی خویش مادران غصه دار فرزندند ای که اشک عزای تو بوده است مایه ی سربلندی و شرفم من که نالایقم برایم باز مادری کن اگرچه ناخلفم با همان خاک هم ملوکانه است چادر تو اگر چه غرق رفو است روز محشر که روز بی کسی است رشته ی چادر تو واعتصمو است شک ندارم حجاب بی بدلت قبله ی پاکی است بی بی جان خاکها بر سر زمین از چه چادرت خاکی است بی بی جان؟ چادرت خاکی است بی زحمت اول روضه چادری بتکان با تکان دادن همین چادر گرد غم را به پلکها بنشان من بمیرم برایت آن دم که کند وکم رنگ شد نفسهایت غرق غم آه میکشم گویا پشت در تنگ شد نفسهایت در نمیخواست سر به تو بزند لگدی ناگهان نثارش شد روی لولا عقب عقب چرخید دلش از غصه غرق آتش شد در نمیخواست شعله ور باشد بلکه میخواست مهربان باشد میخ میخواست غنچه ات ای گل پای دیوار در امان باشد در لگد خوردو میخ را آورد تا بهشت تو لاله گون باشد از همان لحظه تا ابد باید دل تاریخ غرق خون باشد حیرتم کشت بین کوچه چرا آسمان بر زمین نمیافتاد تو اگر بر زمین نمیخوردی شاهی از صدر زین نمیافتاد @majmaozakerine
4_5874986009287987090.mp3
زمان: حجم: 1.76M
لاله ی خشک لبت پژمرده است نیزه از رگهای تو خون خورده است سنگ جای سجده ات را برده است این برای من همان اوج غم است گیسویت خاکستریّ و در هم است شانه ای در دست لرزانم کم است ماهم که رویت   کامل گرفته است در بین دستانم سرت منزل گرفته است حالا که تنهاییم و هق هق میکنم حرفی بزن چیزی بگو دق میکنم چیزی بگو دق میکنم ۲ غریب مادر   حسین مظلوم پا به پا و سر به سر با نیزه ها در کنارت آمدم شام بلا صبح محشر کن شب وصل مرا روزگار از کینه تابم داده است بر مغیلان جای خوابم داده است بین نامحرم عذابم داده است درمان دردم    درمان نداری باید بمیرم ای پدر که جان نداری گرچه بدم می آید از بوی شراب تو اطهری بر پای من راحت بخواب میبینمت همچون سراب ۲ غریب مادر   حسین مظلوم
سید و سالار من روحی فداک جان من با جسم تو شد چاک چاک میدود خون گلویت روی خاک دست لشگر میرسد حالا به تو کی رسد دستم شه والا به تو ؟؟؟ نیزه را زد ناکس از بالا به تو دشمن صبور است فرصت زیاد است گیسوی مشکین تو در دستان باد است مانا بماند گیسویت در دست باد نه بین طشت خانه ابن زیاد نه دست شمر نامراد غریب مادر حسین مظلوم ای سر افتاده از بالای نی ای تن پنهان در دریای نی زینبت افتاده شد در پای نی خون گرفت از حنجرت گیسوی نی مادرت نوحه کنان پهلوی نی حال ما را کن نظر از روی نی بهر تن تو   مرهم ندارم برخیز و از گودی ببین محرم ندارم می‌سازم و میسوزم از عمق جگر زینب بدون تو مگر رفته سفر همراهی ام کن سر به سر غریب مادر  حسین مظلوم
🏴 🏴 🏴 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ گناه آورده ام بسیار یا غفار ارحم بپوشان هر چه را می‌بینی ای ستار ارحم کنار این همه گل آمدم چون خار ارحم تمنا میکنم همواره پُر تکرار ارحم نبخشی میروم سر به بیابان می‌گذارم طلب کن هر چه خواهی تو بگو جان می‌گذارم شب قدر آمد و من همچنان پشت درم وای شکسته از گناه و معصیت بال و پرم وای به دست غم چه خاکی پس بریزم بر سرم وای اگر با دست لطف خود نگیری در برم وای حسابم را نده دست کسی غیر از امیرم اگر چه از خجالت پیش مولایم بمیرم من از دست امام مهربانم مطمئنم که از همدردی صاحب زمانم مطمئنم خودش یک عمر داده آب و نانم مطمئنم نمیاندازد آتش را به جانم مطمئنم میان سینه طرح آه میاندازد امشب دعایش کار ما را راه میاندازد امشب ✍ آسمان و قمر پریشان است چقدر این سحر پریشان است صحن این خانه مثل هر شب نیست مثل دیوار و در پریشان است در نگاه پدر چنین دیدیم مژه چشم تر پریشان است منتظر بوده سالها انگار غصه دارد اگر پریشان است دست بر دامنش اگر زد میخ از همه بیشتر پریشان است محکم از خانه رفت تا مسجد مرد و مردانه رفت تا مسجد ماذنه خاک بوس مولا شد بعد از آن روز قامتش تا شد داشت محراب بر سرش میزد آتش از جان به منبرش میزد ناگهان اشقی الاشقیا برخواست قاتل نفس مصطفی برخواست آبرو از تمام دنیا برد تیغ را با دو دست بالا برد آنچنان ضربه زد که سر وا شد در جنان قد فاطمه تا شد قامت دین به خاک افتاده حیدر است این به خاک افتاده مثل دستار خونی بابا چشم های پسر پریشان است چشم های حسین کاسه خون چشمهای قمر پریشان است از دل کوچه بوی خون آمد زینب از این خبر پریشان است ام کلثوم می‌زند بر سر بر روی شانه سر پریشان است ✍ یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️
نمیزنم به لب آب نهر یک آن لب که هیچگاه نکردم به غیر دوست طلب تذکر است اگر دست برده ام بر آب که بی تو خیر نباشد در آب مُستَعذَب تو تشنه باشی و من آب بر لبم بزنم؟ خدا گواه است که این نیست راه و رسم ادب لبت ترک ترک از شدت عطش شده است چگونه خشک نمی‌گردد آب یا للعجب خدا گواه است که در هیچ عرصه جنگی نیامده است اباالفضل یک وجب به عقب اگر چنین شده ام از صلابت علی است به حرب بوده مرا رهنمای شاه عرب نهاده شیر خدا بیرق تو بر دوشم ذخیره ی تو منم در هجوم قوم جَلَب هزار بار برایت بمیرم از سر صدق هزار بار بیفتم اگر به تاب و تعب نمیکشم نفسی دست از حمایت تو شکسته گر شودم استخوان و جلد و عصب تو در سلامت اگر نیستی وجود مرا چه حاجت است به رضوان و حور و باغ عنب اگر نمیگفتی آب ، جنگ میکردم چنانکه لرزه بیفتد به هفت پشت غضب همیشه ساقی لبهای تشنه ات بودم همین بس است ، مرانیست حاجتی به لقب تو برتری ز همه مادر تو فاطمه است که راست پیش تو یارای فخریه به نسب؟ کنیز مادر تو مادر من است حسین که فرق باشد در بین ما ز حیث حَسَب برای مادر من خدمت تو جاه و جلال غلامی تو و زینب مرا بود منصب چکار دارم جز در رکابتان بودن به غیر نوکریت نیست بنده را مکسب غلام حلقه به گوش تو بودنم واجب فدای راه تو بودن برای من اوجب خوشم که ریخته در زیر پای مادر تو هر آنچه داشته ام البنین مه و کوکب سزد که ارمنیان را چراغ راه شوم چرا که مادر من هست پیر ام وهب ضیافتی است در اینجا برای استقبال ستاده یک طرفم اُم نشسته بر سر اَب دو دست را سپر مشک میکنم قطعا مرا چه باک ز نوک سنان و از مضرب نه وقت دادن دست و سر و دو تا چشمم ز مشک پاره ی بی آب گشته ام تولَب□ اگر شکسته شده دست و سر ز من چه خیال فدای یک ترکی که تو را فتاده به لب اگر که خون چکد از صورتم فدای سرت لبت مباد بگیرد به چوب دست و خشب شنیدم این که می‌آیی دو دست علقمه را ز خون خویش نمودم حنا وجب به وجب نشسته است به امید آب در خیمه رباب را چه گذشته است تا کنون یا رب صدای گریه ی او هم نمی‌رسد برگوش چه کرده است مگر با گلوی اصغر تب مکش ز دیده ی من تیر فکر اصغر باش چگونه میکشی آن تیر را از آن غبغب تو را نمیبینم چون نشسته بر چشمم ز جور دهر چه تیری لَها ثَلاثُ شُعب غمت مباد اگر روی خاک افتادم که هستم از روی نیزه مراقب زینب
چهل سال است مانوسم به گریه طبیب درد افسوسم به گریه همان پیراهنی را که ربودند چهل سال است میبوسم به گریه چهل سال از جگر آهم درآمد که جوشن از تن شاهم درآمد فراموشم نخواهد شد همان شب که روی نیزه ها ماهم درآمد قرار قلب زارم گریه بوده همه دارو ندارم گریه بوده نپرسید از چه پلکم زخم برداشت چهل سال است کارم گریه بوده همین که در دلم آشوب افتاد به پای گریه ام یعقوب افتاد چنان ضربه به لبهای پدر خورد که رنگ خون لب بر چوب افتاد گلوی دلبر دلخواه زخم است میان سینه حتی آه زخم است دلیل گریه ی چل ساله ی من هزارو نهصدو پنجاه زخم است به سر میریخت آتش از روی بام امان از تشت زر ای وای از جام تمام روضه ی های من همین است نپرسید از دلم الشام الشام...
( برانی ام گر از این در درآیم از در دیگر ) طلب کن آنچه که خواهی بگو بیاورمت سر در آستان تو افتاده ام به خاک نظر کن قدم صنوبر زخمی رخم به لاله ی پر پر اگر به عالم زر گفته ام بلی به بلایت کشیدم از دو جهان آستین به دولت دلبر چه خوش نشسته به روی زبان حسین حسینم نداشت بهتر از این روزگار قندمکرر به هر حسین که گفتم چنان رها شدم از خود که گویی از سر خم خورده ام شراب مطهر عبور کرده ام از آسمان به اوج رسیدم شکسته بال اگر میزنم به خاک تو پرپر تو سیدالشهدا هستی و تمام شهیدان به سرسرای تو در خون نشسته اند سراسر تو تشنه نیستی ای تشنه چشم دشمن کور از آن جهت که تویی جانشین ساقی کوثر به نیزه کهف بخوان نیست جای هیچ تعجب که قبل وحی علی خوانده مومنون به پیمبر... به دوش نیزه اگر کرده ای رها خم گیسو به قتل من شده عازم سیاه جامه دولشگر به راس نیزه نشینت سماء گشته مرصع به خون اطهر تو خاک دشت گشته معطر تو جان سپرده ای ای شاه قبل گودی مقتل به داغ حضرت عباس وقاسم وعلی اکبر درست پشت همین خیمه هاست روح تو در خاک کنار پیکر بی جان حضرت علی اصغر نبی به بوسه ستوده است سینه و لب لعلت... نه نیست سینه ی تو جای پای شمر ستمگر چگونه پیر شد از یک زیارت تو به مقتل چه کرده اند مگر با تو در مقابل خواهر نرفته از گلویم آب خوش چگونه بگویم چه کرده با گلویت ضربه های کاری خنجر
گرفتم از غمت آنگونه در ازل تاثیر که گشت اشک عزایت مرا اساس خمیر ازل مگو که بگو خواب ، خواب شیرینی که در جهان شده با روضه های تو تعبیر نگاه کردم بی آنکه پلک بگذارم نشد نگاه تمنای من ز حُسنت سیر چه بود این دل گِل بود و هیچ غیر از گِل شد از بهای ولای تو این ضمیر ، ضمیر دلم اسیر تو بوده است از همان اول نبودونیست دراین صفحه جزرخت تصویر تویی تمام جهانم کم و زیاد جهان علی السویه برایم نداشته توفیر بر هر طرف بروم در پی تو میگردم خوشم به آنچه که چشم تو میکند تدبیر خدا کند به حضور تو سربلند شوم جهان چه فایده ام میدهد زِبَر یا زیر؟؟؟ همیشه اشک غمت بوده است در چشمم چه شور بختی شیرینی است این تقدیر غم تو شاه جهان است این چه سلطنت است؟ فدای این غم بی انتهای عالمگیر ز محشر آنکه برای تو گریه کرده چه باک که دست فاطمه آن روز می‌کند تقدیر چنانچه جان نسپردم جوان برای غمت خدا کند که شوم پای قتلگاهت پیر زمین‌کرببلا ملک طلق ساکن اوست ز خون اطهر تو گشته خاک آن تطهیر اگر به دامن خونت نبود دستانش چنین نمیشد خوشبو تر از گلاب و عبیر تو از عطش همه جا را سیاه میبینی چگونه آب نمیگردد این تکیده کویر چه دیده اند به جز لطف اهل کوفه ز تو که میکُشند عِیال تو را صغیر و کبیر علی اکبر را اصغر اصغر.... اصغر را گرفته اند به تیر سه شعبه اش از شیر یکی به کوفه یکی در شریعه میخواهند که تشنه سر ببُرند از تو هم سفیر و وزیر جناب آیه ی تطهیر و هل اتی...والفجر... چکار کرده مگر باتو آیه ی تزویر..... ....که دست مادر پهلو شکسته ات دارد ز سینه ی تو به صد آه می‌کشد شمشیر شهید تشنه ی مَنحُورِ فِی الوَری تا پَر چگونه جاخوش کرده است درگلویت تیر؟ دخیل بسته به دور گلوی تو نیزه نمی‌رسد اگر از نای رفته ات تکبیر زیاد باد شکسته دو دست ابن زیاد که کرده پیکر صدپاره ی تو را تکثیر ولیّ امر تو هستی و قتلگه مسجد که بین سجده نگین داده ای به دست فقیر به حق حق که حسینی ، حسین پور علی تویی تو در سکنات آنچنان که بود امیر