روضه سنگین و جانسوز_ویژه فاطمیه
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
استاد حاج مهدی توکلی
بلند بلند برا حضرت زهرا گریه کنید ، مجلس جوان هست ، یکی اومد خدمت پیغمبر گفت آقا من خواب دیدم سقف خونم رو سرم خراب شده" پیغمبر فرمود خدا خیر کنه ، رفت . اصحاب گفتن آقا تعبیرش چیه ؟ گفت این زنش میمیره " داغ همسر آقا از داغ مادر هم سخت تره ..."مخصوصا اگه یکی بچه های قد و نیم قد داشته باشه "
امیر المومنین چهارتا ،پنج تا بچه داشت" بزرگه هشت سالش بود کوچیکه دو سالش بود " خونه نشین میشه آدم ... حالا از فردا علی واقعا آقا خونه نشین شد ... مدت ها بیرون نیمد" آخر این سلمان و دیگر اصحاب دلشون تنگ شد ... سلمان پیرمرد بود، گفتن تو برو علی رو راضی کن عمامه بزار سرش ، عبا بزار دوشش بیارش مسجد ، هم هواش عوض میشه هم ما یه زیارت می کنیم ... بابا دلمون یه ریزه شده براش ...
سلمان اومد" خیلی تلاش کرد اول گفت علی جان چرا بیرون نمیای؟؟ همین که گفت چرا بیرون نمیای،علی یتیمای فاطمه رو نشون داد ...
گفت دیدم حسن یه گوشه کز کرده ... حسین یه گوشه ... یه جمله بگم ناله بزنی ...
همه ی بچه های فاطمه گریه می کردن،اما حسن یه جور دیگه گریه می کرد ....
امروز فاطمه بستر بیماریشو تو خونه جمع کرد ، امروز صبح بلند شد " مریض داشتی؟؟ همین بسترش رو جمع می کنه همه بچه ها خوشحال میشن ... امام حسن یه نگا به امام حسین می کرد یه لبخندی میزد میگفت الحمدالله مادرمون حالش بهتره ...
زینبین به هم نگاه میکردن ... بلند شد اومد به اسماء گفت فضه ، اسماء برین کنار امروز کارای خونه رو همه رو خودم انجام میدم ....تمام خونه رو مرتب کرد ... امروز بچه هاشو حمام کرد ... مادر دیدین آقا چه جور قربون صدقه بچه ش میره ؟؟وقتی امام حسین رو میشست ، هی صورتش رو می بوسید ... سینه ش رو می بوسید ... شکمش رو می بوسید ... دستش رو می بوسید ... هی قربون صدقه امام حسین می رفت ....
هر جا رو که می بوسید مجروح شد .....
زینب رو غسل داد ، بچه ها رو شستشو داد موهای زینب رو شونه کرد .... موهای امام حسین رو شونه کرد ....
حیف است از آن زلف که زهرا زده شانه
سر پنجه ی دشمن عوض شانه ...
نون پخت حضرت زهرا ، من نمی دونم این نون ها تا چند رو تو خونه ی فاطمه بود ؟؟ اما بچه ها هر وقت می خوردن میدیدن بوی مادر میده ... تمام خونه رو مرتب کرد ... بعد خونه رو خالی کرد ...
سخته یه مادر جوان جوون بده ، بچه های قد و نیم قد تماشا کنن ... به حسنین گفت حالم بهتره ولی برید شفای کامل من رو از پیغمبر بگیرید " حسنین هم ذوق زده رفتن ، گفتن بریم شفای مادرمونو بگیریم ...
زینبین هم خونه ی فامیلا فرستاد ... خونه خالی شد ....
گفت حالا اسما، بیا کمک کن خودمو میخوام بشورم ...
تمام این خون هارو شست امروز ... گفت شب که علی می خواد غسل بده ، خیلی اذیت نشه....
علی داغ دیده ست ....
علی دلشکسته ست ، علی طاقت نداره بدن خونی فاطمه رو ببینه ...
بعد فرمودن اسماء : بیا بستر منو وسط اطاق رو به قبله بنداز ...
حاج اصغر زنجانی میگفت آقا بستر رو کنار میندازن ، شما هر جا بری آقا وسط کسی بستر نمی ندازه .... می دونی چرا ؟؟؟
می گفت آخه چشمای فاطمه دیگه از در و دیوار می ترسه ....
مار گزیده آقا دیگه از ریسمان سیاه و سفیدم می ترسه ... گفت یه بار بین در رو دیوار قرار گرفتم ....
وسط اتاق رو به قبله ، بعد گفت مدتی اسماء منو صدا نزن ، بعد مدتی اگه دیدی جوابت نمی دم علی رو خبر کن ... بدون من جان به جان ....
اسماء میگه بعد مدتی آمدم دیدم بی بی رو به قبله خوابیده ، یه ملافه ی سفید روش کشیده ، هی صدا زدم : السَّلامُ عَلَیْكِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ... یَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّكَاةَ ... می گه هی صدا زدم ...
میگه همین که روپوش رو زدم کنار دیدم بی بی دستش رو صورتش گذاشته خوابیده ....
وای......شاید هفتاد و پنج روز هست اسماء میخواد صورت فاطمه رو ببوسه پیش نمیاد ... گفت خوابیدم ... صورتم رو گذاشتم رو صورت بی بی ... هی میگفتم دختر پیغمبر، سلام من رو به پیغمبر برسون ...
یه وقت دیدم حسنین سراسیمه اومدن خونه ... اسماء ، مادرمون کجاست؟ گفتم مادرتون خسته ست ، رفته ، خوابه ...
گفتن نه، مادر ما هیچ وقت این موقع روز نمی خوابید ...
گفتم من حالا یه خورده غذا برا شما گذاشتم ، گفتن کی دید ما بدون مادر غذا خورده باشیم....
اسماء خیال کردی ما بچه های معمولی هستیم؟ به خدا قسم از کنار قبر پیغمبر فاصله نگرفته بودیم مگر اینکه دیدیم هاتفی هی صدا میزند : مردم کنار برید اینا یتیم های فاطمه هستن ....
یه وقت سراسیمه اومدن ... خودشونو انداختن رو بدن فاطمه ....
هی میگن مادر ...
۹ دی ۱۳۹۹
یتیمی برا ما زوده ... نه این مادر ازین بچه ها سیر شده ، نه این بچه ها از این مادر سیر شدن...هی صدا میزنن : کلمینی یا اماه ....مادر با ما حرف بزن ... یه کلمه بگو....یه جمله بگم و نشستم ، اینجا هیچ کسی ننوشته تازیانه زده باشن ... اینجا ننوشتن فجتمعت عده من الاعراب ... عربا اومدن ... اما تو گودال همینکه سکینه آمد .... گفت این دختره میخواد گریه کنه ...کاری کردن ، یه وقت صدا زد بابا : پاشو ... عمه مو دارن تازیانه میزنن .....
✅
۹ دی ۱۳۹۹
۹ دی ۱۳۹۹
PTT-20201229-WA0035.opus
2.51M
مداحی حسین طاهری و علیرضا طاهری
دقایقی پیش
۹ دی ۱۳۹۹
داغ سلیمانی
هوای چشم همه، ابری است وبارانی است
که روز ما همه از دود آه ، ظلمانی است
گرفته بهت عجیبی فضای دل ها را
نفس به سینه ی سنگین خلق، زندانی است
چراغ گریه ی ما روشن است در این داغ
شرار سینه ،غم قاسم سلیمانی است
کسی که عمر خودش را نثار دین کرده است
کسی که شیوه ی او شیوه ی مسلمانی است
کسی که دشمن از او مثل بید می لرزید
کسی که هم نفس رهبری خراسانی است
کسی که ملک عراق و عجم به او نازد
چراغ و جلوه ی نامش ، همیشه نورانی است
شهادت است نصیب دل سلیمانی
نصیب جمع دل ما همه پریشانی است
کسی که مثل ابالفضل پیکرش پاشید
کسی که در ره محبوب خویش،قربانی است
مدافعان حرم را خبر کنید اکنون
میان بزم شهیدان دوباره مهمانی است
اگر که اشک کمی فرصت و امان می داد
نوشته بود «وفایی« فراق ، طولانی است
#حاج_سید_هاشم_وفایی
۹ دی ۱۳۹۹
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#قصیده
هر چند اجرِ کارِ تو غیر از شهادت نیست
اما ز داغت جانِ ما را صبر و طاقت نیست
تلخ است اگر چه درد هجرانت به کام دل
می دانم اما سینه ات را تابِ ذلت نیست
رفتی طنینِ گامهایت در جهان باقیست
در سینه ات عشقی بجز عشق ولایت نیست
دشمن نمیفهمد ولی میداند از این پس
در چشم او تا روز محشر خواب راحت نیست
آسوده باش ای شیرمرد عشق و آزادی
هر قطره خونت جز نماد عزم و وحدت نیست
دستت پر است از خاطرات کربلا ای وای
در قلب ما دست بریده بی حکایت نیست
بعد از تو یارانت کنار رهبرت هستند
کور است آنکه در دلش نورِ بصیرت نیست
بی شک که راهت امتدادِ راهِ عاشوراست
راهی که پایانش بجز خون و شهادت نیست
لعنت به امریکا و اسرائیل و عمالش
کز ظلمشان جایی در این عالم فراغت نیست
چون مالک اشتر اطاعت از علی کردی
دست تو بر دست ولی جز دست بیعت نیست
حقا ز نقشِ بی بدیل و ماندگارِ تو
در منطقه دیگر بساطِ ظلم و قدرت نیست
آن صادق الوعدی که بر چیده بساط کفر
بر حق ستیزان جهان گو درسِ عبرت نیست؟
هر قطره خون قاسم ما بذر پیروزی است
دشمن بداند تا شکست آنقدر فرصت نیست
دیدیم اشک زینبت را در عزای تو
شکر خدا بر گردنش بند اسارت نیست
در پیشگاهِ حضرتِ حق روسفیدی تو
پس انتظارِ ما ز تو غیر از شفاعت نیست
وصف تو بود این شعر، سردارِ سلیمانی!
البته وصف پهلوانی چون تو راحت نیست
#هستی_محرابی
۹ دی ۱۳۹۹
🔉 #فـایـلهـای_صـوتی
🔴 مراسم عزاداری #شب_شهادت_حضرت_زهرا (س) فاطمیه اول ۱۴۴۲ | ۷ دی ۱۳۹۹
▪️سخنران: حجتالاسلام والمسلمین سید حسین آقامیری
▪️با نوای : حاج ابوذر بیوکافی👇
۹ دی ۱۳۹۹
۹ دی ۱۳۹۹
۹ دی ۱۳۹۹
۹ دی ۱۳۹۹
۱۰ دی ۱۳۹۹
🕊🌹🕊
هر دری بسته شود
جز درِ پر فیضِ حسین
این در خانه ی عشق است
که باز است هنوز..
"اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اباعَبدِالله"❤️
سلام،
☀️صبحتون #حسینی
۱۰ دی ۱۳۹۹