eitaa logo
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
278 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
766 ویدیو
51 فایل
--کانال رسمی متولد بهار ۱۳۷۲🌿 پیوسته به سیدالشهدا بهار ۱۳۹۵🕊️ :/ آرمان ما تشکیل جامعه انقلابی و مهدوی است! •سایت‌جهت‌آشنایی↓ http://shahiddaneshgar.ir •صفحه اینستاگرامی↓ @maktab.abbasdanshgar.ir •جهـت ارتبـاطات بیشـتر↓ @mohammadmahdi1996 @Y_akhoondi
مشاهده در ایتا
دانلود
این روز فرخنده بر تو مبارک باد عباس عزیزمان، که حقیقت جوان بودن را با ایمانت و انقلابیگری مثال زدنیت به معرض نمایش گذاشتی . بر تو که بر حقیقِت نشاطِ ایامِ شباب، حضرت علی بن حسین علیه السلام اقتدا نمودی و به زیباترین نحو از برکت این نشاط ، بهره گرفتی و الگوی علی اکبریِ جوانان هم عصر خویش شدی. روحت شاد ، یادت گرامی و راهت پر رهرو باد! 💐 ولادت با سعادت حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان بر شما مبارک💐
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
📸 #تصویر_ارسالی ✅ امیر مهدی قربانی ، نایب الزیاره شهید عباس دانشگر در حرم علی ابن موسی الرضا علیه
📸 امیر مهدی قربانی ، نایب الزیاره شهید عباس دانشگر در حرم علی ابن موسی الرضا علیه السلام. ۱۴۰۲/۰۲/۱۳ ✍... اختصاراً ماجرای زیارت امیر مهدی ۷ ساله همراه با شهید عباس دانشگر به عرض می رسانم: اینجانب پدر امیر مهدی قربانی هستم در اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۲ توفیق حاصل شد و امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام من را به آستان مقدس دعوت کرد ، در ۱۳ اردیبهشت جهت عرض ادب و زیارت علی بن موسی الرضا علیه السلام همراه با خانواده به حرم مشرف شدیم. بعد از زیارت مضجع شریف وارد صحن انقلاب شدیم ، جلوی سقاخانه پسرم امیر مهدی برگشت به من گفت بابا میخواستم یه چیزی رو بهت بگم ، گفتم بگو پسرم گفت راستش رو بخوای من با خودم یک نفر دیگه رو آورده بودم برای زیارت با تعجب بهش گفتم کی رو با خودت آورده بودی ، بعد دیدم دستش رو توی جیبش کرد و عکس شهید عباس دانشگر رو نشون داد و گفت عباس را با خودم آورده بودم زیارت و این عمل به هیچ وجه از طرف من و یا مادرش توصیه نشده بود و خدا میداند اصلا خبر نداشتیم که عکس شهید رو با خودش آورده و این رفتار با اراده خود امیر مهدی بوده( البته درستش اینه که بگم با اراده شهید عباس) فقط خدا میدونه زمانی که عکس شهید دانشگر رو از جیبش بیرون آورد بغض گلویم را گرفت و اشکم جاری شد ان‌شاءالله که این شهید بزرگوار برای من و خانواده‌ام دعا کند که ما هم مثل خودش عاقبت بخیر بشیم و عاقبتمون ختم به شهادت باشه ان شالله 🆔@maktababbasdanshgar
📄 توسل های یکی از شرکت کنندگان و حاجت روا شدن بدست شهید سلام بر عباس دلها... تشکر میکنم از کسانی که مسابقه کتاب شهید دانشگر را برگزار کردند و کتاب رو به نحوی به دست من رساندن و باعث شد که راه و رسم زندگی شهید عباس دانشگر را در زندگی خودم بیاورم ... اجرتون باشهید که باعث خیر شدید🌺🍃🌺 چند روزی بود که قرار گذاشتیم کاروانی به مشهد اعزام کنیم همه چی خوب پیش می‌رفت تا اینکه امروز برا اتوبوس دو تا مشکل پیش اومد به کلی اعصابم خورد بود ، یه جورایی تنها راه چاره ام لغو سفر و ضرر چند میلیونی بود که واریز کرده بودم برای هتل و اتوبوس و... و حس شرمندگی بین زائرین بود ... یه لحظه نمیدونم چی شدکه عکس لبخند زیبای روی جلد کتاب شهید جلو چشمانم اومد و باعث شد که توسل کنم به شهید دانشگر گفتم من نمیدونم اینا زوار امام رضا علیه‌السلام هستن، نزار من بدقول بشم برادری کن کلی باهاشون حرف زدم و... هنوز به پنج دقیقه نکشیده بود که زنگ زدن و گفتن مشکل رفع شده😍 و ما الان در راه مشهدیم نائب الزیاره شهید و خانواده شهید هستیم . پیام مرا به پدر شهید برسانید؛ خدا بهشون اجر مضاعف بده. کاش همه مون یه قدم در راه شناخت بیشتر شهدا برمی‌داشتم. ان شاءالله یه روز سعادت زیارتشون رو پیدا کنیم. 🔹️رزم آزما از شهرستان پاسارگاد استان فارس
🖇 سایه به سایه دنبالت بودم، بی‌آن‌که بدانم. این را وقتی فهمیدم که دو سه هزار ورق از حرف‌های کسانی که تو را می‌شناختند جلوی چشم‌هام بود و من می‌گشتم دنبالِ نشانه‌ها و زمان‌ها، بل‌که بفهمم کجا این چهره‌ی آشنا را دیده‌ام. کجا با هم هم‌کلام شده بودیم که صدات این‌قدر آشنا بود؟ حیرت می‌کنم. حیرت می‌کنم از این که می‌فهمم، بارها و بارها، زیرِ سقفِ مسجدی کنارم بوده‌ای، توی شبستانِ معتکف‌ها نزدیکِ من نفس کشیده‌ای، با هم پای منبرِ یک سخنران نشسته‌ایم و من تو را ندیده‌ام؛ تو را نشناخته‌ام. تو را نشناخته‌ام اما سایه به سایه دنبالت بوده‌ام... گِلِ سرنوشت من را انگار این‌طوری سرشته‌اند؛ دنبالِ سایه‌ی تو بودن. من هنوز هم دنبال تو می‌گردم. هنوز توی جمع‌ها چشم می‌گردانم که ببینم کجا نشسته‌ای. هنوز دوست دارم فکر کنم، زمان، این بعدِ چهارمِ لعنتی، بی‌بازگشت نیست. هنوز خودم را توی باغ انار پدربزرگت، کنار تو می‌بینم که با هم انار می‌چینیم؛ که تو به فانوسِ کم‌رمقِ گوشه‌ی کرت‌ها و پروانه‌هاش نگاه می‌کنی و هوایی می‌شوی و من می‌زنم به درِ شوخی که بی‌خیالِ حرف‌های بزرگ‌تر از سنت بشوی. عباس! اردی‌بهشت را تو توی بهشت می‌گذرانی و من پشت درهای همیشه بسته‌ی امام‌زاده اشرف؛ نزدیکِ جهنم. سایه‌بازی بس است دیگر! دارد گرم می‌شود. دارم گر می‌گیرم. یخ در "بهشت" میهمانمان نمی‌کنی؟ ✍️محسن حسن‌زاده 📃 دلنوشته ای از نویسنده بزرگوار، دلسوز و زحمتکش که تا بحال دو کتاب شهید عباس دانشگر بنامهای راستی دردهایم کو و آقا داماد شهید و با همکاری پدر شهيد عباس دانشگر بطور مشترک دو کتاب بنامهای لبخندی به رنگ شهادت، تاثیر نگاه شهید نوشته شده است.