💠 راه شهید ، کلام شهید💠
❊⇠ شهیدسعیدرضا عربی
🍁اینڪه دشمڹ لَعیڹ آرماڹ هاے ما را خوب مےشناسد
ولے بعضے از بہ ظاهر خودے ها با آڹ غریبہ هستند
غم انگیزتریڹ اتفاق اسٺ..🍁
#سَر_مَشقِ_ماندِگار
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️
✳️✳️✳️✳️✳️
✳️✳️✳️
✳️
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
#سردارشهیدابراهیم_هادی
#باربری
مبارزه با نفس
🍁🍁🍁
🌿ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم دو کارتن بزرگ اجناس را در جلوی یک مغازه روی زمین گذاشت.کارش که تموم شد. رفتم بهش گفتم: «ابراهیم، برای شما زشته، این کار باربرهاست نه شما!» نگاهی به من کرد و گفت:«کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم. جلوی غرورم را می گیره.» گفتم اگه کسی شما را اینطور ببینه خوب نیست، تو ورزشکاری و... خیلی ها می شناسنت.» ابراهیم خندید و گفت: «ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم.»
🍁🍁🍁
📚کتاب سلام بر ابراهیم ، صفحه 43
کجایند مردان بی ادعا
کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا
✳️
✳️✳️✳️
✳️✳️✳️✳️✳️
✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
مردان بی ادعا
مردی از تبار مکتب حسین(ع)
و از جنس مردم
رییس جمهور واقعی و بی ادعا چه کسی بود👇
ساعت حدود ١٠ صبح جمعه به شهر سنندج رسیدیم.
قرار بود آقای رجایی، همان روز در نمازجمعه برای مردم سخن رانی كند.
وارد شهر كه شدیم، دم یك فشاری آب توقف كردیم تا آبی به صورتمان بزنیم و نفسی بگیریم.
یكی از اهالی، لیوانی آب كرد و داد دست آقای رجایی.
بعد با لهجه كردی رو به آقا گفت: «شما چقدر شبیه آقای رجایی هستید؟»
آقای رجایی خندید و گفت: «من فامیل دور آقای رجایی هستم.»
مرد گفت: «كیه آقای رجایی هستی؟»
گفتم: «پسر عموی باباشه!»
آقای رجایی گفت: «نه آقاجون، من خود رجایی. خادم شما هستم.»
طرف یكهو جا خورد! این پا و آن پا كرد. انگار باورش نشده بود،که خود آقای رجایی هست این قدر ساده و صمیمی و بی تکلف
نیم خنده ای كرد و رجایی را در بغل گرفت و گفت: «خوب، آقا! سلامت باشید...»
و بعد ما هم رفتیم
کجایند مردان خوب خدا
کجایند مردان بی ادعا
یادش با صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🇮🇷 سبک زندگی شهدا 🇮🇷
راه شهید ، عمل شهید
نماز_اول_وقت
✍دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می کردند، علت را پرسیدم ، گفتند : "وقت نماز است " همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین جا فرود بیا تا نماز اول وقت بخوانیم.خلبان گفت : "این منطقه زیاد امن نیست اگر صلاح می دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم " شهید صیاد گفتند :"هیچ اشکالی ندارد .. ما باید همین جا نمازمان را بخوانیم .. " خلبان اطاعت کرد و هلی کوپتر نشست.با آب قمقمه ای که داشتیم وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم وقتی طلبه های شیراز از آیت الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند ایشان فرمودند : "بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید ، اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا را دارید و هم آخرت را .. "
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
یادش با صلوات
🌷✳️🌷✳️🌷✳️🌷
خواندنی👌👇👇
چند وقت پیش ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ میلیارد ناقابل برداشت و رفت و دیگه هم برنگشت ..!!!!!!!
و اون یکی دوازده هزار ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ تومن ﮔﺮفت ﻭ ﺭفت ودیگه هم برنگشت!!!!!!
و الان یکی دیگه 94 هزار میلیارد...!!!!!
وهیچکدومشون برنگشتن .....!!!!!
اما...سی ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ، ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ، ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ میخواستن با جونشون ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ....
یکیشون ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﻛﻪ رفت ﺑﺮﮔﺸﺖ !!!! همه فکر کردن ترسیده !!
ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ درآورد؛ ﺩﺍﺩ زد ﻭ ﮔﻔﺖ :
« ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﺪﺍﺭﻛﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ؛ نو حیفه؛ مال بیت الماله» ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ اتفاقا ؛ اونم ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ....!!!!!!!
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
شهید محمد رضا دهقان مدافع حرم
#خاطرات_شهدا 🌷
💠تا آخر بخوانید
#خواهر_شهید
(هو الحَقُّ المُبین)
همیشه روضه شنیده ایم ⚡️اما #دیدنش هم عالمی دارد...
💢صحنه اول:
محمدرضا از #سوریه تماس گرفته☎️؛ پشت تلفن التماس میکند:
-مامان! توروخدا دعا کن #شهید بشم.
+تو #خالص شو، شهید میشی...
-به خدا دیگه خالص شدم. دیگه یه ذره ناخالصی تو دلم نیست🚫.
+پس شهید میشی🕊.
_ حالا که راضی شدی، دعا کن #بی_سر برگردم.
💢صحنه دوم:
مهمان #معراج_شهدا شدیم. قرار است بدنِ پاره جگرمان را تحویل بگیریم و وداع کنیم😢. بعد از #چهل روز دلتنگی، با خودم گفتم محکم در آغوشش می گیرم💞 و التماسش میکنم سلام و ارادت و دلتنگی مرا به #سیدالشهدا برساند. اما...
⇜ به سینه اش دست نزن🚫.
⇜نمی شود در آغوشش بگیری.
⇜صورتش را آرام ببوس و اذیتش نکن.
⇜به #سرش زیاد دست نزن.
مضطر به روی ماهش نگاه کردم و پرسیدم: #برادر! چه کردی با خودت⁉️😭
💢صحنه سوم:
شب قبل از #تشییع است. مادر بی تاب شده، قرار ندارد. دست به دامان شهدای #کهف_الشهدا شدیم . مادر با همرزم 👥محمدرضا در کهف خلوت کرده:
_ بگو محمد چطور شهید شد؟
+بگذرید...
_ خودش گفت دوست دارد بی سر برگردد.
+همانطور که دوست داشت شد؛ #بی_سر و #اربا_اربا...
💢صحنه چهارم:
برای بدرقه اش نشسته ایم کنار منزل جدیدش
#آرام_در_خاک_خفته
بی ترس و بی درد و آرام😌.
متحیر ایستاده و این پا و آن پا می کند،
_ پس چرا #تلقین نمیخوانی⁉️
_ #بازویی نیست که تکان دهم و تلقین بخوانم...
🔸حالا میدانیم
⇜اربا اربا یعنی چه
⇜ #ذبیح یعنی چه،
⇜ #خَدُّ_التَّریب یعنی چه،
⇜ #شکستن_صورت یعنی چه
🔹از تو ممنونیم که به اندازه بال مگسی، #درد سیدالشهدا را به ما چشاندی، گوارای وجودت نازنینم.
🌾آسان و سختِ عشق، سوا كردنى نبود!
🌾ما نيز مهر و قهر تو در هم خريده ايم
#شهید_محمد_رضا_دهقان
🌹🍃🌹🍃
هوالحکیم
👈 اربعینی ها بخوانند
🔹 وقتی امام(ره) ۱۵۰ شهر و روستا را نجات داد...
بعد از پیروزی در عملیات بیت المقدس ۴ و تصرف ارتفاعات شاخ شمیران و شاخ سورمر در روزهای ابتدایی سال ۶۷ ، قرار بر این شد که یک کامیون با چندین تن « تی ان تی » به صورت استشهادی تونل روی سد دربندیخان عراق را منفجر کند.
با اینکار میلیونها متر مکعب آبِ پشت سد، دهها شهر و روستای عراق را از بین میبرد و ما در کمتر از ۲۴ ساعت بر مناطق وسیعی از شمال شرق این کشور مسلط میشدیم. همه چیز برای انفجار بزرگ آماده بود ؛ حتا رانندۀ داوطلب کامیون. بچهها منتظر اجرای عملیات بودند که به یکباره عملیات لغو شد. در آن ایام کسی دربارۀ علت توقف طرح حرفی نزد تا اینکه هشت سال بعد در ارومیه با شهید بزرگوار و مخلص سردار نورعلی شوشتری همسفر شدم. فرصت خوبی بود تا علت به هم خوردن نقشۀ انفجار سد را از زبان ایشان بشنوم.
حاجی با همان لبخند شیرین و معروف اش در پاسخ سوال من گفت: «اطلاعات خوبی داری! شما اون زمان چکاره بودی؟» به ایشان عرض کردم در گردان کمیل لشکر ۲۷ خدمت میکردم.
سردار بعد از ابراز لطف و تفقد با نگاهی که حرفهای زیادی داشت ادامه داد: در آن سال حضرت امام(ره) بعد از شنیدن طرح عملیات پرسیدند، آیا به مردمی که در مسیر سیلاب قرار میگیرند آسیبی میرسد؟ ما جواب دادیم بله! چیزی در حدود یکصد و پنجاه شهر و روستا تخریب میشود و ساکنین آن مناطق هم طبیعتاً آسیب جدی خواهند دید.
بعد از توضیحات فرماندهان، امام(ره) مخالفت صریح و قاطع خود را با این حرکت اعلام نموده و فرمودند: ما برای نجات مردم عراق میجنگیم نه برای کشتن آنها.
🔺 راوی: سردار حاج علی درویش
📚 منبع: کتاب کمیل هنوز زنده است / نشر مجنون