eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
999 دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
7.4هزار ویدیو
31 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
😁 چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ، داد میزد : آهــــای ...😃 سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسک ، کلاه ، کمربند ، جانماز ، سایه بون ، کفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ... هــــمـــه رو بردن !!!😂😄🙈 شادی روحشون که دار و ندارشون همون یک چفیه بود صلوات🕊🌷 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
در مکتب سالکان راه سعادت در محضر عارفان ره: من از سکوت آثار گرانبهایی را مشاهده کرده ام. چهل شبانه روز سکوت اختیار کنید و جز در امور لازم سخن نگویید و به فکر و ذکر مشغول باشید تا برایتان صفا و نورانیت حاصل شود.
در مکتب شهادت در محضر شهدا 🕊خلبان شهید علیرضا یاسینی🌷 ما تا آخرین لحظه ممکن تلاش می کنیم تا هواپیما را سالم به زمین بنشانیم، زیرا در محاصره اقتصادی هستیم. با از دست رفتن هر یک از این هواپیماها، میلیون ها دلار بایستی هزینه کنیم تا جایگزینی برای آن بیاییم. لذا ما خود را موظف می دانیم که همچون جانهای مان اموال این ملت ستم کشیده را حفظ نماییم. و در حفظ بیت المال بکوشیم
بعدازپایان‌نمازوقتۍ سربہ‌سجده‌میگذارید ‌مرورۍبراعمال‌صبح‌تا‌شب‌خودبیاندازید آیاکارمان‌براۍرضایٺ‌خدابوده ؟ :) سردار بی سر خیبر شهید‌محمدابراهیم‌همٺ🌷
در مدرسه عشق تو کلاس شهادت پای درس شهدا شهید حزب الله لبنان ربیع قیصر 🌷 ربیع قصیر،در کرد اما تمام جهیزیه همسرش را از خرید و پول بار هواپیما برای انتقال به لبنان راهم داد تا پول در شیعه بگردد قابل توجه بعضی ها👆
در مکتب شهادت در محضر همسران شهدا دفترچه خاطرات📝 🌷 من به همراه ابراهیم در کردستان به عنوان پاسدار کار می کردم. هر کدام از ما ۲ هزار تومان حقوق می گرفتیم و آن را تا آخر ماه باید مدیریت می کردیم. دخترمان سمیه یک ساله بود. 👈او برای من و خودش و دخترمان فقط یک غذا می گرفت. غذا را من و دخترم می خوردیم اگر چیزی از آن می ماند، ابراهیم با نان می خورد. اگر هم غذا نمی ماند، فقط نان می خورد.👉 👈 با اینکه من همکارش بود سهم غذای من را نمی گرفت.👉 👈با مأموریت سخت و سرمای منهای ۲۰ درجه باز هم به همین غذا راضی بود.👉 آن موقع غذای سپاه، تن ماهی یا عدس پلو بود. 👈 هیچ وقت گوشه های نان را دور نمی ریخت و می گفت گناه دارد. آن زمان واقعاًَ رعایت می کردند از یک خودکار و یک ورق کاغذ تا مسائل بزرگ تر. مواظب بود که هیچ کدام از این ها هدر نرود.👉 در واقع اگر رزمنده ها توانستند با دستان خالی مقابل آن همه امکانات دشمن بایستند، به خاطر همین اعتقادات بود. به قدری پاک و مخلص بودند که توانستیم پیروز شویم. به نظرم اگر شهید تارا زنده می شد و شرایط الان را می دید، دق می کرد😔😔😔 کجایند مردان خوب خدا کجایند مردان بی ادعا دریغ از فراموشی راه لاله ها
🌷🕊🇮🇷🌷🕊🇮🇷🌷 در مکتب شهادت در محضر همسران شهدا 🕊 دفترچه خاطرات📝 وقتی شكنجه گرهای ابراهیم دستگیر شدند به من گفتند كه او توسط خود مسئول گروهك كومله شكنجه می‌ شده است؛ گفتند او آن قدر با كابل به كف پای ابراهیم زده بود كه كف پایش از گوشت به استخوان رسیده بود. زانوها واستخوان های پایش را شكسته بود به طوریكه قادر نبود روی پا بایستد و بخش اعظمی از قسمت های بدنش سوزانده شده بود. یكی از شكنجه گرها كه زندانبان ابراهیم بود گفت كه من برایش غذا می‌بردم. روز اول كه برایش غذا بردم دست داشت، روز دوم دست نداشت و دست هایش را شكسته بودند، روز سوم كه برایش غذا بردم نه دست داشت و نه پا. پاهایش را هم شكسته بودند و نمی‌توانست هیچ كاری انجام دهد. او گفت: مسئول گروهك كومله ابراهیم را مدام می‌زد و می‌گفت ما می‌دانیم كه تو با زن و بچه ات به اینجا آمده‌ ای. زن و بچه ات كجا هستند؟ اسم بچه ات چیست؟ و ابراهیم در پاسخ به او می‌گفت من یك دختر دارم و همسرم اینجا نیست. او گفت كه لحظه آخری كه ابراهیم را به حیاط آورده بودند نه دست داشت و نه پا و در كف حیاط افتاده بود و فقط «الله اكبر خمینی رهبر» را سرمی داد و آخرین كلمه ای او با صدای بلند نیز كلمه سمیه بود.بعد از آن مسئول گروهك كومله او را درمینی بوسی گذاشت وبا خود برد و زمانی كه بازگشت كف مینی بوس مملو از خون بود و به ما گفت ماشین را بشوییم. ما نمی‌دانیم با ابراهیم چه كرد و اصلا بدن ابراهیم چه داشت كه اینقدر از او خون رفته بود. هیچ‌وقت هم به ما نگفت كه ابراهیم را كجا برد ویا كجا دفن كرده است شهدا شرمنده ایم😭😭😭 چگونه در این انقلاب شهید داده ایم و جان فشانی کردند شهدا و حالا این مسئولین که صندلی های ریاست شان را روی خون شهدا گذاشته اند اما راه و رسم شهیدان را فراموش کرده اند خدایا آنان که در این نظام و انقلاب به خون شهدا خیانت میکنند در هر لباس و پست و مقام و مسئولیتی که هستند ریشه کن و نابودشان بگردان آمین یا رب العالمین 🌷🕊🇮🇷🌷🕊🇮🇷🌷
در مکتب شهادت در محضر شهدا 📜 شايد قرنها طول کشد انساني از سلاله پاکان زائيده شود و بتواند رهبری يک جامعه سردرگم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گيرد. تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است سردار بی سر خیبر
به همرزمانش گفته بود: «من سی و سومین شهید روستای بیشه سر هستم» به اطرافیان گفته بود برای شهادتش دعا کنند و به همه سفارش می کرد تا در قنوت نمازشان، دعای فرج بخوانندو شهادت او را از خدا بخواهند. میگفت ''گرچه به کمتر از شهادت راضی نیستم؛ولی از خدا می خواهم که اگر شهید نشدم، اجر شهید را به من بدهد''
*﷽* اواخر جنگ بود و دشمن دوباره در مناطق میانی فکه تک کرده بود... خیلی از بچه های اطلاعات عملیات شهید شده بودند. فقط چندتا مانده بودیم.با حاج‌قاسم رفتیم به سنگر فرماندهی ارتش که همان جا توی خط بود. وقت نماز شد. حاجی به شدت به نماز اول وقت پایبند بود. بلند شد نمازش را بخواند. در مقابل چشم فرماندهان رده بالای ارتش بدون ذره‌ای خجالت شلوار خاکی اش را که احتیاط داشت در آورد و با همان شلوار ورزشی سه خط که زیر شلوارش پوشیده بود به نماز ایستاد. متعجب به کارهایش نگاه می کردم! شاید اگر من بودم برای اینکه به جایگاهم به عنوان فرمانده یکی از لشکرهای سپاه خدشه وارد نشود ، نمازم را به تاخیر می انداختم و راضی نمی شدم با شلوار ورزشی نماز بخوانم. اما حاجی این حرف‌ها برایش معنا نداشت یک بنده مخلص به تمام معنا بود راوی : محمدرضا سخی 📚 :مجله فکه
در مکتب شهادت در محضر شهدا راه شهید ، عمل شهید   دوستانش می گفتند در جبهه هنگام برگزاری دعای کمیل چنان گریه و زاری می کرده که از حال می رفته و همیشه دعا می کرد و می گفت: خدایا! تنها با شهادت است که می توانم خود را به تو نزدیک کنم پس مرا به آرزویم برسان که همین طور هم شد و به آرزویش رسید. 🎤 راوی: پدر شهید
1789980637.mp3
1.48M
👈نماز شب فراموش نشه چطور نماز شب خوان بشم؟؟ التماس دعا ، عاشقان شهدا التماس دعای شب تون منور به نگاه خدا و شهدا شبتون