eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
619 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4.4هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
🤞 ❣﷽❣ 🔻 روضه اربعین_امام_حسین_ع 🔻 کربلا 🔻 غلامی دلم می‌خواست كه این روزا زائرِ كربلات بودم كنارِ قبرِ شش گوشه ات منتظرِ نگات بودم دلم می‌خواست این اربعین از غصه بر لب می‌شدم مثلِ اونا كه اومدند همراه زینب می‌شدم 🔻یا حسین ـ یا حسین ـ اربعین کربلا(۴) می اومدم تا كه بگم زینب چها كشیده است تو مجلسِ یزدیان چه دیده چه شنیده است می‌خوام بهت بگم آقا یاس پرپرت چی شد شبیه مادر شما، رقیه دخترت چی شد می‌خوام بگم تو شهر شام به زخمِ دل نمك زدند میون چشم بچه هات خواهرت و كتك زدند 🔻یا حسین ـ یا حسین ـ اربعین کربلا(۴) دلم می‌خواد تو كربلا آقا به من خونه بدی مثلِ همه كبوترات به من آب و دونه بدی كبوتری كه این دلش عاشق و مبتلا باشه می‌خواد طواف كعبه‌اش یه گنبدِ طلا باشه
روضه_امام حسن .حاج آرمین غلامی _کرمانشاه_مسجدمعتمدالدوله حسن شاهد سیلی مادری حسن وارث غصه حیدری حسن کشته ی کینه ی همسری حسن از غم کوچه ها مضطری به سینه داری غصه بسیار حسن شده بر سرت دنیا آوار حسن دیدی مادر و بین دیوار حسن دیدی سینه و زخم مسمار حسن حسن شاهد سیلی مادری حسن وارث غصه حیدری 🍃چشم واکرده شدم دست به دامان حسن 🍃مادر افکند مرا در یَم احسان حسن 🌾روزی از دست علی خوردمو از خوان حسن 🌾از همان روز شدم بی سر و سامان حسن ♨️بر جبینم بنویسید مسلمان حسن 🍁دل خود را سر هر بام، هوایی نکنم 🍁طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنم 🌸🌸رو به قبله و هر قبله نمایی نکنم پیش هر سفره که پهن است، گدایی نکنم ♨️نان هر سفره حرام است به جز نان حسن ♨️بر جبینم بنویسید مسلمان حسن ❇️چه مقامی و چه نامی، چه مَرامی دارد ❇️چقدر لطف به بیمار جُزامی دارد ⬅️خنده در پاسخ آن سائل شامی دارد ⬅️بَه که ارباب دوعالم،چه امامی دارد ♨️همه اینها غزلی هست به دیوان حسن ♨️بر جبینم بنویسید مسلمان حسن 🔥آنکه نامش شده احلی من عسل،کیست؟ حسن 🔥آنکه بخشندگیش گشته مثل کیست؟ حسن 🔥معنیه حی علی خیر العمل کیست؟ حسن 🔥مرد نام آور پیکار جمل کیست؟ حسن ♨️شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن ♨️بر جبینم بنویسید مسلمان حسن ✅ارث مظلومیت از غربت بابا دارد ✅قد خم، سینه ی خون ، دیده ی دریا دارد ✅جگری سوخته از زخم زبان ها دارد ✅گر بگوییم غریب الغربا، جا دارد ☑️یه روز ابی عبدالله رفت مسجد، به نیابت از امام مجتبی اون نانجیب هرچی لایق خودش بود، نثار امیرالمومنین کرد ☑️آقا سیدالشهدا عصبانی شد. ☑️از رو منبر آوردتش پایین، الانه که جان از بدن اون نانجیب مفارقت کنه، اومدن دنبال امام مجتبی،،، هرچه زودتو خودتونو برسونید مسجد ✔️اومد جداشون کرد، دست امام حسینو گرفت ✔️فرمود چیکار میکنی? گفت داداش جلو چشم من رو منبر رسول الله هرچی سزاوار خودش و خاندانش بود، به بابای غریبم علی گفت ⬅️آقا امام حسن فرمود: یه روز اومدی طاقت نیاوردی هر روز جلو چشم دارن ناسزا میگن به بابام هر روز دارن بی احترامی میکنن ♨️خون شد از یاد غمش،قلب محبان حسن خوب دارن گریه میکنن بعضی از رفقا ☑️خانم حضرت زهرا فرمود: چشمی که برا حسنم گریون باشه، فردای قیامت گریون نیست نگید چرا انقد اسم حسنو دوس داره نگید چرا حضرت زهرا انقد تعصب داره به امام مجتبی 😭آخه اون روز تو کوچه انقده خجالت کشید یه بچه 8-7 ساله آروم آروم خاک چادر مادرُ تکون داد و پاکش کرد بزار به زبون شعر روضه بخونم 🔆زهر آمد به سراغش، جگرش ریخت به هم 🔆بس که پیچیده به خود، موی سرش ریخت به هم 🔅زینبش آمد و چشمان ترش ریخت به هم 🔥همه عالم وقتی یه جایی آتیش بگیری، اول چیزی که میگن،،، میگن آب بیارید آتیشو با آب خاموش کنید 🔥آقای غریب ما که داریم امشب روضشو میخونیم، از آب آتیش گرفت همچین که آبُ نوش جان کرد فرمود جگرم… آتیش گرفتم 💠زینبش آمد و چشمان ترش ریخت به هم 💠همه ی خاطره ها در نظرش ریخت به هم ♨️دل پریشان شده از موی پریشان حسن ☑️امام حسن مجتبی فرمود: من یه تاریخ شهادت دارم یه تاریخ وفات روضه ی امام حسن از اینجا به بعده 💢چقدر سخت گذشتس به او در کوچه 💢چه مراعات نظیریست حسن… در… کوچه 💢باز هم خاطره ی گریه و مادر… کوچه 💢قاتل جان حسن میشود آخر… کوچه ♨️کوچه عمریست که آورده به لب، جان حسن میدونم الان دلت کجاست ✳️یه کوچه همه زندگیه منو زیر و رو کرد ✳️که مارو با نامرد شهر، روبرو کرد ✳️با یادش باید مرگُ باز آرزو کرد بمیرم… 🔰یه نامرد به ما توی این کوچه بد کرد 🔰یه نامرد رسید راه روی ما سد کرد 🔰یه نامرد گل یاسمونو لگد کرد ☑️اینی که میگن تو علقمه روضه خونا میگن خدا امید هیچکیو ناامید نکنه اصل حرف برا کوچه هس ☑️قباله فدکُ گرفت، دست تو دست مادر دل تو دلش نیست الان میرسیم خونه به بابام علی میگم منم مردی شدم برا خودم ☑️با مادرم رفتیم. قباله رو گرفتیم داریم برمیگردیم 😭یهو یه بی حیایی سد راه شده 😭یهو دیدم کوچه تاریک شده 😭قباله ی فدکُ خواست از مادرم مادرم فاطمه، امتناع کرد هی یه قدم جلو میومد مادرم عقب تر میرفت تو یه چشم بهم زدن دیدم مادرم نقش زمین شده اینجاست که میگن خدا امید هیچکیو ناامید نکنه زد تو سرش چی فکر میکردمو چی شدش؟! رفقا گریه کنا عزادارا، همینقد بهت بگم بی هوا زدن تو گوش مادر 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 جوری زد تو گوش مادر، راه خونه رو گم کرد 😭😭😭😭😭 ای وای وای ای وای خونمون این طرفه، اونطرفی میری کجا 😭😭😭 حرف از بی هوا زدن میشه حرف از بی هوا افتادن رو زمین میشه، حرف از بی هوا با صورت رو خاک افتادن میشه، دلش یه جا دیگه هم میره انقده بی هوا توی راه تو گوش رقیه زدن غلامی
.🤞 و توسل ویژه شهادت ابا المهدی آقا امام‌حسن عسکری علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۳به نفسِ حاج آرمین غلامی ●━━━━━━─────── مامورا هر چه گشتن این بچه رو پیدا نکردن و رفتن. امام حسن عسکری تا برگشت نرجس خاتون گفت: آقا من بچمو از تو میخوام. ریختن تو خونه مجبور شدم بچه رو تو چاه بندازم. این اتفاق توی کودکی برای امام حسن عسکری هم افتاده بود حضرت بچه که بود یه بار توی چاه افتاده بود .زنها اینقدر به سر زدن گریه و شیون کردن..امام هادی فرمودن: غصه نخورید بچه بدون اینکه حتی تنش خیس شده باشه میاد بیرون آب چاه اومد بالا و امام هادی دیدن امام حسن عسکری اومدن بیرون...اراده الهی ست امام زمان ما هم همینطور.حضرت فرمود: غصه نخور این بچه آرام آرام تو چاه بود. آب اومد بالا بچه رسید به دست مادر..یه مادر بیقرار و مضطربی بچه بهش رسید نگران بود بچه جان نداده باشه یه وقت اما بچه سالم اومد بغلش یه اشاره کنم..یه مادریم دم خیمه منتظر بود گفت: الان بچه ام سیراب برمیگرده از شدت عطش این بچه فرمودن محتضر شده بود یعنی آبم میرسید به این بچه فایده نداشت...* ذره ذره نفسش سوخت تنش آب شده هشت روز است که اینگونه تقلّا دارد سر او روی زمین مانده در این مدت نه.. پسری هست به دامن سر بابا دارد *حضرت اومد بالا سر پدر آب رو یا اون جوشانده رو که به دست بابا داد امام عسکری اومد بخوره اینقدر دست حضرت میلرزید. حتی این هشت روزه خدا لعنت کنه نامردا رو طبیب درباری میفرستادن منزل حضرت به بهانه اینکه طبابت کنه اما ببینه آیا تو خونه طفلی هست یا نه..* *روایت میگه زمانی امام عسکری رو دفن کردن مردم متفرق شدن خلیفه و اصحابش ترسان و مضطرب شدن گفتن دنبال این پسر هر جور هست باید بگردیم. چون دیدن حضرت بر بدن امام حسن عسکری نماز خوند. هیچکی تا حال ندیده بود ایشون رو هیچکی.. عموش جعفر کذاب اومد نماز بخونه بر امام. حضرت عمو رو کنار کشیدگفت اونی که باید نماز بخونه منم ..نماز خوند بر بدن امام معصوم... بلافاصله بعد نماز دیگه کسی حضرتو ندید. سلطان و اصحابش مضطرب دنبال آقای ما حجه ابن الحسن گشتن‌‌..از اینجاش یه اشاره روضه داره.. دیگه شروع کردن تفتیش همه خونه ها اینقده ریختن تو منزل حضرت گشتن دنبال این آقازاده نتونستن پیداش کنن...حتی جسارت کردن.. خانه اش کرب و بلا حجره او گودال است هشت روز است به لب وا حسینا دارد هشت روز است که در خلوت خود میخواند چقدر گودی گودال مگه جا دارد روضه میخواند چرا آن همه طولش دادند یک نفر تشنه مگر آن همه بلوا دادند یا بقیه الله! وقت دادند سه ساعت سر فرصت بزنند شمر آنجاست ولی با همه دعوا دارد آه از آن سینه که سنگینی پا را حس کرد وای از آن تیغ که بد کینه از آقا دارد شمر مشغول حسین است گهی هم میزد خواهری را که به سر چادر زهرا دارد *چند جمله ام برا وفات حضرت سکینه بخونم..* بیقرار و حزین تو منم دختر تو سکینه منم همونی که اگه تو بری به غم تو میشینه منم گفت بابا! الهی سکینه ت بمیره فکر من کجاها نمیره نکنه بی حیا شه سَنان موهاتو توی دست بگیره اینقدر این بانو روضه داره.. بحث وداع شد اینم بگم.. آخرین وداع ابی عبدالله این بود رفت برگشت سمت خیمه راوی میگه هر نفسی که ابی عبدالله میزد از لای این زره خون بیرون میزد حالا اومده داره وداع میکنه این وداع چه کرد با ابی عبدالله... یه وداعم اینه ابی عبدالله میخواست حرکت کنه دید اسب حرکت نمیکنه دید یه نگاه کرد دید سکینه جلوی اسبو گرفته بابا بیا پایین از مرکب تا نیای حرف نمیزنم بچه رو بغل کرد بابا قربونت بره چرا اینقدر گریه میکنی؟ گفت: بابا! یادته خبر مسلمو آوردن دختر مسلم حمیده رو بغل کردی من اونجا فهمیدم حمیده یتیم شده تو دست نوازش رو سرش کشیدی.. گفت بابا منم میدونم بری یتیم میشم منم همونطوری بغل کن دست نوازش رو سرم بکش* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... _غلامی۱۴۰۳ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
|⇦•شوکت به سیادت.... ویژهٔ ولادت عقیلهٔ بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفس حاج_آرمین غلامی الحسین کرمانشاه 💚💚💚💚 ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ شوکت به سیادت تو باشد، زینب جود و کَرَم عادت تو باشد، زینب ای‌ کاش که روز فرج آل الله در روز ولادتِ تو باشد زینب نماز عشق به پا می‌کنم به نام حسیـــــن ز نای سینه نوا می‌کنم به نام حسیــــــن تو زینبی و همه قاصرند از وصفت کتابِ عشق تو وا می‌کنم به نام حسیــــــن به نام دلبرت، اذن دخول می‌گیرم طواف کوی تو را می‌کنم به نــــامِ حسیــــــن به نام نامی معشوق، شُهره‌اند عشاق تو را همیشه صدا می‌کنم به نام حسیــــن من از تو یاد گرفتم چنین عبادت را میان سجده دعا می‌کنم به نام حسیـــــــن قسم به سجده‌ی تو اعتقاد من این است نماز سوی خدا می‌کنم به نام حسیــــــن تو آمدی که بگویی برای قرب خدا وجود خویش، فدا می‌کنم به نام حسیـــــــن دمشق و کرب و بلا هر دو تربت عشق است شب ولادت تو وقت صحبت عشق است خدا عنان دل ما به دست تو داده اسیر دام تو اما ز غیــــــر آزاده اگر پیاله‌ی ما بوی چشم تو گیرد شود برای همیشه لبالب از باده نوای زینِ اَبی را به هرکسی ندهند که این مدال فقط گردن تو افتاده اگر که باز شود دیده‌ها ز نور اشک اگر قدم بگذاریم بین این جاده کسی که دست توسل بر این سرا بزند قدم به وادی ممنوعه‌ی خدا بزند حرام باد به هر عاشقی که بی‌اذنت قدم برای زیارت به کربلا بزند شناختی که من از دست‌هایتان دارم بعید باشد اگر دست رد به ما بزند همین کرامتتان شد سبب هر شب و روز که حلقه دور نگین کَرَم گــــــدا بزند تو قرص نان خودت را به سائلی دادی که حق به خانه‌ی‌تان مُهر هَل اَتی بزند تَهَجُّد سحرت بس که غرق ذات خداست حسین، تکیه‌ی آخر بر این دعا بزند از آن دمی که شده احترامتان واجب به دست‌های شما بوسه مصطفی بزند ز محضر همه سادات عذر می‌خواهم اگر که گفته‌ام آتش به قلب‌ها بزند خدا نیاورد آن روز را که در شهری کسی به بی‌ادبی نامتان صدا بزند به غیر، حضرت زهـــــرا کسی اجازه نداشت که دست بر گرهِ معجر شما بزند ... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... غلامی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.🤞🤞 |⇦•شمع‌ خموشِ ما را...._۱۴۰۳ و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج آرمین غلامی ●━━━━━━─────── آتشِ دَر بی مهابا عُمر زهرا را گرفت دودِ این آتش تمام اهل دنیا را گرفت ضربه ی سیلی جوان مرتضی را پیر کرد ضربه ای که روشنیِ چشم حورا را گرفت در سکوت شهر، دود و آتش و بی حرمتی جان زهرا را نه تنها، جان مولا را گرفت پاره کرد افسار خود را مردکی که بی صفت در خیانت پیشگی جای یهودا را گرفت صفحه ای خون رنگ در تاریخ دنیا باز شد یک لگد از مادری فرزند فردا را گرفت بین کوچه دامن مولا به دست فاطمه بود تا وقتی که قنفذ راه آن ها را گرفت خانه تا مسجد قلاف پُر به پهلویش زدند آن قلاف پُر که جان مادر ما را گرفت جاهلیت در لباس اولی و دومی انتقام خندق و بدر و احد ها را گرفت برنخواست از شهر فریادی به یاری علی باز بُت جای خداوند تعالی را گرفت من همین جا دلم رفت مدینه، یه شبی هم چند تا طفل پنج ساله با قد و نیم قد، پشت سرِ بابا ایستادند، به بدن مادر نماز خوندند ... اون شب علی خیلی غریب بود : شمع خموشِ مارا از خانه بردند تابوتِ مادرم را شبانه بردند مدینه در نوایِ اَمَن بُجیب است مادر به خانه برگرد، بابا غریب است ... *اما غربت امیرالمومنین آنجا نمایان شد، وقتی بدن رو تنها دفن کرد، با دستان پیغمبر ... خاک روی بدن ریخت ، وقتی روی قبر رو هموار کرد ، پرده ها کنار رفت ، دستش رو روی دستش زد، علی چه کردی ؟ علی با دست خودت گُلت رو زیر خاک کردی ؟ سردارِ خیبره، فاتح خیبره، اما دیگه زانواش توان نداشت ... صحنه ای بچه ها دیدند ، جگرشون سوخت برای غربت بابا، یه مرتبه دیدند بابا خم شد، صورت روی قبر مادر گذاشت، هی صدا میزنه فاطمه ، فاطمه ، فاطمه ..."نَفسِی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ" فاطمه جان، بلند شو ببین دیگه نفس علی بالا نمیاد ... بگم یا علی!مدینه صورت روی قبر فاطمه گذاشتی، گریه کردی، ناله زدی، کربلا هم حسینت صورت رو صورت علی اکبرش گذاشت ، اما کربلا ، بدن ارباً اربا بود ، هی صدا میزد : وَلَدی وَلَدی وَلَدی ...* ــــــــــــــــــ غلامی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇 👆صوت مراسم عزاداری فاطمیه حضرت زهرا شنبه ۲۹_آبان۱۴۰۳ / اجدادی(بیت الحسین) .حاج آرمین غلامی👇👇
+صوت+ تصویری/ جانسوز بنفس غلامی (مجنون) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ بشکند دستان تو بر مادرم دیگر مزن کن حیا نامرد مادر را بر دختر مزن دست زهرا عادت از بهر کرامت کرده بود با غلاف تیغ او را در بر همسر مزن سوی زهرا لشگری با تازیانه آمددند گفت حیدر با عدو بر دخت پیغمبر مزن محسن شش ماهه را کشتند مابین دری بی حیا دیگر تو زهرا را میان در مزن نام این بانو دوای درد های عالم است خواهشی دارم دگر بر روی این مادر مزن قامت مردانه ای دارد گل سرو علی ای مغیره تازیان بر بانوی مضطر مزن گفت مجنون لیلی من دیگر از غم ها منال گر نداری الفتی دم از گل حیدر مزن اسرار ال محمد و باید همه بچه ها تو خونشون داشته باشید چرا کتابی که سلیم ابن قیس نوشته لحظه به لحظه مرگ رو نوشته برید حتما تهیه کنید اگرم ندارید بدونید ها مثل رساله ای که باید تو خونت باشه واجب شرعیه اسرار مرد میخواد دو صفحشو بخونه اصلا چند صفحه بخونی ببندی گریه کنی یدونش اینه نامه نوشت به معاویه آخ مطمعن شدم پشت دره بازم میخوای اجازه بدی بگم اول دلم سوخت داشت دلم به رحم میومد بخونید اینا رو نامش به معاویه ثبت شده است یاد بغض افتادم همه ی زورم رو جمع کردم جون مرگ بشم اگه برا تو بخونم دارم برا اقام میخونم همه ی زورم رو جمع کردم چنان به کوبیدم صدای............. آخ مادر خانم بین در و دیوار داد زد..... ابا... .ابا....ابا.. اه گریه کن....اگه گریه نکنی دغ مرگ میشی بچه شیعه اره یعنی این شما ها دارید میشنوید الهی بمیرم برای اونایی که دیده اند امام حسن موهاش سفید شد زهرااااااا ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ @majnon1396 کانال جدید اشعار ناب مجنون کرمانشاهی
⚜🕊حکایت شنیدنی از روضه خوانی مُقبلِ کاشانی در شب عاشورا در عالم رویا به نفس حاج آرمین غلامی⚜ ┄┅═══••↭••═══┅┄ ┄┅═══••↭••═══┅┄ این مطلب تو مقدمۀ دیوانِ مُقبلِ کاشانیِ: مقبل می گفت من خیلی آرزو داشتم کربلا برم ... همه آرزو داریم کربلا بریم .. امروز بگیم حسین جان اسمِ مارم بنویس .. همۀ ما آرزو داریم ، زن و مرد .. حسین جان ما دوست داریم کربلا بیاییم .. گفت اسمم رو نوشتم یه سال عاشورا کربلا برم ،گفت راه افتادیم اومدیم راهزنا حمله کردن همۀ اموالمُ بردن .. منم دستِ خالی ، پناه آوردم به این شهرِ گلپایگان ، خودمو معرفی کردم گفتم من مُقبِلم ، شاعرِ اهل بیت (ع) گلپایگانی ها هم پذیراییم کردن ، پناهم دادن گفتن نوکرِ امام حسینِ .. نزدیکِ محرمم بود ، گلپایگانی ها گفتن این دیگه قسمتِ ما بوده نزدیکِ محرم تا اینجا هم اومدی دهۀ محرمُ بمون تو حسینیۀ ما بخوان ، ما مداحم نداریم . گفت نه دیگه من الان شرایطم مناسب نیست ، مالمُ بردن ، کربلام نتونستم برم ، میرم کاشان . گفت دیگه به زور نگه م داشتن ، منم دلُ دماغِ خوندنم نداشتمش تا صبح گریه می کردم ، می گفتم اگه من نوکری بودم که امام حسین منو قبولم داشت می طلبید ، همینی که نزاشت من پابوسش برمو حرمشُ ببینم ، معلومه من مردودم . خیلی حالم خراب بود تو اون دهه ، حالِ خوندنم نداشتم ، شبا یه چند بیتی می خوندم ، شبا اغلب به گریه می گذشت ، تا شبِ عاشورا .. گفت شبِ عاشورا انقد گریه کردم ، خوابم برد ، خواب دیدم کربلا هستم .. (ان شالله خواب ببینید کربلایید .. خواب ببینی بالاتره ها .. کربلا رو پول میدی میری ، اما خواب بخوای ببینی باید حسین باید بیاد ..) تا یار کرا خواهد ومیلش به که باشد ... گفت خواب دیدم ، خیلی ذوق کردم اومدم برم تو حرم دیدم یه خادمی اومد ، گفتش مقبل امشب حرم قرق شبِ عاشوراست ، انبیا اومدن ، مادرش اومده ، پیغمبر اکرم اومده اماما اومدن ، حرمو قرق کردن . گفتم اخه من آرزو داشتم شبِ عاشورا کربلا باشم ، یه جوری باشه من حداقل ضریحُ ببینم، گفت یکی از این کفش دارا دلش سوخت ، گفت بیا رو این صندلی بشین ، گفت منو نشوندند دیدم ضریح پیدا شد ، یه سلام کردم ، دیدم صدرِ مجلس پیغمبراکرم نشسته ، دورشم همۀ اماما نشستن ، انبیا هم روبرویِ حضرت ، حضرتم حالتِ عزا گرفته آستین ها رو بالا زده به هیبتِ عزادارا ، همش هم به این جلویی ها میگه دیدین با حسینِ من چه کردن .. دیدین امتِ من با نوۀ من چه کردن .. اونا هم ضجه میزدن .. میگه بعد پیغمبر فرمودند محتشم کجاست ؟ .. (محتشم هم دورۀ مقبلِِ) مقبل می گفت من اونو ندیده بودم ، یه وقت دیدم یه پیرمرد بلند شد گفت یا رسول الله من اینجام . گفت من اولین بار بود محتشم رو دیدم ، گفت بیا جلو بیا جلو . گفت وقتی رفت جلو دستُ و پایِ پیغمبرُ بوسید فرمودند برو بالای این منبر یکم روضۀ امام حسین بخوان ، من دلم گرفته دلم می خواد برا حسینم گریه کنم .. گفت من دیدم همۀ انبیا نشستن ،محتشم گفت من همین پلۀ اول بشینم ؛ فرمودند نه برو بالا ، انقد بالا رفت تا رسید پلۀ آخر و بالایِ منبر .. (چه معنا دارد آقا جایی که امیرالمومنین هست ،اماما هستن ، یه روضه خوان اینقد بره بالا بشینه ؟ .. واقعاً عجیبِ آقا ... .) گفت منم ازکفش داری دارم نگاه می کنم ببینم چه جوری ورود می کنه ،از کجا وارد میشه، گفت همینجور که نشسته بودم دیدم اینجور شروع کرد : از آب هم مضایقه کردن کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند ديو و دد همه سيراب و مي مکيد خاتم ز قحطِ آب سلیمانِ کربلا گفت وقتی به بیتِ سوم رسید ، دیدم یه خادمی اومد گفت محتشم دیگه ادامه نده .. مادرش از حال رفت ... گفت پیغمبر بلند شد این عباش رو انداخت رو دوشِ محتشم ، صله بهش داد . گفت کم کم جمعیت متفرق شد ، منم اومدم از کفش داری بیرون ، خیلی دلم شکست که چرا پیغمبر منو صدا نزد ، خوب منم مداحم ، منم شاعرم ، منم یه دو سه بیتی تو این حلسه می خواندم .. پیشِ خودش گفت از همین جا معلومه نوکریِ منو قبول ندارن ولی برا محتشم امضا شده .. گفت داشتم تو حیاط می رفتم یه وقت یه خادمی اومد گفت مقبل ، مادرش میگه تو بیا برا من بخوان ... گفت دیدم یه منبر گذاشتن،جلوش پرده زدن ،گفت من زن ها رو نمی دیدم پشتِ پرده ،رفتم بالا منبر (حالا مقبل می خواد شروع کنه ، ببینیم این می خواد چی کار کنه،اونم اینجور شروع کرد) : بلند مرتبه شاهی ز صدرِ زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب واژه گون گردید نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت ____ غلامی(مجنون) ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
⚜🕊 حکایت بسیار زیبا و شنیدنی از مرحوم حاج اسماعیل دولابی (ره) و احترام به دستگاه عزاداری سیدالشهدا علیه السلام و اثرات آن به نفس استاد حاج آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)⚜ ┄┅═══••↭••═══┅┄ ┄┅═══••↭••═══┅┄ «فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» «اللّهُمَّ وارْزُقْنِي رُؤْيَةَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ ...اللّهُمَّ ارْزُقْنا حَلاوَةَ زیارت الحُجَةِ بنِ الحَسَن روحی و ارواح الْعالَمینَ له الفدا» ای پرستویِ حرم صبر کنُ اُوج مگیر مثلِ من مرغکِ بی بالُ پری در راه است ... ای ملائک که بر احوال بدم می نگرید این دلِ سنگِ مرا هم اثری در راه است ... ____ خدا رحمت کنه میرزا اسماعیل دولابی ، گفت یکی از نجفی ها خواب دید موقفِ حساب شده همین جا ، گفت به حساب کتابش رسیدگی کردن ، جهنمی شد . امر کردند ببریدش تسلیمِ آتشِ جهنمش کنید ، این ملائکه هم قرآن میگه : «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِيم صَلُّوهُ» میگیرن آدم گنه کارو غل و زنجیر میکنن بعد با حالت خِفَت میکشونن ... گفت این عادت کرده بود نجف ، کربلا هرجا سیاهیِ اباعبدالله (ع) ، پرچم امام حسین علیه السلام میدید یه سلام به امام حسین می کرد ( خوبه بعضی ها ازاین اخلاقا دارن ، هرجا پرچم ابی عبدالله رو میبینن احترام میزارن ، میبوسن .. انقده تکرار می کنن تا ملکۀ ذهن بشه ). گفت اینم براش ملکه شده بود . یه وقت دید بیرقِ ابی عبدالله رو دارن تو محشر جابجا می کنن ، اینم عادت کرده بود تو همون حالتِ گرفتاری سه مرتبه صدا زد : السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ ..... گفت آقا تشریف آوردن .. یه نگاهی کردند فرمودند چیه ؟ چی شده ؟ ... ملائکه گفتن که این نامۀ عملش سیاهِ به ما امر شده اینو ببریمش به سمتِ جهنم ... امام فرمودند بدین نامۀ عمل رو من ببینم ، ملائکه گفتند آقا کلشو نخون .. حضرت یه نگاه کوتاهی انداختند. میگه منم که تو غل و زنجیر بودم ، حضرت یه نگاهی به من کرد ، گفت : _ چیه اینا اینجا ثبت شده ..... رفقا به خدا عذابِ ما همینه ، خیلی عذابه ها ... خدا کنه همینم پیش نیاد .. که بگن چیه اینا ثبت شده ... تو ادعایِ محبت ما رو می کردی ... تو برا ما مشکی می پوشیدی ... تو برا ما ناله میزدی .... میرزا اسماعیل می گفت ، یه وقت این دو تا ملک به هم گفتن بویِ بهشت نمیاد ؟!! مسیر عوض نشده ؟!! گفت چرا بویِ بهشت میاد ... اون یکی بهش گفت نگاه کن ببین آقا چیزی زیرِ اون نامه مرقوم نفرموده ؟ .. گفت اینا باز کردند دیدن با خط سبز خیلی زیبا پایینِ نامه نوشته : «یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات» .... ای خدایی که گناها رو به حسنه تبدیل می کنی ، این محّبِ ما بود ... به امام زمان بگیم : «يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا» همونجوری که بچه هایِ یعقوب اومدن به باباشون گفتند پدر جان برا ما استغفار کن ... رومون سیاهِ ... یه مشت آلوده ... یه مشت گنه کار ... پناه آوردیم امشب به حجت ابن الحسن روحی له الفدا ... يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا ... هم خودمون بیچاره شدیم ... هم زن و بچه مون بیچاره شدن ... حتماً امام زمان دعامون می کنه ... غلامی (مجنون)
|⇦•مرغ اجل....🤞🤞 و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳به نفس حاج آرمین غلامی  •✾• * مرغ اجل به دور سر من پریده است امشب هِلال آرزوی من دمیده است آقا بیا و محتضرت را حلال کن از عمر فاطمه شب آخر رسیده است * امیرالمومنین هرچی فاطمه می گفت، فقط از خجالت سرشو پایین انداخته بود. زهراجان! من حلال کنم؟ دورت بگردم. تو بخاطر من اومدی تو کوچه. تو بخاطر من رفتی پشت در، تو بخاطر من پهلوتو شکستن، بخاطر من بازوتو خورد کردن، بخاطر من با مسمار به سینه ات زدن. من حلال کنم...؟ * آقا بیا و محتضرت را حلال کن از عمر فاطمه شب آخر رسیده است از جان بلای عشق تو بر جان خریده ام حالا اگر نحیف ام و قدم خمیده است *علی جان تا حالا بهت نگفته بودم. اما شب آخریه میخوام بهت بگم قربونت برم. حداقل بدونی چرا این همه مدت تو خونه ازت رو گرفتم...* با هر چه داشت دشمن تو ریخت بر سرم اینگونه گُل کسی به دو عالم نچیده است * آی مادر مادر مادر مادر...علی جانم! قربونت برم. خیلی ازت عذرخواهم یدونه شم اینه. اگه دیدی نو به نو هی بسترمو راسما عوض میکرد.. هی بسترم دوباره گلدار میشد...* وقت نفس کشیدن خود زجر می کشم این دردِ زخم سینه امانم بریده است * یه خواهش ازت بکنم علی جان.دورت بگردم...* هنگام غسل هرچه که دیدی صبور باش اما زینب که دنده های شکسته ندیده است *برا دخترم سخته مادرشو اینطوری ببینه جلو چشماشو بگیر زینب نبینه... زینب خیلی روضه های سخت باید ببینه. هوای دخترمو داشته باش علی جان...* دادم کفن به زینب و دیدم به چشم تر از غصه رنگ دخترم از رخ پریده است * وظیفه ی سنگینی رو دوش دخترم گذاشتم. هی یک به یک کفن ها رو میشمرد. هی میگفت: مادر مگه نگفتی یکی برا توئه یکی برای بابامه یکی برا داداش حسن؟ یدونش کمه. اینطوری که من میشمرم برا حسین چیزی نذاشتی. صدا زد عزیز دلم! این پیراهنو با دستای خودم درست کردم. این سهم حسینه. اما یه موقعی بهش میدی که دیگه بچه ام تنهایی تنها میشه. هی صدا میزنه "هل من ناصر ینصرنی" هیچ کسی جوابشو نمیده. تو اون وداع آخر میری اینو میدی دست داداشت...* سنگ صبور توست حسن بعد من فقط از او مپرس آنچه که در کوچه دیده است * من بهش گفتم چیزی بهت نگه. تا دم جون دادنم ازش سوال کنی دیگه هیچی نمیگه. اما خیلی مواظب پسرم باش. این چنده روزه دیده که از خواب می پره. هی میگه نانجیب نزن. جلو چشم من نزن... "ابکنی وابکن الیتامی." گریه کن. برا یتیمی بچه هامم گریه کن. اما اون چیزی که بیشتر از همه نگرانشه حضرت زهرا اینه. علی جان...!* هر شب حسین من ز عطش می پرد ز خواب مادر صدای العطش از او شنیده است * هی صدا میزنه وا اُمّاه! أنا العطشان... اگه میخوای حضرت زهرا درو باز کنه یکی یکی راهتون بده تو خونه همینه. حسین حسین... قیامتم حضرت زهرا دنبال این صدا میگرده. حسین...* غلامی
🤞 -غلامی شنبه_۶ آذر_۱۴۰۳ بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام  مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام    زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی  داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟    دراین سه ماه، آب شدم ، امتحان شدم  با هر صدای سرفه ی تو نصفه جان شدم    با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت  با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت    این بوی نان داغ به من جان ِ تازه داد  حتی به پلکهای حسن، جان تازه داد    زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند  باید کمک کنم، کمرت درد می کند    آیینه ی پراز ترکم ، احتیاط کن  فکری به حال و روز بد ِ کائنات کن    تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد  دستاس خانه، آه نفس گیر می کشد    ازدست تو، به آه شکایت بیاورم  نگذاشتی طبیب برایت بیاورم    با اینکه اهل ِ صحبت بی پرده نیستم  راضی به رنج دست ِ ورم کرده نیستم    جارونکش! که فاطمه جان درد می کشم  دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم    جارو نکش! که عطربهشت ست می بری  روی ِ مرا زمین نزن این روز آخری    باغ بدون غنچه و گل دلنواز نیست  ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست    گیرم که گردگیری امروز هم گذشت...  فصل بهارآمد و این سوز هم گذشت....    آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی  خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی    زهرا به جای نان، غم ما را درست کن  حلوای ختم شیرخدا را درست کن    مبهوت و مات ماندم از این مِهر مادری  دست شکسته جانب دستاس می بری    جان ِعلی بگو که تو با این همه تبت  شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت    شُستی تن حسین وحسن با کدام دست؟  آماده کرده ای تو کفن با کدام دست    حرف از کفن شد و جگرت سوخت فاطمه  ازتشنگی لب ِ پسرت سوخت فاطمه    حرف ازکفن شد و کفنت ناله زد حسین  خونابه های پیرهنت ناله زد حسین   *يه جمله بگم با چشم سوزان بريم مدينه، ميگه: ديدم مقداد هي دست روي دست مزينه، توي كوچه نميره، گفتم: مقداد! چرا توي كوچه نميري؟ گفت: آخه اين همون كوچه اي است كه پسرِ فاطمه هي صدا زده: واي مادرم! واي مادرم! مادرم! مادرم!... اوناي كه مشكل داريد، اونايي كه ميخوان با دلِ زينب هم ناله بشن بسم الله، هر كي هم مادر نداره ثواب اين روضه رو بفرسته براش...*   فلك ديدي چه خاكي بر سرم كرد به طفلي رخت ماتم بر تنم كرد   الهي بشكنه دستِ مغيره كه بينِ كوچه ها بي مادرم كرد   *صدا زد: زينبم! حسنم! حسينم! اُم كلثوم! بريد وضو بگيريد ميخوام دعا كنم، بچه ها خوشحال شدن، مادرمون ميخواد برا خودش دعا كنه، دعا كنه حالش حتما خوب ميشه... بچه ها نشستن تا مادر دعا كنه، اونا هم آمين بگن، اما يه وقت مادرشون دستاش رو بالا آوُرد، صدا زد: "اللهم عجّل وَفاتی سَریعا" يعني خدا حالا ديگه مرگِ من رو برسون... جمله ي آخرِ من، از همه التماس دعا، خيلي به علي سخت گذشت، كي؟ اون شبي كه ميخواد فاطمه اش رو به خاك بسپاره، اون لحظه اي كه دست برد زيرِ بدن فاطمه، اون رو بالا آوُرد، ديد زهرا بدنش آب شده، يه نگاه دور و برش كرد، ديد كسي نيست كمكش كنه...*   دست من نيرو ندارد اين همه تا بريزد خاك روي فاطمه   *اما من بگم: يا اميرالمؤمنين! درسته بازوي فاطمه ات رو شكستن، درسته پهلوي فاطمه ات رو شكستن، اما شما فاطمه رو غسل داديد، كفن كرديد، اما من ميخوام بگم: من بميرم برا زينب، هر چي نگاه به بدنِ داداشش ميكنه، ديد هيچ جاي سالمي به بدنش نمونده، هي فرياد ميزد:" يا اُماه!...* مادر بيا كربلا...  دستت رو بيار بالا سه مرتبه صدا بزن: ياحسين!... ــــــــــــ❤️💚💛🧡 آرمین _غلامی
روضه ام کلثوم.ع.....mp3
4.88M
بسم الله الرحمن الرحیم ( سلام الله علیها ) _غلامی می‌نویسم برای آن بانو که زند صبر پیش او زانو بانویی که به‌راهِ زینب بود شاهدِ اشک و آه زینب بود بانویی که شکسته شد بالش و نگفتند شرحی از حالش دخترِ فاطمه‌ست این خانوم نام او هست ، حضرتِ کلثوم ( امشب دوست دارم برا این خانم بلند بلند گریه کنید ...به خدا غصه هاش کم از زینب نبود ...) مثل زهرا شریف و با عزّت مثل حیدر غیور و با غیرت خلق و خویش به مرتضی رفته غربتش هم به مجتبی رفته با برادر به کربلا رفتُ قاضریه به نینوا رفتُ شد علمدارِ خواهرش زینب سپر و یار خواهرش زینب کربلا پابه‌پایِ زینب بود گریه‌هایش برایِ زینب بود روضه‌هایی عجیب را دیده بدنی را هجا هجا دیده ... بدنِ پاره‌پاره‌ای را دید رویِ نیزه ستاره‌ای را دید شاهد کشتنِ برادر بود شاهد ناله‌هایِ خواهر بود کعبه نی خورده او به‌جایِ همه ضربه هی خورده او به‌جایِ همه چادرش چنگ خورده چندین بار به‌سرش سنگ خورده چندین بار بعد روزِ دهم اسارت رفت زیور آلاتِ او به غارت رفت بر سر و روش بی‌امان میزد دست او بسته و سنان میزد سر بازار بردنش ای وای بینِ اغیار بردنش ای وای شمر و خولی تمسخرش کردند بس‌که پست و کثیف و نامردند امام باقر علیه السلام فرمودن جدِ غریبِ ما رو با پنج حربه و وسله به شهادت رسوندن .. نیزه دار با نیزه میزد .. شمشیر دار با شمشیر میزد .. بعضی ها با چوب میزدن .. بعضیا از دور با سنگ میزدن .. اما پنجمی بیچاره میکنه ، بعضیا از دور بی ادبی میکردن .. ناسزا میگفتن ...حسین ... مسجدنظام العلما/جمعه۲۲دی