🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#قصه های قرآن
#زندگینامه حضرت محمد( صل الله علیه واله وسلم )
#قسمت0⃣7⃣
سوزاندن و ويران كردن مسجد ضرار
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه هجرت كرد، مسلمانان اطراف او را گرفتند و اسلام به طور چشمگيرى گسترش يافت، پيروزى مسلمانان در جنگ بدر موجب بالا گرفتن كار اسلام و رونق تازه آن گرديد.
يكى از مسيحيان سرشناس به نام ابوعامر كه خود روزى از بشارتدهندگان ظهور پيامبر اسلام بود، چون با پيشرفت سريع اسلام، اطراف خود را خالى ديد، به مبارزه با اسلام برخاست، از مدينه به سوى كفار مكه گريخت، و از آنها براى جنگ با پيامبر استمداد نمود، و قبايل عرب را بر ضد اسلام تحريك كرد. كارشكنى ابوعامر به جايى رسيد كه نقشههاى جنگ احد را بر ضد مسلمانان رهبرى مىنمود، به دستور او در ميان دو صف گودال هايى كندند، كه اتفاقاً پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در ميان يكى از آنها افتاد و پيشانيش مجروح شد و دندانش شكست.
ابوعامر پس از جنگ احد به روم گريخت، و نزد هِرقَل پادشاه روم رفت و از او خواست تا با لشگرى مجهز براى سركوب مسلمانان حركت كند. گستاخى و كارشكنى او به جايى رسيد كه براى منافقان مدينه نامه نوشت، و تأكيد كرد كه مكانى زير نقاب مسجد، به عنوان كمك به درماندگان و ناتوانان و معذوران بسازند، تا بعدها آن جا را به صورت كانون ضد اسلام در آورد.
منافقان كه در ظاهر اظهار طرفدارى از اسلام مىكردند، نزديك مسجد قبا، مسجدى ساختند و يكى از جوانان آشنا به قرآن به نام مجمع بن جاريه را به عنوان امام جماعت مسجد برگزيدند.
سال نهم هجرت بود و مسلمانان به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در تدارك حركت به جبهه تبوك براى جلوگيرى از تجاوزات لشگر روم بودند، در اين بحران، سازندگان مسجد فوق نزد پيامبر آمدند، تا آن حضرت به آن مسجد برود و آن جا را افتتاح كند، پيامبر به خاطر حركت به سوى تبوك، افتتاح را به بعد موكول كرد.
پس از پيروزى مسلمانان در جنگ تبوك و بازگشت پيامبر به مدينه، همان منافقان به صورت حق به جانب، نزد رسول خدا آمدند و آن حضرت را براى افتتاح آن مسجد دعوت نمودند. ولى با نزول آيات 107 تا 110 سوره توبه، پرده از نيرنگ منافقان برداشته شد، و آن مسجد به عنوان مسجد ضرار معرفى گرديد، و به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور داده شد كه هرگز در آن مسجد عبادت نكند، بلكه در مسجدى كه اساسش بر شالوده تقوا بنيان شده، يعنى مسجد قبا نماز بخواند. در آيه 107 سوره توبه به شدت از مسجد منافقان انتقاد شده و سازندگان آن سرزنش شدهاند و در آن چنين مىخوانيم:
وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَ كُفْرًا وَ تَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَ لَيَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَى وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ؛
گروهى از منافقان كسانى هستند كه مسجدى براى زيان (به مسلمانان)، و تقوّيت كفر، و تفرقهافكنى بين مؤمنان، و كمينگاه براى كسى كه با خدا و پيامبرش از پيش مبارزه كرده (يعنى براى عامر) ساختهاند، آنها سوگند ياد مىكنند كه نظرى جز نيكى و خدمت، ندارند، امّا خداوند گواهى مىدهد كه آنها دروغگو هستند.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نه تنها در آن مسجد نماز نخواند، بلكه گروهى از مسلمانان را مأمور كرد تا آن را بسوزانند و ويران كنند، آنها به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نخست با آتش، سقف مسجد را سوزاندند، سپس ديوارهايش را ويران كردند و سرانجام محل آن را مركز ريختن خاك و خاشاك و زباله قرار دادند.(918)
📚پی نوشتها
918 - مجمع البيان، ج 5، ص 72 و 73؛ و ساير تفاسير، ذيل آيات 107 تا 110 توبه.
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸
#قصه های قرآن
#زندگینامه حضرت محمد( صل الله علیه واله وسلم )
#قسمت9⃣7⃣
تجارت پرسود
پس از آن كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از مكه به مدينه هجرت كرد، يكى از مسلمانان به نام صُهيب رومى كه پيرمرد بود، مقدارى مال اندوخته بود، دلش مىخواست پر در آورد و به مدينه هجرت كرده و خودش را به پيامبر برساند، ولى مشركان از او و امثال او جلوگيرى مىكردند و نمىگذاشتند هجرت كند.
صُهيب به مشركان گفت: من يك نفر سالخورده هستم، اگر با شما باشم ماندن من براى شما سودى نخواهد بخشيد، و اگر با شما نباشم نمىتوانم ضررى به شما برسانم، بنابراين بياييد يك معامله و تجارتى كنيم، و آن اين كه همه اموال مرا بگيريد و مرا آزاد بگذاريد تا به مدينه هجرت كنم.
مشركان موافقت كردند، اموال او را گرفتند و او را آزاد نمودند، صهيب با دست خالى هشتاد فرسخ بين مكه و مدينه را پيمود و خود را به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و مهاجران رسانيد. بعضى از مسلمانان به او گفتند: اى صهيب! معامله پرسودى كردى. آيه 41 تا 44 سوره كهف در تمجيد اين گونه مهاجران دل از دنيا بريده و به دين بسته نازل شد، در آيه 41 كهف مىخوانيم:
وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ فِى اللّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ لاََجْرُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ؛
آنها كه پس از ستم ديدن در راه خدا، هجرت كردند، در اين دنيا جايگاه (و مقام) خوبى به آنها مىدهيم، و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است اگر مىدانستند.(933)
مأموريت على عليهالسلام براى خواندن آيات برائت در مكه
يكى از رخدادهايى كه در اواخر سال نهم (ماه ذيحجه) رخ داد، مأموريت حضرت على عليهالسلام از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى اعلام برائت از مشركان، در روز عيد قربان در منى بود، توضيح اين كه:
آيات آغاز سوره توبه (از آيه 1 تا 13) در اين هنگام نازل شد كه روح اين آيات در چهار ماده زير خلاصه مىشود:
1 - ممنوعيت ورود بتپرستان به مسجدالحرام، و خانه خدا.
2 - ممنوعيت طواف با بدن برهنه.
3 - ممنوعيت شركت مشركان در مراسم حج.
4 - پيمان وفاداران به پيمان محترم است، و به پيمانشكنان چهارماه مهلت داده مىشود تا به اسلام بپيوندند وگرنه اسلام با آنها در حال نبرد است.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نخست ابوبكر را طلبيد، و او را مأمور كرد تا اين آيات را به صورت قطعنامه در مراسم حج در عيد قربان در سرزمين مِنى براى مردم بخواند.
ابوبكر، آيات را گرفت و همراه چهل (يا سيصد) نفر، به سوى مكه حركت كرد، ولى طولى نكشيد كه پيك وحى از طرف خدا، به حضور پيامبر رسيد و عرض كرد:
خداوند فرمان داده است كه: اين آيات را بايد تو يا كسى كه از تو است، بخواند.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بى درنگ، حضرت على عليهالسلام را به حضور طلبيد و ماجرا را به او گفت، و مركب مخصوصش را در اختيار على عليهالسلام گذاشت و به او فرمود: حركت كن، و در راه، آيات و قطعنامه را از ابوبكر بگير، و خودت اين مأموريت را انجام بده.
حضرت على عليهالسلام حركت كرد و در سرزمين جُحفه به ابوبكر رسيد، و فرمان پيامبر را به او ابلاغ نمود، ابوبكر آيات را در اختيار على عليهالسلام گذاشت، على عليهالسلام به مكه رفت و قطعنامه بيزارى از مشركان را در منى خواند و به اطلاع مردم رسانيد.
ابوبكر به مدينه مراجعه كرد، و به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و عرض كرد:
نخست مرا براى اعلام برائت از مشركان، نصب كردى، ولى اكنون عزل نمودى، آيا آيهاى بر ضد من نازل شده است؟
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
لا، الّا اِنِّى اُمرتُ اَن اُبَلِّغُهُ اَنا اَو رَجلٌ مِن اهلِ بَيتِى؛
نه، جز اين كه من از جانب خدا مأمور شدهام كه آن آيات را خودم يا يكى از مردان خاندانم ابلاغ كند.(934)
و در مسند احمد آمده، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در پاسخ ابوبكر فرمود:
لا وَ لكِن جِبرَئيلُ جائَنِى فقالَ لا يُؤدّى عَنكَ الا اَنتَ اَو رَجُلٌ مِنكَ؛
نه، ولى جبرئيل نزد من آمد و گفت: آن را جز تو و يا مردى از تو، ابلاغ نكند.(935)
اين ماجرا در احاديث شيعه و سنى از امور قطعى است، و به روشنى بيانگر آن است كه اميرمؤمنان على عليهالسلام در مسايل مربوط به حكومت اسلامى، شايستهتر از ديگران است. هدف از اين عزل ونصب آن است كه عملا مردم بدانند كه على عليهالسلام از نظر روحيه و جهات معنوى و سياسى، قرين و همسان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىباشد.
📚پی نوشتها
933 - نحل، 41؛ مجمع البيان، ج 6، ص 361.
934 - خصائص نسايى، ص 28؛ مغازى واقدى، ج 3، ص 1077؛ ارشاد مفيد، ص 33. حَسَكانى (متوفى
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#قصه های قرآن
#زندگینامه حضرت محمد( صل الله علیه واله وسلم )
#قسمت1⃣8⃣
هيئت وارد مدينه شدند و به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيدند، و بحث و بررسى آغاز شد و ادامه يافت، سرانجام نمايندگان نجران به پيامبر گفتند: گفتگوهاى شما ما را قانع نمىكند، راه اين است كه در وقت معين و در نقطه معينى با يكديگر مباهله كنيم، و بر دروغگو نفرين بفرستيم، و از خدا بخواهيم دروغگو را هلاك كند.
در اين هنگام آيه فوق بر پيامبر نازل شد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مطابق فرمان خدا، حاضر به مباهله شد. وقت(937) و محل مباهله در نقطهاى در بيرون شهر مدينه در دامنه صحرا تعيين گرديد. هيئت نجران از حضور پيامبر خارج شدند و سران هيئت در مجلس محرمانه خود گفتند: هرگاه محمد با افسران و سربازان خود به ميدان مباهله آمد، و به مباهله خود جلوه مادى داد، متوجه مىشويم او غير صادق است و با او مباهله مىكنيم، و اگر با جگرگوشهها و فرزندانش با وضعى پيراسته از هر گونه تظاهر به شكوه مادى آمد، پيدا است كه كه او پيامبر راستگو است، كه به قدرى به خود و نبوتش اطمينان دارد كه حاضر است خود و نزديكانش را در معرض خطر قرار دهد. اگر چنين شد، ما با او مباهله نمىكنيم.
آنها در اين گفتگو بودند كه ناگاه قيافه نورانى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و چهار تن ديگر نمايان گرديد. آن چهار تن على عليهالسلام، فاطمه عليهاالسلام، حسن و حسين عليهماالسلام بودند.
اسقف گفت: من چهرههايى را مىنگرم كه هرگاه دست به دعا بلند كنند، و از خدا بخواهند كه كوهى از مكه را از جا بكند، بى درنگ كنده مىشود، بنابراين مباهله نكنيد، كه اگر مباهله كنيد، همه مسيحيان هلاك مىشوند و در سراسر زمين تا قيامت يك نفر مسيحى باقى نمىماند.
مسلمانان از مهاجر و انصار براى تماشاى صحنه، از مدينه خارج شده بودند، هيئت نجران از مباهله منصرف شد و حاضر شدند هر سال جزيه (ماليات ساليانه) بپردازند، و در برابر آن، حكومت اسلامى از جان و مال آنها دفاع كند.(938)
ماجراى مباهله علاوه بر اين كه دلالت بر حقانيت اسلام و شكست هيئت بلندپايه مسيحيان دارد، نشانگر عظمت مقام على عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام و حسن و حسين عليهماالسلام است، چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از ميان آن همه مسلمانان تنها اينها را به صحنه مباهله آورد. و با تطبيق به آيه مباهله، حضرت على عليهالسلام به عنوان جان پيامبر و حسن و حسين عليهماالسلام به عنوان پسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم معرفى شدهاند.
با توجه به اين كه به اجماع مفسران شيعه و سنى، منظور از اَبنائَنا (پسران ما) حسن و حسين عليهماالسلام است، و منظور از نِساءَنَا (زنان ما) حضرت زهرا عليهاالسلام است و منظور از اَنفُسَنا (از نفوس خود ما) حضرت على عليهالسلام است.(939)
مطابق بعضى از اخبار، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هنگام حركت به محل مباهله، دست حسن و حسين عليهماالسلام را گرفته بود، و على عليهالسلام پيش روى پيامبر و فاطمه عليهاالسلام پشت سر آن حضرت، حركت مىكردند.(940)
نيز روايت شده: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم میفرماید: اگر هيئت نجران، حاضر به مباهله ميشدند، همه آنها به صورت خوك و ميمون مسخ مىگرديدند.
هنگامى كه هيئت نجران از مدينه خارج شدند، پس از اندكى پيمودن راه عاقِب و سيد به مدينه نزد پيامبر بازگشتند، هدايايى را به آن حضرت اهدا نموده و هر دو قبول اسلام كردند.(941)
📚پی نوشتها
937 - وقت مباهله، روز 24 ماه ذيحجه سال 10 هجرت، بين الطلوعين بوده است.
938 - تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 122؛ سيره حلبى، ج 3، ص 239؛ مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 452؛ در قرارداد صلح بنا بر اين شد كه هيئت نمايندگى نجران، در هر سال دو هزار حُلّه (لباس روپوش مخصوص) كه قيمت هر كدام معادل چهل درهم باشد، به حكومت اسلامى بپردازند، و سى زره و سى نيزه و سى اسب به عنوان عاريه در اختيار حكومت اسلامى قرار دهند. (مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 452)
939 - احقاق الحق، ج 3، ص 46، به نقل از مدارك متعدد اهل تسنن؛ الدر المنثور، ج 2، ص 39.
940 - بحار، ج 21، ص 338.
941 - مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 452.
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
🌷قصه های قرآن
#زندگینامه حضرت لقمان علیه السلام
#قسمت4⃣
چنان كه گفته شد، لقمان در آغاز كار، غلام سياه آفريقايى بود كه مطابق رسم بردهفروشى آن عصر، او را فروختند، و گويا چندين بار خريد و فروش شده، و در طول اين مدت داراى اربابانى بوده و سرانجام آزاد شده است، در رابطه با اربابش (يا اربابانش) نظر شما را به چند داستان زير جلب مىكنم:
1 - تفكر طولانى
لقمان گاهى از مردم جدا مىشد و تنها در مكانى مىنشست و غرق در درياى فكر و انديشه مىشد، ارباب او كنارش مىآمد و مىگفت: اى لقمان! تو همواره تنها نشستهاى، برخيز به ميان مردم بيا، و با آنها مأنوس باش.
لقمان در جواب مىگفت: تنهايى طولانى براى فكر كردن، نتيجهبخشتر براى فهميدن است، و انديشيدنِ بسيار، دليل راه بهشت است.(967)
بهترين و بدترين غذا
روزى ارباب لقمان به لقمان گفت: گوسفندى را ذبح كن و دو عضو از بهترين عضوهايش را بپز و برايم بياور، لقمان گوسفند را ذبح كرد، و قلب و زبان او را پخت و نزد اربابش نهاد.
روز ديگر اربابش گفت: دو عضو از بدترين عضوهاى آن گوسفند را بپز و نزد من بياور، لقمان باز قلب و زبان را پخت و نزد اربابش آورد، ارباب پرسيد: از تو خواستم برترين عضو گوسفند را بياورى و قلب و زبان آوردى، سپس بدترين را خواستم، باز قلب و زبان آوردى، علت چيست؟
لقمان گفت: اين دو عضو برترين عضو هستند اگر پاك باشند، و بدترين عضو هستند اگر پليد باشند.(968)
زياد نشستن طولانى در توالت
روزى ارباب لقمان به توالت رفت، و ماندن او در آن جا طولانى شد، لقمان با صداى بلند كه او بشنود گفت: نشستن طولانى در توالت موجب درد جگر و ايجاد بواسير، و جذب حرارت آلوده توالت به مغز خواهد شد، به طور اعتدال بنشين، برخيز بيرون بيا. سپس مطلب را براى آموزش ديگران بر روى در بوستان كه توالت در آن جا بود، نوشت.(969)
📚پی نوشتها
967 - مجموعه ورام، ج 1، ص 250 و 251.
968 - تفسير بيضاوى و ثعلبى، ذيل آيه 12 لقمان؛ سفينة البحار، ج 2، ص 515.
969 - مجمع البيان، ج 8، ص 317.
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃