فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از نیروهای حشدالشعبی بود.
شعر سروده ی خودش را که برای شهید سلیمانی خواند، از او پرسیدم: حاج قاسم را در یک جمله تعریف کن...
با صدای بلند فریاد زد:
« حاج قاسم، عباس العراق...»
#مردمیدان
#علمدار_جبهه_مقاومت
#سردارشهید_قاسم_سلیمانی
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
می خواست برود خدمت سربازی که پسرخاله ام برایش پیغام فرستاد: دفترچه اعزامت را به دستم برسان تا کارهایت را ردیف کنم بیایی تهران. اینجا توی سپاه پیش خودم خدمت کن. پسرخاله ام از فرماندهان دوران دفاع مقدس بود. در تهران مسؤولیت داشت و به راحتی می توانست این کار را انجام بدهد. با این وجود ناصر قبول نکرد. می خواست خدمت اش خالصانه و بدون استفاده از پارتی باشد.
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهید_ناصرالدین_سیدین💐
#شهادت_را_به_بهاء_میدهند🍃
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
آمدم چادر فرماندهی گروهان، تورجی نشسته بود.طبق معمول به احترام #سادات بلند شد.
گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستام قرار دارم. باید برم #مرخصی و تا عصر برمیگردم.
بی مقدمه گفت: نه! نمیشه!
گفتم: رفیقم منتظر منه.
دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی. با تمام احترامی که برای #سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود.
عصبانی شدم. وقتی داشتم از چادر بیرون می آمدم، با ناراحتی گفتم:
"شکایت شما رو به مادرم میکنم"
هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم، با پای برهنه دوید دنبال من. دستم را گرفت و گفت: "این چی بود گفتی؟"
به صورتش نگاه کردم. خیس اشک بود.
بعد ادامه داد: این برگه مرخصی! ، سفید امضا کردم. هر چقدر دوست داری بنویس اما حرفت رو پس بگیر.
گفتم: به خدا شوخی کردم، اصلا منظوری نداشتم. با دیدن حال و گریه ی او، خودم هم بغضم گرفت.
راوی : سید احمد نواب
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
شهادت : ۶۶/۵/۲ - ارتفاعات بانه
📚کتاب یا زهرا اثر گروه فرهنگی #شهید_ابراهیم_هادی
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
55.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید| مستند ملازمان حرم. روایت همسر و فرزندان شهید مدافع حرم #موسی_رجبی
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
کومله ، میخواست کاری کنه که سرهنگ از مهاباد بره . واسه همین نوازادش رو دزدیدند و سر از تنش جدا کردند !
بعد ، پیکر نوزاد رو همراه با نامه ای فرستادند در خونه اش !
سرهنگ تا پیکر بی سر نوزادش رو دید با چشمانی اشکبار گفت :
خدایا قربانی (اصغرم ) را قبول کن !
بعد ، صداشو صاف کرد و گفت ؛
ضد انقلاب بداند ، یک قدم هم عقب نشینی نخواهم کرد !
برگرفته از :کتاب
"سرداران بی سر" صفحه ۲۵
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
رفتیم طلائیه، بعد از اینکه منبری روضه خواند محسن همه را به خط کرد تا سینه بزنیم. چند تا از مداحی های محمود کریمی را خیلی خوب خواند. از آنجا معروف شد به حاج محسن چیذری. بچهها میگفتند: حاج محمود رو میشناسی؟ این محسنشونه!
ازش میپرسیدیم: برنامه بعدیتون کجاست؟ میگفت: دیگه بیاید چیذر. کار به جایی رسید که دانشجویان آمده بودند که: «ما مداح نداریم، میشه برای کاروان ما هم بخونی؟»
خاطره اى به ياد
#شهيد_محسن_حججى💐
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_صلوات
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
اولویت شهید برای تربیت و سبک زندگی بچه هامون، برای دخترا حجاب و درس خوندنشون بود و برای احمد هم خیلی دوست داشت راه خودش رو ادامه بده و مثل خودش باشه.
ایشون روز عملیات که شهید میشن، قبلش غسل شهادت میکنن و لباسهای نظامیشون رو هم اتو میکنن و میپوشن. به یکی از همرزم هاشون(دکترحیدری) میگن که کوله پشتیمو ۲ هفته بعد از مراسمم برسونید دست احمد. انگشتر،ساعت، تسبیح و لباسهای نظامی و قرآن و پلاکش توی کوله بود که رسید دست احمد.
زمانی که بعد از شهادت، چمدون شهید رو آورده بودن، احمد گفت کسی به چمدون بابایی دست نزنه اینها مال منه، من ۵ سال دیگه میرم با این لباس ها میجنگم.
به روایت همسر
#شهید_عادل_سعد🌷
#رهروان_مکتب_قاسم_سلیمانی
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
سالهای اول درگیری کردستان، ضد انقلاب در سقز بیانیهای منتشرکرد که قصد حمله به شهرو داریم، وای به حال کسی که مغازهاش باز باشه! خبر به کاوه رسید. گفت: «بی خود کردن! ما در شهر مستقریم. از کی تا به حال از این جرأتها پیدا کردن؟ به مردم بگید نترسن و به کار و زندگیشون برسن. کسی جرات حمله نداره، اگر حمله کنن زنده بر نمیگردن.»
🌷اما مردم ترسیده بودن. تمام شهر تعطیل بود. هر چی گفتیم کاوه چه گفته، گوش ندادن. به آقا محمود گفتیم مردم حسابی ترسیدن و مغازهها همه بسته است. گفت: «عیبی نداره، الان کاری میکنم تا همه بیان سر کار و زندگیشون.» بعد گفت: «یکی بلند شه و با یک قوطی رنگ و قلمو با من بیاد.» در هر مغازهای که بسته بود علامت میزد. مردم که دیدن کاوه چنین کاری میکنه از ترس اینکه فردا اعدامشون نکنه به کسب و کار خود بازگشتند.
....چیزی نگذشت که شهر به تکاپو افتاد و بازار رونق گرفت و زندگی عادی جریان پیدا کرد. کاوه هم گفت: ترس، ترس رو برد. ضد انقلاب هم جرأت نکرد یک سنگ به سمت شهر پرتاب کنه. محمود به مردم گفت: «من از شما به جان و مال و ناموستون حساس ترم. وقتی میگم نترسید و در شهر باشید و فرار نکنید، گوش کنید و اعتماد داشته باشید.ما مسئول امنیت و سلامت شما هستیم و کار ضد انقلاب را تمام میکنیم.»
🌹خاطره اى به ياد فرمانده
#شهيد_محمود_کاوه🌹
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
حاج حسین یکتا:
امروز اگه حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسیده و خونش به زمین ریخته شده، جَوون جَوون، کرور کرور، فوج فوج، موج موج، دارن میان به عشق حاج قاسم سلیمانی پا به زمین بکوبند. امروز همهی جوونای ایران یه حاج قاسم سلیمانی هستن. خون حاج قاسم یه خونِ آب حیاتی و ثاراللهی هست که داره میدمه به همهی این جامعه و جوونایی میان و نسلی میان، دهه شصتیا و هفتادیا و هشتادیا و نودیهایی میان که معادله رو در دنیا عوض میکنن.
به این خاطر اگه عَلمی از دست علمداری افتاد، علمدار دیگری اونو دست میگیره و قطعاً و حتماً خواهید دید که این ذبح عظیم، مقدمهی یک فتح عظیمه و اون فتح چیزی نیست جز نماز در بیتالمقدس.
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
37.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید| مستند
#شهید_مصطفی_زاهدی♥️
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
خاطره سردار قاسم سلیمانی:
# شهید_همت فرمانده لشکر بود،لشکرِ پایتخت. بالغ بر ۱۰ هزار نفر زیر نظر او بودند در عملیات خیبر لشگرش آنقدر شهید و مجروح شدند که به یک گردان رسید.
گردان را از طلائیه منتقل کرد به جزیره مجنون جنوبی. والله تبدیل به دسته شد یعنی قریب به ۴۰ نفر.
همت با دسته ماند( برادر ها، طاقت این است، امتحان این است) آن وقت بر ترک موتور (نه یک بنز ضد گلوله یا در یک فضای ویژه) ناشناس در ضلع وسطی جزیره جنوبی #شهید شد.
بیش از ۲ ساعت کسی نمی دانست این فردی که بر زمین افتاده #شهید_همت است.
اینگونه می شود که شهید همت امروز بر جانها حکومت میکند.
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
عشق به شهدا و دفاع مقدس در زندگیاش جاری بود، هر کجای زندگیاش سرک میکشیدی، میدیدیشان.
خودش دیدترین و خوش قواره ترین جای خانه را که رو به قبله هم نباشد، انتخاب میکرد برای عکس شهدا.
در همان زیرزمین کوچه طه، خیلی خوشگل به ترتیب از امام و آقا شروع کرده بود تا همت و متوسلیان و بروجردی و کاوه و عکسها را چسبانده بود.
مقید بود در حضور شهدا گناه نشود، همیشه میگفت: شهدا اینجا هستند و خجالت بکشید، به عکس ها بیاعتنا نبود، سعی میکرد پایش را رو به عکسشان دراز نکند، حتی شبها که میخوابید.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
کتاب عمارحلب، صفحه 201
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
22.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید| مستند #شهید_بابڪ_نوری
#رهروان_مکتب_سلیمانی♥️
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
حجت الاسلام سید رضا بطحایی به همراه همسر باردار و فرزند خردسالش سال ۹۳ در سامرا توسط تروریستهای داعش به طرز فجیعی به شهادت رسیدند.
حجت الاسلام سید رضا بطحایی به اتفاق خانواده اش برای زیارت حرم مطهر امامین عسکریین در سامرا بودند که با حمله تروریست های داعش در جاده برگشت از سامرا به کمین نیروهای داعش افتادند.
این شهید بزرگوار ، هنگام دستگیری ملبس به لباس روحانیت و در حال مکالمه تلفنی با دوستانش در نجف اشرف بوده است که تروریست های داعش تلفن را از وی گرفته و دستگیری آنان را اعلام میکنند.
روحانی شهید سید رضا بطحایی ، اولین و تنها خانواده ایرانی هستند که پیکرشان به دست داعشیهای جلاد در شهر بلده عراق قطعهقطعه شد ، تروریستهای داعش ابتدا فرزند خردسال و همسرش را در مقابل دیدگان ایشان شهید کردند و سپس خودش را هم به شهادت رساندند.
مهمترین هدف داعش ورود به ایران بود که شهدای مدافع حرم ابتدا نگهبان حرمین شریفین در سوریه و عراق شدند و سپس نجات بخش مردم شدند.
#شهید_سیدرضا_بطحایی🌹
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
22.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید| زیارتنامه شهدا با صدای فرمانده حاج #شهید_قاسم_سلیمانی
#پنجشنبه_و_یاد_شهدا_باصلوات💐
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
همیشه خدا توی تدارکات خدمت میکرد. کمی هم گوش هایش سنگین بود. منتظر بود تا کسی درخواستی داشته باشد، فورا برایش تهیه میکرد.
یک روز عصر، که از سنگر تدارکات میآمدیم، عراقیها شروع کردن به ریختن آتش روی سر ما. من خودم را سریع انداختم روی زمین و به هر جان کندنی بود خودم را رساندم به گودال یک خمپاره. در همین لحظه دیدم که که حاجی هنوز سیخ سیخ راه میرفت. فریاد زدم: «حاجی سنگر بگیر!» اما او دست چپش را پشت گوشش گرفته بود و میگفت: «چی؟ سنگک؟»
من دوباره فریاد زدم: «سنگک چیه بابا، سنگر، سنگر بگیر...!!»
سوت خمپارهای حرفم را قطع کرد، سرم را دزدیدم. ولی وقتی باز نگاه کردم دیدم هنوز دارد میگوید: «سنگک؟»
زدم زیر خنده. حاجی همیشه همینطور بود از همه کلمات فقط خوردنیهایش را میفهمید.😁
#روایتی_شیرین..
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد🍃
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
رفتم اسم بنویسم برای اعزام به جبهه. گفتند: سنّت کمه. یه کم فکر کردم، یه راهی به ذهنم رسید...! رفتم خونه و شناسنامه خواهرم رو برداشتم. « ه » سعیده رو با دقت پاک کردم، شد سعید!
این بار ایراد نگرفتند و اعزامم کردند. هیچ کس هم نفهمید. از آن روز به بعد دو تا سعید توی خونه داشتیم...
منبع: سالنامه فانوس ۱۳۹۰
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
http://eitaa.com/sayarimojtabas
http://t.me/sayarimojtabas
سلام علیکم؛
🌹اعزام کاروان راهیان نور به کرمان
🌹زیارت مزار سردار دل ها حاج قاسم سلیمانی عزیز
🌷زیارت مزار سرداران و شهدای عزیز کرمان در گلزار بین المللی شهدای کرمان
⚘ حضور در مکان های معنوی ، زیارتی و سیاحتی
و برنامه های فرهنگی متنوع
⚘تاریخ حرکت ۲۳ تیرماه
تنها کسی که بر حاجقاسم حق وِتو داشت...
یکی از دوستان حاج قاسم تعریف میکرد که با حاجی جلسه داشتن و زمانش طولانی شد، توی همین حین شهید حسین پورجعفری آمد و چیزی به حاج قاسم گفت. حاج قاسم هم برگشت و با خنده گفت تنها کسی که بر من حق وتو داره و میگوید باید کجا باشم حسین آقاست.
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
بهش گفتم برگشتنی یه خورده کاهو و سبزی بخر
گفتــــــ سرم شلوغه میترسم یادم بره روی یه تیکه کاغذ بنویس
همون موقع داشتــــــ جیبشو خالی میکرد دفترچه یادداشتــــــ و خودکار در آورد گذاشت زمین.
برداشتم آن چیزهایی که میخواستم براش بنویسم یه دفعه گفت ننویسیها...
جا خوردم نگاهش کردم به نظرم کمی عصبانی شده بود گفتم مگه چی شده؟؟☹️
گفتــــــ خودکاری که دستتِ مال بیت المال...😇
گفتم نمیخواهم باش کتاب بنویسم که دو سه تا کلمه بیشتر نیست..
گفتــــــ نه...
#شهید_مهدی_باکری ❤️
منبع: نیمه پنهان ماه،صفحه ۳۵
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
حاج قاسم در حین اقتدار، متواضع و فروتن بود و هر زمان شخصی از نیروها و حتی مردم قصد ملاقات با او را داشتند، ایشان خود بلند میشد و به استقبال آنها میرفت و حتی دست نيروها را میبوسيد و صحبتهای آنها را میشنید و در ملاقات با آن ها از الفاظ «قربانتان برم» «كوچيك شما هستم» و... استفاده میکرد.
حاج قاسم آنقدر متواضع بود که روزی که بوکمال آخرين پايگاه داعش آزاد شد، ایشان به نائب امام زمان(عج) نامه نوشت و این پیروزی را به ایشان تبریک گفت و اعلام کرد دست و پای رزمندگان را به خاطر مجاهدتهایشان میبوسم.
حاج قاسم فقط پنج ساعت در شبانه روز ميخوابيد و همیشه يك ساعت قبل از نماز صبح بيدار ميشد و به راز و نیاز با خدا و خواندن نماز شب مشغول میشد و ما هق هق گريه هاش در دل شب را ميشنيديم.
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
28.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید| مستند #شهید_پرویز_کرمپور
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
سید ابراهیـم میگفت دفعه اول ڪه به سوریه اعزام شدم در عملیات تدمر خمپاره درست خورد ڪنار من ولی من چیزیم نشد😞
گفتم شاید مشڪل مالی دارم خدا نخواسته شهید بشم. آمدم ایران🚶 و مباحث مالے خودم را حل ڪردم.
دفعه دوم ڪه رفتم سوریه، باز خمپاره خورد ڪنار من و به من چیزی نشد😒. گفتم شاید وابستگے به خانواده و بچه هاست ڪه نمیذاره شهید بشم. آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم.😔
و برای بار سوم ڪه به سوریه اعزام شدم در عملیاتی ترکش خوردم و مجروح شدم ولی شهید نشدم.😫
به ایران ڪه آمدم نزد عارفی رفتم و از او مشڪلم را پرسیدم. ایشان گفتند: من ڪان لله كان الله له
تو برای خدا به جبهه نمے روی
برای #شهادٺ می روی☝️ نیتت را درست ڪن خدا تو را قبول میکند.
.
پدرش مے گفت:
این دفعه آخر مصطفے (سيدابراهيم) عجیب بال و پردرآورده بود دیگر زمینے نبود؛ رفت و به آرزويش رسيد...🕊
#شهید_مصطفی_صدرزاده
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید| شهید سلیمانی:
در صحنه محکم حاضر باشید
سخنان حاج قاسم سلیمانی در جمع رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله در ایام دفاع مقدس🌹🍃
#پای_درس_سردار
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
وقتی تهران عملیات تروریستی شد ، پدرم سوریه بود. من زنگ زدم به بابا به شوخی گفتم بابا برگرد بیا تهران . از این به بعد باید مدافع تهران بشوی.
بابا گفت : نه امکان ندارد یک بار دیگر پای داعشی ها به تهران برسد. این آخرین بارشان بود. محال است بگذاریم دوباره بیایند.
الان اما یک حرف هایی میشنوم که دلم میشکند. میگویند که مدافعان حرم برای پول میروند و شهید می شوند.
هرکسی که این طور فکر میکند عزیزش را بفرستد سوریه. همسرش را بفرستد ، برادرش را بفرستد. چقدر پول ارزش جان یک آدم را دارد؟! چند تا سهمیه دانشگاه ارزش جان یک آدم را دارد؟!
یادم است که وقتی به بابا گفتم برای چه میخواهی بروی سوریه ؟ دوتا دلیل آورد. یکی همان اشاره ای که رهبر معظم انقلاب داشتند ، اینکه اگر ما آنجا نجنگیم ، بعدها باید در ایران مقابل تکفیری ها بجنگیم. دلیل دومش این بود که شیعه یک بار از غفلتش ضربه خورده. یک بار امام حسین(ع) را تنها گذاشته . الان هم اگر به فریاد کمکی که آنجا بلند است جواب ندهد باز ضربه می خورد. یک تجربه مگر چند بار باید تکرار شود؟!
به روایت دختر بزرگوارشهید
#شهید_بهرام_مهراد🌷
ولادت : ۱۳۵۲/۶/۳۱ تهران
شهادت : ۱۳۹۶/۴/۲۲ تدمر ، سوریه
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani