فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدار آخر حاج قاسم و فرزندانش چگونه گذشت؟
تقوا یعنی اگه توی جمع
همه گناه میکردن
توجو گیر نشی
یادت باشه که خدایی هست
و حساب و کتابی
#سردارشهیدمسعودزکی_زاده🌷
🍁 عملیات نزدیک بود. اومد پیش بچهها و پرسید: بدهی به کسی ندارم؟ زیر پیرهنی، پوتینی، چیزی از کسی نگرفتم؟ داشت تسویه حساب میکرد و از طرفی یاد شهدا هم میکرد. میگفت: یاد حاج احمد بخیر، وقتی لبنان بودیم، میگفت: اینجا جنگیدن صفا داره. مبارزه با دشمنان قسم خورده اسلام، لذت دیگهای داره. بچهها گفتند: انشالله بعد از این جنگ، با اسرائیل میجنگید.
علی سرش را تکان داد و گفت: عمر ما دیگه کفاف نمیده، این کارها رو شما باید انجام بدید. ایستاد برای نماز. یکی از بچهها هم پشت سرش. علی گفت: مگه نشنیدی پشت آدمی که بخشی از اعضای بدنش قطع باشه، نمیشه ایستاد و اقتدا کرد. جواب داد: ما خودمون با خدا کنار میاییم. بچههای دیگر هم پشتش صف بستند. علی گفت: بابا، این مسخره بازیا چیه؟ با خدا که نمیشه شوخی کرد! بچهها گفتند: شما قبول کن، بقیهاش پای خودمون. هر چی گفت: بابا من راضی نیستم. بچهها قبول نکردند.
انگار همه فهمیده بودند آخرین #نماز حاج علی است. بین نماز حالش بد شد و نتوانست نماز را بخواند. به یکی از بچهها گفت روضه حضرت زهرا(س) را بخواند. خودش هم گریه میکرد.
#سردارشهید_علیرضا_موحد_دانش🌷
وقتی خدا هم هواتو داره
✨آقامهدی قبل از شروع عملیات مسلم بن عقیل در یکی از جلسات بررسی منطقه و طرحریزی برای عملیات، در جواب سؤال فرماندهان در مورد تأثیر مهتابی بودن شب و شنی بودن زمین بر لو رفتن عملیات، گفت:
«انشاءالله خداوند ماه را با ابرها تنظیم خواهد کرد.»
در روز عملیات نصرت الهی و امداد غیبی در آن فضای وهم آلود نازل شد!! و در زمانی بسیار کوتاه ابرهای سیاهی بر آسمان و بالای سر رزمندگان دلاورِ تیپ۳۱ عاشورا پدیدار شد. باراش باران صدایِ حرکتِ رزمندگان روی سنگریزهها و شنها را خنثی کرد و در دلهای آنها آرامش و سکینه ایجاد کرد.
سردار شهید مهدی باکری فرمانده لشکر عاشورا🌷
🔻نامه دردناک شهید رستمعلی آقا باباپور
در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز نشست وسط دو اَبروی رستمعلی و پیشانیش را شکافت.
صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد.
ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که رستمعلی نامه داری
فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود ، نوشته بود :
رستمعلی جان، امروز پدر شدی،
وای ببخشید من هول شدم، سلام
عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم ؟
از جهاد اومده بودن دنبالت، می خوان اخراجت کنن،
خندم گرفته بود.
مگه بهشون نگفتی که جبهه ای ؟ گفتن بخاطر غیبت اخراج شدی،
مهم نیست، وقتی آمدی دوباره سر زمین ، کار می کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگیمون نمیده،
همون بهتر که اخراجت کنن.
عزیزم زود برگرد، دلم واست تنگ شده..🕊🕊🕊💔🥀🥀🥀
قرآن کریم :
«گمان نکنید شهدا مرده اند بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند»
🌻 امام هادی علیه السلام می فرمایند:
🌱 نافرمانی والدین، تنگدستی می آورد و به ذلّت می کشاند.
🏴 سالروز شهادت امام هادی علیه السلام را خدمت امام عصر علیه السلام و همه محبان آن حضرت تسلیت عرض می نماییم.
#شهادت_امام_هادی_تسلیت💔🖤
#شنبه_های_نبوی
#اللهم_بحق_زینب_عجل_لولیک_الفرج
#شَهیـــــدآنه🕊
#شَهیـــــدسیـــــدحســـــن_نصــــرالله🌷
مےگــــُـفت : ⇩⇩⇩
⇦حتّے أگـــــر هَمہ مــــٰـا ،
◇◇«شَهیـــــد۔۔۞» شَـــــويـــــم!
⇇ و خـٰــــانههــٰـــایمــــٰـان رٰا ،
بـــــر سرمـــٰــان خـَــــراب کـــُــنند۔۔۔
↶دَســـــت أز مُقــــٰـاومت نمےکـــِــشیم ↷
و عــــٰـاقبت هم چِنـــــین شُـــــد⇉🌷🕊
#شهیدآنه🕊
#شهیداکبرخردپیشه🌷
مکانی برای تهیه جهیزیه برای افراد نیازمند فراهم کرده بود...
همچنین صندوقی تاسیس کرده بود که به واسطه آن شاغلان در سپاه هرماه مبلغی به حساب صندوق واریز میکردند تا بدین ترتیب صندوق پر باشد و بتوانم به نیازمندان کمک کنند.
این رویکرد وی مرا به یاد دستگیری حضرت علی (ع) از محرومان میاندازد.
📚:خوابهای زنگدار
ایستگاه شهدا 🌹
خاطرات خلبان شهید منصور ستاریفر🌷
وارد خانه که شدم دیدم بچههای همسایه مان هم آمدند خانه ما و با بچههای خودم داشتند بازی میکردند و منصور هم مشغول خواندن نماز است در آن شلوغی و سر و صدای بچهها که مهر نماز و تسبیح او را هم برمیداشتند و بازی میکردند
با سر و صدای خود خانه را روی سرشان گذاشته بودند حرصم درآمد و با خودم گفتم چند تا اتاق خالی هست چرا منصور اینجا به نماز ایستاده در بین بچهها که این همه سر و صدا میکنند
بچهها را ساکت کردم و منتظر ماندم که منصور نمازش تمام شود و به او بگویم که چرا اینجا نماز میخواند رفتم و بالای سرش ایستادم همین که سلام نماز را داد بلند گفتم منصوررررررررررر
چند تا اتاق خالی واجب است که اینجا در این سر و صدای بچهها نماز بخوانی که مهر نماز و تسبیح تو را هم بردارند
منصور نگاهی به من کرد و لبخند زد
گفتم میخندی؟؟؟
گفت خانم چرا عصبانی شدی شما متوجه منظور من نشدی من با این کارم دارم به بچهها آموزش نماز میدهم
همین که مهر را برمیدارند و لمس میکنند و مرا میبینند که در حال خواندن نمازم یاد میگیرند که نمازشان را بخوانند و وقتی بزرگ شدن مشکلی نخواهند داشت
من چه فکری میکردم و منصور چه فکری
✍راوی همسر شهید
🌺🥀🌺 پانزدهم دی ماه سالگرد شهادت سرلشکر خلبان منصور ستاریفر گرامی باد
روحش شاد و یادش آکنده از عطر گلهای بهشتی باد به برکت صلوات