اشعار ناب فاطمیه
مزن ظالم که زهرایم جوان است
که او نور زمین آسمان است
مزن ظالم که او ام ابیهاست
شفیع محشر فردای عقباست
مزن ظالم که زهرا بی گناه است
که بر خلق دو عالم او پناه است
مزن ظالم که زهرا نور عین است
مزن چون فاطمه ام الحسین است
مزن سیلی به روی ماه پاره
که گوش فاطمه شد پاره پاره
مزن با تازیان بر روی زهرا
مکش آتش تو بر گیسوی زهرا
میان در تو کشتی همسرم را
شکستی تا ابد بال و پرم را
تمام هست و بودم بوده زهرا
تمام تار و پودم بوده زهرا
به پیش دیده ام زهرا کتک خورد
که پهلویش از آن ضربه ترک خورد
ولی تا روز محشر سوگوارم
که رفته از کفم تنها نگارم
💠 # آرمین غلامی_(مجنون)
#برای_دیگران_بفرستید
#روضه_سنگین در #خانه_وحی
بنفس حاج آرمین غلامی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
سوی زهرا لشگری با تازیانه آمددند
گفت حیدر با عدو بر دخت پیغمبر مزن
محسن شش ماهه را کشتند مابین دری
بی حیا دیگر تو زهرا را میان در مزن
نام این بانو دوای درد های عالم است
خواهشی دارم دگر بر روی این مادر مزن
قامت مردانه ای دارد گل سرو علی
ای مغیره تازیان بر بانوی مضطر مزن
گفت مجنون لیلی من دیگر از غم ها منال
گر نداری الفتی دم از گل حیدر مزن
حدیث کعبه وبیت گلین اوست
متاف
در این متاف گلین #فاطمه است گرم طواف
طواف اول او از کنار حیدر بود
شروعش از وسط خانه تا دم در
باید با من این هفتا طواف رو بیای اگه بیای....
کسی که بال ملک خشتی از حیاتش بود
سیدا
طواف دوم او بین #دود_اتش بود
ای
خدا کمک کنه
بتونم همه طوافا رو بگم
طواف سوم او جان کف نهادن بود
دم از #علی زدن و پشت در ستادن بود
گفت وقتی به دومی گفتم اتیش بزنی #زهرا تو خونه هست ...گفت وهن
باشه!
گفتم بابا بچه ها تو خونست
گفت وهن😡
یعنی باشه
گفتم #بابا #دختر تو خونست😢
بگم یا نه؟
طواف چهارم او #شعله بر جگر میزد
بخدا نمیشه اگه تو خوب گریه نکنی نمیخونم
طواف چهارم
او
یا #امام زمان عج بعضیا رو اینقدر
میشناسم
که ب این کلمه ها عکس العمل نشون
طواف چهارم او ناله بر جگر میزد
#نفس شمرده شمرده به پشت در می زد
دارم نامه ای که ا میرزا براتون شرح داد و توشه میگم
گفت معاویه
اول اومدم بگزرم
بعد یاد بغض #علی افتاد
همه زورمو جمع کردم
چنان به در کوبیدم
صدای....شکستنه....یارالی نه نه
یارالی نه نه
یارالی نه نه
ای جانم
طواف پنجم او شد #شهادت پسرش
که گشته در بر فدایی پدرش
شاید ده ساله این شعرو خوندم
از حاجی سازگار
من موندم این دو بیت اخر رو چجوری نوشته
ششم طواف چه گویم ز ضربه ان در
ششم طواف چه گویم ز ضربه ان در
#زن محجبه تو چشم نا محرم نگاه نمیکنه لذا #مادر_سادات روشد که گرفته بود روش به دیوار بود
داشت حرف میزد برو کنار
کی داره میبینه اینا رو
اقا زاده ی 7هشت سالش
هی مراقب بود حمله نکنه
ششم طواف چه گویم ز ضربه ان #دست
زگوشه مادر #سادات #گوشواره #شکست
داد بزن بعدیشو نشنوی
طواف هفتم دادن اجر مولا را
تو روشنایی چه جیقی داری میزنی
طواف هفتم دادن اجر #مولا را
در این طواف شکستن دست زهرا را
اه زهراااا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
@majnon1396
کانال جدید اشعار ناب مجنون کرمانشاهی
#متن_روضه+صوت+#روضه تصویری/ جانسوز #مادر_سادات
بنفس
#حاج_آرمین غلامی (مجنون)
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بشکند دستان تو بر مادرم دیگر مزن
کن حیا نامرد مادر را بر دختر مزن
دست زهرا عادت از بهر کرامت کرده بود
با غلاف تیغ او را در بر همسر مزن
سوی زهرا لشگری با تازیانه آمددند
گفت حیدر با عدو بر دخت پیغمبر مزن
محسن شش ماهه را کشتند مابین دری
بی حیا دیگر تو زهرا را میان در مزن
نام این بانو دوای درد های عالم است
خواهشی دارم دگر بر روی این مادر مزن
قامت مردانه ای دارد گل سرو علی
ای مغیره تازیان بر بانوی مضطر مزن
گفت مجنون لیلی من دیگر از غم ها منال
گر نداری الفتی دم از گل حیدر مزن
#کتاب اسرار ال محمد و باید همه بچه #شیعه ها تو خونشون داشته باشید
چرا
کتابی که سلیم ابن قیس نوشته
لحظه به لحظه مرگ #فاطمه رو نوشته
برید حتما تهیه کنید اگرم ندارید
بدونید ها مثل رساله ای که باید تو خونت باشه
واجب شرعیه
اسرار #ال_محمدو مرد میخواد دو صفحشو بخونه
اصلا چند صفحه بخونی ببندی گریه کنی
یدونش اینه
نامه نوشت به معاویه
آخ مطمعن شدم #زهرا پشت دره
بازم میخوای اجازه بدی بگم
اول دلم سوخت
داشت دلم به رحم میومد
بخونید اینا رو
نامش به معاویه ثبت شده است
یاد بغض #علی افتادم
همه ی زورم رو جمع کردم
جون مرگ بشم اگه برا تو بخونم
دارم برا اقام #روضه میخونم
همه ی زورم رو جمع کردم
چنان
به #در
کوبیدم
صدای......#شکستن...#استوخوان....
آخ مادر
خانم بین در و دیوار
داد زد.....
ابا... .ابا....ابا..
اه گریه کن....اگه گریه نکنی دغ مرگ میشی
بچه شیعه اره یعنی این
شما ها دارید میشنوید
الهی بمیرم برای اونایی که دیده اند
امام حسن موهاش سفید شد
زهرااااااا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
@majnon1396
کانال جدید اشعار ناب مجنون کرمانشاهی
روضه حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها
_بنفس - حاج آرمین غلامی (مجنون)
👇👇👇
کپی وفروارد به تمامی گروها.واتساب.تلگرام صدقه جاریه میباشد
◼️➖⬛️◼️➖⬛
قربون اون مادر برم که یه تنه سپر بلای علی شد ، دیگه چیزی نمونده ها،قربون اون مادر برم که یه نفری وسط مدینه ایستاد ، بزار اینطور بگم.....
(سینه م رو سپر می کنم
می گم آقام علی ) 2
عالمو خبر می کنم
می گم آقام علی
ناله داری ،نداری نمی دونم اما اسم بی بی تنور دلو روشن می کنه،یه موقع هست کسی که سپر بلا می شه ،قدرتش رو داره،جونش رو داره ،شرایط و ویژگیش رو داره،من از شما یه سوال می کنم،کجا دیدید یه زن باردار بین در و دیوار تنهای تنها سپر بشه.....؟!!!
آخ ....نبود نه ،نگرد خیلی ها گشتند میگه یعنی یه مرد تو مدینه نبود؟ می گم نبود...مردای مدینه خواب بودن کسی خبر نداشت ..... آخ آخ آخ ، الان این سپر بلا گوشه ی خانه افتاده" بی خود نبود پیغمبر به علی گفت شمشیرت رو نگه دار،اسبت رو نگه دار سپرت رو بفروش خرج عروسی فاطمه کن ،می خواست با زبان بی زبانی بگه علی ،زهرا سپر بلای تو هست، یه زهرا بهت می دم یه نفری یه مدینه رو سپاهه" ناله دار باش ....
آخ قربونت برم خانم جان ،چه خبره گوشه خانه،این سپر بلا داره کم کم آب می شه ،پوستی رو استخوان می مانه،دیگه چند رو دیگه امیرالمومنین (ع) یه عبارتی داره من هر وقت می خوام این عبارت رو بخونم باور کنید دست و پام می لرزه یه عبارتی می گه این روز های آخر *صارت کالخیال* یعنی مثل یه شبه شده بود میگه روز های آخر دیگه فاطمه ای باقی نمونده ....آخ بمیرم برات کاش لااقل دردش رو به علی می گفت...کاش لااقل به بچه هاش میگفت تو خودش نمی ریخت ؛ آدم دردش رو یه موقعی تو خونت بودی درد داشتی افتاده بودی اونی که مضاعف می کنه درد رو دو تا چیزه ،مطلب اول اینکه نتونی به کسی بگی درد داری،پنهان کنی ،یه جوری درد بکشی کسی نفهمه،مطلب دوم اینکه کسی نیاد عیادتت مریض نگاش به دره،یه نفر بیاد احوالش رو بپرسه قربون اون مریضه ای برم که کسی در خانه ش و نزد فقط اون دو نفر زدن که ای کاش نمیزدن زدن بیان ببینن کار فاطمه به کجا رسید
یازهرا....
بانفس-حاج آرمین غلامی
◼️➖⬛️◼️➖⬛
⚜🕊حکایت شنیدنی از روضه خوانی مُقبلِ کاشانی در شب عاشورا در عالم رویا به نفس حاج آرمین غلامی⚜
┄┅═══••↭••═══┅┄
┄┅═══••↭••═══┅┄
این مطلب تو مقدمۀ دیوانِ مُقبلِ کاشانیِ:
مقبل می گفت من خیلی آرزو داشتم کربلا برم ... همه آرزو داریم کربلا بریم .. امروز بگیم حسین جان اسمِ مارم بنویس .. همۀ ما آرزو داریم ، زن و مرد .. حسین جان ما دوست داریم کربلا بیاییم ..
گفت اسمم رو نوشتم یه سال عاشورا کربلا برم ،گفت راه افتادیم اومدیم راهزنا حمله کردن همۀ اموالمُ بردن .. منم دستِ خالی ، پناه آوردم به این شهرِ گلپایگان ، خودمو معرفی کردم گفتم من مُقبِلم ، شاعرِ اهل بیت (ع) گلپایگانی ها هم پذیراییم کردن ، پناهم دادن گفتن نوکرِ امام حسینِ .. نزدیکِ محرمم بود ، گلپایگانی ها گفتن این دیگه قسمتِ ما بوده نزدیکِ محرم تا اینجا هم اومدی دهۀ محرمُ بمون تو حسینیۀ ما بخوان ، ما مداحم نداریم . گفت نه دیگه من الان شرایطم مناسب نیست ، مالمُ بردن ، کربلام نتونستم برم ، میرم کاشان .
گفت دیگه به زور نگه م داشتن ، منم دلُ دماغِ خوندنم نداشتمش تا صبح گریه می کردم ، می گفتم اگه من نوکری بودم که امام حسین منو قبولم داشت می طلبید ، همینی که نزاشت من پابوسش برمو حرمشُ ببینم ، معلومه من مردودم .
خیلی حالم خراب بود تو اون دهه ، حالِ خوندنم نداشتم ، شبا یه چند بیتی می خوندم ، شبا اغلب به گریه می گذشت ، تا شبِ عاشورا .. گفت شبِ عاشورا انقد گریه کردم ، خوابم برد ، خواب دیدم کربلا هستم ..
(ان شالله خواب ببینید کربلایید .. خواب ببینی بالاتره ها .. کربلا رو پول میدی میری ، اما خواب بخوای ببینی باید حسین باید بیاد ..)
تا یار کرا خواهد ومیلش به که باشد ...
گفت خواب دیدم ، خیلی ذوق کردم اومدم برم تو حرم دیدم یه خادمی اومد ، گفتش مقبل امشب حرم قرق شبِ عاشوراست ، انبیا اومدن ، مادرش اومده ، پیغمبر اکرم اومده اماما اومدن ، حرمو قرق کردن . گفتم اخه من آرزو داشتم شبِ عاشورا کربلا باشم ، یه جوری باشه من حداقل ضریحُ ببینم، گفت یکی از این کفش دارا دلش سوخت ، گفت بیا رو این صندلی بشین ، گفت منو نشوندند دیدم ضریح پیدا شد ، یه سلام کردم ، دیدم صدرِ مجلس پیغمبراکرم نشسته ، دورشم همۀ اماما نشستن ، انبیا هم روبرویِ حضرت ، حضرتم حالتِ عزا گرفته آستین ها رو بالا زده به هیبتِ عزادارا ، همش هم به این جلویی ها میگه دیدین با حسینِ من چه کردن .. دیدین امتِ من با نوۀ من چه کردن .. اونا هم ضجه میزدن .. میگه بعد پیغمبر فرمودند محتشم کجاست ؟ .. (محتشم هم دورۀ مقبلِِ) مقبل می گفت من اونو ندیده بودم ، یه وقت دیدم یه پیرمرد بلند شد گفت یا رسول الله من اینجام . گفت من اولین بار بود محتشم رو دیدم ، گفت بیا جلو بیا جلو .
گفت وقتی رفت جلو دستُ و پایِ پیغمبرُ بوسید فرمودند برو بالای این منبر یکم روضۀ امام حسین بخوان ، من دلم گرفته دلم می خواد برا حسینم گریه کنم ..
گفت من دیدم همۀ انبیا نشستن ،محتشم گفت من همین پلۀ اول بشینم ؛ فرمودند نه برو بالا ، انقد بالا رفت تا رسید پلۀ آخر و بالایِ منبر .. (چه معنا دارد آقا جایی که امیرالمومنین هست ،اماما هستن ، یه روضه خوان اینقد بره بالا بشینه ؟ .. واقعاً عجیبِ آقا ... .)
گفت منم ازکفش داری دارم نگاه می کنم ببینم چه جوری ورود می کنه ،از کجا وارد میشه، گفت همینجور که نشسته بودم دیدم اینجور شروع کرد :
از آب هم مضایقه کردن کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند ديو و دد همه سيراب و مي مکيد
خاتم ز قحطِ آب سلیمانِ کربلا
گفت وقتی به بیتِ سوم رسید ، دیدم یه خادمی اومد گفت محتشم دیگه ادامه نده .. مادرش از حال رفت ... گفت پیغمبر بلند شد این عباش رو انداخت رو دوشِ محتشم ، صله بهش داد .
گفت کم کم جمعیت متفرق شد ، منم اومدم از کفش داری بیرون ، خیلی دلم شکست که چرا پیغمبر منو صدا نزد ، خوب منم مداحم ، منم شاعرم ، منم یه دو سه بیتی تو این حلسه می خواندم .. پیشِ خودش گفت از همین جا معلومه نوکریِ منو قبول ندارن ولی برا محتشم امضا شده .. گفت داشتم تو حیاط می رفتم یه وقت یه خادمی اومد گفت مقبل ، مادرش میگه تو بیا برا من بخوان ...
گفت دیدم یه منبر گذاشتن،جلوش پرده زدن ،گفت من زن ها رو نمی دیدم پشتِ پرده ،رفتم بالا منبر (حالا مقبل می خواد شروع کنه ، ببینیم این می خواد چی کار کنه،اونم اینجور شروع کرد) :
بلند مرتبه شاهی ز صدرِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب واژه گون گردید
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت
____
#حاج_آرمین غلامی(مجنون)
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_شب_جمعه
#ویژه_ایام_فاطمیه
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
⚜🕊#پادکست حکایت بسیار زیبا و شنیدنی از مرحوم حاج اسماعیل دولابی (ره) و احترام به دستگاه عزاداری سیدالشهدا علیه السلام و اثرات آن به نفس استاد حاج آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)⚜
┄┅═══••↭••═══┅┄
┄┅═══••↭••═══┅┄
«فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ»
«اللّهُمَّ وارْزُقْنِي رُؤْيَةَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ ...اللّهُمَّ ارْزُقْنا حَلاوَةَ زیارت الحُجَةِ بنِ الحَسَن روحی و ارواح الْعالَمینَ له الفدا»
ای پرستویِ حرم صبر کنُ اُوج مگیر
مثلِ من مرغکِ بی بالُ پری در راه است ...
ای ملائک که بر احوال بدم می نگرید
این دلِ سنگِ مرا هم اثری در راه است ...
____
خدا رحمت کنه میرزا اسماعیل دولابی ، گفت یکی از نجفی ها خواب دید موقفِ حساب شده همین جا ، گفت به حساب کتابش رسیدگی کردن ، جهنمی شد . امر کردند ببریدش تسلیمِ آتشِ جهنمش کنید ، این ملائکه هم قرآن میگه : «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِيم صَلُّوهُ» میگیرن آدم گنه کارو غل و زنجیر میکنن بعد با حالت خِفَت میکشونن ...
گفت این عادت کرده بود نجف ، کربلا هرجا سیاهیِ اباعبدالله (ع) ، پرچم امام حسین علیه السلام میدید یه سلام به امام حسین می کرد ( خوبه بعضی ها ازاین اخلاقا دارن ، هرجا پرچم ابی عبدالله رو میبینن احترام میزارن ، میبوسن .. انقده تکرار می کنن تا ملکۀ ذهن بشه ).
گفت اینم براش ملکه شده بود . یه وقت دید بیرقِ ابی عبدالله رو دارن تو محشر جابجا می کنن ، اینم عادت کرده بود تو همون حالتِ گرفتاری سه مرتبه صدا زد :
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ .....
گفت آقا تشریف آوردن .. یه نگاهی کردند فرمودند چیه ؟ چی شده ؟ ... ملائکه گفتن که این نامۀ عملش سیاهِ به ما امر شده اینو ببریمش به سمتِ جهنم ...
امام فرمودند بدین نامۀ عمل رو من ببینم ، ملائکه گفتند آقا کلشو نخون .. حضرت یه نگاه کوتاهی انداختند. میگه منم که تو غل و زنجیر بودم ، حضرت یه نگاهی به من کرد ، گفت :
_ چیه اینا اینجا ثبت شده .....
رفقا به خدا عذابِ ما همینه ، خیلی عذابه ها ... خدا کنه همینم پیش نیاد .. که بگن چیه اینا ثبت شده ... تو ادعایِ محبت ما رو می کردی ... تو برا ما مشکی می پوشیدی ... تو برا ما ناله میزدی ....
میرزا اسماعیل می گفت ، یه وقت این دو تا ملک به هم گفتن بویِ بهشت نمیاد ؟!! مسیر عوض نشده ؟!! گفت چرا بویِ بهشت میاد ... اون یکی بهش گفت نگاه کن ببین آقا چیزی زیرِ اون نامه مرقوم نفرموده ؟ .. گفت اینا باز کردند دیدن با خط سبز خیلی زیبا پایینِ نامه نوشته : «یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات» .... ای خدایی که گناها رو به حسنه تبدیل می کنی ، این محّبِ ما بود ...
به امام زمان بگیم : «يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا» همونجوری که بچه هایِ یعقوب اومدن به باباشون گفتند پدر جان برا ما استغفار کن ... رومون سیاهِ ... یه مشت آلوده ... یه مشت گنه کار ... پناه آوردیم امشب به حجت ابن الحسن روحی له الفدا ... يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا ... هم خودمون بیچاره شدیم ... هم زن و بچه مون بیچاره شدن ... حتماً امام زمان دعامون می کنه ...
#حاج_آرمین غلامی (مجنون)
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#حکایت_توبه_مناجات
#مناجات_دعا
📖 #متن_روضه
🔊 مناجات با امام زمان و روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
⚫️ ویژه ایام فاطمیه
******
پیش طبیب آمده ام درد می کشم
*هرجای عالم هرکی دردی داره میره پیش طبیب آروم میشه،اگه قرار تو بساط تو بیام و درد بکشم مردم چی می گن،یه جورایی مارو باتو میشناسن هوامو داشته باش"تو این شهر شلوغ دیدی یه وقت،دست بچه از بابا جدا میشه یه، یه ربعی که میگرده بچه ش رو میبینه داره میلرزه" میگه دیگه ولم نکنی" امشب به آقات همینو بگو،تو این شلوغی ها ولم نکن،اگه سایه ت از رو سرم بره هرز می شم*
پیش طبیب آمده ام درد می کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
*مجاور حرم سیدالشهداست خونش، مثل حالا نبود پول جمع کردن مسئولین حرم بزرگ بشه،تو این جماعت یکیشون صاحب خونه ها امام حسینی تر گفتن اینو آخر میریم،این مال خودمونه"(خونه ها رو خریدن)آخر سر اومدن خونه آخر در خونه ی حاجی،سلام ... حال و احوال، خوش اومدید،بردشون تو خونه، گفت اومدیم برا حرم خونت رو بخریم(یه نگاه به این کرد)خونه منو؟!! آره" گفت نمی فروشم" یکی دوباره اصرار دیدن نه محکم میگه نمیفروشم"رفتن به محض اینکه رفتن از فرداش کارگر و بنا،خبر رسید به گوش اینا،گفتن عجب بی معرفت ،تا دیدن خونش رو میخوایم شروع کرد نوسازی،بعد یه هفته نو نوار شد خونه،کارگرا رفتن کلید رو برداشت اومد حرم گفت حالا خونمو میدم"ما چیز خراب به حسین ندادیم"
امشب بگو آقا یه دل دربه داغون دارم یکم خرابه،آوردم تو روضه روبه راهش کنم به کارت بیاد" اگه خواستی مال تو اصلا از اولم مال من نبود،تا میگن حسین،دلم میلرزه*
غیر از غلامی تو به دردی نمی خورم
بیرون نکن به فاطمه بی کار میشوم
*رسم ما اینه سرشب اگه کسی مریض داشته باشه تو خونه،سرشب میرن شب نشینی و عیادت"
امشب میاید بریم یه عیادت؟سادات جلو برید،محرمید"این خونه خیری از مریض دیدن،از اونایی که میان عیادت میکنن ندیده" یه چندتا زنا اومدن تادیدن بچه ها نیستن این به اون میگفت این دیگه نمی مونه*
پاشید بریم عیادت،مریض دیدن ثوابه
زهرا داره میمیره،زینب حالش خرابه
یافاطمه ... یازهرا ...
دست تو مرهم زخم همه ی شهپرها
از کرامات تو گویند سر منبرها
بانوی آسیه و ساره و مریم زهرا
که کنیزان تو هستند همه دخترها
بی بی ...
نه فقط ام ابیها به شما باید گفت
مادر خلق خدا مادر پیغمبر ها
*غلط کرد زدد خانم،زن تنها گیر آوردی؟خیر نبینی،چه داغی به دل بچه هاش گذاشتی،حالا این خبط رو کردی،ولی جلو پسر مادر نمیزنن،بیست سالش نشد، موهاش سپید شد،بعد کوچه دیگه لبخند رو لبهاش ندیدن،کار به جایی رسید یکی اومد گفت آقا،شما چقدر زود پیر شدید ؟!!آقا پنهان کرد فرمود ما هاشمیان ارثیه"
گفت آقا من جد شما رو دیدم باباتون علی رم دیدم،شما نسبت به این دو زودتر موهاتون"(آقا بغض کرد)عرض کرد آقا حرف بدی زدم؟فرمود اگه اونی که ما دیدیم تو میدیدی میمردی*
در کوچه ای که راه عبور دو کس نبود
دیدم که غیر دشمن حق در شماره نیست
*یکی دو تا جمله و التماس دعا ببینم کجا میره روضه*
همچو ارباب سرم را به کف پات نهم
*اومد نگاه کرد دید هرکی هرجا رو آسیب خوردنش رو دیده، زینب صورت رو سینه،امام حسن صورت رو صورت یه نگاه کرد اومد پایین پا،این پارچه رو کنار زد،این صورتو چسباند کف پا،میزد رو پا میگفت وا اماه"وا اماه" هی نگاه میکرد، ببینه چشماش باز میشه یا نه،باز نشد، دوباره صدا زد،آخر بغضش ترکید" فریاد زد مادر جان تا حالا نشده بود حسین صدات بزنه،تو جوابشو ندی" کاش اینجا تموم میشد این ماجرا،سیدا گوشتونو بگیرید نشنوید*
آخ هلال میگه دم گودال،دیدم داره بیرون میاد،دست و پاش میلرزه،گفتم تو که کارت رو کردی،چرا دست و پات میلرزه؟؟ هلال داشتم می بریدم،صدایی رو شنیدم،فریاد میزد
بُنیّ ...بُنیّ ...
حسیــــــــــن ....
#مناجات_با_امام_زمان
#روضه_حضرت_زهرا
#روضه_امام_حسین
🎤 حاج آرمین غلامی (مجنون)
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
جریان مواجهه فاطمه زهرا سلام الله علیها با دشمنان پشت درب خانه از زبان خلیفه دوم:
روضه ي حضرت زهرا سلام الله عليها + متن مستند مقتل- حاج آرمین غلامی – قسمت دوم:
مرحوم مجلسی در بحار الأنوار روايتي رو از دلائل الامامه طبري نقل كرده،دومي ِ ملعون نامه نوشته به معاويه لعنت الله عليهما، وقايعي رو براش تشريح كرده،نامه مفصل ِ، اول ِ نامه ضروريات دين رو انكار كرده.ميگه به در خونه ي علي حمله بردم. خودش مناقب ِ علي رو ميدونه. *وَ لَقَدْ وَثَبْتُ وَثْبَةً عَلَى شِهَابِ بَنِي هَاشِمٍ الثَّاقِبِ، وَ قَرْنِهَا الزَّاهِرِ، وَ عَلَمِهَا النَّاصِرِ، وَ عِدَّتِهَا وَ عُدَدِهَا الْمُسَمَّى بِحَيْدَرَةَ *"اينها علي رو ميشناسند بعد توصيف ميكنه،ميگه: تو خونه ي علي كي بوده،علي وفاطمه بودند،حسن و حسين بودند،زينبين بودند،فقط فضه كمك كار اينها بود،حالا من با كي رفتم" *وَ مَعِي خَالِدُ بْنُ وَلِيدٍ وَ قُنْفُذٌ مَوْلَى أَبِي بَكْر*من با يه جماعتي رفتم*وَ مَنْ صَحِبَ مِنْ خَواصِّنَا،* رفقاي صميمي ِ ما هم بودند،اولين كاري كه كردم معاويه *فَقَرَعْتُ الْبَابَ عَلَيْهِمْ قَرْعاً شَدِيداً* ،محكم به در زدم،فضه آمد پشت در چه خبره؟ برو به علي بگو اين كارهاي بيهوده رو رها كنه،در خلافت طمع نكنه،علي بايد بياد بيعت كنه،حامي ِ ولايت بلند شد،زهراي مرضيه پشت در آمد،صدا زد: *أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ! مَا ذَا تَقُولُونَ؟ وَ أَيَّ شَيْءٍ تُرِيدُونَ؟ *اي گمراهان ِ دروغ گو،چي ميگيد؟چي مي خواهيد؟ "چي به بي بي گفت اين ملعون؟" چرا پسر عموت در دهليز خون نشته تو رو فرستاده؟ فرمود:*طُغْيَانُكَ يَا شَقِيُّ* طغيان و سركشي ِ تو اي بدبخت، من رو از خانه به در آورده. به علي بگو بياد،مگر نه اون كاري كه نبايد بشه ميشه،*أَبِحِزْبِ الشَّيْطَانِ تُخَوِّفُنِي وَ كَانَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ ضَعِيفاً.* داري مارو از چي ميترسوني؟اگه علي بيرون نياد هيزم ميارم،خون رو آتيش مي زنم،اهل خونه رو مي سوزونم،حالا شروع كرد اولين كارو * وَ أَخَذْتُ سَوْطَ قُنْفُذٍ فَضَرَبْتُ* ميگه تازيانه ي قنفذ رو گرفتم شروع كردم زدن و دوم* وَ قُلْتُ هَلُمُّوا فِي جَمْعِ الْحَطَبِ* گفتم:بريد هيزم بياريد *فَقُلْتُ: إِنِّي مُضْرِمُهَا.* ميخوام خونه رو بسوزونم *فَقَالَتْ: يَا عَدُوَّ اللَّهِ* اي دشمن خدا *وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ وَ عَدُوَّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ،*حالا بي بي چه كرد؟حامي ِ ولايت ِ *فَضَرَبَتْ فَاطِمَةُ يَدَيْهَا مِنَ الْبَابِ* بي بي در رو با دست ها نگه داشت *تَمْنَعُنِي مِنْ فَتْحِهِ* اجازه نمي داد در خون رو باز كنم *فَضَرَبْتُ كَفَّيْهَا بِالسَّوْطِ* شروع كردم به دست هاش تازيانه زدن *فَأَلَّمَهَا*،بي بي دردش گرفت..نانجيب ميگه:وقتي به دست هاش زدم *فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِيراً وَ بُكَاءً*. شنيدم داره داد مي زنه، گريه ميكنه،خواستم برگردم،دلم داشت نرم مي شد،يه وقت ياد ِ كينه هاي بدر افتادم، دوباره برگشتم.
فاطمیه
دیدم که مغیره زده بر پيكرت از عمد
بشکست میان کوچه بال وپرت از عمد
دیدی وسط کوچه مرا زجرکشم کرد
بردن میان کوچه ها حیدرت از عمد
لشگر همگي منتظر كشتن مابود
زد ناله ازاین غائله ها دخترت از عمد
بانووسط آن درو دیوار تنت سوخت
هي نام تو را بردم ومُردَم برت از عمد
انگار نه انگار که ما آل رسولیم
بانوشدم آيینه ي چشم ترت از عمد
ديدم که حسین است ميان همه بي تاب
خندید كسي پاي غم شوهرت از عمد
دلگرمی این خانه تویی فاطمه جانم
مهمان شده بر دامنم امشب سرت از عمد
ممنون توام فاطمه ترکم تونکردی
بشکست به کوچه همه بال وپرت از عمد
🔸شاعر:
#آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)_
#ایام_فاطمیه_تسلیت
درکوچه هابه دورتومادر شلوغ شد
ازبهربردن تن و پیکر شلوغ شد
اینجامیان کوچه کسی فکر مانبود
دیدم به کوچه دور توحیدر شلوغ شد
مادر برای قتل شمانقشه داشتند
دربین درچرا دوبرابر شلوغ شد
مادرهمینکه پیکرت افتاد پشت در
ازبهر تازیانه به پیکر شلوغ شد
مادر برای کشتن تو ضربه ها زدنُ
دیدم برای بردن حیدرشلوغ شد
بابا برس به داد یتیمان بی پناه
درکوچه بهر غارت معجر شلوغ شد
چشم تمام لشگرکوچه به سوی توست
دستت چوبسته شد پدر این ور شلوغ شد
مادرغریب بین مدینه شدی چرا
درکوچه ها به دور تومادر شلوغ شد
باغ فدک به چوب حراج خورد وای من
دیدم به کوچه ها دم آخر شلوغ شد
دیدم که برمیانه ی در رد خون بجاست
مادر چنین کناره ی آن در شلوغ شد
دیدم همینکه حرف علی شد توآمدی
دور علی وفاطمه دیگر شلوغ شد!
#آرمین غلامی_مجنون کرمانشاهی
بین دیوار ودری مثل حصیر افتادی
یاکه مابین چهل مرد توگیر افتادی
چکنم فاطمه تا اشک ترت بند شود
چکنم مغنعه بر روی سرت بند شود
وسط کوچه دگر همسرمارا نزنید
پر شلاق ولگدبر سر زهرا نزنید
چکنم فاطمه تا دست زتو بر دارند
کاش شمشیربه دستان علی بگذارند
این مغیره وسط گریه ی تو می خندد
وسط کوچه ره آمدنت می بندد
چادرت دروسط,خانه رهاافتاده
گوشوارت وسط کوچه چرا افتاده
وسط قائله شدچادر بانو خاكي
برزمین است تنت فاطمه افلاکی
ریسمانی به دو دستان من این قوم زدند
مردم شهرمدینه چقدر نامردند
پیش چشمان علی تنت زمین افتاده
وسط قائله گویا که علی جان داده
/حاج آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)/