eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
1هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
7.4هزار ویدیو
31 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سخنان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره سردار شهید مهندس شاطری...🌷🕊 🌷 🕊 🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷 @maktabesardarsoleimani 📌کپی و نشر مطالب کانال آزاد می باشد
بعضی از آدم ها از بهشت آمده اند ... یک جورِ عجیبی خوبند، اند، آرام اند، دلنشین اند ... کنارشان می توانی خیلی راحت و بدونِ هیچ تکلّفی؛ خودت باشی! من این ها را دوست دارم، آدم هایِ مهربان و اصیلی؛ که حالِ دنیای مان را می کنند ..‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎و سردار سلیمانی عزیز یکی از آن انسانهای ارزشمند بود که انسانیت در وجودش موج میزد و باعث آرامش دلها بود ‌╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲
💞 چادر و گرمای تیرماه دست به دست هم داده بودند تا حسابی خیس عرق شوم.نمی دانم نفهمیدنِ اسمش را به گردنِ سروصدای پنکه سقفی بندازم، یا آرام و موقّر صحبت ‌کردنش! مادرش گفته بود سرباز است و از مال دنیا چیزی ندارد. خودش هم گفت هر روز تا ساعت دو در پادگان ساری خدمت می کند و باید تا یک سال منتظر تمام شدن سربازی اش بمانم. نوبت که به من رسید، گفتم: برای من ایمان مهمه. چند کلمه حرف زدم و دوباره تکرار کردم برایم ایمان مهم است. از ابتدای ورودش به اتاق، لبخندی گوشه ی لبش داشت؛ ولی تا این را از من شنید گل از گلش شکفت و به پهنای صورتش لبخند زد... از رفتن به کلاس های اخلاق آقای صمدی گفت و این که دروس طهارت و معرفت نفس حضرت علامه حسن زاده را پیش ایشان می گذراند. معلوم بود برای زندگی معنوی اش برنامه ریزی دارد؛ چون قبل از آمدن به اتاق از مادرم خواست به من بگوید اول وضو بگیرم و بعد با هم صحبت کنیم... سه ساعت از گپ و گفت مان گذشته بود هیچ کدام مان نفهمیده بودیم..‌از اتاق کناری مادرها صدایمان کردند. موقع رفتن از پنجره با چشم هایم بدرقه اش می کردم، امیدوار بودم مامانم نفهمد در همان نگاه اول، دلم را با خودش کند و بُرد. 📚: برای زین أب شهیدمدافع حرم🕊 شهید محمد بلباسی🌷 🌷مکتب سردار سلیمانی🌷 @maktabesardarsoleimani 📌کپی و نشر مطالب کانال آزاد می باشد
پدر شهید با عده ی زیادی از مردم سریش آباد به آغ بلاغ می روند برای تماشای تعزیه معروف آنجا! شهید خیرالله چنان از برگزاری تعزیه خوشش می آید که اگر مردم نفری یکی دو تومن به برگزارکنندگان تعزیه می دادند، او پنجاه تومن می دهد. ولیکن مسئول تعزیه خوانها جو گیر می شود و در آخر مراسم برای سلامتی شاهنشاه معدوم دعا می کند که در اینجا ورق بر می گردد. شهید عصبانی می شود و با تشر می گوید فلان فلان شده تو خجالت نمی کشی به آن دعا می کنی؟ زود باش پولم را پس بده تو لایق این پول نیستی . شاه در شهرها آدمهای بی گناه را می کُشد و تو داری می کنی؟!! در همین جاست که همولایتی ها پدر شهید را به زور از معرکه برداشته و پا به فرار می گذارند. 🎤راوی:حاج اصغر قنبری شهید خیرالله مومنی🌷
مادر جان! دلم می خواهد با دلِ شیر بایستی و بگویی یا زهرا! این کمترین بچه را به راه حسین(علیه السلام) شهیدت داده ام و افتخار می کنم. دلم می خواهد به جای عجز و لابه، تسلی دهنده ی مادران شهیدان باشی. مادرم اگر با سکوت و صبر بر دهن ضد انقلاب بزنی، باعث آبروی من خواهی شد. مبادا با شیون خود دشمنان را شاد کنی که من راضی نیستم. شهید حاج محمد گرامی🌷
🕊🕊یاران خرازی🕊🕊 شهدای حمله تروریستی زاهدان گویند مهر قبولی ست که بر دلت می خورد... ... دلم لایق مهر شهادت نیست اما که نظر کنید... این کویر تشنه، دریـــا می شود با عطر 🌷 ۲۴بهمن ماه سال۹۷بود که خبر ناگوار حمله انتحاری به اتوبوس پاسداران لشکر ۱۴امام حسین علیه السلام درجاده خاش زاهدان منتشر شد، چه ناجوانمردانه فرزندان مدافع وطن رابه شهادت رساندند یاد همه شهیدان گرانقدر ایران اسلامی گرامی وراهشان پر رهرو...🌷🕊 مْ 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
ماه مبارک رمضان بود، گردهمایی پیشکسوتان دفاع مقدس را در کرمان داشتیم، حاج‌قاسم ساعت ۱۰ از سوریه تماس گرفت، گفتم نمی‌آیی؟ گفت: من که گفتم نمی‌آیم، اما باورت نشد. ما نمی‌توانستیم جلسه را لغو کنیم، به اکبر مالکی که در قنات‌ملک بود، گفتم برو مزار مادر حاجی و هزار صلوات بفرست و بعد بیا، او رفت و بعد از یک ساعت و نیم برگشت. ساعت یک و ربع بود که حسین آقا پورجعفری از ایران زنگ زد، گفتم حسین کجایی؟ گفت: الان پرواز در کرمان نشست و حاج‌قاسم آمد. 🎤راوی: ابراهیم شهریاری 🌷 🌷مکتب سردار سلیمانی🌷 @maktabesardarsoleimani 📌کپی و نشر مطالب کانال آزاد می باشد
سال ۱۳۶۰ با دختری مؤمن و متعهد به اصول اخلاقی که از آشنایان بود، ازدواج کرد. خطبه عقدشان را آیت الله مشکینی جاری فرمودند. جشن ازدواجش را به سادگی برگزار کرد، دوجعبه شیرینی خرید و بر سر مزار محمّدسعید برده و خیرات کرد. شب ازدواجش لباس فرم سپاه را از تن در نیاورد، پدرم دائم می گفت: مسعود لباس سپاه را امشب به‎دلیل عروسیت از تن خارج کن و لباس دامادیت را بپوش حتی خانواده همسرش نیز بارها متذکر شدند ولی او در پاسخ آنان می‌گفت: این لباس برای من بسیار مقدّس است. 🎤راوی: خواهر شهید سردار شهیدمسعود آخوندی🌷
راه شهید، کلام شهید🕊 خدایا! هدایتم کن زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است. شهیدمصطفی چمران🌷
برادرم کارگر گچ کار بود و به سختی پول در می‌آورد. تا حقوق می‌گرفت می‌رفت مرغ می‌خرید و همه خواهر برادرها را دور هم جمع می‌کرد. می‌گفتم: قربانت بروم! پول‌هایت را جمع کن پس فردا می‌خواهی ازدواج کنی. می‌خندید و می‌گفت: خواهر این دنیا آنقدرها ارزش ندارد. اصلا روح‌الله همیشه می‌خندید. حتی وقتی عصبانی می‌شد می‌خندید و از خانه بیرون می‌رفت. وقتی برمی‌گشت برایش مهم نبود چه کسی مقصر است؟ عذرخواهی می‌کرد و از دلمان در می‌آورد. شهید مدافع وطن🕊 شهید سید روح الله عجمیان 🌷 🌷مکتب سردار سلیمانی🌷 @maktabesardarsoleimani 📌کپی و نشر مطالب کانال آزاد می باشد.
خاطره «عزیزتراز فرزند» گوشه ای از خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی 🇮🇷 ✍چند روزی میشد که پسر دو ماه اش حال نداشت.بیمارستان بستری شده بود.همان روزها خبر رسید اشرار،تعداد زیادی را گروگان گرفته اند و برده اند توی خاک افغانستان،آبروی نظام در میان بود.می گفتند ممکن است گروگان ها را بکشُند و بعد فیلم هایش را پخش کنند و بگویند جمهوری اسلامی عرضه ندارند مردم خودش را نجات بدهد. خبر که به حاجی رسید،معطل نکرد. زنگ زد و گفت:《آماده باش بریم ماموریت.》خواستم بگویم:"پسرت چی؟"حرفم را خوردم.خیلی طول نکشید. درسی به اشرار داد که خودشان گروگان ها را صحیح و سالم آزاد کردند.وقتی برگشتیم کرمان،پسرش از دنیا رفته بود.حاجی عزیزان مردم را برگرداند به آغوش خانواده،عزیز خودش را گذاشت توی آغوش خاک! 📚 منبع: کتاب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌