eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
619 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4.4هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۰۲۴_۰۵_۰۸_۲۱_۵۶_۳۳.mp3
2.91M
❣﷽❣ 👆✴️مولودی_حضرت_معصومه_س # ولادت_ حضرت _معصومه آرمین_ غلامی ⏫⏫⏫ مژده که غم سر اومد به دلها دلبر اومد شکر خدای منان نوه ی پیمبر اومد درای رحمت به روی عاشقا واشده هلهله کن شادی کن که موسی بابا شده ✴️یا فاطمه معصومه عمه صاحب زمان خوش آمدی بر جهان گل میریزن مقدمت ملائک از آسمان مدینه غرق نوره شادی اومد به خونه حضرت موسی داره وان یکاد میخونه ✴️یا فاطمه معصومه ای گل باغ زهرا خوش آمدی به دنیا صل علی محمد دلبر حیدر آمد شادی قلب بابا یگانه دختر آمد یا فاطمه،معصومه نظر به حال ما کن قسمتمون بزودی نجف و کربلا کن ✴️یا فاطمه معصومه یا مولا صاحب زمان نمیدونم کجایی من سر رات میشینم من اومدم گدایی کاسه مو پر کن آقا دردامونو کن دوا عیدی بده زیارت هم مکه و کربلا ✴️یا فاطمه معصومه شب شب جشن و شوره چشم حسودا کوره شادی صاحب زمون جشنه گل و سروره (مریم صالحی مرزیجرانی) # ولادت_ حضرت _معصومه .حاج_ آرمین_ غلامی ⏫⏫⏫
و توسل به حضرت جواد الائمه علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج آرمین غلامی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ *وقتی می‌زدنت دخترت نگاه نمی‌کرد وقتی می‌زدنت خواهرت نگاه نمی‌کرد* ولی به سوی تو خیره نگاه دختر نیست به روی جسم تو سایه به جات کبوتر نیست هزار شکر که جسم تو نامرتب نیست هزار شکر که بر بام،جای مرکب نیست *اما یه آقایی رو من سراغ دارم.. بمیرم* آقا تو گودال سر تو تشنه بریدن ده تا اسب با نعل تازه روی پیکرت دویدند *اون زن میگه از کوچه‌های بغداد رد می‌شدم نگاه کردم دیدم کبوترها بالای یه پشت بامی ایستادند بال‌هاشونو به هم نزدیک کردند کَاَنّ می‌خوان از چیزی حفاظت کنند. صحنه عجیبی رو رقم زده بودند. ایستادم نگاه می‌کردم دیدم یه کنیزکی از در اومد بیرون. گفتم چه خبره؟ این وضع عادی نیست.. یه نگاه بالا پشت بوم واین طرف اون طرف کرد گفت به کسی نگو.. می‌دونی چرا این کبوترا دارن این کار رو می‌کنند؟ بدن جوادالائمه سه روزه زیر آفتابه این کبوترها بال‌هاشونو به هم دادند همه روضه خون‌ها اینجا رو گریز می‌زنند میگن کاشکی این کبوترها کربلا بودند درسته.. ولی امشب یه چیز دیگه می‌خوام بگم. این کبوترها کربلا بودند آره، کبوترهای کربلا کی بودند؟ یکیشون سکینه بود، یکیشون زینب بود، یکیشون نازدانهٔ ابی عبدالله بود. اینا وقتی دیدن نور آفتاب رو بدن حسین افتاده خودشون رو حائل کردند بدن بابا آفتاب نخوره. اما این کبوترا خیلی فرق دارند با کبوترهای بغداد.. یه وقت یه صدای بچه بلند شد.. بابا! بابا! پاشو، بابا! پاشو این نامحرم‌ها الان ما رو می‌کشند. انقدر این کبوترها رو تازیانه زدند انقدر شلاق زدند..حسین... کیا دلشون برای محرم امام حسین تنگ شده.. چند صباح، دیگه بیشتر نمونده این ناله‌هاتو برسون به ناله‌های محرم حسین.. بگو حسین* میزنه قلبم داره میاد دوباره باز بوی محرم یواش یواش محرم از راه میاد دوباره ماهی که اشک و سوز و گریه داریم یواش یواش غبار غم به دلا میشینه عشق حسین زهرا خدایی که شیرینه «حسین حسین جان ...» ↫『 پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست... به ساحت مقدس روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... آرمین_ غلامی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ هفتگی امام جواد(ع) ..حاج آرمین غلامی ،کرمانشاه پنجشنبه۱۷/خرداد۱۴۰۳👇👇
مدح حسین.ع.mp3
1.65M
آرمین_ غلامی # زمینه تویی بهترین تکیه گاهم حسین تو دادی در این خانه راهم حسین من از تو به جز تو نخواهم حسین  همانند حر کن نگاهم حسین ز سر وا نکن بی پناهم حسین چه خاکی به سر بی تو ریزم حسین عزیزم عزیزم عزیزم حسین جدا از تو باشم کسی نیستم  تو نوکر ندانی مرا چیستم  ز چشمت بیفتم بگو کیستم  ز جان پای عشق تو می‌ایستم من عمری ز داغ تو بگریستم عزیزم عزیزم عزیزم حسین مرا ثروتی بهتر از این مباد غمت را خدا در دل من نهاد همیشه نگاهم به دست تو باد به روضه مرا مادرم شیر داد پدر گریه کردن به من داد یاد مدام از غمت اشک ریزم حسین عزیزم عزیزم عزیزم حسین ز طفلی به خاکت جبین سوده ام تو را دارم از هر غم آسوده ام من این ره به عشق تو پیموده ام به عمری شما را گدا بوده ام قبولم نما گر چه آلوده ام که دل واپس رستخیزم حسین عزیزم عزیزم عزیزم حسین به آن شب که میشد کفن مادرت به ظهر وداع تو با خواهرت به پای پر از تاول دخترت به رأس به نی بسته اصغرت مبادا برانی مرا از درت عزیزم عزیزم عزیزم حسین آرمین_ غلامی روضه هفتگی ونوحه امام باقر(ع) ۲۰خرداد /حسینیه کرم _آرمین _غلامی #
🤞 -غلامی شنبه_۶ آذر_۱۴۰۳ بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام  مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام    زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی  داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟    دراین سه ماه، آب شدم ، امتحان شدم  با هر صدای سرفه ی تو نصفه جان شدم    با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت  با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت    این بوی نان داغ به من جان ِ تازه داد  حتی به پلکهای حسن، جان تازه داد    زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند  باید کمک کنم، کمرت درد می کند    آیینه ی پراز ترکم ، احتیاط کن  فکری به حال و روز بد ِ کائنات کن    تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد  دستاس خانه، آه نفس گیر می کشد    ازدست تو، به آه شکایت بیاورم  نگذاشتی طبیب برایت بیاورم    با اینکه اهل ِ صحبت بی پرده نیستم  راضی به رنج دست ِ ورم کرده نیستم    جارونکش! که فاطمه جان درد می کشم  دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم    جارو نکش! که عطربهشت ست می بری  روی ِ مرا زمین نزن این روز آخری    باغ بدون غنچه و گل دلنواز نیست  ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست    گیرم که گردگیری امروز هم گذشت...  فصل بهارآمد و این سوز هم گذشت....    آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی  خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی    زهرا به جای نان، غم ما را درست کن  حلوای ختم شیرخدا را درست کن    مبهوت و مات ماندم از این مِهر مادری  دست شکسته جانب دستاس می بری    جان ِعلی بگو که تو با این همه تبت  شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت    شُستی تن حسین وحسن با کدام دست؟  آماده کرده ای تو کفن با کدام دست    حرف از کفن شد و جگرت سوخت فاطمه  ازتشنگی لب ِ پسرت سوخت فاطمه    حرف ازکفن شد و کفنت ناله زد حسین  خونابه های پیرهنت ناله زد حسین   *يه جمله بگم با چشم سوزان بريم مدينه، ميگه: ديدم مقداد هي دست روي دست مزينه، توي كوچه نميره، گفتم: مقداد! چرا توي كوچه نميري؟ گفت: آخه اين همون كوچه اي است كه پسرِ فاطمه هي صدا زده: واي مادرم! واي مادرم! مادرم! مادرم!... اوناي كه مشكل داريد، اونايي كه ميخوان با دلِ زينب هم ناله بشن بسم الله، هر كي هم مادر نداره ثواب اين روضه رو بفرسته براش...*   فلك ديدي چه خاكي بر سرم كرد به طفلي رخت ماتم بر تنم كرد   الهي بشكنه دستِ مغيره كه بينِ كوچه ها بي مادرم كرد   *صدا زد: زينبم! حسنم! حسينم! اُم كلثوم! بريد وضو بگيريد ميخوام دعا كنم، بچه ها خوشحال شدن، مادرمون ميخواد برا خودش دعا كنه، دعا كنه حالش حتما خوب ميشه... بچه ها نشستن تا مادر دعا كنه، اونا هم آمين بگن، اما يه وقت مادرشون دستاش رو بالا آوُرد، صدا زد: "اللهم عجّل وَفاتی سَریعا" يعني خدا حالا ديگه مرگِ من رو برسون... جمله ي آخرِ من، از همه التماس دعا، خيلي به علي سخت گذشت، كي؟ اون شبي كه ميخواد فاطمه اش رو به خاك بسپاره، اون لحظه اي كه دست برد زيرِ بدن فاطمه، اون رو بالا آوُرد، ديد زهرا بدنش آب شده، يه نگاه دور و برش كرد، ديد كسي نيست كمكش كنه...*   دست من نيرو ندارد اين همه تا بريزد خاك روي فاطمه   *اما من بگم: يا اميرالمؤمنين! درسته بازوي فاطمه ات رو شكستن، درسته پهلوي فاطمه ات رو شكستن، اما شما فاطمه رو غسل داديد، كفن كرديد، اما من ميخوام بگم: من بميرم برا زينب، هر چي نگاه به بدنِ داداشش ميكنه، ديد هيچ جاي سالمي به بدنش نمونده، هي فرياد ميزد:" يا اُماه!...* مادر بيا كربلا...  دستت رو بيار بالا سه مرتبه صدا بزن: ياحسين!... ــــــــــــ❤️💚💛🧡 آرمین _غلامی