🔆 یک فنجان پر از عشق!
🔻 مادرم موقع خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که «این دختر صبح که از خواب بلند میشه باید یه لیوان شیر و قهوه جلوش بذاری و... خلاصه زندگی با این دختر برات سخته.»
🔸 اما خدا میداند که مصطفی تا وقتی که شهید شد، با اینکه خودش قهوه نمیخورد، همیشه برای من قهوه درست میکرد. میگفتم: «واسه چی این کارو میکنی؟ راضی به زحمتت نیستم». میگفت: «من به مادرت قول دادم که این کارها رو انجام بدم.» همین عشق و محبتهایش را میدیدم که احساس میکردم رنگ خدایی به زندگیمان داده.»
👤 راوی: همسر #شهید_مصطفی_چمران
📚 از کتاب «پدرانه، مادرانه؛ زندگی به سبک شهدا | ج۳»
ص ۲۳
#⃣ #همسرانه
💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
✳️ مصطفی که روی تخت نمیخوابد!
🔻 رفته بودم بعلبک لبنان، تا مصطفی را ببینم. آنجا هتلی در اختیار امام موسی صدر بود. امام گفت: «برو ببین مصطفی کجاست؟» چون هتل در اختیار امام بود، همهٔ اتاقها را گشتم، اما پیدایش نکردم. وقتی به امام صدر گفتم که پیدایش نکردم، گفت: «مصطفی که روی تخت نمیخوابد؛ برای پیدا کردن او باید روی نیمکتها و یا در بین افرادی که روی زمین خوابیدهاند، جستوجو کنی!» راست میگفت؛ بالاخره یافتمش. روی زمین دراز کشیده بود و کتش را هم انداخته بود روی صورتش.
🎙 راوی: سید محمد غروی
📚 از کتاب #چمران_مظلوم_بود | خاطراتی از #شهید_مصطفی_چمران
✍ علی اکبری مزدآبادی
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯