بسم الله الرحمن الرحیم
#روضه
در زیر پای مرکب اعدا بهم مریز
خورشید خانواده ی زهرا، بهم مریز
چشم انتظاری من ه خواهر کفایت است
تنهاترین مسافر دنیا بهم مریز
شمروسنان سرازتن نازت ربوده اند
ای سربریده ی دل صحرابهم مریز
گویاکه چشم ودست وسرت جابجاشده
من که نمرده ام زبلایا بهم مریز
خاکی به سر کنم که تنت راکشیده اند
جسمی نمانده برتنت آقا بهم مریز
شال تورا ز گو دی گودال برده اند
غارت نموده پیکرت اعدا بهم مریز
حال وهوای خواهرتو دیدنی شده
ازمردنم میانه ی صحرا بهم مریز
آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
#اشعارناب شب هفت _اباعبدالله الحسین_سلام_الله_علیه
در شام ودرکوفه تن یارم کشیدند
باکعب نیزه، سمتِ بازارم کشیدند
این معجری را كه سرم دارم کشیدند
این جا چه شأنی دارد این معجر، کجایی!
ای مرغ عشق من تورا بی پَر نمودند
جسمِ توراباخنجری بی سر نمودند
خنده به اشک دیده ی خواهر نمودند
افتاده روی تلِّ خاكستر کجایی
دست پلیدی کرده بر رویم جسارت
باشمروخولی وسنان رفتم اسارت
دیدم تن وامامه ات رفته به غارت
ای سربریده، هستی خواهر-کجایی
درزیرچکمه پیکرت از حال افتاد
خولی پی دزدیدن اموال افتاد
دیدم تنت درگوشه ی گودال افتاد
تسبیح عبا عمامه انگشتر ، کجایی
بر روی نیزه چشم تر داری ،برایم
آیا زدخترها خبر داری،برایم
اصلاً دلی خونین جگر داری، برایم
دیدم نگاه آخرت را در کجایی
این پیچش بادصبا ازجانب توست
بروی نیزه این دعاازجانب توست
دارالشِفای این دواازجانب توست
افتاده ام در گوشه ی بستر، کجایی!
اینجا مسیرِ كوفه تا شام بلابود
یامقصداینِ مردهاشام بلابود
ازبعداین کرب وبلاشام بلابود
از بس فنا گردیده ام من در کجایی
#آرمین_غلامی_(مجنون کرمانشاهی)
# بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب #دروازه_کوفه
#مصائب
ای گوشواره عرشِ مجید،آن سرت کجاست
سالارزینب آن همه ،دوروبرت کجاست
خشک است آن لب توزخمی است پیکرت
یارابگوکه ساقی آب آورت کجاست
رختِ تنت بگوکه چراخاکی است حسین
شاهابگوکه پیرهنِ پیکرت کجاست
سررازدم به محمل خود،زیرمقنعه
درمانِ درد وخون سرِخواهرت کجاست
دیدم حسین میانة محمل به دیدگان
باخواهرت بگو،علی اصغرت کجاست
خواندم نمازشب،به نشسته برابرت
ای باوفااذانِ علی اکبرت کجاست
ازداغ دوریت شده موهای من سفید
بامن بگو،امیددل خواهرت کجاست
مجنون مپرس شرح سفرنامة مرا
درکوفه وزشامِ بلا،دخترت کجاست
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
______________________________
# بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب #دروازه_کوفه
#مصائب_
می زندچوب عدو، برلب ودندان حسین
پیش چشمان ِ همان،اطفال نالان حسین
بنما شرم عدو،ازرخ زهرا مادرش
توبیا وبنگر،خواهرگریان حسین
آمده لیک ،پیِ گسترشِ دین خدا
چوب خَزران تومزن،برلب عطشان حسین
به لبش هیچ مزن،چوب جفا ای ظالم
شده دل تنگ برای صوت قرآن حسین
دراُحد جدِّ تو دندان پیمبر بشکست
حال خواهی بِشکنی،آن لب ودندان حسین
گفت زینب به عدو،چوب جفا،مزن به لب
اشک طفلان می زند،آتش برآن جانِ حسین
زیرچوبِ خیزران،آیات قرآن خواندنی است
باخدابوده ازاول،عهدوپیمان حسین
دست مجنون رابگیر،ای زینب غمدیده حال
چونکه داردتاابد،دست به دامان حسین
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
______________________________
#اشعارشهادت حضرت_شریفه
#بنت الحسن
ای حسن جان دخترت، زخم شده بال و پرش
تیره و تار شده، کل جهان در نظرش
ای حسن جان دخترنازت شریفه شدشهید
نیمه جان گشت رسیدی تو،به بالای سرش
دخترک، خسته، شکسته بدنش می سوزد
ارث جامانده ی زهرا شده درد کمرش
هرکجا بود که آغوش عمو جایش بود
حال، دیدارمحمدبه جنان شدسفرش
دخترک وای چه سخت است ببیند هر روز
قصدرفتن کرده او ازخانه پیش پدرش
نام توباشدشریفه، ای گل باغ حسن
توبه بابا دلبری وتوشدی تودلبرش
چه بگویم همه ازداغ غمش نالیدن
با همان اشک بصر آه کشید از جگرش
-آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
اشعارکردی -
(چوب خیزران)
قافله سالاره گی له خوین نشانم، هاله کو
بوشه سالاره سپاهه آسمانم ، هاله کو
رشته ی دلبستگیم له تنه، سربی جیا
با صفا چو حالت آو ه روانم، هاله کو
سینه ی مواج اقیانوس م چیه، له دس
برق آسا همچو صدتیر کمانم ، هاله کو
یه سره، پر خوین له ،بینه طشت زر له کوفه بی
تشنه لب له ژیره چوب خیزرانم، هاله کو
چو حسین بن علی له شاهراه بندگی
وه لب تشنه بدون سایبانم هاله کو
جوره سالار شهیدان له نبرد ه خصم دون
او علی ی اصغره شیرین زوانم، هاله کو
روژه عاشورا پی فرمان سلطان ازل
کشته یاره. خنجر و تیر و سنانم هاله کو
گر ژن و آیلیله زاره، کردیه یارب وداع
بوش علی ی اکبر له خوین تپانم هاله کو
داغ غربت وه دل اهل حرم نایه ارا
یارب، او مانگ شویله بی نشانم هاله کو
طعنه گانه ظالم غدار ه زارم کردیه
له ره کرببلا نامه رسانم هاله کو
طفل زیبا چو علی اصغر، له دسم چی خدا
بهر قربانی، علیه بی نشانم هاله کو
گردن خوی ژیر تیغ اشقیا بردی ارا
اومقام و منصب و نام و کیانم هاله کو
وای بردی حرمله دردانه .له دس رباب
کوشتیه.ای بی حیا تنیانیشانم هاله کو
چو کبوتر له فضا باید له سمته پر بیم
طفلکی م.اصغر شیرین زوانم هاله کو
چی ودس م حسین واصغر وعباس برام
صد نشان و نام و نان و آشیانم هاله کو
دام دنیای دنی باید له یک پاشیده بو
قافله سالاره گی تنیامکانم هاله کو
گر وصال حضرت حق له خدا کردی طلب
بوشه ماه هاشمی له آسمانم هاله کو
ننگ ذلت تو نباید هیچ له گردن بنی
م اسیر کوفیانم .آو و نانم هاله کو
"آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)"
بسم الله الرحمن الرحیم
متن روضه 🖕🖕🖕بسیار جانسوز_مجلس ابن زیاد و اسارت خاندان اهل بیت علیهم السلام _حاج آرمین غلامی
◾️▪️🔲▪️◾️
السلام علیک یااباعبدالله
درپیش چشم خواهرت درهم شدی تو
با زخمهای پیکرت درهم شدی تو
وقتی که گیر افتاد بین تیر و نیزه
افتاد تا بال و پرت درهم شدی تو
خیلی دلت میخواست باشی درکنارم
با حسرت چشم تر ت درهم شدی تو
در قحطیِ آب اصغرت را دادی از دست
پیش نگاه مادر ت درهم شدی تو
آرامش اهل حرم رفتی توازدست
با آهِ سرد آخر ت درهم شدی تو
شمروسنان وخولی اینجا شیرگشتند
بانیزه ها وخنجرت درهم شدی تو
تو که تمام عمر اشکم را ندیدی
اصلا نمیشد باورت درهم شدی تو
از خیمهگه تا قتلگه خیلی دویدم
وقتی رسیدم در بر ت درهم شدی تو
زینب پس از تو پیش چشمان ونگاهت
بوسدبرادرحنجر ت درهم شدی تو
جسم شریفت را به تیرِ کینه بستند
با حالت چون مضطر ت درهم شدی تو
دیدم سرت رابین گودالی بریدند
با آه آهِ خواهر ت درهم شدی تو
هشتاد و چهار زن و بچه رو ب طناب بسته بودن،اگه شب جمعه نبود نمیگفتم
زیارت ناحیه رو ببین خود امام داره روضه میخونه" عرضه داشت : و سُـبـِیَ اهلک کـَالعبید"حسین جان زن و بچه تو مثل برده ها به اسارت بردن وَ صُفصِدوا بالحدید" دونه دونه شونو بازنجیر بسته بودن نه با طناب،با زنجیر(این نص زیارت ناحیه هستا) "ایدیهم مغلولت الی الأعناق" دستاشونو به گردن بسته بودن یا صاحب الزمان آجرک الله"یـُساقون فی البراری و الفـَلـَوات"مثل برده ها ازین شهر به اون شهر میبردن ......
حسین .....
برشتران بی جهاز زن و بچه تو سوار کردن،اونقده آفتاب پوست صورتاشونو سوزونده بود،اینجوری وارد کوفه شدن ....
هرمنزل و روستا که بردند
پای سر تو شراب خوردند
حسین ......
حالا ک حال خوبی داری بزرگان ب ما اینجوری یاد دادن،اگه دلها تو جلسه منقلب بشه علامت اینه که حضرت بهتون نظر کرده اونشبم بهت گفتم ابی عبدالله داره به گریه کنش نظر میکنه
در محضر آقا دارم این روضه رو میخونم
اما اگه۸۴ نفر هم قد و قامتو به طناب ببندن،مشکلی پیش نمیاد-مگه اسرای مارو نبستن؟! اما اگه توی این ۸۴تا بعضیاشون بچه ی سه ساله باشن بود، بعضیاشون زینب قد و قامت کشیده باشه،اگه به یه طناب ببندن ، اگه بزرگا توی طناب بخان ایستاده راه برن،طناب گردن بچه هارو خفه میکنه،لذا عمه جان خم میشد که این طناب گردن بچه هارو اذیت نکنه" اینقده خمیده خمیده زینب راه رفت .......
رسید تو مجلس ابن زیاد،الله اکبر،خدا رحمت کنه،بخدا روی قلب همه مون پرده کشیدن و إلا اگه حقیقت این مجلس"همه مون میمیریم"
محضر حضرت شیخ عبدالکریم حایری مؤسس حوزه،روضه خوان،روضه خواند، اینو از زبان مراجع فعلی شنیدم، اینا تو اون جلسه بودن،مرحوم آیت الله مروارید مشهد میفرمود این روضه خوان یه جمله گفت مرحوم شیخ عمامه شو برداشت گذاشت زمین و به روضه خوان گفت بسه دیگه روضه نخون
چی گفت مگه؟! گفت: "و دخلت زینب علی ابن زیاد" همین!
آشیخ اجازه نداد دیگه روضه خوان روضه بخواند،ایشون میفرمود تا غروب همه داشتیم گریه میکردیم،ما ک نمیفهمیم!یه جلوه شو بگم،امشب شب علی اصغر ربابه ، بلکه شب خود ربابه، باب الحوایجه این بانو،تا زینب ناشناس وارد شد بدون سلام خیلی ب ابن زیاد گرون تموم شد،گفت این زن ناشناس کیه اینجوری با تکبر وارد شد،یه کنیزی گفت اگه معرفیش کنم شاید حیا کنه"ای کاش این کنیز هیچوقت زینبو معرفی نمیکرد" تا گفت "هذه زینب بنت علی ابن ابیطالب" ابن زیاد شروع کرد توهین کردن،اونقده نیش و کنایه زد یه وقت دیدن "فرقت زینب و بکت" زینب گریه کرد، تا رباب دید اشک زینب جاری شد بلند شد همه ی توجه مجلسو از زینب ب خودش منعطف کرد، اومد کنار تشت طلا ، خم شد سر بریده رو بغل گرفت،آخ ب سینه چسباند،هی صدا میزد،
فوالله ما نسیتُ حسینا ... حسین .....
#حاج آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_حضرت_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها #روضه_حضرت_رباب_علیه_السلام
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
◾️▪️🔲▪️
🍃🌹🍃 #کرامت بسیار زیبا از حضرت اباالفضل(ع )
🌷 ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺴﻴﺤﯽ ﻓﻠﺞ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩ
ﺣﻀﺮﺕ ﺣﺠﺖ ﺍﻟﺎﺳﻠﺎﻡ ﻭ ﺍﻟﻤﺴﻠﻤﻴﻦ ﺁﻗﺎﯼ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﻣﻬﺪﯼ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻘﻞ ﻣﯽﻧﻤﺎﻳﺪ: ﻓﺮﺩﯼ ﻣﺴﻴﺤﯽ ﺍﻫﻞ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﻠﺞ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻭﯼ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻡ، ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ، ﺍﺯ ﻋﻠﺎﺟﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻃﺒﻴﺒﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻗﺎ ﻗﻤﺮ ﺑﻨﯽ ﻫﺎﺷﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺿﺮﻳﺢ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺑﺒﺮﻧﺪ، ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺭ ﺁﻥ ﺟﻤﻊ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻳﺎ ﺑﺎﺏ ﺍﻟﺤﻮﺍئج! ﻣﺸﮑﻠﺎﺗﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﻦ. ﻣﻦ ﻫﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻳﻦ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻏﻮﻏﺎ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ، ﺍﺯ ﻳﮑﯽ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﺁقا! ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻓﺮﻕ ﻫﻢ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ، ﻳﺎ ﻣﺴﻴﺤﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺁقا! ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻟﺎﯼ ﻣﺎ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﻭﺩ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪﺵ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ. ﻣﻦ ﻫﻢ ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺘﻪ، ﺿﺮﻳﺢ ﻣﻄﻬﺮ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯼ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ها! ﻣﻦ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﻢ، ﻭﻟﯽ ﺍﻳﻦ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺧﻴﻠﯽ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﻫﺴﺘﻴﺪ، ﺍﮔﺮ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺮﺍ ﺣﻞ ﮐﺮﺩﻳﺪ، ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﻳﺪ، ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻗﻮﻝ ﻣﯽﺩﻫﻢ، ﺧﻮﺩﻡ، ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﻳﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺷﻴﻢ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﮔﺮﻳﻪ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﻧﻤﻮﺩ، ﺩﻳﺪﻡ ﺩﻟﻢ ﺷﻮﺭ ﻣﯽﺯﻧﺪ، ﻃﻮﻟﯽ ﻧﮑﺸﻴﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻢ، ﺩﻳﺪﻡ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯼ ﻭﺍی! ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺘﻪ. ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮﻡ - ﮐﻪ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺑﯽ ﻫﻮﺵ ﺑﻮﺩ - ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﺯﻧﺪ: ﻳﺎ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔضل! ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺩﺧﺘﺮﻡ ﭼﻴﻪ؟ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﮐﻴﻪ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﺯﻧﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻧﺒﻮﺩﻳﺪ، ﻳﮏ ﺩﮐﺘﺮ ﺁﻣﺪ ﺑﺎﻟﺎﯼ ﺳﺮﻡ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺍﺳﻤﺶ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﭼﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﺑﻮﺩ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎ ﺍﺳﻤﺶ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﺑﻮﺩ، ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﺩﻭ ﺑﺎﻝ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﺎﻝ ﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺑﺪﻧﻢ ﮐﺸﻴﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎﻳﺖ ﺩﺍﺩ، ﺳﻠﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻳﺖ ﺑﺮﺳﺎﻥ ﻭ ﺑﮕﻮ: ﻗﻮﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺍﺩﯼ، ﻳﺎﺩﺕ ﻧﺮﻭﺩ. ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻧﻈﺮﻡ ﻏﺎﻳﺐ ﺷﺪ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺏ ﺷﺪﻡ.
ﭼﻪ ﺯﻳﺒﺎ ﺳﺮﻭﺩﻩ:
ﺩﺳﺖ ﺳﺎﻗﯽ ﺑﻮﯼ ﺯﻫﺮﺍ ﻣﯽﺩﻫﺪ
ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺑﺮ ﻧﺨﻞ ﻭ ﺻﺤﺮﺍ ﻣﯽﺩﻫﺪ
ﺯﺍﻳﺮ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﻫﺮﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺍﻭ ﺩﮔﺮ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﺩﻝﻫﺎ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻣﺸﮑﻞ ﮔﺸﺎﯼ ﺧﻴﻤﻪ ﺑﻮد
ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﻓﻊ ﺑﻠﺎﯼ ﺧﻴﻤﻪ ﺑﻮﺩ
ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩ
ﺳﺎﻳﻪ ﯼ ﺩﺳﺘﺖ ﺯﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﯼ ﺳﺎقی! ﺯﻣﻴﻦ ﮔﻴﺮ ﺗﻮﺃﻡ
ﺯﺍﻳﺮ ﺩﺳﺖ ﻋﻠﻢ ﮔﻴﺮ ﺗﻮﺃﻡ
📚چهره درخشان قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام
🍃💐🍃
اشعارشهادت کریم اهلبیت
امام حسن مجتبی ع. .🍀
🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🌹
آقاتمام بال وپرت درد میکند
حس میکنم پره سفرت دردمیکند
حالانه شاهده غم مادر به کوچه ای
درکوچه های تنگ پرت درد میکند
بادیدن مغیره دلت زارمیگریست
آقا زگریه چشم ترت درد میکند
گویابرای پر زدن .آماده ای حسن
از زهرکینه آن جگرت دردمیکند
گویاکه رفتنی شده ای از دیار ما
از زهرکینه بال وپرت دردمیکند
زینب برای عرض کمک کردنت رسید
از اشک .آه پرشررت دردمیکند
(مجنون)بگو که از اثره زهریاحسن
ازپای تابه فرق سرت دردمیکند .
📕.شاعر..آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
✴✴✴✴✴✴✴✴✴✴.
اشعارکردی شهادت امام حسن (ع)
اشک م وقف عزات بیه حسن
عمروگیانم وه فدا ت بیه حسن
رونقی دیره اگه سفره ی م
هر له ،برکت وعطا ت بیه حسن
هاتن وچیینه م، له روضه گان
هر له مرهون دعا ت بیه حسن
نسل م یا نوکره، یا عاشقه
ایل واجدادم گدا ت بیه حسن
م مریض معصیت بیمه ، اگه
حاجتم دارالشفا ت بیه حسن
له دعای فاطمه ، ای قامتم
روز و شب تحت لوا ت بیه حسن
سینه ی م گنج علم اهل بیت
دیده ی م خاک پا ت بیه حسن
هیئتی که فاطمه دیره نظر
نازنین غار حرا ت بیه حسن
بین روضه دالگم ناله دیره
زندگیِ م فدا ت بیه حسن
وقته میزان عمل بایده ن اگه
غم نخوه دل، آشنا ت بیه حسن
لحظه ی گیان داینت وه یاحسین
غرق آه و نینوا ت بیه حسن
له نوای (یابُنَیَّ) دالگد
زینبت خوی مبتلات بیه حسن
روضه خوان اوشه که زینب پیر بی
وه عزای ماجرات بیه حسن
آه، له هجره غریبی تا ابد
زینبت مضطر ارات بیه حسن
#آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#ورو کاروان اسرای آل الله به شام
بر دره دروازه ای در ازدحام..
بهر استقبال ماقومی زشام
چشم های هرزه ای از روی بام
کرده بودن قوم مابی احترام
دیدگانی سوی ما ها خیره بود
چشم نامحرم به زنها خیره بود
ازچه گویم شام ،نامش سنگ بود
یاجواب ،انتقامش سنگ بود
بر سره هر پشت و بامش سنگ بود
برتو آخر احترامش سنگ بود
تونمی پرسی ز احوالم چرا
باتوبودم من چهل منزل اخا
حقِّ زینب سیلی و آزار نیست
کوچه گردی بین ،اینِ انظار نیست
یاعبور از کوچه وِ بازار نیست
یاسزاوارِش دل غمبار نیست
بین این غوغا نرفته معجرش
شدشکسته بین این کوفه سرش
بوی نان می آمد ازاین خانه ها؟
دیدی ازنی ضَعفِ این دُردانه ها؟
جای ما دادند درویرانه ها؟
دیده ای شلاق براین شانه ها؟
دست بسته بوده ایم پیشِ عوام
بی توما را برده اند بزم حرام
ماکجا و مستی وبزم شراب
میدهد ملعون دل ماراعذاب
میکشد آهی حزین از دل رباب
راس تو دیده به حال پیچ و تاب
خون چکیده از لبانت ناگهان
برلبانت خورده چوب خیزران
کن نظاره خواهرت درپای قبر
گریه کردم برسرت درپای قبر
دیده ام چشمِ ترت درپای قبر
آمداز ره دخترت درپای قبر
حق بده مردک مریضش خوانده است
یاکسی آنجا کنیزش خوانده است
غارت پیراهنت را دیده ام
بر روی نی رفتنت را دیده ام
تازیانه خوردنت را دیده ام
پاره پاره آن تنت را دیده ام
اربعین زینب سوی گودال رفت
دیدی آخر زینبت ازحال رفت
بوده ام ،یادِ تنت یک اربعین
خونی است پیراهنت یک اربعین
یادِ نیزه خوردنت یک اربعین
راس بر نی رفتنت یک اربعین
ازفراقت قامت من خم شده
یک نفر ازکاروانت کم شده
توبه نی بودی وحیرانت شدم؟
من چهل منزل پریشانت شدم؟
شاهد اشک یتیمانت شدم
هرکجایی دیده گریانت شدم
درهوایت اربعینی آمدم
روی نی بودی وبرتو سر زدم
دیده گریان بوده ام پایِ سرت
بین راه افتاده ازپاِ خواهرت
گشته زینب یک تنه یک لشگرت
یادویدم در پی آن دخترت
برزمین میخورد و از ماجای ماند
هرکجا باگریه مارامیکشاند
بازهم اشکم سرازیر غم است
بال وپرها گیر زنجیر غم است
کوچه درهر کوچه تحقیر غم است
بین غصه خواهرت پیر غم است
سنگها خورده به ماه هرشبت
خورده بر پیشانی این زینبت
دیده ام خولی وشمر بی حیا
دیده ام از مردم ِ کوفه جفا
من غمی بدتر ز دشت کربلا
لطفی از قومی که بوده آشنا
بی حیا آمدکنیزی بی نهاد
نان و خرمابهر ِ خیراتش بداد
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396